خواندنی ها برچسب :

حسین-شرفخانلو

از جمله مطالب این پرونده، روایت روزنامه‌نگار مشهدی از خانه‌ای است که مفاتح‌الجنان در آن نوشته شده است. این مطلب با تیتر «حجره شیخ عباس قمی در طرح گسترش حرم!» روایت حسین بیات از تحقیقاتش است.
مکرمه شوشتری، غلامرضا طریقی، زهرا کاردانی، احمد دهقان و رضا امیرخانی هم روایت‌هایی از پدرهایشان خواندند که جدا از روایت احمد دهقان که مایه‌های طنز اجتماعی داشت، بقیه روایت‌ها، چشم حضار را خیس کرد.
حامد و استعاره‌ها و خاطره‌ها و تمثیلاتش بی‌مثالند و فکر نکن کس دیگری جز حامد بلد باشد تزریق فلفل به آن‌جای دیگرِ خروس را در ایام طفولیت طوری روایت کند که پَرش به پر سانسور نگیرد و...
بی‌شک کتاب های بهتری در عرصه نشر وجود دارد که ما حتی از چاپشان هم بی خبریم! و هیچ چیزی از آن ها نمی دانیم اما برای رسیدن به نتیجه عینی خودمان را محدود کردیم به این 30 عنوان.
آمدیم از کنارش رد شویم، بغل نویسی روی درِ ماشین نظرم را جلب کرد. آرم شهرداری خوی و زیرنویسش «پیمانکاری ناحیه 2» انگار که از خواب پریده باشم.
یکی‌شان که هیکلش به قواره‌ی من پهلو می‌زد، به حسرت پرسید «پیراهنت را از این‌جا خریدی؟» و شنید که توی بارم داشتم. و حسرتش زیادتر شد که...
جوان‌تر که بودم، در حج اولی که میهمان خدا شدم، زور زیادی زدم و تلاش بسیاری کردم که بین چادرها گم شوم و راه برگشتنم به چادرهای ایرانی را پیدا نکنم؛ اما مگر این عقلِ دنیادیده نافرمانِ همه‌چیزبلد گذاشت؟
صادق ورزشکار بود؛ رزمی کار بود؛ در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل می‌کرد و در زمان شهادتش، حدود چهار سال بود که ازدواج کرده بود؛ آقازاده‌ای که همه‌چیز را برای زندگی پر از آرامش و آسایش داشت.
«صادق» سردارزاده بود. خانه شان در بالای شهر تبریز بود. حتی لباس های فرمش از بقیه شیک تر بود. هر چیزی می خواست برایش مهیا بود. او سهمش را از سفره انقلاب نخواست و سهمش را از سفره شهادت برداشت.
اولین چاپ کتاب "آخر شهید می‌شوی" که پانزدهمین جلد از مجموعه شهدای مدافع حرم در انتشارات روایت فتح است، پس از گذشت حدود یک ماه از رونمایی، به پایان رسید.
پیشخوان