درنگى در واژه تَنَقَّبَتْ در زیارت عاشورا (۱)

سلسله اسناد ,چه بَسا با ابهاماتى روبه روست که دو بحث رجالى مهم «تمییز مشترکات» و «توحید مختلفات» براى حلّ آن پدید آمده اند

درنگى در واژه «تَنَقَّبَتْ» در زیارت عاشورا (1)

درآمد

سلسله اسناد ,چه بَسا با ابهاماتى روبه روست که دو بحث رجالى مهم «تمییز مشترکات» و «توحید مختلفات» براى حلّ آن پدید آمده اند. سال هاى درازى است که عالمان رجالى به این امر پى برده اند که اصول رجالى ما, براى این دو بحث, کافى نیستند. ایشان به راه هاى دیگرى براى برطرف کردن کاستى هاى مصادر رجالى در این زمینه پرداخته اند. نخستین اثر مهم در این زمینه, توسط ملاّ محمد اردبیلى(م1101ق) با نام جامع الرواة بر پایه تعیین راویان و گاه تعیین مشایخ, تألیف گردیده است. مجموعه کتاب هاى «ترتیب الأسانید» مرحوم آیة الله العظمى بروجردى و آثار مشابهى که آیة الله والد [آیةالله سید موسى شبیرى زنجانى] ـ حفظه الله ـ در این زمینه فراهم آورده اند, 1 گامى دیگر براى حلّ این ابهامات است. البته انگیزه ایشان براى تألیف این آثار, بجز رفع اشتراک, برطرف ساختن اشکالاتى بوده است که در اسنادْ پدیدار شده اند (همچون: تصحیف, قلب, زیادت و نقص)2 که مى توان تمام آنها را در عنوان جامع «تحریف» گنجانید.
این گونه آثار , برپایه تتبّع اسانید مشابه , به بحث هاى رجالى اتقان بیشترى مى بخشند. سازمان یافته ترین اثر چاپى در این زمینه , کتاب معجم رجال الحدیث است که از جهت استقراى مشایخ و شاگردان , بى نظیر است و کتابى همانند آن در نظم و روشمندى در میان شیعه و اهل سنّت , دیده نشده است.
آنچه تاکنون بدانها اشاره رفت, همگى در زمینه اسناد احادیث بود. نظیر این گونه مباحث, در متون حدیثى هم مطرح است. با مراجعه به متون مشابه , مى توان از بسیارى از ابهامات متون حدیثى و تحریف هاى نسّاخ و… مطّلع شده , به متنى خالى از ایراد و ابهام , دست یافت. مهم ترین تلاش در این زمینه , تلاش علامه شوشترى در تألیفات مختلف خود , همچون قاموس الرجال , النجعة فى شرح اللّمعة و بخصوص اثر بسیار سودمند الأخبار الدخیلة است. این تلاش ها هرچند با نواقص و کاستى هاى بسیار همراه است,3 ولى جهات مثبت آنها چنان خیره کننده است که در هیچ بحث رجالى یا حدیثى, در متن یا سند, نمى توان از مراجعه بدانها چشم پوشید.

سخن نخست

در زیارت شریف عاشورا , این قطعه را بارها خوانده ایم: «لَعَنَ الله أُمّةً أسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ».4 معناى ظاهرى جمله روشن است. سخن از زین بستن و لگام زدن بر اسبان , براى پیکار با حضرت سید الشهدا(علیه السّلام) به میان آمده که مفهوم آن , کاملاً روشن و پذیرفتنى است; ولى در این جا «نقاب زدن» گروه ستمگر هم مطرح شده که این سؤال را به ذهن مى آورد که در هیچ مصدرى از مصادر تاریخى یا حدیثى دیده یا شنیده نشده که در

جریان عاشورا, کوفیان و لشکر عمر سعد و یزیدیان , نقاب به چهره بزنند. براى پاسخ گفتن این سؤال, نخستین بار, مرحوم کفعمى به تأویل و توجیه این قسمت از زیارت پرداخته است. پس از وى, علامه مجلسى کوشیده است که معناى ظاهرى عبارت را توضیح دهد.

کلام علامه مجلسى

علامه مجلسى در بحارالأنوار , پس از آوردن زیارت عاشورا , به بیان نقاط مبهم آن پرداخته و از جمله مى گوید:
شاید زدن نقاب در هنگام رفتن به میدان جنگ یا در تمامى مسافرت ها از بیم دشمنان, مرسوم بوده است تا مبادا دشمنان, آنان را بشناسند.5
ایشان , سپس به نقل کلام مرحوم کفعمى مى پردازد که در ادامه خواهیم آورد.
در توضیح کلام مرحوم مجلسى باید دانست که در پاره اى گزارش هاى تاریخى, از پوشاندن چهره توسط افراد, سخن به میان آمده است. از جمله, هنگامى که ابن زیاد به امارت کوفه منصوب گردید , با چهره اى پوشیده به «لثام», وارد این شهر شد , بدان سان که مردمْ گمان بردند که وى امام حسین(علیه السّلام) است و با وى به خطاب (یا ابن رسول الله!» سخن گفتند و بدو خیرِ مقدم گفتند!6
در ماجراى توطئه عَقَبه هم منافقان از «لثام» براى پنهان ساختن خود از دید پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحاب ایشان استفاده کردند.7
در پیکار حضرت امیر(علیه السّلام) با طلحه عبدوى هم مى خوانیم که طلحه از حضرت مى پرسد: تو کیستى؟ حضرت, «لثام» از چهره مى گشاید و خود را معرّفى مى کند.8 نیز آن حضرت, در هنگام کمک به فقرا از این روش (پوشاندن روى) , براى ناشناس ماندن , بهره مى جُسته است.9
در گزارش هاى دیگرى هم «تلثّم», و «لثام بستن», براى ناشناس بودن, آمده است.10

بررسى کلام مرحوم مجلسى

نکات زیر, پذیرش کلام علامه مجلسى را با دشوارى روبه رو مى کند:
1. پوشاندن چهره , بى تردید , رسم شایعى نبوده; بلکه به عنوان حالت خاص, مطرح بوده است. لذا به عنوان یک خصوصیت در گزارش هاى تاریخى نقل شده است; ولى در نقل حادثه عاشورا, هیچ اشاره اى به این امر دیده نمى شود.
2. انگیزه پوشاندن چهره , معمولاً مخفى داشتن هویّت شخصى بوده است; امّا در ماجراى کربلا , کوفیان با داشتن جمعیت انبوه و پشتیبانى حاکم مقتدر کوفه , به حسب ظاهر , کاملاً بر اوضاع , مسلّط بودند و در مقابل گروهى اندک, نیازى به پنهانکارى نمى دیدند.
3 . حوادث و قضایایى که در مَقاتل نقل شده اند, نشان مى دهند که دشمنان سیّدالشهدا , بسیار بى شرم بوده اند و از شناخته شدن, پرهیز نداشته اند. گفتارها و کردارهایى که در این واقعه از اشخاصْ سرزده , با معرّفى کامل گویندگان و انجام دهندگان آنها همراه است.
4. در تمام گزارش هاى گذشته, تعبیر «تلثّم» و «لِثام» به کار رفته است. مؤلف لسان العرب, لثام را به «ردّ الرجل عمامته على أنفه» تفسیر کرده و «تلثُّم» را به بستن دهان با لثام, معنا نموده است. عبارتى از فرّاء در کتب لغت دیده مى شود که در تفسیر (لثام) مى گوید: ما کان على الفم من النقاب.11
این تفسیر, در القاموس نیز آمده است.
ظاهر این تعبیر, این است که لثام , نوعى نقاب است; ولى با مراجعه به مصادر حدیثى روشن مى گردد که نقاب, پوشش اختصاصى زنان بوده; ولى لثام , هم توسط مردان و هم توسط زنان, مورد استفاده قرار مى گرفته است.12 در منابع روایى, هیچ گاه بستن نقاب , به مردان نسبت داده نشده و تعبیر «متنقّب» و «متنقّبون» دیده نشده است; بلکه نقاب زدن , تنها به زنان نسبت داده شده (نقابها)13 و وصف «متنقّبة» یا «متنقّبات», در مواردى به کار رفته است. به عبارت زیر از فقه الرضا(علیه السّلام) توجه نمایید:
لاتصلّ و أنت متلثّم و لا یجوز للنساء الصلاة و هنّ متنقّبات.14
در روایتى از سماعه مى خوانیم:
سألته عن الرجل یصلّى فیتلو القرآن و هو متلثّم. فقال: «لا بأس به وإن کشف عن فیه فهو أفضل». قال و سألته عن المرأة تصلّى متنقّبة, قال: «إذا کشفت عن موضع السجود, فلا بأس به و إن أسفَرَت فهو أفضل».15
بنابراین, تفسیر فرّاء از «لثام» را باید به نوعى تشبیه حمل کرد; یعنى لثام, همچون نقاب زنان است (با این تفاوت که لثام, بر روى دهان قرار مى گیرد), یا مراد وى فقط تفسیر لثام زنان و مقایسه لثام زنان با نقاب زنان بوده است.
به هر حال, اگر مراد فرّاء , همین معناى ظاهرى کلام وى باشد, این امر, قطعاً نادرست است.
بنابراین, به هیچ وجه, مردان از نقاب استفاده نمى کرده اند.
گویا این گونه ملاحظات, سبب شده که مرحوم کفعمى, معناى ظاهرى روایت را کنار گذارده و به توجیهاتى چند متوسل شده است ـ که ذیلاً یاد مى کنیم ـ .

توجیهات مرحوم کفعمى

توجیه اوّل: ممکن است واژه «تنقّبت», استعاره از نقابِ زن باشد. وى عبارت را بر مبناى استعاره, چنین تفسیر مى کند: أى اشتملت بآلات الحرب کاشتمال المرأة بنقابها.16
علاّمه میرزا ابوالفضل کلانتر در شفاء الصدور, از مرحوم کفعمى چنین نقل کرده که «نقاب المرأة», استعاره براى «تهیُّأ الرجال» باشد و بر آن, ایراد گرفته که (به غایتْ بعید و منافى سلائق مستقیمه است) و افزوده است:
هیچ وجه شَبَهى بین «نقاب المرأة» و «تهیّأ الرجال» نیست, مگر علاقه تضاد, اگرچه خود او متعرّض بیان هم نیست.17
ولى چنین معنایى از استعاره, در کلام مرحوم کفعمى دیده نمى شود. آنچه از ظاهر کلام ایشان برمى آید, این است که «نقاب المرأة» را استعاره براى «پوشیدن لباس جنگى» گرفته و با تکرار واژه «اشتمال», وجه شبه را مشخّص ساخته است.

بررسى توجیه اوّل مرحوم کفعمى

نکاتى چند درباره این توجیه گفتنى است:
الف. در لسان العرب , در توضیح واژه «اشتمال», دو تعبیر آمده است:
ـ إشتمل بثوبه إذا تلفّف.
این تعبیر, برگرفته از الصحاح است:
ـ اشتمل بالثوب اذا أداره على جسده کلّه حتى لا تخرج منه یده.
این تفسیر که در القاموس هم آمده, از عبارت کتاب العین استخراج شده است.
به نظر مى رسد که با عنایت به مشتقات واژه «شمل», یک نوع احاطه وشمول در معناى اشتمال, مندرج است. در نتیجه, معناى دوم, صحیح تر به نظر مى آید. پس هر دو نوع لباس پوشیدن را دربر نمى گیرد. باتوجه به این نکته, تعبیر «اشتمال المرأة بنقابها» صحیح نمى نماید; زیرا نقاب, زن را احاطه نمى کند, بلکه چهره زن را هم فرا نمى گیرد. لذا در هیچ استعمالى در مصادر حدیثى, اشتمال, به نقابْ نسبت داده نشده است.
البته این نکته, تنها یک نکته لفظى است و اشکال اساسى نیست; چون مى توان وجه شَبَه را پوشیدن به معناى گستره آن گرفت که قهراً نقاب زدن را هم در برمى گیرد.
ب. وجه شَبَه باید از اوصاف ظاهر در مشبّه به باشد. لذا نمى توان کسى را مثلاً به خاطر بدبویى دهانش, به شیر تشبیه کرد; بلکه وجه شبه مى تواند شجاعت , ریاست , آقامنشى و اوصافى از این دست در شیر باشد. «پوشیدن», وصف آشکارِ نقاب نیست. نقاب , چهره را پنهان مى سازد و لذا مى توان از آن به عنوان استعاره براى «ناشناس بودن» و «مخفیکارى» بهره گرفت, چنان که در استعمالات کنونى , بسیارْ شایع است; ولى استعاره آوردن آن براى لباس جنگى پوشیدن, مناسب نیست.
ج. مى توان استعاره نقاب را به گونه دیگرى بیان کرد که شاید از بیان مرحوم کفعمى روشن تر باشد, بدین گونه که با عنایت به این که زنان, معمولاً در هنگام خروج از منزل , نقاب مى زنند , «تنقّبت» هم استعاره براى پوشیدن لباس به قصد خروج از منزل و یا براى آمادگى خروج از منزل گرفته شود که به معناى «تهیُّأ» که در کلام علامه کلانتر نقل و نقد شده , نزدیک است; ولى این استعاره هم دور از ذهن است و هیچ گاه از نقاب, آمادگى براى خروج از خانه به خاطر نمى آید.
خلاصه این که تفسیر واژه «تنقّبت» با استفاده از مفهوم نقاب زدن زنان (خواه به مفهوم حقیقى و خواه به مفهوم مجازى), ناموفّق است.
توجیه دوم: «تنقّبت», از «نقْبَة» که نوعى لباس است, گرفته شده باشد. مرحوم کفعمى, نقبه را چنین معنا مى کنند: و هو ثوب یشتمل به کالإزار.
افزودن کلمه «یشتمل» به این تعریف, گویا براى اشاره به وجه شبه است, چون این کلمه در تفسیر لغویان دیده نمى شود.18
علامه کلانتر, پس از تفسیر واژه «نقبه»19 مى گوید:
و از بعضى موارد , معلوم مى شود که آن, لباسى است که پاره اى اوقاتِ سوارى مى پوشیدند, به جهت سهولت او یا [به] علّت دیگر. پس کنایه از همان تهیُّأ و اِعداد خواهد بود.
ولى ایشان روشن نکرده که مراد از «بعضى موارد » چیست؟
حال, این توجیه هم ـ خواه ظاهر کلام کفعمى را بگیریم یا به تفسیر علامه کلانتر توسّل جوییم ـ, بسیار بعید مى نماید; چرا که صرف نظر از این که درستى «الإشتمال بالنقبة» روشن نیست, به هر حال, اشتمال, وصف ظاهر در نقبه نیست. همچنین توصیف نقبه پوشیدن سوار «در پاره اى اوقات», نمى تواند مصحّحِ استعاره آوردن نقبه براى تهیّأ و اِعداد باشد. به علاوه, گویا براى جنگ و پیکار, «سَراویل» که پاچه دار است, از نقبه که بدون پاچه است, 20 مناسب تر به نظر مى رسد.
به هرحال , این توجیه و توجیهات پس از آن, همگى داراى اشکال یا اشکالات مشترکى هستند که پس از نقل آنها خواهیم آورد.
توجیه سوم: معناى «تنقّبت», «سارت فى نقوب الأرض» است. «نُقوب», جمع «نَقْب» و به معناى راه هاست, همچون آیه کریم: «فنقّبوا فى البلاد»21 (ق, آیه 36).22
بررسى این توجیه, پس از ذکر سایر توجیهات خواهد آمد.


 

کلام علاّمه کلانتر

علامه کلانتر, در شفاء الصدور , پس از ذکر تفسیر علامه مجلسى و توجیهات مرحوم کفعمى, خود, احتمالات دیگرى را مطرح مى سازد که در این جا, بدانها مى پردازیم.
توجیه چهارم: مأخوذ از «نقب» باشد که به معناى «رِقّتِ خُفّ بعیر» است. و مؤلف أساس البلاغة, تصریح کرده که «تَنَقَّبَ» به معناى «نَقَبَ» آمده است و این, کنایه از (رنج بردن و سختى کشیدن) در این کار است.
توجیه پنجم: مأخوذ از «نقابت», به معناى «ریاست» باشد و معناى آن , این باشد که جمع لشکر , وقود عسکر کردند.
توجیه ششم: مأخوذ از «نقیب» , به معناى «عریف» و «با بصیرت» باشد و اشاره به این که «با خبر شدند و تحقّق اسباب قتال و تعرّف وجوه جدال کردند» و «تنقّب» به معناى تجسس و تتبّع باشد.
توجیه هفتم: این که از «نقیبة» , به معناى «مشورت», مشتق شده باشد.

بررسى توجیهات

علامه کلانتر , پس از ذکر وجوه سابق مى گوید:
و از این وجوه , آنچه در لغتْ ثابت و مسموع است , «تنقُّبِ مرأه» و «تنقُّبِ خُفِّ بعیر» است. سایر وجوه را هنوز در کتب لغت نیافته ام.
قبل از نقل ادامه کلام ایشان, تذّکر یک نکته لازم است. در توجیه چهارم, دیدیم که ایشان از أساس البلاغة نقل کرده که «تَنقّب» به معناى «نقب» است; ولى شاید در نسخه ایشان از أساس البلاغة, تصحیفى رخ داده باشد. در صفحه 649 این کتاب, در نسخه چاپى, این عبارت دیده مى شود:
نَقِبَ خُفّ البعیر: رَقَّ و تثقّب.
کلمه «تَثقَبَ» در عبارت, با «ثاء» است نه با «نون»; و گویا نسخه ایشان, مصحّف بوده یا در هنگام نقل , سهوى براى ایشان پدید آمده است. استعمال تنقّب (با نون) در مورد «خفّ بعیر», در هیچ کتاب لغتى دیده نشده است و تنقّب, تنها در مورد نقابِ زن است.
بنابراین, این توجیه (همچون دیگر توجیهات با این اشکال روبه روست که در کتب لغت, یافت نشده اند. مؤلف شفاء الصدور, در پاسخ این اشکال مى گوید:
چون این استعمال, ثابت است و اخلال به وجوه مشتقّات از مزید و مجرّد, در کتب لغت, از ستاره افزون و از شماره بیرون است و هر یک از محتملات, خالى از مناسبتى نیست مانعى ندارد.
این پاسخ, درست نیست; چرا که از این کلام, تنها این نتیجه را مى گیریم که ذکر نشدن مشتقّى در کتب لغت, دلیل بر نفى آن نیست; ولى دلیل بر اثبات آن چیست؟ براى اثبات یک وجه اشتقاقى و معناى خاصّ آن, نیاز به دلیل داریم و مجرّد مناسبت, براى اثبات آن, کافى نیست.
البته معانى شایع و متکرّر ابواب مزید را مى توانیم قیاسى بدانیم و نیاز به سماع از عرب را نفى کنیم . ولى در سایر معانى چنین ادّعایى صحیح نیست و به هرج و مرج در لغت مى انجامد. معانى ذکر شده در این توجیهات, هیچ یک معناى شایع باب تفعّل که مطاوعه باب تفعیل است, نیست. خلاصه, اجتهاد در لغت, پذیرفتنى نیست و محدوده مجاز لغت سازى, توجیهات محل بحث ما را دربر نمى گیرد.
اشکال دیگرى در این توجیهات (بجز توجیه سوم)23 وجود دارد که این معانى, چندان تناسبى با «أسْرَجَت و ألْجَمَتْ» ندارند. لگام زدن و زین بستن , به عنوان وسایل سفر, با آماده سفر شدن و یا با حرکت کردن (توجیه سوم), تناسب دارد; ولى با معانى یادشده , مناسبت روشنى ندارد.از این رو, مى توان گفت که تمامى توجیهات پیش گفته, متکلّفانه اند. لذا مؤلّف شفاء الصدور, پس از ذکر آنها مى افزاید:
انصاف, این است که هیچ یک از معانى, خالى از خللى نیست, «و لعل الله یُحْدث بعد ذلک أمراً».
بارى, اگر باب لغت سازى را بگشاییم, مى توان از تفسیرهاى دیگرى براى «تَنقَّبَت» سخن گفت. مثلاً در الصحاح و القاموس آمده است: «وردت الماء نقاباً, مثل التقاطاً, إذا هجمت علیه من غیر طلب». همچنین در لسان العرب در تفسیر این ترکیب مى گوید:«إذا ورد علیه من غیر إن یشعر به قبل ذلک». بنابر این مى توان «تنقّب» را همچون «نقاب», به معناى ورود ناگهانى و جمله بى مقدّمه دانست. این تفسیر, علاوه بر اشکال لغت سازى, با عبارات پیشین زیارت هم چندان مناسب نیست.

 

نویسنده: سیّد محمّدجواد شُبیرى
 

پی نوشت :

* محقّق حوزه علمیه قم.
1. بین آثار آیة الله والد در زمینه «ترتیب الأسانید», با مجموعه آثار مرحوم بروجردى در این زمینه, شباهت هایى دیده مى شود; ولى این دو مجموعه, کاملاً مستقل از هم تألیف شده اند.
2 . تجرید أسانید الکافى, ص 2(مقدّمه).
3. نگارنده مجلّدى از قاموس الرجال را براى بررسى تصحیفاتى که مؤلف فقید در رجال الکشى ادّعا کرده, به دقّت وارسى کرد و به این نتیجه رسید که در اکثر موارد, اثبات تصحیف, دشوار است; بلکه در برخى از آنها قطعاً تصحیف رخ نداده است و تنها در موارد کمى تصحیف متن, مسلّم است; ولى در این موارد, گاه چنان تفطّن مؤلّفْ جالب توجه است که اگر ایشان به تصحیف عبارت و متن صحیح آن اشارت نکرده بود, شاید کس دیگرى متوّجه این نکات نمى شد. تفصیل این بحث, در این مقال نمى گنجد.
4. مصباح المتهجّد, ص 774.
5. بحارالاٌنوار, ج 101, ص 301.
6. همان, ج 44, ص 340 (به نقل از: الإرشاد المفید, ج 2, ص 43).
7. همان, ج21, ص 233 و 247 (به نقل از: إعلام الورى, ج 1, ص 245 ـ 246).
8. همان, ج 35, ص 60.
9. همان, ج46, ص 89 (به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب, ج 4, ص 153).
10 . به عنوان نمونه, ر.ک: الکافى, ج 7, ص 187 ـ 188; کتاب من لا یحضره الفقیه, ج 4, ص 3; التهذیب, ج 10, ص 9; المحاسن, ج 2, ص 309; تفسیر القمى, [المنسوب إلى] على بن أبراهیم القمّى, ج 1, ص46; کفایة الأثر, ص 232; کمال الدین, ج 2, ص 462; الفضائل, ابن شاذان, ص 91; شرح نهج البلاغة, ابن أبى الحدید, ج 3, ص 208 و ج 7, ص 125 و ج 20, ص 114; فرج المَهْمُوم, ص 169; کشف الغُمة, ج 2, ص 265.
11. ر.ک: الصحاح; لسان العرب; تاج العروس.
12. در مورد عمومیت «لثام», ر.ک: بحارالأنوار, ج 43, ص 264; و نیز در الصحاح آمده است: «یقال: لَثَمت المرأة تَلْثیِمُ و لثماً والتثمت و تلثّمتْ, إذا شدّت اللثام».
13. در الصحاح هم در تفسیر «نقاب» آمده است: «نقاب المرأة».
14. فقه الرضا(ع), ص 99.
15. التهذیب, ج 2, ص 230 (ح 904), و نیز ر.ک: وسائل الشیعة, ج 4, ص 424( باب 35 از ابواب لباس مصلّى).
16. بحارالأنوار, ج 101, ص 301 (به نقل از: البلد الأمین, ص269).
17. شفاء الصدور, تصحیح: سیدعلى موحد ابطحى, قم, 1409ق, ج 1, ص 379 ـ 381 (تحقیق: سید ابراهیم شبیرى, تهران, 1376ش, ص 269 ـ 271).
18. النقبة: ثوب کالإزار فیه تکة لیس بالنطاق,إنّما النطاق محیط الطرفین (العین). قال أبو عبید: النقبة أن تؤخذ القطعة من الثوب قدر السراویل فتجعل لها حجزة مخیطة من غیر نیفق و تشدّ کما تشدّ حجزة السراویل, فاذا کان لها نیفق و ساقان فهى سراویل; فاذا لم یکن لها نیفق و لا ساقان و لا حجزة فهو النطاق (لسان العرب). النقبة: ثوب کالإزار یجعل له حجزة فخیطة من غیر نیفق و یشدّ کما یشدّ السراویل (الصحاح; لسان العرب;و نیز: القاموس). النقبة: خرقة یجعل أعلاها کالسراویل وأسفلها کالإزار… (لسان العرب).
19. جامه اى شبیه شلوار است که براى او حجزه (یعنى جاى گره زدن) قرار مى دهند و بند را از آن مى گذرانند, بى نیفه.
20. در لسان العرب, این تعبیر هم درباره نقبه آمده است: «قیل: هى سراویل بغیر ساقین» و به هر حال, از مجموع کلمات لغویان برمى آید که «نقبه», داراى ساقین(پاچه) نیست و قسمت پایینى آن, شبیه لُنگ است.
21 . در الصحاح در تفسیر«تقّبوا فى البلاد» مى گوید: ساروا فیها طلباً للمهرب.
روشن است که چنین معنایى در زیارت, مناسبت ندارد.
22 . این سه توجیه را مرحوم کفعمى در حاشیه المصباح خود, ارائه کرده است. مرحوم شبّر, کلام مرحوم مجلسى و توجیهات مرحوم کفعمى را با اندک تلخیص در مصابیح الأنوار (ج 2, ص 341) درج کرده است.
23 . بجز برخى از تقریب هایى که در کلام علامه تهرانى در مورد استعاره ذکر شده که «تنقّب» را استعاره براى «تهیّأ» و «اِعداد» گرفته است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان