تاریخ هزارساله طلایی مسلمانان چین از سال 651 میلادی (31 هجری قمری) از هنگام معرفی اسلام توسط اعراب به چینیها آغاز شد; و در سال 1644 میلادی (1054 هجری قمری) هنگامی که سلسله چینگ ( Qing Dunasty ، 1911-1644) جانشین سلسله مینگ (Ming) شد پایان یافت. در خلال این 993 سال، چین تحت حکومت سلسله های تانگ ( Tang 906-618 میلادی)، سونگ ( Song 1279-960 میلادی)، یوان ( Yuan 1368-1279 م) و مینگ (1644-1368 میلادی) قرار داشت. طی این چند قرن اقلیت مهاجر مسلمان دوره تانگ و سونگ به اقلیت پیشرفته و بزرگ هویی دوره مینگ و یوان تبدیل شد. اقلیت هویی، متشکل از عربها، ایرانیان، مسلمانان آسیای میانه و همسران چینی آنها، شاید یکی از نادرترین جمعیتها و اجتماعات مذهبی باشد که نژادی واحد را تحت آموزشهای اسلامی به وجود آورده است.
دینهای اسلام، یهود، مانوی، نستوری و زرتشتی در یک زمان در دوره تانگ وارد چین شدند. اما در خاتمه دوره سلسله مینگ اسلام تنها آیینی بوده که باقی مانده، پیشرفت کرده، قویتر شده، شخصیت چینی به خود گرفته و یکی از اعضای دایمی و رسمی نژادهای مختلف ساکن چین گردیده است. مذاهب دیگر یا از بین رفتند و یا ناپدید شدند و در قرن چهاردهم دیگر اثری از آنها برجای نماند. با این که بودیسم در قرن اول میلادی وارد چین شده بود، دومین مذهب بزرگ به شمار می رفت و نسبت به حقیقت و زندگی دنیوی دیدگاه منفی داشت و فاقد قوانین مورد نیاز چینیها بود.
به هر حال، بدبختانه این هزاره طلایی برای مسلمانان به سالهای تاریکی منجر شد. مسلمانان در دوره سلسله چینگ قتل عام شدند به طوری که در طول 267 سال دوره سلطنت سلسله چینگ، حدود دوازده میلیون مسلمان توسط قوای متحد هان - منچور کشتار شدند.
بعد از سقوط سلسله چینگ، اولین حکومت جمهوری چین در سال 1912 تاسیس شد. تمامی مسلمانان چینی از دولت جدید حمایت کردند و حرکت احیاگرانه خویش را آغاز کردند که در چین و تایوان هنوز ادامه دارد.
اسلام در دوره تانگ
در کتاب تاریخ جدید تانگ آمده است که نخستین مبلغان اسلامی عرب که توسط خلیفه سوم فرستاده شدند حکومت بین 644 و 655 میلادی) در سال 651 میلادی (31 ه . ق) به چانگ ان (changan) شهر سی ان (Xian) امروز پایتخت سلسله تانگ وارد شدند. این تاریخ درست مصادف با بیست ویکمین سال درگذشت حضرت محمدصلی الله علیه وآله (632-570 میلادی) بود و درست صد سال قبل از این که چین، آسیای میانه را در جنگ تالاس (Talas) به سال 751 میلادی به خلفای عباسی واگذار کند. ورود این مذهب به خاوردور نه به وسیله خنجر و شمشیر و بر پشت شتران ارتش عرب بلکه به دست هنرمندان، دانشمندان، بازرگانان و سیاستمداران عرب که هیچ مقام روحانی رسمی نداشتند صورت گرفت. تعداد آنان بسیار اندک بود و اندک فشاری به جامعه چینیها که تحت استیلای افکار کنفوسیوسی بودند وارد آورد. اسلام به این دلیل فقط به عربها منحصر می شد که تنها به وسیله آنان و فارغ از هدف گسترش و اشاعه به چین آورده شده بود.
شمال غربی; اولین پایگاه مسلمانان تنها شش سال از جنگ اعراب و چین در تالاس می گذشت که جمعیتی شورشی به رهبری یکی از فرماندهان ترک به نام آنلوش (وفات 757Anlu - shan میلادی) امپراتوری ضعیف تانگ را تهدید کردند. در نتیجه سوزنگ ( Suzong ، حکومت 762-756 میلادی) امپراتور تانگ از منصور ( Mansur ، حکومت 775-754 میلادی) خلیفه عباسی خواست تا بیست هزار (و در صورت امکان تا صدهزار) سرباز مسلمان از عربستان و آسیای میانه به کمک او بفرستد و سرانجام سربازان تانگ در سال 758 میلادی موفق به شکست دادن شورشیان شدند. بعد از جنگ به این سربازان مسلمان اجازه داده شد تا در منطقه شمال غربی چین سکنا گزینند و همسر چینی اختیار کنند. به این ترتیب آنها به خاطر این که داماد چینیهای هان بودند دو ملیت داشتند. آنها همان نیاکان مسلمانان شمال غربی چین به شمار می روند. به پاداش کمکهای نظامی و روابط خانوادگی این سربازان با چین، اسلام نخستین دژ خود در سرزمین کنفوسیوس را بنا نهاد.
جنوب غربی; دومین پایگاه مسلمانان
در سال 801 میلادی، هنگامی که تبتی ها بیست هزار سرباز عرب و سمرقندی را برای جنگ علیه امپراتوری کوچک در یون نان ( Yannan ، استانی واقع در جنوب غربی چین) اجیر کردند، اسلام از طریق آسیای میانه به جنوب غربی چین نفوذ کرد. نانچو امپراتوری کوچک و پیرو امپراتوری تانگ بود و به خاطر چلواش برای کمک به امپراتوری تانگ در شکست قبلی مسلمانان و تبتی ها حکومتی خودمختار به حساب می آمد.
جنوب شرقی
به اضافه دو گروه بزرگ ارتش مسلمانان که به شمال غربی و جنوب غربی چین مهاجرت کردند و در این دو ناحیه سکنا گزیدند، همزمان دهها هزار تاجر عرب و ایرانی نیز وارد مناطق جنوب شرقی چین شدند. این بازرگانان سرمایه گذاری های بزرگی در بخش تجاری کردند، حمل و نقل دریایی را در دست داشتند و زندگی باشکوهی داشتند و از سرباز شدن و زارع شدن بیزار بودند. خیلی از آنها فکر مستقر شدن در مشرق زمین را نداشتند. وقتی چین در صلح به سر می برد و فرصت برای پول جمع کردن بود آنها در چین می ماندند و هر گاه چین در حال جنگ بود، آنها به راحتی خانه های خود را می فروختند و طلاها و اموال خود را برمی داشتند و از چین می رفتند و تعداد کمی از آنها باقی ماندند. به همین دلیل بود که اسلام در منطقه جنوب شرقی دژی به استحکام شمال غرب و جنوب غرب کسب نکرد.
جمعیت مسلمانان در دوره سلسله تانگ
بنا به دلایل ذکر شده، جمعیت مسلمانان از اعراب و بعضی مردم آسیای میانه تشکیل می شد که در مناطق شمال غربی و جنوب غربی چین متمرکز شده بودند. این دو ارتش در ابتدا چهل هزار نفر تخمین زده شدند، ولی این آمار به سرعت به هشتاد هزار نفر افزایش یافت (با احتساب چهل هزار همسر چینی). این جمعیت تا اوایل قرن دهم میلادی، یعنی در عرض 149 سال (از757 تا906 میلادی)، مساوی است با پنج نسل و با یک تخمین محتاطانه جمعیت مسلمانان ی بایست به پانصد هزار نفر افزایش پیدا کرده باشد.
شمال چین; سومین پایگاه مسلمانان
در دوران حکومت سونگ شمالی امپراتور شن زونگ ( Shenzong ، دوران حکومت از 1068-1085 میلادی) در سال 1070م (462 ه ) یک گروه 5300 نفری از اعراب جوان تحت رهبری سید سهیل (فوت 1120) شاهزاده بخارایی که از بیست و ششمین نسل حضرت محمدصلی الله علیه وآله بود، به شهر کای فنگ (Kaifeng) پایتخت امپراتور شن زونگ رسیدند. در همین زمان بود که امپراتوری سونگ قسمت عظیمی از سرزمینهای خود در جنوب دیوار بزرگ را شامل به امپراتوری لیائو ( Liao Dynasty ، 1034-1125 میلادی) از خیتانها ( Khitan قبیله ای چادرنشین) باخته بود. بنا به عوامل سیاسی، شن زونگ با روی گشاده سهیل را پذیرفت و او را به ازدواج یی نینگ (Yining) درآورد. از همه مهمتر این که، وی اجازه داد تمام جنگجویان عرب یک شهر استراتژیک جنگی در منطقه درگیری بین کای فنگ و یان جینگ یعنی بین امپراتوری ضعیف سونگ و امپراتوری قوی لیائو بنا کنند.
در سال 1080 میلادی (472 ه ) گروه دیگری شامل ده هزار زن و مرد عرب تحت رهبری فرماندهان سهیل سوار بر اسب به چین آمدند تا در هونان (Hunan) به وی بپیوندند. پس از بار عام به این عربها، امپراتور شن زونگ به آنها اجازه داد که در استانهای هه نان (Henan) ، شان دونگ (Shandong) ، شان سی (Shensi) ، هه بی (Hebei) و آن هویی (Anhui) اقامت گزینند و به سهیل هم لقب دوک چینگ کوو داده شد.
هنگامی که آنها بین قبایل چادرنشین شمال و امپراتوری سونگ مستقر شدند، خانواده سهیل به یک قدرت مهم غیرچینی در بین قرون 11 و 12 میلادی تبدیل شد و به پشتیبانی چینیها، خیتانها، تبتی ها و تانگوتها کنترل و انحصار جاده ابریشم را در دست گرفت. به همین طریق اسلام سومین پایگاه خود را در شمال به دست آورد.
سهیل بنیانگذار جامعه اسلامی شمال چین، و جد بزرگ جنگجویان، علما و ژنرالهای مسلمان معروف قرون سیزده تا توزده میلادی است. مهمترین کار او این بود که وقتی فهمید عربستان و اسلام در زبان چینی به اشتباه نامگذاری شده و از کلمه داشی گوا (Dashiguo) (به جای عربستان یا کشور عربی) و داشی فا (Dashifa) (به معنی مذهب اسلام) استفاده می شود (چینیهای قدیم داشی را به جای عرب اشتباه گرفته بودند)، (1) برای برطرف کردن این اشتباه هویی هویی جیائو (2) (مذهب دوبار بازگشت) را جایگزین داشی فا، و هویی هویی گوا (Hui Hui gua) (کشور اسلامی) را جایگزین داشی گوا کرد. مذهب دوبار بازگشت یعنی تسلیم و بازگشت به الله را داشت. بدین طریق مذهب هویی هویی جیائو به صورتی وسیع توسط چینیها، خیتانها، نجوسها (Najeus) ، مغولها و ترکها تا قبل از پایان قرن یازدهم میلادی مورد قبول واقع گردید و توسط آنها به عنوان مذهب برگزیده شد.
جمعیت مسلمان چین در دوره سلسله سونگ
اگر چه در تاریخ سلسله سونگ آگاهیها درباره مهاجرت مسلمانان آسیای میانه و شمال چین اندک است، معتقدیم که این نقل مکان به طرف شرق ادامه داشته، اما اغلب مهاجران را خیتانها یا Nujen ها در راه متوقف می کردند و آنها مجبور می شدند به اقامت در «لیائو» یا «چین » تن دردهند، حال آن که منتظر نوبتشان برای آمدن به چین بودند. وقتی مغولها در قرن سیزدهم تمام کشور را تسخیر کردند، مسلمانان برای پیوستن به برادران دینی شان در شمال بزرگ (شمال چین) آزاد بودند. ما مجبوریم به فرض خودمان در مورد تخمین جمعیت مسلمانان در اواخر دوره سونگ (1279-960 میلادی) تکیه کنیم. جمعیت مسلمانان در قرن سیزدهم پس از یک دوره 319 ساله، تقریبا باید به دو میلیون نفر یعنی چهار برابر قرن دهم رسیده باشد، البته این نوعی حدس محتاطانه است، اما از آنجا که مدارکی در دست نیست قابل اعتمادترین میزان می باشد.
اسلام در سلسله یوان: قوبیلای خان و اقلیت هویی
سلسله یوان (1368-1279 میلادی) به وسیله قوبیلای خان (1294-1260 میلادی) یکی از نوه های چنگیزخان تاسیس شد. ارتش قوی او از بیش از دو تا سه میلیون سرباز مسلمان تشکیل شده بود که از خاورمیانه و آسیای میانه به چین آورده شده بودند. همه فرماندهان سه منطقه جنگی مغول (جبهه های مرکزی، جنوب غربی و جنوب شرقی چین) عرب بودند: امیر سید پو - ین Po - Yen (1294-1235 میلادی)، امیر سید اجل شمس الدین عمر (1279-1211 میلادی) و ژنرال پوشو - کینگ P؛u Shou - Keng (1291-1214 میلادی).
آنها سبب پیروزی قوبیلای خان در جنگ با امپراتوری سونگ گردیدند. هزاران تن از مسلمانان در شغلها و مقامهای بالا در مرکز قدرت و حکومتهای محلی به کار گرفته شدند. این آغازی بود برای اقلیت هویی در تاریخ چین; و این بزرگترین موقعیت موفقیت آمیز مسلمانان چین بود.
کوشش شاهزاده آناندا Ananda برای اسلامی کردن خان نشین یوان آناندا (1370-1307 میلادی، 771-707 ه ) یکی از نوادگان قوبیلای خان، نظر به این که شاهزاده آن سی (Tangut) بود، پس از پدرش با این که پانزده سال بیش نداشت مناطق شان سی، گانسو، سوچوان و تبت را پوشش داد. او در دامان دایه ای مسلمان پرورش یافت و اسلام را آموخت و خیلی زود با یازده تن از امرای ایرانی رابطه دوستی برقرار کرد.
جمعیت هویی در دوران یوان
در زمان تانگ و سونگ اسلام به شمال، شمال غربی و جنوب غربی محدود می شد. مسلمانان مهاجران خارجی به حساب می آمدند. در زمان حکمرانی قوبیلای خان، اسلام در تمام ایالات به نحو شایسته ای توسعه پیدا کرد. هر کجا که پایگاه، مرکز حمل و نقل، منطقه کشاورزی، شهر تجاری یا حوزه صنعتی بود، اثرهای اسلام و هویی در میان تمامی اقشار مردم پیدا می شد، این حالت تا زمان سلسله چینگ برجای مانده است.
بیش از شش قرن (1279-757م،677-139 ه ) طول کشید تا مهاجران مسلمان پراکنده شده و از چهل هزار نفر در قرن هشتم به دو میلیون نفر در قرن سیزدهم افزایش یابند. در خلال 89 سال سلطه مغولان که دو سه میلیون سرباز از خاورمیانه و آسیای میانه برای جنگ در مقابل سلسله بونگ اجیر شدند، جمعیت مسلمانان به چهار میلیون در قرن چهاردهم ازدیاد پیدا کرد. آنها بزرگترین اقلیت در چین بودند حتی بزرگتر از مغولان.
اسلام در دوره مینگ - امپراتوری تای تسو T؛ai - tsu
در آن موقع اگر کسی می گفت: افزایش غیرمترقبه جمعیت مسلمانان، بالا رفتن قدرت سیاسی، نظامی آنان و ضعف توان دفاعی هان ها در دوره یوان زمینه را برای نفوذ قوم چهار میلیون نفری هویی فراهم می کند، تا فردی را برای ایجاد سلسله ای جدید در چین آماده کنند، مردم این سخن را رویایی بیش نمی شمردند. اما برحسب تحقیقات، مؤسس سلسله مینگ به نام چویوان چانگ (مینگ تای تسو) از نسل یک افسر سمو (Semu) در پادگان مغولی «تاماچی » از شهر «آن هویی » بود.
از هان های چینی انتظار می رفت که قوم هویی را که با مغولها برای ساختن سلسله یوان همکاری می کردند مجازات کنند، ولی به عکس توسط امپراتوری مینگ به آنها آزادی مذهبی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داده شد. چند صد نفر از هزاران هویی در ارتش مینگ خدمت می کردند و خیلی از آنها رهبرانی بودند که در مقامهای بالای نظامی و مناصب با اهمیت گماشته شده بودند. این، نوعی سیاست امپراتوری بود که مسلمانان را حمایت کند تا آنها چینی شوند و احساس تنفرشان نسبت به قوم هان که توسط مغولها و سموها به وجود آمده بود کمرنگ شود، به این دلیل امپراتور به مسلمانان فشار آورد که به مدرسه های چینی بروند، به زبان چینی تکلم کنند، لباسهای چینی بپوشند، اسامی چینی برگزینند و با چینیها ازدواج کنند.
عامل مهمتر برای به رسمیت شناختن مسلمانان این بود که «ماهوا» ملکه «چویوان چانگ » یکی از حکمرانان مینگ مسلمان بود و بعضی از دختران و پسران آنها با مسلمانان ازدواج کردند.
در سایه این فضای سیاسی مطلوب، قوم هویی در یک دوره زمانی 276 ساله در صلح و خوشبختی زندگی کردند.
جمعیت هویی در دوره مینگ
بعد از سقوط سلسله یوان مهاجرت دارای اهمیتی از مسلمانان به داخل چین انجام نشد. زندگی شادمانه و صلح آمیز قوم هویی در زیر سایه نیکخواهانه امپراتوری مینگ موجب شد جمعیت آنها از چهارمیلیون در قرن چهاردهم به مجموع بیست میلیون در نیمه قرن هفدهم افزایش یابد. البته این آمار جمیعت مسلمانان غیر نژاد هویی در گانسو و سین کیانگ را در برنمی گیرد.
پایان دوره هزارساله طلایی
در این دوره هزار ساله جای پای اسلام در چین محکم شد و کاملا توسعه یافت. در آن ده قرن (قرن هفتم تا هفدهم میلادی) مسلمانان برای دولتهای تانگ، سونگ، یوان و مینگ و جامعه هان به اقدامهای بزرگ نظامی، فرهنگی، مذهبی، تجاری، پزشکی و فنی دست زدند. جمعیت هویی از چهل هزار مسلمان مهاجر زمان تانگ به بیست میلیون چینی هویی ساکن چین در دوره مینگ ازدیاد یافت. آنها سرزمینهای زیادی را اشغال کردند و در همه جای سرزمین چین به کار بازرگانی و صنعت پرداختند. آنها در ارتش خدمت می کردند و هیچ گاه علیه هیچ دولت چینی طغیان نکردند. آنها کاملا چینی شدند و با چینیها ازدواج کردند. به هر حال اگر چه آنها با چینیها در صلح زندگی کردند، ولی هیچ وقت فراموش نکردند که اجداد پدری آنها عرب، ایرانی و یا از آسیای میانه بوده اند. در هر حال آنها چین را دوست داشتند چون اجداد مادری آنهاچینی بودند و چین سرزمین مادری آنها بود.
پس از 250 سال ناآرامی، سلسله مینگ رو به سقوط نهاد و سرانجام در سال 1644 به دست منچوها از شمال شرقی منقرض شد. این قوم غیرچینی با حمایت هان ها سلسله چینگ را بنیاد گذاشتند. این رویداد برای مسلمانان فاجعه بار بود. آنها والیان نیکخواه خود را از دست دادند و با تهدیدی بزرگ مواجه شدند. فرو ریختن امپراتوری مینگ نشانه پایان دوره طلایی هزارساله اسلام در چین بود و به دنبال آن کشتار همگانی و بی سابقه مسلمانان از قرن هفدهم تا نوزدهم فرا رسید.
سالهای تاریکی اسلام
با فروریختن سلسله مینگ که حامی و پشتیبان اسلام در چین بود، مسلمانان دچار تردید شدند. آنان دریافتند که سالهای تاریک از راه رسیده و باید خود را برای وقوع فاجعه آماده کنند. در آن زمان مسلمانان آن چنان که منچورها دلواپس بودند، نگرانی نداشتند، چون اینان هرگز با حکام جدید رابطه بدی نداشتند. به هر حال مسلمانان از تلافی جویی هان ها به خاطر آنچه که در دوره یوان در زیر سلطه مغولها بر سر اجدادشان درآورده بودند می ترسیدند.
اولین مامور رسمی هان به نام هونگ چنگ چو برحسب انتظار مسلمانان بر مسند شوم وظیفه تکیه زد. در حقیقت در زمان آخرین حکمران مینگ وی در ایالت منچور فرماندار بود و در 1642 به منچورها پیوست و پرده از راز خویشاوندی خاندان سلطنتی مینگ با مسلمانان برداشت. از این رو دولت چینگ بلافاصله پس از به قدرت رسیدن سیاست ضد مسلمانان را در پیش گرفت.
در طی 224 سال (1872-1648م) قوم هویی و چندین اقلیت غیرچینی دیگر از گانسو، سین کیانگ، شان سی و یون نان در مقابل قدرت هان - منچور بیش از ده شورش انجام دادند.
نخستین شورش به وسیله دو نفر از خاندان سلطنتی مینگ به نامهای تینگ کواتونگ (وفات 1649 میلادی) و می لائین (فوت 1648 میلادی) در گانسو به سال 1648 میلادی روی داد. آنها پرچم مینگ را برافراشته و آخرین شاهزاده مینگ چوشی چوان (مرگ 1648 میلادی) را حکمروای خود اعلام داشتند. این جنبشهای غیرمنظم تنها پس از یک سال فرو نشست. اما شهرهای زیادی خراب شده و صدها هزار نفر از هانها و مسلمانان کشته شدند.
آخرین طغیان هویی تحت رهبری توون شیو (فوت 1873 میلادی) صورت گرفت. سلطان سلیمان (1872-1855 میلادی) از پانتای (Panthay) های استان یون نان بزرگترین قدرت انقلابی ضد چینگ بود که برای عدالت سیاسی، آزادی مذهبی و استقلال مسلمانان می جنگید. پس از گذشت 17 سال از این جنگها پانتای ها از ارتش متحد هان و منچور شکست خورد، در نتیجه بیش از یک میلیون مسلمان قتل عام شدند. پانتای ها از نسل هویی ها بودند که در زمان تانگ و یوان مهاجرت کرده بودند.
بنا به مدارک موثق مسیحی، تنها از اقلیت هویی در حدود ده میلیون نفر در شان سی، گانسو و یون نان به قتل رسیدند. تعداد مسلمانان غیرچینی که در سین کیانگ به صورتی فجیع قتل عام شدند به دو میلیون نفر رسید. مجموع مسلمانانی که از قرن هفدهم تا نوزدهم کشته شدند دوازده میلیون نفر بود. این بزرگترین کشتار نژادی در تاریخ چین به شمار می رود.
تاریخ نشان می دهد که هانها از مسلمانان متنفر بودند، کوته نظری حکام چینگ در سیاست ضدمسلمانی و کوتاه اندیشی مسلمانان دوران چینگ در تلاش به منظور ایجاد امپراتوری مستقل در خاک چین باعث مرگ دوازده میلیون مسلمان و تقریبا همان تعداد از هان ها گردید. بعلاوه صدها هکتار از زمینهای کشاورزی سوزانده شد و خزانه چینگ برای هزینه های جنگ خالی شد و سرانجام مساله باعث خوار گردیدن دولت فاسد چینگ در مقابل دولتهای غربی و سرانجام سقوط آنها در 1911 شد.
جمعیت اقلیت هویی در دوره چینگ
کشتار همگانی مسلمانان مدت سه قرن خورشید اسلام را در چین در پس ابرهای تیره فرو برد. مسلمانان در طول سلطه سلسله چینگ هیچ کار مهم و با ارزشی انجام ندادند، مگر چند دانشمند هویی که درباره اسلام به زبانهای چینی و عربی کتابهایی نوشتند. تعداد اندکی از آنان نیز در ارتش برای منچورها کار می کردند، نه برای مسلمانان. زیان عمده این دوره، ثابت ماندن جمعیت مسلمانان در تمام این دوره بود. به تخمین ما جمعیت قوم هویی در دوره مینگ به سال 1644 بیست میلیون نفر بوده است. با این که ده میلیون نفر از آنان به وسیله ارتش چینگ قتل عام شدند، ولی در حدود ده میلیون نفر هم در طی این مدت متولد گردیدند، بنابراین جمعیت قوم هویی از قرن هفدهم تا اوایل قرن بیستم هیچ تغییری نیافت.
اقلیتهای مسلمان در چین جدید
براساس کتاب مسلمانان در چین که در1953م (1372 ه ) توسط اتحادیه مسلمانان چین به چاپ رسید، در حال حاضر ده قوم مسلمان در چین وجود دارد. آنان از نظر نژادی به دو گروه تقسیم می شوند: اولین گروه، از نه ملت غیرچینی تشکیل شده اند: اویغور، تاجیک، قزاق، قرقیز، سالار، ازبک، یائوآن، تاتار و تونگ شیانگ، که اجداد آنها از اقوام منچور، مغول، سین کیانگ، ایران و آسیای میانه قبل از ظهور اسلام هستند. دومین گروه تنها از اقلیت هویی هستند که اجداد پدری آنها از مسلمانان عرب، ایران و آسیای میانه می باشند. آنها در طول دوره های تانگ، سونگ و یوان به چین مهاجرت کردند واولین اجداد مادری آنها بیشتر چینی بودند.
از نظر جغرافیایی چین به دو نیمه تقسیم می شود. اولین نیمه، چین اصلی است که سرزمینهای زیادی را دربرمی گیرد. از جنوب ریون بزرگ تا مرزهای شمالی ویتنام، لائوس و برمه که برای چندین هزار سال سرزمین هان های چین بوده است. از قرن سیزدهم به بعد بود که قوم هویی در این استانهای سرزمین چین شروع به زیاد شدن کردند.
نیمه دوم، شامل مغولستان، غرب گانسو و سین کیانگ می باشد که احتمالا از قرن هفتم توسط نه اقلیت مسلمان دیگر اشغال شده بود. این نه قوم مسلمان هرگز چینی نشدند (حتی با چینیها اختلاط یافتند تا از نژاد چینی شوند) روابط آنها با هانها به اندازه روابط هانها با هویی ها نزدیک و خوب نیست. از دوره مینگ، هویی ها بجز به زبانهای فارسی و عربی به زبان چینی نیز تکلم می کردند، لباسهای چینی می پوشیدند، نامهای چینی انتخاب می کردند، با چینیها ازدواج می کردند و همکاری نزدیکی با آنها در ارتش، سیاست، کشاورزی و تجارت داشتند و از لحاظ ظاهری هم آنان بیشتر شبیه هانها هستند تا دیگر اقلیتهای مسلمان چینی. یک اویغور یادآور نژاد اویغور است، یک ترک یادآور نژاد ترک است و غیره.
انتقال موروثی، عاملی مهم برای شکل گرفتن یک ملت است. ولی این اصل شامل حال اقلیت هویی نمی شود، چون مشخصه اصلی آنها اسلام است، مذهبی که عربها، ایرانیها، ترکها، مغولها و چینیها را در یک اتحاد نژادی - مذهبی به نام قوم هویی به هم پیوند داده است. هر عرب، هر ایرانی یا ترک که در دهکده هویی زندگی می کرد هویی نبود; کسی که در آغوش اسلام قرار داشت و مثل یک مسلمان زندگی می کرد، هویی است. هر یک از افراد قوم هویی که از اسلام دشت کشیده، دیگر هویی نمی باشد، هر چند او مقام خود را در مذهبش از دست داده ولی نژادش را از دست نداده باشد.
زمان جمهوری: قوم هویی و آزادی مذهب
در خلال این دوره ( -1912)، دو دولت جمهوری وجود دارند. ولی جمهوری چین است که، یک دولت دموکراتیک است که در سال 1912 توسط حزب ملی تاسیس شد. چهار سال بعد از جنگ چین و ژاپن، به سال 1949 حزب ملی از حزب کمونیست شکست خورد و دولت جمهوری چین کوچکتر شده و در جزیره تایوان جای گرفت. کمی بعد از آن جمهوری خلق چین به وسیله کمونیستهای چین در سرزمین اصلی چین به یک کشور مقتدر تبدیل شد.
مجموع مسلمانانی که از قرن هفدهم تا نوزدهم کشته شدند دوازده میلیون نفر بود. این بزرگترین کشتار نژادی در تاریخ چین به شمار می رود.
در زیر سایه حکومت این دو دولت متفاوت، فعالیتهای مذهبی و شرایط زندگی و مشکلات مسلمانان کاملا متفاوت هستند. اما در قلب تمامی مسلمانان چین دو مشکل مهم وجود دارد که احتیاج به شناختن و حل شدن دارد: رقم صحیح جمعیت مسلمانان و آزادی مذهب. این مشکلات می تواند با همکاری چندین اقلیت مسلمان و بخصوص با اعتماد متقابل و فکرهای باز دولت جمهوری خلق چین حل شود. حل رضایت بخش این مشکلات حتما باعث وفاداری مسلمانان و محکم تر شدن اتحاد ملی می شود.
دعوای دولت ملی با مسلمانان در تایوان آزادی مذهب نیست، چون اسلام با سیاست ناسیونالیستی در تضاد نیست. به هر صورت جمعیت مسلمانان در تایوان به حدی نیست که برای قدرت هان های چین ملی ایجاد دردسر کند. آزادی مذهب در چین کمونیست به سرعت به مخاطره افتاد و تعداد جمعیت اقلیت مسلمان اغلب به وسیله دولت کمونیست تحریف شده است. مذهب و نژاد برای ملیون و کمونیستها مساله ای کاملا مهم است ولی بنا به فلسفه سیاسی و سیستم کاملا متفاوت آنها، سیاستشان در مقابل مسلمانان در دو جهت مخالف پیش می رود.
سیاست ناسیونالیستی برای اقلیت هویی
در خلال سالهای 1928 تا 1945 چین ملی در اجرای تز ملی گرایی دکتر سون یات سن اقرار بر این داشت که هویی ها در حقیقت همان هان های چینی هستند که به دین اسلام گرویده و فقط در بعضی عادات و رسوم با دیگر چینیها متفاوت هستند. به عبارت دیگر، مسلمانان فقط یک گروه مذهبی بودند، طبق قانون اساسی دولت ملی در سال 1912، آنها به عنوان هویی زو ( Huizu ، اقلیت یا قوم مسلمان هویی) به رسمیت شناخته شدند، به هر حال این سیاست نژادی در سال 1946 تغییر کوچکی کرد و بالاخره در سال 1954 از پایه در آن تجدیدنظر شد.
اصلاحیه قانون اساسی 25 دسامبر1946 در مورد ماده 135 قانون اساسی جمهوری چین تعریف مسلمانان را تغییر داد و جمله «کسانی که ریشه چینی دارند و به دین اسلام ایمان آورده اند و فقط از نظر عادات و رسوم با هان های چین متفاوت هستند، به این صورت «مردمی که در سرزمین چین زندگی می کنند و عادات و رسوم خودشان را دارند» تغییر داد. اگر چه این اصلاحیه مسلمانان را از نظر نژادی به عنوان یک اقلیت به رسمیت نشناخت، ولی نشان دهنده آن بود که دولت ملی داشت به این نتیجه می رسید که هویی ها از نظر نژادی، مذهبی، عادات و رسوم با هان های چینی متفاوتند.
به هر حال در هیجدهم مارس 1954 مجلس ملی چین اصلاحیه ای را از تصویب گذراند، که جمله «کسانی که به دین اسلام ایمان آورده اند به نام هویی - مین (مردم مسلمان) خوانده شوند» را به جای این ماده جایگزین کرد «مردمی که در سرزمین چین زندگی می کنند و عادات و رسوم خودشان را دارند». این اصلاحیه ماده 135 آشکارا نشان می دهد که دولت ملی می فهمد که هویی ها یک اقلیت نژادی مذهبی متفاوت با هانهای چین هستند.
در حال حاضر (سال 1989) تنها چهل و پنج هزار هویی در تایوان هستند. آنها آزادانه کار می کنند، مسافرت می کنند، به مدرسه می روند، ازدواج می کنند، خدا را پرستش می کنند و امور اسلامی را انجام می دهند. ظاهرا هویی ها از طریق انجمن اسلامی تایپه روابط خود را با جهان اسلام حفظ کرده اند. همراه با روابط دوستانه آنها با کشورهای مسلمان دولت ملی و بعضی از تجار هویی تجارت سودمند خود را با عربستان سعودی، اردن و دیگر کشورهای اسلامی توسعه داده اند. هر سال هویی ها هیات هایی را برای انجام اعمال حج به مکه می فرستند و جوانان هویی برای تحصیل مذهب (الهیات)، تاریخ و زبان عربی به کشورهای خاورمیانه فرستاده می شوند.
با توجه به این عوامل مساعد، جامعه هویی مقیم تایوان دلیلی برای نارضایتی ندارد. ما آرزو داریم که شادی و زندگی صلح آمیز آنها الگویی باشد برای روابط دوستانه بین مسلمانان و کمونیستها در جمهوری خلق چین.
پی نوشتها و مآخذ
1- کلمه «داشی » که به اشتباه به معنای «عرب » قلمداد می شد، در اصل همان کلمه «تاجر» است، که احتمالا از زبان فارسی وارد زبان چینی شده است و با کمی تغییر صورت در این کلمه به کلمه داشی تغییر یافته است.
خوانده می شود و Hui Huijiao نشان دهنده مذهب اسلام می باشد.