استادیار آکادمی دعوه دانشگاه بین المللی اسلامی
اسلام آباد، پاکستان
گروه ترجمه انگلیسی
اکنون مبنایی کاملا محققانه وجود دارد که مسلمانان پیش از کریستف کلمب به سرزمین امریکای باستانی پا نهاده بودند. امریکای قبل از کلمب، آن گونه که بسیاری از مورخان ادعا می کرده اند، بخشی دور افتاده از جهان نبود. مبادله اطلاعات و کالاهای تجاری میان دو بخش جهان بارها صورت می گرفت و مسلمانان احتمالا یکی از مهمترین گروههای تماس بین مردم بودند. شواهد دال بر حضور مسلمانان در قاره قدیمی امریکا بر تعدادی از مجسمه ها، سنتهای شفاهی، گزارشهای شاهدان عینی، اشیای دست ساز و کتیبه ها استوار است.
کشف سکه های عربی در نزدیکی ساحل ونزوئلا در دریای کارائیب، گزارشهای تاریخی برجای مانده از مورخان و جغرافی دانان مسلمان را درباره سفرهای دریانوردان و ماجراجویان مسلمان در پهنه اقیانوس اطلس کاملا تایید می کند. سایروس گوردون در کتاب پیش از کلمب گزارشی ارائه می دهد که در آن سکه های پیدا شده در منطقه جنوب دریای کارائیب را چنین توصیف می کند:
... در حوالی ساحل ونزوئلا گنجینه ای از سکه های مدیترانه ای و تعداد زیادی شبه سکه پیدا شد که بی تردید نمی تواند مجموعه ای از مسکوکات یک سکه شناس باشد، بلکه ذخیره ای از نقدینه است. تقریبا همه آنها، سکه هایی رومی از دوران حکومت اوگوستوس تا قرن چهارم میلادی است. اما دو فقره از این سکه ها عربی، و متعلق به قرن هشتم میلادی است. این سکه های اخیر است که زمان آغاز کل این مجموعه را معلوم می کند (که نمی تواند قدیمتر از جدیدترین سکه ها در این مجموعه باشد). سکه های رومی تا قرون وسطی رواج داشت. به نظر می رسد یک کشتی مغربی، شاید از اسپانیا یا شمال افریقا، در حدود سال 800 میلادی از اقیانوس اطلس عبور کرده باشد.
مسعودی در کتابش مروج الذهب در سال 956 م، درباره مردی جوان از اهالی قرطبه به نام خشخاش بن سعیدبن اسود نوشت که او اقیانوس اطلس را درنوردید و در سال 889 م بازگشت. مسعودی می نویسد:
گروهی بر آن رفته اند که این دریا، سرچشمه آب دریاهای دیگر است و ما حکایتهای شگفت انگیز این دریا را با سرگذشت کسانی که جان به خطر افکنده، بر آن سوار شده اند و بعضی نجات یافته و برخی تلف شده اند و چیزها که آن جا دیده اند در کتاب اخبار الزمان آورده ایم از آن جمله، مردی خشخاش نام از اهل اندلس بود که از پهلوانان و نوچگان قرطبه به شمار می رفت و گروهی از نوچگان را فراهم آورد و به کشتیها که مهیا کرده بود، نشانید و به دریای محیط راند و مدتی غایب بود، آن گاه با غنایم فراوان بازگشت و حکایت وی میان مردم اندلس مشهور است.
شریف ادریسی (1155-1097) جغرافی دان مشهور عرب در کتابش جغرافی ادریسی در قرن دوازدهم، درباره سفر گروهی از دریانوردان شمال افریقا که به قاره امریکا پا نهادند، گزارش می دهد. در این گزارش، تماس دریانوردان مسلمان با بومیان جزایر کارائیب به روشنی توصیف می شود. ادریسی نوشت:
گروهی دریانورد از لیسبون به درون دریای ظلمت و مه (اقیانوس اطلس) رفتند تا دریابند در آن چیست و تا چه مسافتی ادامه دارد؟ آنان هشت نفر بودند و قایقی پر از مایحتاج همراه خود بردند که تا چند ماه برایشان کافی باشد. آنان یازده روز دریانوردی کردند تا به ناحیه آبهای متلاطم باء;خظظ امواجی عظیم و نوری اندک رسیدند و تصور کردند هلاک خواهند شد. بنابراین، کشتی خود را به سمت جنوب هدایت کردند و دوازده روز به سفر ادامه دادند تا سرانجام به جزیره ای رسیدند که دارای سکنه و کشت و زرع بود، اما به اسارت درآمدند و سه روز در زنجیر بودند. در روز چهارم، مترجمی آمد که به عربی سخن می گفت. او درباره ماموریتشان از آنان می پرسید و برای پادشاه ترجمه می کرد. آنان اطلاعاتی درباره خود به او دادند. سپس به زندان بازگردانده شدند. هنگامی که باد غربی شروع به وزیدن کرد، آنان را با چشمان بسته در قایقی گذاشتند و پس از سه روز قایقرانی به خشکی آوردند و در ساحل رهایشان کردند، در حالی که دستهایشان از پشت بسته بود. روز بعد، جماعتی دیگر پدیدار شدند، آزادشان کردند و به آنان اطلاع دادند که فاصله آنان تا سرزمینشان به اندازه سفری دوماهه است.
این گزارش، مؤید این حقیقت است که تماس میان دنیای جدید و قدیم چنان گسترش یافته بود که بومیان می توانستند عربی صحبت کنند.:
هر چند سفرهای دریایی و ماجراهای مسلمانان ایبریا و شمال افریقا به دنیای جدید بسیار زیاد است، با این همه، جزئیات آنها و اطلاعات مربوط به تماس آنان محدود و ناقص می باشد. لکن سرگذشت منسا [ سلطان] موسی، حکمران معروف مالی، داستانی نسبتا مشهور است.
هنگامی که منسا موسی به منظور انجام سفر حج مشهور خود در سال 1324 م عازم مکه بود، در قاهره توقف کرد و به محققان اطلاع داد که سلف او دو سفر در اقیانوس اطلس انجام داده است تا محدوده های آن را کشف کند. عمری این داستان را در مسالک الابصار فی ممالک والامصار خود چنین نقل می کند:
ابن امیر حاجب می گوید از سلطان موسی رسیدم، «چگونه شد که قدرت به دست او افتاد». پاسخ داد، «ما از خاندانی هستیم که قدرتش به شکل موروثی انتقال می یابد. حاکم پیش از من باور نداشت که پی بردن به محدوده های دریای مجاور غیرممکن است. او می خواست آن را دریابد و بر تصمیم خود پای می فشرد. او دستور داد دویست کشتی مجهز و پر از خدمه و به همین تعداد کشتی پر از طلا، آب و تدارکاتی که سفری چندساله را کفایت کند، مهیا شود. وی به فرماندهان کشتیها گفت: «فقط زمانی بازگردید که یا به انتهای اقیانوس رسیده و یا غذا و آب خود را تمام کرده باشید.» آنان عزیمت کردند; غیبتشان طولانی شد و کسی برنگشت. عاقبت فقط یک کشتی پدیدار شد. از ناخدا درباره ماجراهایشان پرسیدیم. او پاسخ داد، «ای سلطان! مدتی طولانی دریانوردی کردیم تا زمانی که در وسط اقیانوس با چیزی شبیه یک رودخانه با جریانی شدید روبه رو شدیدم. کشتی من از مسیر منحرف شد. کشتیهای دیگر به راه خود ادامه دادند و به تدریج که هر کشتی به این مکان می رسید، ناپدید می شد و بازنمی گشت. نمی دانستیم چه بر سرشان آمده است. من به جایی که قبلا بودم، بازگشتم و وارد آن جریان نشدم.» اما امپراتور سخنانش را باور نکرد. او دو هزار کشتی، یک هزار برای خود و همراهانش، و هزار کشتی دیگر برای آب و آذوقه تجهیز، و قدرت را به من تفویض کرد و با ملازمانش به اقیانوس رفت. این آخرین بار بود که او و دیگران را می دیدم و من فرمانروای مطلق امپراتوری شدم.
این گزارش نشان می دهد که پادشاه ماندینکای مالی، مقدمات فراوانی برای این سفر فراهم آورد و نسبت به موفقیت در این ماجرا اطمینان داشت. این جریان شدید در وسط اقیانوس (چنان که ناخدای کشتی گزارش داده است) ممکن است یا جریان شمال استوایی، یا جریان مجمع الجزایر آنتیل بوده باشد. فاصله این دو جریان از ساحل غرب افریقا در آن عرض جغرافیایی کشتیها را در آستانه قاره امریکا قرار می داد.
پژوهشگران غربی درباره عبور افریقاییان از اقیانوس اطلس پیش از کلمب تردید دارند. با وجود این، انجام دو سفر در اقیانوس اطلس توسط تور هیردال، (Thor Heyerdahl) با کشتیهای پاپیروسی; کتیبه های پیدا شده در برزیل، پرو، و ایالات متحده، و انتقال مسلم یک زبان به درون زبانهای بومیان اولیه امریکا، و شواهد متعدد فرهنگی دال بر حضور ماندینکا، خلاف آن را ثابت کرده است. قوم ماندینکا با برزیل - نزدیکترین سرزمین به ساحل غرب افریقا - تماس گرفتند. به نظر می رسد آنان از آن سرزمین به عنوان پایگاهی برای اکتشاف قاره امریکا استفاده کرده، و در امتداد رودخانه ها، در جنگلهای انبوه امریکای جنوبی، و بر روی خشکی سفر کرده، و به امریکای شمالی رسیده باشند.
در پاناما، قوم ماندینکا چنان جذب فعالیت شدند که سکنه آن ناحیه به حساب می آیند. یکی از کارشناسان در زمینه سنن امریکای مرکزی نوشت، «این قوم هستند که امروزه آنان را مردم بومی دارین (پاناما) با دو نام ماندینگا و تول متمایز می کنیم، که تفاوت آنان شاید هنوز یادآور منشا متفاوتشان باشد».
در سال 1513، هنگامی که واسکونونیاث دا بالبوا - کاشف اسپانیایی - به پاناما رسید، او و افرادش مردم آن جا را از نژاد افریقایی دانستند. گومارا که فعالیتهای بالبوا و گروهش را شرح داد، چنین نوشت: «وقتی بالبوابه ایالت کوارکا وارد شد، طلایی نیافت، اما تعدادی برده سیاه متعلق به پادشاه آن سرزمین را دید و در پاسخ سؤال خود از پادشاه که این بردگان سیاه را از کجا آورده است، این جواب را گرفت که آن سیاهپوستان کاملا در نزدیکی اینان زندگی می کردند و پیوسته میانشان جنگ درمی گرفت.» گومارا می افزاید: «این سیاهان، شباهتی کامل به سیاهان گینه داشتند. تا نیمه قرن نوزدهم، تعدادی اسم مکانهای ماندینکایی همچنان در پاناما شنیده می شد.»
قوم ماندینکا از پاناما در جهت شمال به هندوراس مسافرت کردند. فردیناند کلمب - پسر کریستف کلمب - نوشت که پدرش افرادی سیاهپوست را در شمال هندوراس دیده است. وی اظهار داشت: «اما کسانی که در بخش شرقی تر [پونت کاویناس]، تا دماغه گراتسیاس آدیوس تقریبا به رنگ سیاه هستند»، و می افزاید که آنان «سوراخهایی در گوشهایشان ایجاد می کنند که می توان تخم مرغی را درون آن جای داد».
وجود سیاهانی در یک گروه دیگر تگولسی گالپا در نزدیکی مرز نیکاراگوآ گزارش شد. آنها به «جارا و گوابا» معروف بودند. این نامها به نظر می رسد همان جارا در گامبیا و دیوا در سنگال و مالی باشد که مبین یک طایفه بسیار قدیمی و عنوان محلی در میان ماندینکا - ساراکل است; و «کابا یا کبا» اسمی مرتبط با ادیبان یا مؤمنان مسلمان است.
گروه دیگری از مسلمانان افریقایی هندوراس، پیش از ورود اسپانیایی ها خود را «المامی » معرفی می کردند. آنان یا با افریقاییان شمال هندوراس - چنان که در بالا بدان اشاره شد - یا با «جاراها یا گواباها»ی تگولسی گالپا مرتبط بودند. عبدالله حکیم کویک، با اشاره به جایلز می نویسد: «قبیله ای از المامی ها، اندکی (کذا)، قبل از ورود کلمب به آن جا، در هندوراس سکونت داشتند». او همچنین می افزاید، «استفاده از عنوان المامی به زمانی جلوتر از قرن دوازدهم عصر ما که قدیمی ترین تاریخی است که مسلمانان سیاهپوست افریقا ممکن است به این برزخ امریکایی منتقل شده باشند، برنمی گردد.»
لغت «المامی » در حکم کلمه امام است که در عربی، معنای رهبر یا پیشنماز دارد.
قوم کاریب به شکلی گسترده در مطالعات کارائیب مورد اشاره قرار می گیرند. کلمه «کارائیب » از کلمه «کاریب » مشتق است. بعضی مورخان، آنان را پیروان دین اسلام توصیف کرده اند، در حالی که گروهی دیگر خلاف آن گفته اند. با این همه، اثبات این که آنان مسلمان بودند، دشوار است زیرا مدارک و شواهدی متضاد درباره آنان ارائه می شود. شاید در زمان ورودشان به سن ونسان، اقرار به اسلام کردند، لکن بعدها آمیزش آنان با سرخپوستان بومی سبب تضعیف و سپس کاهش سنن اسلامی شد. برخی از سنن اسلامی آنان - از جمله ممنوعیت کامل خوردن گوشت خوک - نشان می دهد که آثاری از اسلام به اعقابشان به ارث رسیده است.
کتاب راهنمای بومیان امریکای جنوبی، (The Hundbook of South American Indians) مردم کاریب را چنین توصیف می کند:
ارزشمندترین دارایی مردم [کاریب] کاراکل بود، آلیاژی صلیبی شکل از طلا و مس در قالبی چوبی که جنگجویان در اثنای هجوم خود به آراواک [امریکای جنوبی] قاره ای به دست می آوردند. بعضی از این کاراکل ها کوچک بودند و به عنوان آویزه هایی برای گوش،بینی و دهان استفاده می شدند; بقیه به اندازه کافی بزرگ بودند که بر سینه آویخته شوند. آنها نشانه تبار والا بودند و از نسلی به نسلی به ارث می رسیدند و در هنگام مراسم و در اثنای سفرها مورد استفاده قرار می گرفتند.
جالب توجه است که برخی از کلمات، دارای ریشه غرب افریقایی و ماندینکایی (عمدتا اسلامی) در زبانهای بومی، نه فقط در جزایر کارائیب بلکه در امریکای شمالی نیز دیده شده است.
عبدالله حکیم کویک به لیووینر، مورخ و زبان شناس مشهور امریکایی در دانشگاه هاروارد، اشاره می کند که در سال 1920 کتابی با عنوان افریقا و کشف امریکا، (Africa and the Discovery of America) نوشت و در آن ثابت کرد که کلمب کاملا از حضور در امریکا آگاه بود. به نظر او، مسلمانان غرب افریقا، نه فقط در سرتاسر ناحیه کارائیب و مرکز و جنوب امریکا پراکنده شده، بلکه به کانادا در شمال دور رسیده بودند و با اقوام بومی ایرکوی، (Iroquois) و الگانکیون، (Algonquin) دادوستد و وصلت می کردند.
بنابراین، به عقیده وینر، نفوذ عربی - اسلامی، و ماندیی در ایام پیش از کلمب به دنیای جدید [قاره امریکا] صورت گرفت. خود کریستف کلمب، این حقیقت را ثبت کرده است که افریقاییان با امریکاییان دادوستد می کردند. او در اشاره به سومین سفر خود می نویسد:
برخی از ساکنان اصلی جزیره سانتیاگو به دیدنش آمدند، و گفتند که در جنوب غربی جزیره هیوگو که یکی از 12 هم پیمان دوردست کیپ ورد [دماغه سبز] است، امکان دارد جزیره ای دیده شود، و پادشاه، دون خوان، اشتیاقی فراوان داشت افرادی را برای اکتشاف به جنوب غرب بفرستد و قایقهایی دیده شده بودند که از ساحل گینه به حرکت درمی آمدند و با کالاهایی به جانب غرب پیش می رفتند.
کلمب بعدها نوشت:
... که پس از آن، اگر خدا بخواهد، به سوی غرب در دریا پیشروی خواهد کرد، و از آن جا به این اسپانیولا [ هیسپانیولا; هائیتی] خواهد رفت و در این مسیر، نظریه سابق الذکر پادشاه خوان را ثابت خواهد کرد: و این که او در فکر بررسی گزارش بومیان این اسپانیولا بود که می گفتند قومی سیاهپوست از جنوب و جنوب شرقی به اسپانیولا آمده بودند که نوک نیزه هایشان از فلزی ساخته شده بود که آن را گوانین، (guanin) می نامید، و او نمونه هایی از آن برای فرمانروایان فرستاده بود تا مورد آزمایش قرار گیرد، و معلوم شد از 32 بخش آن، 18 بخش طلا، 6 بخش نقره و 8 بخش مس بود.
لیووینر به عنوان یک مورخ و زبان شناس، این حقیقت را بررسی می کند. ارزیابی او از داستان فوق الذکر چنین است:
کلمب در یادداشت های سومین سفر خود به ما می گوید که پیش از عزیمتش به هیسپانیولا [هائیتی] خوان، پادشاه پرتغال به او گفت که کشتیهایی حامل کالا از ساحل گینه به جزایر غرب آمده اند، و بنابراین او تصمیم گرفت ابتدا به گینه برود تا در مسیر خود درباره نظر پادشاه دون خوان تحقیق کند، و می خواست به آنچه که بومیان هیسپانیولا به او گفته بودند، پی ببرد، دایر بر آن که سیاهپوستانی از جنوب و جنوب غربی به آن جا آمده بودند و آن سرنیزه های فلزی را که گوانین می نامیدند، آورده بودند که نمونه هایی از آنها را برای بررسی نزد شاه و ملکه فرستاده بود و معلوم شد که در آن مس سی عیار وجود دارد.
این حقیقت را باید پذیرفت که کلمب می دانست گوانی [طلا] از گینه می آید و این که پیش از او بازرگانان یا مسافرانی دریایی به هیسپانیولا آمده اند. این نکته، اشتقاق واژه های guani و caona از لغت ماندیی برای ] gold ] طلا]» را تایید می کند.
نخستین کاشفان اسپانیایی و پرتغالی از حضور مسلمانان در قاره امریکا باخبر بودند. ثابت شده است که دانش جغرافیایی و دریانوردی مسلمان به راستی اساس توسعه اروپایی بود. گزارش می شود که واسکوداگاما با احمدبن ماجد درباره ساحل غربی افریقا مشورت کرده است. این شخص به عنوان مؤلف کتاب راهنمای دریانوردی در اقیانوس هند، دریای سرخ، خلیج فارس، دریای جنوب چین و آبهای پیرامون جزایر هند غربی مورد تحسین است.
مسلمانان بیش از 700 سال بر اسپانیا حکومت کردند و از جنبه های فرهنگی، آموزشی و اقتصادی بر اروپا تاثیر گذاشتند. سربازان اسپانیایی فردیناند در خشکی و دریا برای نابودی قدرت مسلمانان جنگیده بودند. آنان به هر جا که می رفتند با نفوذ اسلامی مخالفت می ورزیدند و از تمام قدرت خود برای جذب مردم به آیین مسیحیت کاتولیک استفاده می کردند. با این همه، نتوانستند تاثیر فرهنگی مسلمانان را کاملا بزدایند. هنگامی که ارنان کورتز - فاتح مکزیک - به یوکاتان وارد شد، این ناحیه را «ال کایرو» [القاهره] نامید.
در دوران زمامداری فردیناند به رغم ارتکاب فجایعی علیه مسلمانان، تعدادی از مغربی هایی (اعراب اسپانیولی) که به عنوان کاشف، سرباز و کارگر به قاره امریکا سفر کردند، اجرای آداب دینی واقعی خود را آغاز نمودند و در تبلیغ و ترویج اسلام در میان بومیان توفیق یافتند. مجموعه ای از قوانین وضع شد تا مانع هجوم مسلمانان - چه آزاد و چه برده - به این سرزمین شود و بومیان مسلمان را بازپس گیرد.
رافائل بزان در عبارات زیر، خصومت سلسله مراتب حکومتی اسپانیا را توصیف کرده است:
پادشاه: به ماموران ما که در شهر اشبیلیه در مرکز تجاری جزایر هند اقامت دارند. با خبر شده ایم که به سبب افزایش قیمت برده های سیاه در پرتغال و در جزایر گینه و کیپ ورد [دماغه سبز]، برخی بازرگانان و سایر اشخاصی که قصد دارند از آن برده ها به جزایر هندی ما بیاورند، رفته و یا کسانی را فرستاده اند که سیاهانی را از جزایر سردانیه، مایورقه، مینورقه و سایر بخشهای کرانه خاور مدیترانه بخرند تا به جزایر هند ما بفرستند زیرا می گویند در آن جا ارزانترند. و چون بسیاری از سیاهان آن بخشهای کرانه خاور مدیترانه از نژاد، (Casta) مغربی (زنگی) هستند و دیگران با آنان تجارت می کنند و (از آن جا که) در کشوری جدید که اکنون دین مقدس کاتولیک ما در آن تقویت می شود، به علت مشکلاتی که می تواند پدید آید، مناسبتی ندارد که مردمی با این ویژگی به آن جا بروند. به شما فرمان می دهم تحت هیچ شرایط و به هیچ نحو با عبور هیچ سیاهپوستی که احتمالا اهل خاور نزدیک باشد یا در آن جا پرورش یافته باشد یا سایر سیاهانی که احتمال دارد با اعراب اسپانیولی پرورش یافته باشند حتی اگر ازنژاد سیاهان گینه باشند، به جزایر هند یا جزایر دیگر ما موافقت نکنید. والادولید، 16 جولای، 1550، ماکسی میلیانو.
ملکه. به فرمان اعلیحضرت، جناب خوان دا سامانو. مهر شورا.
پادشاه فردیناند زمانی چنین فرمان داد:
شما آگاهید که اگر چنین مغربیانی از نظر ملیت و اصل و نسب مغربی باشند، و اگر دستورهای اسلامی را تعلیم دهند، یا با شما وارد جنگ شوند یا بومیان امریکایی یا هر کس دیگری باشند که احتمالا دین اسلام را پذیرفته باشند، شما نباید به هیچ طریق، آنان را به بردگی بگیرید. برعکس، باید بکوشید آنان را از دینشان برگردانده، به وسایلی شایسته و مشروع به قبول دین مقدس کاتولیک ما ترغیب کنید.
نتیجه گیری
بعد از ورود کریستف کلمب به قاره امریکا، مردم اسپانیا به تصرف قاره امریکا همت گماشتند. در تشکیل امپراتوری اسپانیا در قاره امریکا، دو واقعه مشهور است: یکی فتح مکزیک به دست ارنان کورتز و دیگری تسخیر پرو به دست فرانسوا پی زار. فاتحان طماع و درنده خوی اسپانیایی در سرزمین مکزیک و پرو، رفتاری وحشیانه پیش گرفتند و با حرص و آز بسیار در جستجوی طلا بودند. رفتار فاتحان ستمگر، هم در موقع جنگ و هم پس از فتح، وحشیانه و زشت بود. بومیان امریکا را مجبور کردند که بدون اجر و مزد برای آنها کار کنند. کارهای صعب و دشوار و استخراج معادن به گردن بومیان انداخته شد و سختیها و رنجهای این کار هزاران هزار کس را از پا درآورد. وقتی در سال 1492، کریستف کلمب، جزیره سن دومینک را کشف کرد، در آن جا بیشتر از یک میلیون نفر ساکن بودند، اما از این جمع، پس از هفده سال (1509م فقط سیزده هزار بومیان مانده و بقیه به دست فاتحان اسپانیایی تلف شده بودند.
در این مقاله سعی شده است موضوع حضور مسلمانان در قاره امریکا پیش از ورود کریستف کلمب دنبال شود. از نظر بیشتر دانشمندان، نخستین تماسی که منطقه کارائیب با جهان خارج داشت، در یازدهم اکتبر 1492 بود. درباره حضور مسلمانان تا قرن نوزدهم که با پایان برده داری، استفاده از کارگران قراردادی هند مطرح شد، مطلب چندانی ذکر نمی شود. واقعیت آن است که تاریخ اسلام و مسلمانان در منطقه کارائیب به بیش از یک هزار سال قبل، فزون بر شش قرن پیش از تماس اروپاییان بازمی گردد. حقایق آشکار می کند که مسلمانان، ارتباطی گسترده و صمیمانه با این منطقه داشته اند.
نخستین مرحله این دوران ممتد تاریخی با مرحله مهم دیگری ادغام می شود: دوران برده داری که در آن، مسلمانان افریقایی مورد استثمار و تحقیر ملل اروپایی قرار گرفتند و از حقوق خود محروم شدند.