ماهان شبکه ایرانیان

مراتب فقهی مخاطبان سینما

چکیده: آیا می توان در صحنه هایی از فیلم برای نشان دادن واقعیت به مخاطب، روابطی را که شرعا حرام است نشان داد؟ نویسنده معتقد است که می توان با عقد شرعی بین بازیگران و یا با استناد به قاعده ضرورت یا نفی سبیل این عمل را شرعا مجاز دانست . وانگهی، تاثیر هنر بر اخلاق مخاطبان چندان قطعی نیست که بتوان بدین وسیله به حذف صحنه های یادشده پرداخت .

انتخاب، 26 و 27/10/80

چکیده: آیا می توان در صحنه هایی از فیلم برای نشان دادن واقعیت به مخاطب، روابطی را که شرعا حرام است نشان داد؟ نویسنده معتقد است که می توان با عقد شرعی بین بازیگران و یا با استناد به قاعده ضرورت یا نفی سبیل این عمل را شرعا مجاز دانست . وانگهی، تاثیر هنر بر اخلاق مخاطبان چندان قطعی نیست که بتوان بدین وسیله به حذف صحنه های یادشده پرداخت .

برای ایجاد حس باورپذیری مخاطبان باید فیلم بر حسب موضوع خود به واقعیت های جامعه انسانی همان گونه که هستند بپردازد، از جمله ارتباطات جنسی زن یا مرد و یا حضور بدون پوشش شرعی زن یا مرد در یک یا چند سکانس فیلم برای القای تمام واقعیت . در مواردی که این سکانس ها مشمول حکم حرمت نظر به زن یا مرد مسلمان می شود فقه چه راهکارهایی برای حل این مساله دارد؟

چه بسا که کارگردان بتواند با تمهیداتی یک مفهوم جنسی را بدون نشان دادن صریح و روشن صحنه ارتباط القا کند . تقریبا بیشتر فیلم های سینمای اندیشه و فرهیخته از این قبیل هستند . کارگردانان بزرگی چون برتولوچی، آنتونیونی، اسکورسیزی، در فیلم هایی که می سازند به رغم پرداختن به مواضع انسانی چون عشق و روابط جنسی تنها به همان اندازه که رساننده مفهوم مورد نظر است سکانس ها را می چینند و هیچ صحنه اضافی و بیهوده ای وجود ندارد . پرسش ما در حقیقت به تولیدات سینمایی چنین کارگردانانی باز می گردد که دنبال طرح اندیشه در سینما هستند و با دقت تمام اجزای فیلم خود را برمی گزینند .

الف) از راه احکام فقهی

چنین به نظر می رسد که تولید صحنه های حرام و نمایش آنها از باب حرمت نظر «ریبه » و «تلذذ» به اجنبیه و اجنبی باشد . فقط به ذکر مطالب مهم اکتفا می شود: 1 . در این که پوشانیدن غیر وجه و کفین بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدی وجود ندارد; 2 . «مساله وجوب پوشش » را که وظیفه زن است از مساله «حرمت نظر بر زن » که مربوط به مرد است باید تفکیک کرد . ممکن است کسی قائل شود به عدم وجوب پوشیدن وجه و کفین بر زن و در عین حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد . 3 . در مساله جواز نظر، تردیدی نیست که اگر نظر از روی «تلذذ» یا «ریبه » باشد حرام است .

بحث حاضر را می توان به دو مرحله تفکیک کرد: الف) ساختن و تولید چنین فیلم هایی با چنین سکانس هایی که خلاف شرع هستند; ب) دیدن مخاطبان و تماشاگران و دیگر عوامل تولید . در مورد اول، بر اساس ظواهر ادله اولیه که به آنها اشاره شد حکم حرمت قطعی اختصاص به «نامحرم » دارد بنابراین اگر این مشکل برطرف گردد و «محرمیت » حاصل گردد عوامل تولید از قبیل بازیگران و گریمورها از حرمت می رهند و جواز قطعی درباره آنها صادر می شود . زنان بازیگر در صورتی که ازدواج نکرده باشند می توانند برای ساعت یا ساعت هایی به عقد مردان بازیگر درآیند و نقش های متفاوت مورد نیاز در برابر آنها را که نیاز به محرمیت دارد همچون همسری، مادری یا خواهری و غیره را ایفا کنند و هیچ نیاز به عده مورد بحث در فقه هم نخواهند داشت و نیز از آن جا که دست دادن زن و مرد نامحرم از روی حایل مورد جواز فقهاست می توان تمهیداتی مانند گریم و غیره اندیشید که در عین ایجاد تماس و ارتباط جسمی، حرامی صورت نپذیرد . در این مرحله، بدون نیاز به ادله ثانویه و بر اساس ادله اولیه می توان حلیت را با تمهیداتی نه چندان دشوار فراهم آورد .

ب) تماشا و رؤیت تماشاگران: به رغم تفاوت دیدگاهی که ممکن است درباره میزان پوشش شرعی زن و مرد وجود داشته باشد، اما «نظر به ریبه یا تلذذ» قطعا از نظر شرعی حرام تلقی می شود و ربطی به میزان پوشش شرعی زنان و نیز تفاوتی میان محرم و نامحرم (به جز همسران) وجود ندارد . در این باره بعضی از فقیهان میان پخش مستقیم فیلم و پخش غیر مستقیم آن تفاوت قائل شده اند و معتقد به حرمت پخش مستقیم صحنه های خلاف شرع شده اند . از این نکته که بگذریم در استفتای حضرت امام قدس سره درباره سریال تلویزیونی «پاییز صحرا» که بدان اشارت رفت، ایشان ساخت و پخش و دیدن صورت آرایش شده زنان را با قید عدم نظر به ریبه یا تلذذ جائز دانستند . پرسش فعلی ما درباره دیگر روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن بعضی از قسمت های بدن می باشد که بر اساس فیلمنامه ضروری هستند و به طور طبیعی ممکن است موجب تهییج شهوت و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود .

در این باره می توان با قاعده «ضرورت » کارشناسان را استثنا کرد و با قاعده نفی سبیل احتمالا همه تماشاگران را و اما قاعده ضرورت در فقه از قواعد اصلی و حاکم است یعنی در هنگام اقتضا و ضرورت تقریبا همه احکام از حالت حرمت به حلیت تبدیل می شوند مادامی که ضرورت باقی باشد; مانند جواز اکل میته که در حالت عادی حرام و در حالت اضطرار جائز، بلکه واجب خواهد بود . آیا در این هنگام برای کارشناسان سینمایی و دانشجویان و پژوهشگران در این رشته برای کسب تخصص و شناخت عمیق تر تاثیرات فیلم بر روی بینندگان با موضوعات مختلف نمی تواند نوعی ضرورت تلقی شده و مجاز شود همان گونه که برای پزشک مجاز می شود؟

اما قاعده نفی سبیل، یکی از قواعد مسلم فقه اسلامی و مستند به دلایلی چون آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (1) است . هرگونه حکمی که از ناحیه آن، موجبی برای علو و سلطنت کافر بر مسلم باشد به مقتضای این آیه شریفه مرفوع است . به مقتضای این قاعده هر عقد و پیمان و هر قراردادی به حسب طبع اولیه اش اگر موجب علو و عزت و شرف کافر بر مسلم بشود منفی است . در سایر اطلاقات و عمومات اولیه نیز هر جا که اطلاق و عموم سبب عزت کافر و ذلت مسلم شود این قاعده آن را نفی می کند . در حال حاضر که کفار از طریق رسانه های ارتباطی چون ماهواره به انتقال اندیشه ها و فراورده های خود می پردازند، به هر میزان بتوان با این تولیت فرهنگی مقابله کرد واجب و ضروری است . بنابراین با گزینش فیلم های سینمای اندیشه بدون سانسور اگر بتوان به جریان آزاد و مستقل سینما پیوست و با این ولایت فرهنگی مخالفت نمود و نیز از طریق تولید فیلم های جذاب داخلی که آزادانه تر روابط زن و مرد را بر اساس فیلمنامه نشان دهد می توان هر چه بیشتر در برابر ولایت فرهنگی کفار مقاومت کرد .

ب) از راه کشف مناط حکم (نقد اخلاقی)

فقیهان مناط حرمت نظر در چنین مواردی را حفظ اخلاق عمومی جامعه می دانند . و نقد آنها بر تولید و تماشای فیلم هایی که اخلاق عمومی جامعه را خدشه دار می سازند از حیث رتبه در ردیف نقدهای اخلاقی قرار می گیرد .

در دنیای مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجه ای از خودمختاری برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و باید ابتدا بر اساس ارزش ها و معیارهای خاص خود مورد داوری قرار گیرد که همان تفاوت زیباشناسی و اخلاقی است . در جهان باستان چنین فرضی (فرض خودمختاری هنر) مورد پذیرش نبود; بلکه فرض مسلم این بود که شاعران همچون آموزگارانند و هنر دارای تاثیرات اخلاقی بر مخاطبان خود است . ما همچنان حوزه های اخلاقی و سیاست را جدا فرض می کنیم یعنی اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز می انگاریم . باستانیان به چنین تمایز قاطعی قائل نبودند . بنابراین فرضشان این بود که تاثیرات هنر هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اخلاقی واجد اهمیت است .

تفاوت هنر و تبلیغات: معمولا بین هنر و تبلیغات فرق می نهند; زیرا هنر موفق از پیچیدگی و غنایی برخوردار است که با یک پیام اخلاقی یا سیاسی ساده جور درنمی آید . جای انکار نیست که هنر در القای ارزش ها و رهیافت تاثیر دارد; زیرا می تواند بر زاویه دید ما نسبت به زندگی نافذ باشد; برای مثال فیلم خشن می تواند رهیافتی را القا کند که خشونت را همچون پاسخی پسندیده در برابر تهدید یا آسیب می نگرد، ولی چنین تاثیراتی اجتناب ناپذیر نیست; زیرا اگر قبل از رفتن به سینما رهیافت دیگری در ذهن ما شکل گرفته باشد و از خشونت بیزار باشیم، این بیزاری همچنان حفظ خواهد شد و تاثیر یک فیلم خشن را تعدیل یا زایل خواهد کرد . تاثیر کارهای هنری بر ارزش ها و نگرش ها اغلب ظریف، غیر مستقیم و فقط با باریک اندیشی قابل درک است . درست است که موردهای معروفی از آثار بسیار موفق وجود دارد که تاثیرشان فوری و مستقیم است . لیکن رابطه هنر با ارزش ها و نگرش های زندگی حقیقی معمولا این چنین مستقیم نیست . اگر قبول داشته باشیم که هنر می تواند بر ارزش ها و نگرش های ما تاثیر بگذارد نباید از سانسور جانبداری کنیم . تاثیر هنر بر بزرگسالان کمال یافته از این نظر کاهش می پذیرد که شخصیت آنان پیشاپیش تا حد زیادی شکل یافته است . این تاثیر بر کودکان و نوجوانان که منش اخلاقیشان همچنان در حال پرورش یافتن است بسیار نیرومند است . بنابراین از نگاه فقیهانه می توان بار دیگر پرسید که اگر ملاک حرمت تصاویر سینمایی حفظ ارزش های اخلاقی باشد با توجه به مباحث مطرح شده درباره تاثیرات یک فیلم هنری که به طور مستقیم بر ارزش ها و باورهای دینی و اخلاقی مخاطبان اثر نمی کند بلکه کاملا به پیش زمینه های ذهنی مخاطبان و تفسیرهای آنان باز می گردد، آیا نمی توان پرسید که به لحاظ قدرت درک و تشخیص مخاطبان گوناگون می توان تفاوت در حکم قائل شد و با تقسیم بندی مخاطبان، حکم شرعی را مترتب نمود؟ چنان که درباره حرمت حفظ و مطالعه کتب ضلال فقیهان فتوا به حرمت داده اند ولی برای گروهی که اهل تشخیص باشند این کار را جایز یا حتی واجب می دانند، در مساله کنونی نیز می توان مخاطبان ویژه را با همین ملاک رخصت داد .

از سوی دیگر، آیا نیت هنرمند (کارگردان یا فیلمنانه نویس) می تواند فیلم او را دارای احکام شرعی متفاوت نماید، یعنی اگر با یت خیر، شر را نمایش دهد و یا با نیت شر خیر را عرضه کند، دو نوع حکم متباین در انتظار فیلم او خواهد بود؟ نیت چنان که در احکام عبادی رکن تلقی می شود در همه رفتارهای انسانی نیز کاربرد دارد . نیت است که بین اشتباه برداشتن چیزی و دزدیدن آن چیز، بین قتل غیر عمد و جنایت تفاوت ایجاد می کند . در حوزه زبان، نیت رابطه نزدیکی با معنا دارد . هنگامی که حرف می زنیم نیتمان این است که معنی کلماتمان را منتقل کنیم و فرضمان این است که آن نیت بر شنوندگان مامعلوم می شود . در این صورت اگر در مجموعه یک فیلم سکانس های شری وجود داشت: اولا در باب قضاوت درباره آنها نیازمند دیدن همه فیلم و بلکه همه آثار هنرمند مذکور هستیم تا بتوانیم نیت او را درک کنیم . ثانیا در فقه موردی وجود دارد (مثل دروغ مصلحت آمیز) که به فتوای همه فقیهان هر چند وسیله نامشروع است، اما به سبب ترتب مصلحت بر آن ارتکابش مجاز می شود . آیا در این مورد نیز می توان وجود مصلحتی به نام استفاده از رسانه برتر و رساندن یک مفهوم اخلاقی در نهایت فیلم را تصور کرد؟

اشاره

چنان که پیداست مقاله یادشده از نظر مضمون و محتوا با فضای کلی نشریه بازتاب اندیشه چندان هماهنگ نیست . درج این مقاله نه به لحاظ مضمون، بلکه بیشتر از جهت نوع نگاه و شیوه برخورد با مسائل اجتماعی و فقهی است . همان طور که نویسنده محترم نیز اشاره کرده است، مساله یادشده (رابطه هنر و اخلاق) یکی از مباحث دیرین در تاریخ اندیشه هنری است و به یقین می توان گفت که تا عصر رنسانس در اروپا - که پرده های اخلاق و معنویت آشکارا دریده شد - اندیشمندان و هنرمندان معمولا حرمت های اخلاقی را در حریم هنر پاس می داشتند . ظهور سینما در قرن بیستم - به ویژه در آمریکا - این پرسش را به طور جدی مطرح ساخت و گروه های مختلف را به واکنش واداشت . در تاریخ سینما، هالیوود را پایه گذار ناهنجاری های اخلاقی در هنرهای تصویری می دانند که حتی جامعه آمریکا و اروپا را به شدت برانگیخت .

در سینمای پس از انقلاب اسلامی نیز این پرسش بار دیگر مطرح شد و موافقت و مخالفت با سانسورهای اخلاقی در سینما و تلویزیون بالا گرفت . نویسنده تلاش دارد که با استنادات فقهی و دلائل کارشناسی، جواز تولید و تماشای صحنه های جنسی و امثال آن را تا حدودی اثبات کند . اگر از مباحث پراکنده و مفصل و گاه آشفتگی در استدلال ها و استنتاج ها بگذریم، (2) بهتر است با نگاهی به مدعا و دلائل ایشان، به بازنگری در این گونه تحلیل ها بپردازیم .

1 . مدعای اصلی نویسنده در خصوص احکام شرعی «روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن قسمت هایی از بدن می باشد که بر اساس فیلمنامه ضروری هستند و به طور طبیعی ممکن است موجب تهییج و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود» . نویسنده برای جواز این صحنه ها، نخست عقد شرعی بازیگران را تجویز می کند و آن گاه که دشواری و ناکارآمدی این راه حل را در غالب مواد برای سازندگان و برای بینندگان مشاهده می کند، به دو قاعده ضرورت و نفی سبیل استناد می جوید . این استناد برای کسانی که اندکی با فقه و دانش سینما آشنا باشند، شگفت انگیز است . از نظر موضوع شناسی می توان بسیار سخن گفت و نشان داد که پیش فرض نویسنده درباره ضرورت چنین صحنه هایی نه از نقطه نظر فرهنگی و اجتماعی قابل قبول است و نه از نظر فنون و تکنیک های سینمایی . نشان دادن واقعیت ها همیشه مستلزم باز نمود آنها به طور کامل نیست بلکه با استفاده از المان های تصویری، تروکاژهای سینمایی، اصول هنری مونتاژ و ... می توان - پیام را با ایجاد انگاره یا احساس خاص بدون نشان دادن صحنه های عینی، القا کرد . این نکته در تاریخ سینمای جهان و ایران نمونه های فراوان و موفقی دارد . ظاهرا ذهنیت نویسنده متاثر از مکتب رئالیسم در ادبیات و هنر غرب و نیز نظریه «بازنمود» در دانش زیبایی شناسی (3) است که البته نقدهای فراوانی بر آنها وارد شده است و اکنون دیگر چندان اعتباری ندارند .

اما از نظر فقهی، برداشت نویسنده محترم از «ضرورت » و «نفی سبیل » آن قدر سطحی و غیر علمی است که نیاز به بحث ندارد . با فرض نویسنده، می توان همه احکام اولیه را با اندک احتمالی در ضرورت آن، زیر پا گذاشت . وانگهی، قاعده ضرورت - در مواردی که به کار می آید - برای آن است که مکلف خود را از شرایط اضطراری برهاند نه آن که همچنان با ضرورت تراشی به ورطه حرمت های شرعی و رذائل اخلاقی فروتر رود . جالب این است که نویسنده، استفاده از این گونه صحنه ها را که به اعتراف خود ایشان «به طور طبیعی موجب تهییج و یا جلب نظر و ریبه و تلذذ بینندگان می شود» برای نفی ولایت فرهنگی کافران لازم و ضروری می شمارد . ظاهرا ایشان ندانسته اند که «ولایت فرهنگی کفار» با ابزارها و عناصری صورت می گیرد و با استفاده از عناصر غیر اخلاقی دشمن، هرگز نمی توان به مقابله فرهنگی با او پرداخت، بلکه وارد شدن در این مسیر، راهی جز ذلت و انحراف را به دنبال نخواهد داشت .

2 . به نویسنده محترم باید خاطرنشان کرد که سینمای غرب نیز از آغاز با همین توجیهات به وادی ابتذال گام نهاد، به طوری که امروزه اندیشمندان و فرهنگ دوستان غربی را هم یارای جلوگیری از این سیل بنیان کن نیست . چنان که تجربه سینمای پس از انقلاب نشان داده است، می توان با آثاری انسانی و اخلاقی که بر بنیاد فطرت پاک بشری استوار است، مخاطبان فراوانی را به خود جلب کرد و گستره ولایت الهی را تا دورترین نقاط جهان امتداد بخشید .

3 . نویسنده با اشاره به سینمای اندیشه ای غرب، در مورد کارگردانان بزرگ معاصر اروپا به گونه ای اغراق آمیز آنان را ستوده و معتقد است که در آثار آنها هیچ سکانس زائدی وجود ندارد و تنها با همان صحنه ها می توان پیام را القا کرد . در حالی که بر آگاهان پوشیده نیست که در بین آثار همین کارگردانان نیز کارهای سبک و کم مایه وجود دارد و چنین قضاوتی را حتی خود آنان در حق خویش ندارند . اساسا این داوری های مطلق گرایانه و یک جانبه را در حوزه هنر، به ویژه در عرصه سینما که هنری متنوع و قابل انعطاف و خلاقیت پذیر است، پسندیده و شایسته نیست .

4 . نویسنده با این ادعا که تاثیر اخلاقی هنر و سینما بر مخاطبان قطعی و یقینی نیست و عوامل گوناگون دیگر نیز در این زمینه نقش دارند، حذف سکانس های حرام را نادرست و فاقد توجیه علمی می داند . وی معتقد است که این گونه تاثیرات تابع ذهنیت و شخصیت مخاطب است . حال آن که مخاطبان اصلی سینما غالبا توده های مردم و افراد معمولی جامعه هستند و آثار مخرب صحنه های غیر اخلاقی بر آنان پوشیده نیست . حتی نمی توان انکار کرد که تکرار این صحنه ها و حرمت شکنی ها در خصیت خواص نیز مؤثر می افتد . آن جا که حضرت یوسف علیه السلام عاجزانه خود را ناتوان می شمارد و به خدای خویش پناه می برد و «و ما ابرئ نفسی ان النفس لامارة بالسوء» (4) می گوید، چگونه نویسنده محترم باجرات و جسارت از عدم تاثیر این صحنه ها بر بزرگسالان سخن می گوید؟ وانگهی، ایشان گمان کرده است که برای ممنوعیت اخلاقی یا حرمت شرعی در این گونه موارد لزوما باید به طور یقین چنین تاثیرات مخربی را اثبات کرد، حال آن که احتمال عقلایی و قابل توجه نیز کافی است .

5 . ایشان با تفکیک هنر از تبلیغات معتقد است که «هنر موفق از پیچیدگی و غنایی برخوردار است که با یک پیام اخلاقی یا سیاسی ساده جور درنمی آید» . و با رویارو قرار دادن نگرش جهان باستان و دنیای مدرن، اظهار می دارد که «در دنیای مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجه ای از خودمختاری برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و ...» و حتی گامی فراتر می نهد و سیاست را نیز از اخلاق جدا می کند: «ما همچنان حوزه های اخلاقی و سیاست را جدا فرض می کنیم، یعنی اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز می انگاریم . باستانیان به چنین تمایز قاطعی قائل نبودند، بنابراین فرضشان این بود که که تاثیرات هنر هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اخلاقی واجد اهمیت است » . البته تردیدی نیست که هنر همچون فلسفه و علم دارای ویژگی ها و ساختار ویژه ای است ولی این «تمایز قاطع » که نویسنده مطرح می سازد و بریده از اخلاق و دین، برای هنر نظام ارزشی مستقلی را تعریف می کند، سرانجام به نظریه «هنر برای هنر» می انجامد که ریشه در فرهنگ و هنر سکولار دارد . آنچه ایشان به «باستانیان » نسبت می دهد، همان نظریه ای است که در همه ادیان و مکاتب عمده بشری مورد پذیرش و پیروی بوده است و غربیان تنها در دوره مدرنیته به راهی دیگر رفته اند . با این نگرش به هنر، دیگر نیازی نیست که نویسنده محترم به جست وجوی راه حل های دینی و شرعی باشد، بلکه با تفکیک حوزه هنر از دین و اخلاق می توان دخالت این دو را در آن عرصه ممنوع دانست .

6 . در این مقاله، بارها به تشبیه و تمثیل هایی تمسک شده است که از نظر منطقی ناموجه است . برای مثال، ایشان تولید و تماشای چنین صحنه هایی را با مطالعه کتب ضلال برای پاسخ گویی مقایسه کرده است، حال آن که از این مقایسه تنها می توان استنباط کرد که برای رد و مقابله با این گونه فیلم ها، تنها صاحب نظرانی که در صدد پاسخ گویی هستند، می توانند به تماشای بعضی از آثار در حد ضرورت بپردازند . به زعم نویسنده، آیا می توان گفت که نگارش و توزیع کتب ضلال جایز است؟

7 . اما آنچه نویسنده درباره رابطه نیت و اثر هنری گفته شده است، سخت سست و بی پایه است . البته بی گمان نیت هنرمند در محتوای اثر هنری تاثیر دارد ولی نمی توان ارزش هنری یا اخلاقی اثر را بر اساس نیت هنرمند صورت داد . به اصطلاح، «حسن فعلی » را از «حسن فاعلی » باید تفکیک کرد; یک عمل زشت و غیر اخلاقی به دلیل نادانی یا اشتباه نویسنده هیچ گاه ارزش منفی خود را از دست نمی دهد . برای داوری شرعی و اخلاقی نسبت به یک سکانس فیلم نه تنها نیاز به نیت سازنده نیست، بلکه مراجعه به سایر آثار او هم ضرورتی ندارد .

پی نوشت:

1) نساء: 141

2) البته این بخش های مقاله را از تلخیص کنونی حذف کرده ایم .

3. aesthetics.

4) یوسف: 53

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان