مقدمه
در کتاب های روایی، روایاتی وجود دارند که به پایان زندگی دنیایی امام زمان عج پس از تشکیل حکومت عدل جهانی، اشاره می کنند. هرچند برخی از این روایات بر شهادت حضرت دلالت دارند. (صفار، 1404، ص 503) و برخی نیز بر مرگ طبیعی آن حضرت، اشاره دارند. (کلینی، 1407، ج 8، ص 206)
درباره فاصله زمانی میان رحلت آن حضرت و پایان دنیا و آغاز قیامت، دو دیدگاه کلی از روایات به دست می آید:
1ـ امام زمان، آخرین حجّت الهی است و پس از مرگ او، حجّتی نخواهد بود و پس از گذشت چهل روز از رحلت آن حضرت، قیامت بر پا می شود.
2ـ امام زمان پس از تشکیل حکومت جهانی، مدتی را در جهان خواهند بود و سپس از دنیا خواهند رفت. این مدت در روایات مختلف، از هفت سال تا 309سال ذکر شده است. (أحمد بن حنبل، بدون تاریخ، ج 3، ص 28؛ طوسی، 1411، ص 474، ص 479) یکی از روایاتی که دیدگاه اول را تقویت می کند روایتی است که پیامبر اکرم در خطبه غدیر، ضمن معرفی همه ائمه ع درباره حضرت مهدی عج می فرماید:«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی نَبِی وَ عَلِی وَصِیی أَلَا إِنَّ خَاتِمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّینِ أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ... أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَهُ؛ (ا. ب. ع. طبرسی، 1403، ج 1، ص 62) آگاه باشید خاتم امامان، مهدی قائم از ماست. آگاه باشید که اوآشکار کنندۀ دین و انتقام گیرنده از ظالمان است.... آگاه باشید مهدی حجت باقی و پایدار است و هیچ حجتی پس از او نیست.»اگر از ضعف سندی این روایت به دلیل نامعلوم بودن «علی السّوری» و «قیس بن سمعان» در سلسله اسناد این حدیث بگذریم، دلالت روایت فوق بر زنده بودن امام مهدی عج تا چهل روز قبل از قیامت نیز ناتمام است؛ زیرا روایت، بر بقاء حجت بودن امام مهدی و خاتمیت حجت الهی بعد از ایشان دلالت دارد. روایاتی نیز به طور عامّ بر نبود حجّت الهی در فاصله چهل روزه تا قیامت دلالت دارد. (برقی، 1371، ج 1، ص 236) هم چنین روایاتی هستند که بر پایان دولت امام زمان عج در فاصله چهل روز تا قیامت دلالت می کنند نه بر وجود حضرت تا آن موقع. (ف. ب. ح. طبرسی، 1417، ص 466؛ عاملی نباطی، 1384، ج 2، ص 255؛ هلالی، 1405، ج 2، ص 958) بنابراین دیدگاه نخست علی رغم اینکه شیخ مفید (مفید، 1413د، ج 2، ص 387) آن را ترجیح داده است، نمی-تواند با روایاتی که دیدگاه دوم را تقویت می کنند، معارضه نماید.
البته در دیدگاه دوم نیز اختلاف مدت زمان حکومت امام زمان عج، آن را دچار اشکال می کند. علامه مجلسی در توجیه این اختلاف ها و جمع میان این روایات می نویسد: «برخی از این روایات، بر همه مدت فرمانروایی آن حضرت، برخی زمان استقرار دولت او، برخی بر سال ها و ماه هایی که نزد ما وجود دارد، و برخی هم بر سال ها و ماه های طولانی زمان ایشان حل می شود.» (م. ب. ب. م. ت. مجلسی، 1403، ج 52، ص 280) جمع روایات متعارض، فرع بر حجیت آنهاست. از طرفی دیگر، به دلیل زیاد بودن این روایات، نیازی به بررسی سندی ندارند. بنابراین، مضمون مشترک همه این روایات؛ یعنی، محدود بودن مدت حکومت امام مهدی از نظر زمان، ثابت می شود. بنابراین، دیدگاه دوم بر دیدگاه نخست، رجحان پیدا می کند. سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که پس از امام مهدی عج، چه کسی یا کسانی به حکومت خواهند رسید؟ در پاسخ به این سوال، بر اساس روایات، دو نظریه وجود دارد؟
1ـ نظریه رجعت امامان معصوم
2ـ نظریه حکومت صالحان
در این تحقیق ما به دنبال آن هستیم که روایات رجعت امامان معصوم ع، از نظر سندی چگونه هستند و بر چه مضامینی دلالت دارند؟
سؤالات فرعی این تحقیق، عبارتند از:
1.بر اساس مبانی و قواعد رجالی، روایات معتبر ناظر به رجعت معصومین ع متواتر هستند یا خبر واحد؟
2.بر اساس روایات رجعت، کدام یک از معصومین ع، پس از امام مهدی عج رجعت می کنند؟
3.چه ترتیبی میان رجعت آنها وجود دارد؟
4.با چه هدفی به دنیا رجعت می کنند؟
5.چند سال در دنیا زندگی خواهند کرد؟
این تحقیق در مقام گردآوری به روش اسنادی ـ کتابخانه ای و در مقام داوری به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام می شود؛ یعنی، روایات پس از گردآوری، از نظر سند، مورد بررسی قرار گرفته و پس از وثاقت سندی، از نظر دلالت تحلیل می شوند.
حجیت یا عدم حجیت اخبار آحاد اعتقادی
روایات، قول، فعل و امضای معصوم را گزارش می دهند. نقل به معنا، تحریف، تقطیع و جعل، از جمله مواردی هستند که صحت این گزارش ها را دچار مشکل کرده و اعتماد به آنها را کاهش می دهند. بنابراین، روایات زمانی می توانند حجت باشند که از طریق آنها بتوان به قول، فعل و امضای معصوم، علم پیدا کرد. اگر روایات ناظر به یک موضوع، متواتر و یا حتی مستفیض باشند، از نظر عرف، علم و یقین نسبت به آن موضوع حاصل می شود هر چند از نظر منطقی، احتمال خلاف نیز وجود دارد. به همین دلیل، می توان بر اساس روایات متواتر و مستفیض، نسبت به قول معصوم، علم پیدا کرد؛ زیرا آنچه شارع از ما می خواهد علم و یقین با دقت عرفی است نه دقت منطقی و فلسفی. اما اگر روایات در حدّ خبر واحد باشد، پس از بررسی از نظر سند، جهت و دلالت، و کسب اطمینان، صرفا استناد آن روایت، به معصوم ثابت می شود، ولی به دلیل ظنّی بودن، نمی تواند حجت باشد. به همین جهت، استناد به خبر واحد برای اثبات آموزه های دینی، نیازمند جعل حجیت است. برخی معتقدند که شارع مقدس، نسبت به اخبار آحاد با مضامین فقهی، جعل حجیت کرده است اما نسبت به اخبار آحاد با مضامین اعتقادی این امکان وجود ندارد؛ زیرا آموزه های اعتقادی، ناظر به کشف واقع و امور تکوینی هستند و این امور خارج از اختیار شارع، یا وجود دارند یا وجود ندارند. بنابراین، شارع نمی تواند در واقع و تکوین دخالت و تاثیر داشته باشد. بنابراین، جعل حجیت نسبت به این اخبار، اثر شرعی نداشته و عملی لغو و محال خواهد بود. بر خلاف امور فقهی که از امور اعتباری و به اصطلاح به «ید شارع و معتبِر» است و به همین دلیل، شارع می تواند دخالت کند و دلالت ظنی خبر واحد را به عنوان دلالت قطعی، قلمداد کرده و ان را معتبر بداند. در نتیجه، خبر واحد ثقه در آموزه های فقهی، تعبداً علم آور است اما در آموزه های اعتقادی، علم آور و قابل اعتماد نیست. برخی التزام قلبی ملکف نسبت به مضامین اخبار آحاد اعتقادی را به عنوان اثر شرعی دانسته و به همین دلیل، جعل حجیت برای روایات اعتقادی را ممکن شمرده اند؛ ولی باید توجه داشت که اولاً التزام قلبی داشتن غیر از کشف واقع است، و ثانیاً التزام قلبی، علم وجدانی می خواهد نه علم تعبدی؛ زیرا با وجود علم تعبدی، قلب به سکون و آرامش نمی رسد و پذیرش قلبی محقق نخواهد شد. البته اگر اوامر و نواهی فقهی، ناظر به مصالح و مفاسد واقعیه باشند، در آموزه های فقهی هم نیازمند علم وجدانی و عرفی هستیم و علم تعبدی، نمی تواند به عنوان کاشف قطعی قلمداد شود. به همین دلیل در مباحث اصول فقه، در این باره بحث می شود که اگر خبر واحد ثقه، مکلف را له مصلحت واقعی نرساند و یا از مفسده واقعی دور نسازد، تبعیت از خبر واحد چه فایده ای دارد؟ در پاسخ به این سوال، نظرات مختلفی مطرح شده که از جمله آنها نظریه مسلک سلوکیه است. طبق نظریه دوم، همین که سلوک و رفتار مکلف بر اساس خبر واحد ثقه، مصلحت و مفسده واقعی را برای او جبران می کند. طبق این مبنا، اگر کاشفیت ظنی روایات فقهی نسبت به واقع، حجت دانسته شود و احتمال خلاف آن نیز قابلیت جبران داشته باشد، جعل حجیت نسبت به روایات اعتقادی هم قالبیت توجیه پیدا می کند. بنابراین، درباره حجیت خبر واحد در آموزه های اعتقادی، دو دیدگاه وجود دارد؛ برخی آن را حجت می-دانند (رضایی و گوهری بخشایش، 1392) و برخی نیز حجت نمی دانند. (محمدی، 1395) هر کدام نیز برای خود دلایل محکمی دارند. روایات ناظر به اصل آموزه رجعت، متواتر و یا لااقل مستفیض هستند و به همین دلیل، اصل رجعت، یقینی است، اما جزئیات رجعت؛ مانند زمان رجعت، نحوه رجعت امامان معصوم ع، نقش آنها در رجعت و مدت حضور آنها در دنیا پس از رجعت، روایات زیادی وجود ندارد. بنابراین، اگر روایات اعتقادی حجت باشند، پس از بررسی روایات ناظر به جزئیات رجعت و کسب اطمینان و وثاقت از حیث سند، جهت و دلالت، می بایست به مدلول آنها ملتزم شد و به عنوان واقع پذیرفت. در غیر این صورت، فقط استناد این اقوال به معصومین ع اثبات می شود ولی مدلول این روایات، کاشف از واقع نبوده و نباید آنها را پایه و اساس اعتقادات شیعه درباره اوضاع و احوال رجعت امامان معصوم ع و حاکمیت آنها بر زمین پس از امام زمان عج قرار داد.
تذکر این نکته هم لازم است که عدم اثبات جزئیات رجعت امامان معصوم ع، خدشه ای به آموزه اعتقادی رجعت وارد نمی کند و آن را بی اعتبار نمی سازد.
مفهوم شناسی
رجعت در لغت، به معنای یکبار بازگشت و برگرداندن است به هر آنچه که آغاز و شروعش از آن جا بوده است. (مصطفوی، 1368، ج 4، ص 61؛ قرشی بنایی، 1412، ج 3، ص 56؛ راغب اصفهانی، 1412، ص 342؛ ابن اثیر جزری، 1367، ج 2، ص 202) کلمه رجع در قرآن هم به معنای عام لغوی خودش هم به صورت متعدی (برگرداندن) و هم لازم (برگشتن) استعمال شده است. «رجعت»در اصطلاح کلامی، یکی از آموزه های اعتقادی شیعه، و به معنای بازگشت جسمانی جمعی از درگذشتگان از مؤمنان و کافران به دنیا قبل از قیامت است تا مؤمنان به اجر و پاداش یاری آن حضرت برسند و شاهد عزت و حاکمّیت او بر زمین باشند و کافران، مورد انتقام و عذاب قرار گیرند. (ابن اثیر جزری، 1367، ج 2، ص 202؛ ابن منظور، 1414، ج 8، ص 114؛ شریف مرتضی(علم الهدی)، 1405، ج 1، ص 125؛ طریحی، 1375، ج 4، ص 333؛ فیض کاشانی، 1418، ج 2، ص 823) از میان تعاریف رجعت، تعریف شیخ مفید در «أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات » تعریفی جامع تر است. او می نویسد:«ان الله یرد قوماً من الاموات الی الدنیا فی صورهم التی کانوا علیها، فیعز منهم فریقاً و یذل فریقاً و یدیل المحقین من المبطلین و المظلومین منهم من الظالمین، و ذلک عند قیام مهدی من آل محمّد؛ همانا خداوند گروهی از اموات را با همان صورت و چهره هایی که داشتند به دنیا برمی گرداند؛ گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل می کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده و مظلومین را بر ظالمین و ستمگران غلبه می دهد. این واقعه هنگام ظهور ولی عصر (عج) رخ خواهد داد.» (مفید، 1413الف، ص 78) این تعریف به دلیل هماهنگی بین معنی لغوی و اصطلاحی رجعت با تعبیر «یرد»، اشاره به عمومیت نداشتن رجعت نسبت به همه مردگان با تعبیر «قوماً من الاموات»، اشاره به رجوع روح به همان بدن و صورت دنیوی و دارای جسم و خواص ماده با تعبیر «فی صورهم التی کانوا علیها»، و همچنین اشاره به فلسفه و زمان رجعت، نسبت به تعاریف دیگر دارای جامعیت و مانعیت بیشتری است. (هادوی کاشانی و رضوی، 1391، ص 57) هر چند بنابر برخی از روایات که رجعت را شامل افرادی که با عذاب از دنیا رفته اند نمی دانند، (قمی، 1367، ج 1، ص 25) هنوز این تعریف مانعیت کامل را ندارد.در باره زمان دقیق رجعت، سه احتمال وجود دارد: کمی قبل از قیام، هم زمان با آغاز قیام و کمی بعد از قیام امام مهدی علیه السلام. در هر صورت تعبیر «هنگام قیام»، هر سه احتمال را در بر می گیرد. (محمدی ری شهری، 1393، ج 8، ص 36) برخی از شیعیان نیز رجعت را به معنای بازگشت دولت و حکومت اهل بیت علیهم السلام تفسیر کرده اند و نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. علامه طبرسی، پس از اشاره به این معنا از رجعت، معتقد است که این معنا از رجعت، لطمه ای به معنای اجماعی آن نمی زند. (ف. ب. ح. طبرسی، 1372، ج 7، ص 367) اعتقاد به رجعت از قرن اوّل هجری میان علمای شیعه معروف بوده است. در قرن های دوم و سوم، احادیث بیشتری نقل شده است. فضل بن شاذان یکی از بزرگانی است که در این دوره، کتابی را در اثبات رجعت نوشته است. (نجاشی، 1407، ص 307؛ طوسی، بدون تاریخ، ص 361) مرحوم کلینی نیز در انتهای قرن سوم، احادیث رجعت را در کتاب کافی آورده است. (کلینی، 1407، ج 8، ص 50، 51، 206 و. ..) شیخ صدوق (ابن بابویه، 1414، ص 60) و شیخ مفید (مفید، 1413ه، ص 153؛ مفید، 1413و، ص 32، ص 35) در قرن چهارم، سید مرتضی (شریف مرتضی(علم الهدی)، 1405، ج 1، ص 125) در قرن پنجم و طبرسی (ف. ب. ح. طبرسی، 1372، ج 7، ص 367؛ ف. ب. ح. طبرسی، 1377، ج 2، ص 724) در قرن ششم به دفاع از این عقیده شیعه پرداخته اند. این اعتقاد همچنان در میان علمای شیعه در قرن های بعدی ادامه داشته است (شیخ حر عاملی، 1362، ص 4 مقدمه؛ محمدی ری شهری، 1393، ج 8، ص 41) تا جایی که علّامه مجلسی در باره کمّیت و کیفیت احادیث رجعت و تعداد راویان و عالمانی که در باره رجعت کتاب نوشته اند، چنین می نویسد:«چگونه ممکن است کسی به صدق گفتار ائمّه اهل بیت علیهم السلام ایمان داشته باشد امّا احادیث متواتر رجعت را نپذیرد؟ احادیث صریحی که شماره آنها به حدود دویست حدیث می رسد و چهل و چند نفر از راویان ثقه و علمای اعلام، در بیش از پنجاه کتاب آورده اند. اگر این احادیث متواتر نباشند، چه حدیثی متواتر است؟» (م. ب. ب. م. ت. مجلسی، 1403، ج 53، ص 122)بنابراین، اصل رجعت، از آموزه های مسلّم و یقینی شیعه امامیه است. فراوانی روایات در این باره نیز در حدّ تواتر معنوی (طباطبایی، 1417، ج 2، ص 107؛ شیخ حر عاملی، 1362، ص 430) یا اجمالی، و یا لااقل مستفیض است. در نتیجه، برای اثبات اصل رجعت، نیازی به بررسی سندی روایات نداریم. (خوئی، 1410، ج 7، ص 348) اما درباره جزئیات رجعت، بویژه درباره تفصیلات رجعت و حاکمیت حضرات معصومین ع بعد از امام زمان عج، فراوانی روایات در حدّ روایات مستفیض نیست و به همین دلیل نیاز به بررسی سندی دارد. به همین دلیل، باید روایات رجعت معصومین ع را از نظر سند مورد بررسی قرار دهیم.
بررسی روایات رجعت معصومین ع از نظر سند و دلالت
از مجموع روایاتی که درباره رجعت امامان معصوم ع هستند سی و دو روایت را انتخاب کرده و از نظر سند و دلالت مورد بررسی قرار می دهیم. روایت اول: حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی «وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» قَالَ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قُتِلَ إِلَّا یرْجِعُ حَتَّی یمُوتَ - وَ لَا یرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً- وَ مَنْ مَحَضَ الْکفْرَ مَحْضاً. (قمی، 1367، ج 2، ص 131) روایت از نظر سند معتبر و به اصطلاح «صحیح» است؛ یعنی تمام راویان سلسه سند امامی و ثقه هستند. از نظر دلالت نیز عمومیت داشتن رجعت نسبت به همه مردگان را رد می کند و آن را به مومنان و کافران محض اختصاص می دهد. البته نسبت به مومنینی که به قتل رسیده اند نیز تعمیم می دهد. مرحوم شیخ حر عاملی پس از نقل این روایت، چنین استدلال می کند که رجعت همه شهیدان به طریق اولی، رجعت همه امامان را ثابت می-کند صرف نظر از این که روایات کثیری بر رجعت ایشان تصریح دارند. (شیخ حر عاملی، 1362، ص 343)روایت دوم: قَالَ وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیدٍ عَنْ یحْیی الْحَلَبِی عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الطَّائِی عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکابُلِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ ع فِی قَوْلِهِ: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیک الْقُرْآنَ لَرادُّک إِلی مَعادٍ» قَالَ یرْجِعُ إِلَیکمْ نَبِیکمْ ص وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ الْأَئِمَّةُ ع. (قمی، 1367، ج 2، ص 147) این حدیث، از نظر سندی مشکلی ندارد و صحیح است و بر رجعت پیامبر اسلام ص، امیرمومنان و همه امامان تصریح دارد.هم چنین علی بن ابراهیم در تفسیر «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً»(زخرف/28) (قمی، 1367، ج 2، ص 283) و هم چنین آیه «سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا»(نمل/93) بر رجعت ائمه تطبیق و تصریح کرده است. (قمی، 1367، ج 2، ص 132) هرچند از آن جهت که متن روایت نیست و نظر کارشناسی خود را بیان کرده است، می تواند به عنوان مؤید، این قول را تقویت کند، و الا به عنوان دلیل مستقل نمی تواند اقامه شود.روایت سوم: عن فیض بن أبی شیبة قال: سمعت أبا عبد الله ع یقول و تلا هذه الآیة «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیینَ- لَما آتَیتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ» إلی آخر الآیة، قال: لتؤمنن برسول الله و لتنصرن أمیر المؤمنین ع، قلت: و لتنصرن أمیر المؤمنین قال: نعم من آدم فهلم جرا، و لا یبعث الله نبیا و لا رسولا- إلا رد إلی الدنیا حتی یقاتل بین یدی أمیر المؤمنین ع. (بحرانی، 1416، ج 1، ص 648؛ عروسی حویزی، 1415، ج 1، ص 359؛ عیاشی، 1380، ج 1، ص 181؛ قمی مشهدی، 1368، ج 3، ص 147) مرحوم عیاشی، از بزرگان مستبصر است که تمام اموال خود را در راه ترویج معارف اهل بیت ع مصرف کرد و خانه اش مانند مسجد، محل نشر فرهنگ اهل بیت ع بود. (نجاشی، 1407، ص 351) اما این روایت که از او نقل شده مرسل است. البته این روایت در کتاب تفسیر قمی، به صورت مسند آورده شده است: «حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنِ ابْنِ مُسْکانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَال مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ فَهَلُمَّ جَرّاً- إِلَّا وَ یرْجِعُ إِلَی الدُّنْیا وَ ینْصُرُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع. » (قمی، 1367، ج 1، ص 106)
بنابراین مشکل ارسال سند هم از طریق سند تفسیر علی بن ابراهیم، حل می شود. در نتیجه، روایت از نظر سندی مشکل ندارد. (جزائری، 1404، ص 3) این روایت، اولا بر رجعت امیرمومنان، و ثانیا بر رجعت همه انبیاء برای نصرت امام علی ع دلالت دارد. روایت چهارم: فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ انْتَهَی رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هُوَ نَائِمٌ فِی الْمَسْجِدِ قَدْ جَمَعَ رَمْلًا- وَ وَضَعَ رَأْسَهُ عَلَیهِ فَحَرَّکهُ بِرِجْلِهِ- ثُمَّ قَالَ لَهُ: قُمْ یا دَابَّةَ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ یا رَسُولَ اللَّهِ أَ یسَمِّی بَعْضُنَا بَعْضاً بِهَذَا الِاسْمِ فَقَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا لَهُ خَاصَّةً- وَ هُوَ الدَّابَّةُ الَّتِی ذَکرَ اللَّهُ فِی کتَابِهِ «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ- أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکلِّمُهُمْ- أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یوقِنُونَ » ثُمَّ قَالَ یا عَلِی إِذَا کانَ آخِرُ الزَّمَانِ أَخْرَجَک اللَّهُ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ- وَ مَعَک مِیسَمٌ تَسِمُ بِهِ أَعْدَاءَک.»(بحرانی، 1416، ج 4، ص 228؛ قمی، 1367، ج 2، ص 130)مصدر اصلی حدیث، همین کتاب تفسیر قمی است و سایر کتب روایی از او نقل کرده اند. این روایت از نظر سند، صحیح است. از نظر دلالت نیز بر رجعت و قیام امام علی ع در آخر الزمان دلالت دارد فقط. اما نسبت به جزئیات بیشتر مانند این که بعد از امام مهدی عج است یا این که به حکومت هم خواهد رسید یا نه، ساکت است.کثرت روایاتی که دابه الارض را بر امیر مومنان ع تطبیق داده اند نیز بر وثاقت دلالی حدیث می افزاید. (خادمی شیرازی، 1388، ص 184) روایت پنجم: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْبَرْقِی عَنِ ابْنِ سِنَانٍ وَ غَیرِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَقَدْ أَسْرَی بِی رَبِّی فَأَوْحَی إِلَی مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ مَا أَوْحَی وَ کلَّمَنِی فَکانَ مِمَّا کلَّمَنِی أَنْ قَالَ یا مُحَمَّدُ... عَلِی الْأَوَّلُ أَوَّلُ مَنْ أَخَذَ مِیثَاقِی مِنَ الْأَئِمَّةِ یا مُحَمَّدُ ص عَلِی الْآخِرُ آخِرُ مَنْ أَقْبِضُ مِنَ الْأَئِمَّةِ وَ هِی الدَّابَّةُ الَّتِی تُکلِّمُهُمْ. ... (صفار، 1404، ج 1، ص 514)البته این روایت در مختصر بصائر به صورت کامل آمده است: «وَ بِإِسْنَادِی إِلَی سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَوْ غَیرِهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ.... » (حلی، 1421، ص 137) این روایت از نظر سند معتبر است. از نظر دلالت هم بر رجعت امام علی و هم چنین آخرین امام بودن ایشان بر روی زمین اشاره دارد.روایت ششم: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی، عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍالْبَرْقِی، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیدٍ، عَنْ یحْیی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِی، عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ، قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیک الْقُرْآنَ لَرادُّک إِلی مَعادٍ قَالَ: «نَبِیکمْ ص رَاجِعٌ إِلَیکمْ». (حلی، 1421، ص 120) راویان سلسله این حدیث، همگی از ثقات هستند و تنها همان اشکال عمومی روایات منتخب البصائر باقی می ماند. از نظر دلالت نیز فقط بر رجعت پیامبر اسلام ص دلالت دارد و نسبت به جزئیات آن ساکت است.
روایت هفتم: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی، عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍالْبَرْقِی، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیدٍ، عَنْ یحْیی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِی، عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ، قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «أَوَّلُ مَنْ یرْجِعُ إِلَی الدُّنْیا الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع فَیمْلِک حَتَّی یسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَینَیهِ مِنَ الْکبَرِ». (حلی، 1421، ص 119) راویان سلسله حدیث، همگی از ثقات هستند بنابراین، این روایت از نظر سند معتبر است. اما اشکال عمومی روایات مختصر البصائر اعتماد به حدیث را کاهش می دهد. از نظر دلالت نیز، این روایت بر رجعت امام حسین ع دلالت دارد، او را اولین رجعت کننده می داند که برای مدتی طولانی در دنیا زندگی خواهند کرد.
روایت هشتم: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْینَ وَ أَبَا الْخَطَّابِ یحَدِّثَانِ جَمِیعاً- قَبْلَ أَنْ یحَدِّثَ أَبُو الْخَطَّابِ مَا أُحَدِّثُ أَنَّهُمَا سَمِعَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ: «أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ یرْجِعُ إِلَی الدُّنْیا الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع، وَ إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیسَتْ بِعَامَّةٍ بَلْ هِی خَاصَّةٌ، لَا یرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْک مَحْضاً». (حلی، 1421، ص 106)این روایت از حیث سند مشکل ندارد و معتبر است، الا همان اشکال عمومی روایات مختصر. ابوالخطاب در پایان سند، در واقع محمد بن ابی زینب ابوالخطاب است(حلی، 1421، ص 106) که در ابتدا فردی صحیح المذهب بود ولی بعدها غالی و فاسد المذهب شد. (ابن غضائری، 1364، ج 1، ص 88؛ کشی، 1348، ص 324) این روایت قبل از تغییر عقیده او شنیده شده است. البته مشکل ارسال سند هم وجود دارد؛ زیرا «محمد بن مسلم» مستقمیا از او حدیثی نقل نکرده است اما با وجود حمران بن اعین، مشکل ارسال سند نیز حل می شود. از نظر دلالت هم این روایت، بر این دلالت دارد که امام حسین اولین کسی است که به دنیا رجعت می کند. اما نسبت به این آیا بعد از امام زمان عج است یا همزمان با ایشان، ساکت است. فقرات بعدی روایت نیز بر این مطلب که روایت در مقام بیان اصل رجعت است و نه جزئیات آن، تاکید می کند. روایت نهم: وَ عَنْهُمَا [أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ]، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ بُکیرِ بْنِ أَعْینَ، قَالَ: قَالَ لِی مَنْ لَا أَشُک فِیهِ- یعْنِی أَبَا جَعْفَرٍ ع-: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِیاً ع سَیرْجِعَانِ».(حلی، 1421، ص 107) راویان این حدیث، همگی از بزرگان و ثقات شیعه هستند. تنها مشکل ارتباط میان «حماد بن عثمان» و «بکیر بن اعین» است؛ زیرا در هیچ یک از کتب روایی مهم شیعه، حماد از بکیر نقل حدیث نفرموده، بلکه «ابان بن عثمان الاحمر» از او نقل حدیث کرده است. اگر این تحریف اثبات شود، به دلیل ثقه بودن ابان بن عثمان، اشکالی به حدیث از نظر اعتبار و وثاقت وارد نمی شود. البته اشکال عمومی روایات مختصر هم چنان اعتماد به روایت را کاهش می دهد. بر فرض که مشکل سند حل شود، از نظر دلالت، این حدیث فقط بر رجعت پیامبر ص و امام علی ع دلالت دارد و نسبت به جزئیات آن ساکت است. روایت دهم: وَ عَنْهُ (أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی )، عَنْ (عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ، عَنْ رَجُلٍ) عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ وَ زَیدٍ الشَّحَّامِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا: سَمِعْنَاهُ یقُولُ: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یکرُّ فِی الرَّجْعَةِ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع، وَ یمْکثُ فِی الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَةً، حَتَّی یسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَینَیهِ» (حلی، 1421، ص 91) این روایت به غیر از مشکل عمومی روایات کتاب مختصر، مشکل سندی ندارد و معتبر است. عبارت «عَنْ رَجُلٍ» که در سند واقع شده است، در واقع لقب «عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ»، یعنی «زحل» است؛ زیرا این فرد بدون واسطه از «جمیل بن دراج» روایت نقل کرده است. (کلینی، 1407، ج 2، ص 204) این روایت بر رجعت امام حسین ع به عنوان اولین رجعت کننده دلالت دارد و مدت زمان طولانی را بعد از رجعت در دنیا زندگی خواهد کرد، اما نسبت به جزئیات دیگر ساکت است. روایت یازدهم: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ بُرَیدِ بْنِ مُعَاوِیةَ الْعِجْلِی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنْ إِسْمَاعِیلَ الَّذِی ذَکرَهُ اللَّهُ فِی کتَابِهِ. .. قَالَ ع ذَاک إِسْمَاعِیلُ بْنُ حِزْقِیلَ النَّبِی ع بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَی قَوْمِهِ فَکذَّبُوهُ فَقَتَلُوهُ وَ سَلَخُوا وَجْهَهُ فَغَضِبَ اللَّهُ لَهُ عَلَیهِمْ. .. فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیهِ فَمَا حَاجَتُک یا إِسْمَاعِیلُ فَقَالَ یا رَبِّ. .. وَ إِنَّک وَعَدْتَ الْحُسَینَ ع أَنْ تَکرَّهُ إِلَی الدُّنْیا حَتَّی ینْتَقِمَ بِنَفْسِهِ مِمَّنْ فَعَلَ ذَلِک بِهِ فَحَاجَتِی إِلَیک یا رَبِّ أَنْ تَکرَّنِی إِلَی الدُّنْیا حَتَّی أَنْتَقِمَ مِمَّنْ فَعَلَ ذَلِک بِی کمَا تَکرُّ الْحُسَینَ ع فَوَعَدَ اللَّهُ إِسْمَاعِیلَ بْنَ حِزْقِیلَ ذَلِک فَهُوَ یکرُّ مَعَ الْحُسَینِ ع. تمام راویان موجود در سند روایت به غیر از «محمّد بن جعفر رزاز»، از اجلا و ثقات هستند. محمّد بن جعفر رزاز نیز به دلیل قرار داشتن در اسناد کامل الزیارات و تفسیر القمی و نیز به خاطر نقل بزرگانی مثل کلینی و ابن قولویه از وی، می تواند مورد وثاقت قرار گیرد. (خوئی، 1410، ج 15، ص 171) بنابراین، این روایت معتبر است. از نظر دلالت نیز بر رجعت امام حسین ع و رجعت اسماعیل نبی ع برای انتقام گرفتن از دشمنان و قاتلات خود، دلالت دارد. روایت دوازدهم: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنِ الْمُنَخَّلِ بْنِ جَمِیلٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یزِیدَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَأَنْذِرْ» یعْنَی بِذَلِک مُحَمَّدٌ ص وَ قِیامُهُ فِی الرَّجْعَةِ ینْذِرُ فِیهَا.»(حلی، 1421، ص 113)
کتاب «مختصرالبصائر» تلخیصی از کتاب «بصائر الدرجات» سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی(متوفی 299 یا 301ق) است. (شیخ آقا بزرگ تهرانی، 1408، ج 3، ص 124؛ شیخ حر عاملی، 1409، ج 30، ص 155) سعد بن عبدالله از فقها و بزرگان شیعه است بگونه ای که اگر کسی می خواست در مورد شیعیان صحبت کند با ایشان صحبت می کرد. (علامه حلی، 1411، ج 1، ص 79؛ نجاشی، 1407، ج 1، ص 178) به تصریح شیخ طوسی و نجاشی، او کتابی دارد به نام «بصائرالدرجات» (طوسی، بدون تاریخ، ص 215؛ نجاشی، 1407، ج 1، ص 178) نه «مختصر البصائر». بنابراین، بدون تردید کتاب «منتخب البصائر» تلخیص کتاب سعد است، نه این که سعد بن عبدالله کتاب بصائر صفار را خلاصه کرده باشد و حسن بن سلیمان نیز تلخیص او را دوباره خلاصه کرده باشد تا کتاب «منتخب البصائر» در واقع منتخب منتخب بصائر الدرجات صفار باشد. منشأ این اشتباه، برداشت نادرست از سخن حسن بن سلیمان است. او در ابتدای کتاب «اثبات الرجعۀ» چنین می نویسد: «إنّی قد رویت فی معنی الرجعة أحادیث من غیر طریق سعد بن عبد اللّه فأنا مثبتها فی هذه الأوراق، ثمّ أرجع إلی ما رواه سعد بن عبد اللّه فی کتاب مختصر البصائر.» (حلی، 1421، ص 125) فعل «أرجع» در این متن به صورت امر و به معنای «برگرد و مراجعه کن» است، نه بصورت متلکم و به معنای «برمی گردم»؛ زیرا اگر به صیغه متکلم خوانده شود، پس باید شیخ حسن روایات سعد را بعد از روایات غیر سعد در کتابش بیاورد و به وعده اش وفا کند در حالی که چنین روایاتی را نقل نکرده است. (شیخ آقا بزرگ تهرانی، 1408، ج 3، ص 124) بنابراین، کتاب «منتخب البصائر» کتاب حسن بن سلیمان و مختصری از کتاب «بصائرالدرجات» سعد بن عبدالله است. حسن بن سلیمان بن محمد بن خالد حلّی (قرن هشتم) نیز فردی ثقه و از شاگردان شهید اول است. (شیخ آقا بزرگ تهرانی، 1408، ج 3، ص 124؛ شیخ حر عاملی، 1409، ج 30، ص 155؛ مامقانی، 1389، ج 19، ص 285) تنها اشکالی که باقی می ماند اتصال حسن بن سلیمان حلّی، صاحب مختصر بصائر الدرجات به نویسنده بصائر الدرجات است که چند قرن با هم فاصله دارند و به همین دلیل، روایات این کتاب، مرسل و ضعیف خواهند شد و می بایست توسط روایات مسند، تصحیح و تقویت شوند. علاوه بر اشکال عمومی روایات منتخب البصائر، در سند این روایت، «منخل بن جمیل» ضعیف دانسته شده (نجاشی، 1407، ص 421) و به غلوّ متهم شده است.(ابن غضائری، 1364، ج 1، ص 89؛ علامه حلی، 1411، ص 261؛ کشی، 1348، ص 368) «محمد بن سنان زاهری» نیز مورد اختلاف است؛ برخی او را تأیید (کشی، 1348، ص 508) و برخی او را تکذیب (نجاشی، 1407، ص 328) نموده اند. بنابراین، روایت از نظر سند، قابل اعتماد نیست. هرچند از نظر دلالت هم فقط بر رجعت پیامبر ص دلالت دارد، اما نسبت به زمان این بازگشت، حاکمیت پیامبر ص بر جهان و مدت زمان آن ساکت است و دلالتی ندارد.
در کتاب تفسیر قمی هم مشابه این روایت آمده است (قمی، 1367، ج 2، ص 393) اما سند آن ذکر نشده است. روایت سیزدهم: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنِ الْمُنَخَّلِ بْنِ جَمِیلٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یزِیدَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ فِی قَوْلِهِ وَ ما أَرْسَلْناک إِلَّا کافَّةً لِلنَّاسِ فِی الرَّجْعَةِ» (حلی، 1421، ص 114) این روایت علاوه بر مشکل سندی روایت دوم، از نظر دلالت هم نسبت به اثبات رجعت، ناتمام است؛ زیرا، این آیه در روایتی دیگر، به گونه ای متفاوت تفسیر شده است: «وَ اللَّهُ یقُولُ وَ ما أَرْسَلْناک إِلَّا کافَّةً لِلنَّاسِ یعْنِی بِهِ مَنْ عَلَی الْأَرْضِ وَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِ النَّبِی ص یقُومُ مَقَامَ النَّبِی ص مِنْ بَعْدِه » (حلی، 1421، ص 328) روایت چهاردهم: فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی [حَدَّثَنَا] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ طَلْحَةَ الْخُرَاسَانِی مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها یعْنِی رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها یعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها یعْنِی الْأَئِمَّةَ أَهْلَ الْبَیتِ یمْلِکونَ الْأَرْضَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ فَیمْلَئُونَهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً الْمُعِینُ لَهُمْ کمُعِینِ مُوسَی عَلَی فِرْعَوْنَ وَ الْمُعِینُ عَلَیهِمْ کمُعِینِ فِرْعَوْنَ عَلَی مُوسَی. (کوفی، 1410، ص 563)آقای « فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ» در کتب رجالی، مجهول است و مدح و ذمی درباره او وارد نشده است؛ اما بزرگانی مانند شیخ صدوق، پدر ایشان و علامه مجلسی روایات فراوانی از او نقل کرده اند. علامه مجلسی پس از اعتبار سنجی روایات این کتاب از طریق مقایسه با روایات معتبر کتابهای دیگر، در توثیق ایشان چنین می نویسد:«... و حسن الضبط فی نقلها مما یعطی الوثوق بمؤلفه و حسن الظن به. ..» (م. ب. ب. م. ت. مجلسی، 1403، ج 1، ص 37) بنابراین شخص فرات کوفی معتبر، و تفسیرش نیز مورد توجه و مورد اعتماد است. البته همانند سایر کتب روایی دیگر، باید روایاتش از نظر سند و دلالت مورد بررسی قرار گیرند. (طبسی، 1391، ص جلسه سوم – 91/6/27) این روایت از نظر سند معنعن است و سند آن ذکر نشده است. صرفنظر از اشکال سندی، از نظر دلالت هم احتمالات مختلفی درباره تفسیر «وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها» ارائه شده است؛ در برخی از روایات به امام حسن و امام حسین تطبیق داده شده است (کوفی، 1410، ص 562) و در برخی دیگر نیز به امام زمان عج و قیام ایشان. (کوفی، 1410، ص 562) بنابراین از نظر دلالت هم نسبت به اثبات رجعت و حاکمیت امامان معصوم ع پس از امام زمان عج ناتمام است.روایت پانزدهم: الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِی قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یقُولُ وَ اللَّهِ لَیمْلِکنَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ رَجُلٌ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ یزْدَادُ تِسْعاً قُلْتُ مَتَی یکونُ ذَلِک قَالَ بَعْدَ الْقَائِمِ ع قُلْتُ وَ کمْ یقُومُ الْقَائِمُ فِی عَالَمِهِ قَالَ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً ثُمَّ یخْرُجُ الْمُنْتَصِرُ فَیطْلُبُ بِدَمِ الْحُسَینِ ع وَ دِمَاءِ أَصْحَابِهِ فَیقْتُلُ وَ یسْبِی حَتَّی یخْرُجَ السَّفَّاحُ. (طوسی، 1411، ص 478) این روایت به دلیل فاصله میان شیخ طوسی و فضل بن شاذان، مرفوع و ضعیف است. روایت شانزدهم: وَ رَوَیتُ عَنْهُ أَیضاً بِطَرِیقِهِ إِلَی أَسَدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ حِینَ سُئِلَ عَنِ الْیوْمِ الَّذِی ذَکرَ اللَّهُ تَعَالَی مِقْدَارَهُ فِی الْقُرْآنِ فِی یوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ «وَ هِی کرَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص، فَیکونُ مُلْکهُ فِی کرَّتِهِ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ، وَ یمْلِک أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی کرَّتِهِ أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ سَنَةٍ». (بحرانی، 1416، ج 5، ص 487؛ حلی، 1421، ص 166) این روایت، ضمن ارسال در سند، از نظر دلالت هم ناتمام است زیرا منظور از «یوم» در این آیه به قیامت (کلینی، 1407، ج 8، ص 143؛ مفید، 1413ب، ص 329) و معراج رسول خدا ص نیز تفسیر و تطبیق داده شده است. (ا. ب. ع. طبرسی، 1403، ج 1، ص 220) البته با پذیرش احتمال دوم ـ که در آن «یوم» به قیامت تطبیق داده شده بود ـ به نظر می رسد منظور از یوم، در دنیا و به معنای فاصله میان زمین و آسمان باشد؛ زیرا روح و ملائکه در قیامت که دیگر عروج به سوی خدا ندارند. (ابن أبی الحدید، 1404، ج 10، ص 195) رجعت نیز چون فاصله میان دنیا و قیامت است شاید بتوان دلالت آیه بر رجعت و زمان حاکمیت پیامبر اسلام را تقویت کند. به هر حال، دلالت روایت قطعی نیست. سند این روایت در کتاب کافی، مسند است، اما به دلیل عدم وثاقت قاسم بن محمد (علامه حلی، 1411، ص 248) و سلیمان بن داود منقری (علامه حلی، 1411، ص 225) قابل اعتماد نیست. روایت هفدهم: عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَقَدْ تَسَمَّوْا بِاسْمٍ مَا سَمَّی اللَّهُ بِهِ أَحَداً إِلَّا عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ مَا جَاءَ تَأْوِیلُهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک مَتَی یجِی ءُ تَأْوِیلُهُ قَالَ إِذَا جَاءَتْ جَمَعَ اللَّهُ أَمَامَهُ النَّبِیینَ وَ الْمُؤْمِنِینَ حَتَّی ینْصُرُوهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیینَ لَما آتَیتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ إِلَی قَوْلِهِ أَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ فَیوْمَئِذٍ یدْفَعُ رایة رَسُولُ اللَّهِ ص اللِّوَاءَ إِلَی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَیکونُ أَمِیرَ الْخَلَائِقِ کلِّهِمْ أَجْمَعِینَ یکونُ الْخَلَائِقُ کلُّهُمْ تَحْتَ لِوَائِهِ وَ یکونُ هُوَ أَمِیرَهُمْ فَهَذَا تَأْوِیلُهُ.(عیاشی، 1380، ج 1، ص 181) در سلسله سند این حدیث، «سلام بن مستنیر» هیچ توصیفی در کتب رجالی ندارد. (طوسی، 1381، ص 115) روایت هجدهم: حَدَّثَنِی جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی عُثْمَانَ وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیمَانَ الدَّیلَمِی، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِذْ جَعَلَ فِیکمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکمْ مُلُوکاً فَقَالَ: «الْأَنْبِیاءُ: رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِبْرَاهِیمُ وَ إِسْمَاعِیلُ وَ ذُرِّیتُهُ، وَ الْمُلُوک: الْأَئِمَّةُ ع» قَالَ: فَقُلْتُ: وَ أَی مُلْک أُعْطِیتُمْ؟ قَالَ: «مُلْک الْجَنَّةِ وَ مُلْک الْکرَّةِ» (بحرانی، 1416، ج 2، ص 266؛ حلی، 1421، ص 119؛ شیخ حر عاملی، 1362، ص 163)به دلیل تضعیف محمد بن سلیمان دیلمی و پدرش در کتب رجالی و اتهام به غلو نسبت به انها، این روایت ضعیف و غیر قابل اعتماد است. (طوسی، 1381، ص 343؛ علامه حلی، 1411، ص 250) روایت نوزدهم: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِی، عَنْ عَبْدِ الْکرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِی، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ . .. فَإِذَا کانَ یوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ظَهَرَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِی جَمِیعِ أَشْیاعِهِ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ، وَ هِی آخِرُ کرَّةٍ یکرُّهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص. فَقُلْتُ: وَ إِنَّهَا لَکرَّاتٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّهَا لَکرَّاتٌ وَ کرَّاتٌ، مَا مِنْ إِمَامٍ فِی قَرْنٍ إِلَّا وَ یکرُّ مَعَهُ الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ فِی دَهْرِهِ حَتَّی یدِیلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکافِرِ. فَإِذَا کانَ یوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ کرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص فِی أَصْحَابِهِ، وَ جَاءَ إِبْلِیسُ فِی أَصْحَابِهِ، وَ یکونُ مِیقَاتُهُمْ فِی أَرْضٍ مِنْ أَرَاضِی الْفُرَاتِ، یقَالُ لَهَا: الرَّوْحَاءُ قَرِیبٌ مِنْ کوفَتِکمْ، فَیقْتَتِلُونَ قِتَالًا لَمْ یقْتَتَلْ مِثْلُهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالَمِینَ، فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَصْحَابِ عَلِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص قَدْ رَجَعُوا إِلَی خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَی مِائَةَ قَدَمٍ، وَ کأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیهِمْ وَ قَدْ وَقَعَتْ بَعْضُ أَرْجُلِهِمْ فِی الْفُرَاتِ. فَعِنْدَ ذَلِک یهْبِطُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکةُ وَ قُضِی الْأَمْرُ، رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَامَهُ بِیدِهِ حَرْبَةٌ مِنْ نُورٍ، فَإِذَا نَظَرَ إِلَیهِ إِبْلِیسُ رَجَعَ الْقَهْقَرَی نَاکصاً عَلَی عَقِبَیهِ، فَیقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ: أَینَ تُرِیدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ؟ فَیقُولُ: إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ . .. إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ فَیلْحَقُهُ النَّبِی ص فَیطْعُنُهُ طَعْنَةً بَینَ کتِفَیهِ، فَیکونُ هَلَاکهُ وَ هَلَاک جَمِیعِ أَشْیاعِهِ، فَعِنْدَ ذَلِک یعْبَدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یشْرَک بِهِ شَیئاً. وَ یمْلِک أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ سَنَةٍ، حَتَّی یلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِیعَةِ عَلِی ع أَلْفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَکراً، فِی کلِّ سَنَةٍ ذَکراً، وَ عِنْدَ ذَلِک تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْکوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ اللَّه. (حلی، 1421، ص 115)مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ فردی ضعیف در حدیث است (نجاشی، 1407، ص 404) و از نظر اعتقادی نیز متهم به غلو شده است (ابن غضائری، 1364، ج 1، ص 90؛ علامه حلی، 1411، ص 257)، عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِی نیز به شدت تضعیف شده است (ابن غضائری، 1364، ج 1، ص 78؛ نجاشی، 1407، ص 226) عَبْدِ الْکرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِی نیز واقفی است هر چند روایات رسیده از او قابل اعتماد است. (نجاشی، 1407، ص 245) بنابراین، روایت قابل اعتماد نیست. روایت بیستم: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی فَأَنْظِرْنِی إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ- قالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ یوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ- یوْمٌ یذْبَحُهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَی الصَّخْرَةِ الَّتِی فِی بَیتِ الْمَقْدِسِ. (قمی، 1367، ج 2، ص 245) این روایت علاوه بر مجهول بودن «رجل»، دارای ارسال نیز هست؛ زیرا احمد بن محمد در این سند، یا احمد بن محمد بن عیسی است یا احمد بن محمد بن خالد برقی، و هیچ کدام از این دو بزرگوار در منابع حدیثی معتبر از محمد بن یونس نقل روایت نکرده اند. از نظر دلالت نیز ناتمام است؛ زیرا روایاتی وجود دارند که بر کشته شدن ابلیس به دست امام زمان عج در مسجد کوفه دلالت دارند. (طبری آملی صغیر، 1413، ص 453؛ عیاشی، 1380، ج 2، ص 242) روایت بیست و یکم: مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیدٍ، عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سُفْیانَ الْبَزَّازِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یزِیدَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَّ لِعَلِی ع (فِی الْأَرْضِ کرَّةً مَعَ الْحُسَینِ ابْنِهِ) صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا، یقْبِلُ بِرَایتِهِ حَتَّی ینْتَقِمَ لَهُ مِنْ بَنِی أُمَیةَ وَ مُعَاوِیةَ وَ آلِ مُعَاوِیةَ، وَ مَنْ شَهِدَ حَرْبَهُ. ثُمَّ یبْعَثُ اللَّهُ إِلَیهِمْ بِأَنْصَارِهِ (یوْمَئِذٍ مِنْ أَهْلِ الْکوفَةِ) ثَلَاثِینَ أَلْفاً، وَ مِنْ سَائِرِ النَّاسِ سَبْعِینَ أَلْفاً فَیلْقَاهُمْ بِصِفِّینَ مِثْلَ الْمَرَّةِ الْأُولَی حَتَّی یقْتُلَهُمْ فَلَا یبْقَی مِنْهُمْ مُخْبِراً، ثُمَّ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیدْخِلُهُمْ أَشَدَّ عَذَابِهِ مَعَ فِرْعَوْنَ وَ آلِ فِرْعَوْنَ. ثُمَّ کرَّةً أُخْرَی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّی یکونَ خَلِیفَتَهُ فِی الْأَرْضِ، وَ یکونَ الْأَئِمَّةُ ع عُمَّالَهُ، وَ حَتَّی یعْبَدَ اللَّهَ عَلَانِیةً فَتَکونَ عِبَادَتُهُ عَلَانِیةً فِی الْأَرْضِ، کمَا عُبِدَ اللَّهَ سِرّاً فِی الْأَرْضِ. ثُمَّ قَالَ: إِی وَ اللَّهِ وَ أَضْعَافُ ذَلِک- ثُمَّ عَقَدَ بِیدِهِ أَضْعَافاً- یعْطِی اللَّهُ نَبِیهُ مُلْک جَمِیعِ أَهْلِ الدُّنْیا مُنْذُ یوْمَ خَلَقَ اللَّهُ الدُّنْیا إِلَی یوْمِ یفْنِیهَا، حَتَّی ینْجِزَ لَهُ مَوْعُودَهُ فِی کتَابِهِ کمَا قَالَ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ». (حلی، 1421، ص 121؛ شیخ حر عاملی، 1362، ص 363)حسین بن سفیان بزاز مجهول است و هیچ توصیفی از او در کتب رجالی وجود ندارد. بنابراین آنچه از این روایت استفاده می شود اصل رجعت امام علی، پیامبر و امام حسین ع است، نه جزئیات آن. روایت بیست و دوم: وَ رُوِی عَنِ النَّبِی ص أَنَّهُ تَکونُ لِلدَّابَّةِ ثَلَاثُ خَرْجَاتٍ مِنَ الدَّهْر. (ف. ب. ح. طبرسی، 1372، ج 7، ص 366) این روایت از مصادر اهل سنت نقل شده است و به همین دلیل در تفسیر مجمع البیان، با تعبیر «روی» آمده است. سند آن در تفسیر جامع البیان چنین آورده شده است: «حدثنا ابن حمید، قال: ثنا الحکم بن بشیر، قال: ثنا عمرو بن قیس، عن الفرات القزاز، عن عامر بن واثلة أبی الطفیل، عن حذیفة بن أسید الغفاری.» (طبری، 1412، ج 20، ص 10)
اما مضمون حدیث، در مصادر شیعه نیز وارد شده است. (کلینی، 1407، ج 1، ص 198؛ حلی، 1421، ص 130) بنابراین شاید بتوان تکرار رجعت های امام علی ع را ثابت کرد، اما جزئیات آن را نمی توان اثبات نمود؛ مثلا این که سه بار است یا دو بار، بعد از امام زمان عج است یا همزمان با ایشان، به حکومت هم می انجامد یا نه.
روایت بیست و سوم: وَ مِنْهُ أَیضاً حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِک، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ عَلِی بْنِ خَالِدٍ الْعَاقُولِی، عَنْ عَبْدِ الْکرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِی، عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ خَالِدٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ. تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ قَالَ: «الرَّاجِفَةُ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع، وَ الرَّادِفَةُ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع، وَ أَوَّلُ مَنْ ینْفُضُ عَنْ رَأْسِهِ التُّرَابَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع فِی خَمْسَةٍ وَ سَبْعِینَ أَلْفاً وَ هُوَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یوْمَ یقُومُ الْأَشْهادُ. یوْمَ لا ینْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار. (حلی، 1421، ص 491؛ کوفی، 1410، ص 537) در این روایت، «عَلِی بْنِ خَالِدٍ الْعَاقُولِی» مجهول است و نامی از او در کتب رجالی وجود ندارد. بنابراین، روایت از نظر سند دچار مشکل است. روایت بیست و چهارم: عن رفاعة بن موسی قال: قال أبو عبد الله ع إن أول من یکر إلی الدنیا الحسین بن علی ع و أصحابه- و یزید بن معاویة و أصحابه- فیقتلهم حذو القذة بالقذة ثم قال أبو عبد الله ع: «ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ- وَ أَمْدَدْناکمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکمْ أَکثَرَ نَفِیراً» (عیاشی، 1380، ج 2، ص 282)این روایت مرسل است و میان مرحوم عیاشی و رفاعة بن موسی، نزدیک به دو قرن فاصله است. سند دیگری هم برای این روایت ندیدم. بنابراین، این روایت از نظر سند مورد اعتماد نیست. روایت بیست و پنجم: عَنْ أَبِی سَعِیدٍ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَیلٍ حَدَّثَنَا سَعْدٌ الْجَلَّابُ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ یقْتَلَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ یا بُنَی إِنَّک سَتُسَاقُ إِلَی الْعِرَاقِ وَ هِی أَرْضٌ قَدِ الْتَقَی بِهَا النَّبِیونَ وَ أَوْصِیاءُ النَّبِیینَ وَ هِی أَرْضٌ تُدْعَی عَمُورَا وَ إِنَّک تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ یسْتَشْهَدُ مَعَک جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِک لَا یجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ وَ تَلَا قُلْنا یا نارُ کونِی بَرْداً وَ سَلاماً لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَی نَبِینَا ثُمَّ أَمْکثُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَکونُ أَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ فَأَخْرُجُ خَرْجَةً یوَافِقُ ذَلِک خَرْجَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ قِیامَ قَائِمِنَا وَ حَیاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص. .. ثُمَّ لَیهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ ص لِوَاءَهُ وَ لَیدْفَعَنَّهُ إِلَی قَائِمِنَا مَعَ سَیفِهِ ثُمَّ إِنَّا نَمْکثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِک مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ یخْرُجُ مِنْ مَسْجِدِ الْکوفَةِ عَیناً مِنْ دُهْنٍ وَ عَیناً مِنْ لَبَنٍ وَ عَیناً مِنْ مَاءٍ ثُمَّ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یدْفَعُ إِلَی سَیفَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَیبْعَثُنِی إِلَی الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ لَا آتِی عَلَی عَدُوٍّ إِلَّا أَهْرَقْتُ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقْتُهُ حَتَّی أَقَعَ إِلَی الْهِنْدِ فَأَفْتَحَهَا. ... (قطب الدین راوندی، 1409، ج 2، ص 848)این روایت به دلیل مجهول بودن «سعد أبی عمرو الجلّاب » از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد است. بنابراین، از این روایت فقط این مطلب اثبات می شود که اولین رجعت کننده، امام حسین ع است و سایر جزئیات این رجعت که در حدیث به آن اشاره شده است قابل اثبات نیست. روایت بیست و ششم: وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عُبَیدَةَ الْبَزَّازُ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاک مَا أَقَلَّ بَقَاءَکمْ أَهْلَ الْبَیتِ وَ أَقْرَبَ آجَالَکمْ بَعْضَهَا مِنْ بَعْضٍ مَعَ حَاجَةِ هَذَا الْخَلْقِ إِلَیکمْ فَقَالَ إِنَّ لِکلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِیفَةً فِیهَا مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ أَنْ یعْمَلَ بِهِ فِی مُدَّتِهِ. .. وَ إِنَّ الْحُسَینَ ع قَرَأَ صَحِیفَتَهُ. .. فَخَرَجَ إِلَی الْقِتَالِ فَکانَتْ تِلْک الْأُمُورَ الَّتِی بَقِیتْ إِنَّ الْمَلَائِکةَ سَأَلَتِ اللَّهَ فِی نُصْرَتِهِ- فَأَذِنَ لَهُمْ فَمَکثَتْ تَسْتَعِدُّ لِلْقِتَالِ وَ تَأَهَّبْتُ لِذَلِک حَتَّی قُتِلَ. .. فَقَالَتِ الْمَلَائِکةُ یا رَبِّ أَذِنْتَ لَنَا بِالانْحِدَارِ فِی نُصْرَتِهِ فَانْحَدَرْنَا وَ قَدْ قَبَضْتَهُ فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی إِلَیهِمْ أَنْ الْزَمُوا قُبَّتَهُ [قَبْرَهُ ] حَتَّی تَرَوْنَهُ [تَرَوْهُ ] وَ قَدْ خَرَجَ فَانْصُرُوهُ. .. فَإِذَا خَرَجَ ع یکونُونَ أَنْصَارَهُ. (ابن قولویه، 1356، ص 88)این روایت از نظر سندی ضعیف است؛ زیرا «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ» در کتب رجالی تضعیف شده و به عنوان غالی توصیف شده است. (ابن غضائری، 1364، ج 1، ص 77؛ علامه حلی، 1411، ص 238) هم چنین « مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ» و «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِی » مجهول هستند و توصیفی از این دو راوی در کتب رجالی وارد نشده است. روایت بیست و هفتم: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی- وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ قَالَ قَتْلُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ طَعْنُ الْحَسَنِ ع- وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِیراً قَالَ قَتْلُ الْحُسَینِ ع- فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما فَإِذَا جَاءَ نَصْرُ دَمِ الْحُسَینِ ع بَعَثْنا عَلَیکمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ قَوْمٌ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع فَلَا یدَعُونَ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا قَتَلُوهُ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا خُرُوجُ الْقَائِمِ ع- ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ خُرُوجُ الْحُسَینِ ع فِی سَبْعِینَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَیهِمُ الْبَیضُ الْمُذَهَّبُ لِکلِّ بَیضَةٍ وَجْهَانِ الْمُؤَدُّونَ إِلَی النَّاسِ أَنَّ هَذَا الْحُسَینَ قَدْ خَرَجَ حَتَّی لَا یشُک الْمُؤْمِنُونَ فِیهِ وَ أَنَّهُ لَیسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَیطَانٍ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَینَ أَظْهُرِهِمْ- فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُ الْحُسَینُ ع جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَیکونُ الَّذِی یغَسِّلُهُ وَ یکفِّنُهُ وَ یحَنِّطُهُ وَ یلْحَدُهُ فِی حُفْرَتِهِ- الْحُسَینَ بْنَ عَلِی ع - وَ لَا یلِی الْوَصِی إِلَّا الْوَصِی. (کلینی، 1407، ج 8، ص 206)سند این روایت به دلیل مجهول بودن «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا»، اختلافی بودن وثاقت «سَهْلِ بْنِ زِیادٍ»، (طوسی، 1381، ص 387) ضعف و فساد مذهب «مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ»، (طوسی، 1381، ص 402؛ کشی، 1348، ص 322؛ نجاشی، 1407، ص 185) ضعیف و غالی دانستن «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ»، (علامه حلی، 1411، ص 238) کذاب و غالی بودن «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ» (علامه حلی، 1411، ص 236) و عدم ذکر نام «صالح بن سهل همدانی» در انتهای سند، به شدت تضعیف می شود و نمی تواند مورد استناد قرار گیرد. البته این روایت از طریق عیاشی به نقل از صالح به سهل از امام صادق ع نیز وارد شده است (عیاشی، 1380، ج 2، ص 281) ولی به دلیل فقد سلسله سند، دچار ارسال شده و تضعیف می شود. روایت بیست و هشتم: أَقُولُ رُوِی فِی بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْحُسَینِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِی عَنْ أَبِی شُعَیبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر:. ..یا مُفَضَّلُ وَ اللَّهِ لَیرَدَّنَّ وَ لَیحْضُرَنَّ السَّیدُ الْأَکبَرُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الصِّدِّیقُ الْأَکبَرُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ کلُّ مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکفْرَ مَحْضاً وَ لَیقْتَصَّنَّ مِنْهُمَا لِجَمِیعِهِمْ حَتَّی إِنَّهُمَا لَیقْتَلَانِ فِی کلِّ یوْمٍ وَ لَیلَةٍ أَلْفَ قَتْلَةٍ وَ یرَدَّانِ إِلَی مَا شَاءَ رَبُّهُمَا...» (حلی، 1421، ص 450)در این روایت «الْحُسَینُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیبِی» در کتب رجالی ضعیف و فاسد المذهب شمرده شده است. (ابن غضائری، 1364، ج 1، ص 54؛ علامه حلی، 1411، ص 217) «عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ» نیز مجهول است و توصیفی ندارد. روایت بیست و نهم: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِی قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ فُرَاتٍ الْکوفِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِی قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْفَضْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبُخَارِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِی عَنْ عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع عَنْ أَبِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص . ..وَ أَنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ. .. فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ إِنَّ أَوْصِیاءَک الْمَکتُوبُونَ عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَینَ یدَی رَبِّی إِلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَرَأَیتُ اثْنَی عَشَرَ نُوراً فِی کلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ مَکتُوبٌ عَلَیهِ اسْمُ کلِّ وَصِی مِنْ أَوْصِیائِی أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِی أُمَّتِی. .. وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِینِی وَ لَأُعْلِینَّ بِهِمْ کلِمَتِی وَ لَأُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِی وَ لَأُمَلِّکنَّهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ الرِّقَابَ الصِّعَابَ وَ لَأُرَقِّینَّهُ فِی الْأَسْبَابِ وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی وَ لَأُمِدَّنَّهُ بِمَلَائِکتِی حَتَّی یعْلِنَ دَعْوَتِی وَ یجْمَعَ الْخَلْقَ عَلَی تَوْحِیدِی ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْکهُ وَ لَأُدَاوِلَنَ الْأَیامَ بَینَ أَوْلِیائِی إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلَی نَبِینَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً. (ابن بابویه، 1395، ج 1، ص 256)در این روایت به جز «عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِی» بقیه روات، مجهول هستند و هیچ توصیفی در کتب رجالی ندارند. سند دیگری هم برای حدیث یافت نشد. روایت سی ام: وَ عَنْهُ، عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنِ الْحُسَینِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَعْرُوفِ بِالْمِنْقَرَی، عَنْ یونُسَ بْنِ ظَبْیانَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَّ الَّذِی یلِی حِسَابَ النَّاسِ قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع فَأَمَّا یوْمَ الْقِیامَةِ فَإِنَّمَا هُوَ بَعْثٌ إِلَی الْجَنَّةِ أَوْ بَعْثٌ إِلَی النَّارِ». (حلی، 1421، ص 117) در این روایت « یونُسَ بْنِ ظَبْیانَ» ضعیف و فاسدالمذهب شمرده شده است. (کشی، 1348، ص 364؛ نجاشی، 1407، ص 448) روایت سی و یکم: أَیوبُ بْنُ نُوحٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ الْقَصَبَانِی، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ رَاشِدٍ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْینَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یرْجِعُ لَجَارُکمُ الْحُسَینُ ع، فَیمْلِک حَتَّی تَقَعَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَینَیهِ مِنَ الْکبَرِ» (حلی، 1421، ص 117) در این روایت دو نفر از سلسله سند به نام های «سعید» و «داود بن راشد» مجهول هستند و توصیفی ندارند. روایت سی و دوم: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا یحْیی بْنُ زَکرِیا بْنِ شَیبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا یوسُفُ بْنُ کلَیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیدٍ الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی ع یقُولُ لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ع لَنَصَرَهُ اللَّهُ بِالْمَلَائِکةِ...أَوَّلُ مَنْ یتْبَعُهُ مُحَمَّدٌ ص وَ عَلِی ع الثَّانِی...» (ابن أبی زینب (نعمانی)، 1397، ص 234) مجهول بودن « یوسُفُ بْنُ کلَیبٍ» در کتب رجالی، این روایت را غیر قابل اعتماد می کند. روایت سی و سوم: عمْرُو بْنُ ثَابِتٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یقُولُ وَ اللَّهِ لَیمْلِکنَّ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلَاثَ مِائَةِ سَنَةٍ وَ یزْدَادُ تِسْعاً قَالَ فَقُلْتُ فَمَتَی یکونُ ذَلِک قَالَ فَقَالَ بَعْدَ مَوْتِ الْقَائِمِ قُلْتُ لَهُ وَ کمْ یقُومُ الْقَائِمُ فِی عَالَمِهِ حَتَّی یمُوتَ قَالَ فَقَالَ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً مِنْ یوْمِ قِیامِهِ إِلَی یوْمِ مَوْتِهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ فَیکونُ بَعْدَ مَوْتِهِ الْهَرْجُ قَالَ نَعَمْ خَمْسِینَ سَنَةً ثُمَّ یخْرُجُ الْمُنْتَصِرُ إِلَی الدُّنْیا فَیطْلُبُ بِدَمِهِ وَ دِمَاءِ أَصْحَابِهِ فَیقْتُلُ وَ یسْبِی حَتَّی یقَالَ لَوْ کانَ هَذَا مِنْ ذُرِّیةِ الْأَنْبِیاءِ مَا قَتَلَ النَّاسَ کلَّ هَذَا الْقَتْلِ فَیجْتَمِعُ عَلَیهِ النَّاسُ أَبْیضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ فَیکثُرُونَ عَلَیهِ حَتَّی یلْجِئُوهُ إِلَی حَرَمِ اللَّهِ فَإِذَا اشْتَدَّ الْبَلَاءُ عَلَیهِ وَ قُتِلَ الْمُنْتَصِرُ خَرَجَ السَّفَّاحُ إِلَی الدُّنْیا غَضَباً لِلْمُنْتَصِرِ فَیقْتُلُ کلَّ عَدُوٍّ لَنَا وَ هَلْ تَدْرِی مَنِ الْمُنْتَصِرُ وَ مَنِ السَّفَّاحُ یا جَابِرُ الْمُنْتَصِرُ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی وَ السَّفَّاحُ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع. (مفید، 1413ج، ص 257) (اختصاص 257)در این روایت، سلسله سند از شیخ مفید تا «عمرو بن ثابت» ذکر نشده و به همین دلیل، روایت از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد است.
تحلیل روایات
از میان روایات بررسی شده در این تحقیق، تنها پنج روایت اول از نظر سند معتبر و قابل اعتماد هستند. البته پنج روایت دوم نیز ـ که از کتاب مختصر البصائر نقل شده اند ـ از نظر سندی که در آن کتاب ذکر شده معتبر هستند و تنها اشکال، ارتباط میان حسن ابن سلیمان و سعد ابن عبدالله است. اگر از این اِشکال، صرفنظر کنیم این پنج روایت نیز به روایات معتبر از نظر سند اضافه خواهند شد. روایت یازدهم نیز بر مبنای آقای خوئی، معتبر خواهد شد. بنابراین تنها یازده روایت معتبر در این تحقیق از میان روایات ناظر به رجعت امامان معصوم ع در اختیار داریم. این مقدار از روایات در حدّ تواتر نیست، البته از حدّ خبر واحد نیز فراتر است. به همین دلیل، مدلول این احادیث تنها در مضامین مشترک میان این احادیث، علم آور است، اما دلالت این احادیث نسبت به جزئیاتی که هر یک از آنها بدان اشاره می کنند ناتمام است.
تنها مضمون مشترک میان این احادیث، رجعت معصومین (ع) در آخرالزمان، آن هم به طور فی الجمله است؛ یعنی نمی توان با این احادیث، رجعت همه معصومین ع بعد از امام زمان (عج) را اثبات نمود، اما این که لااقل یک معصوم ع از میان چهارده معصوم مورد نظر شیعیان، بعد از رحلت امام زمان(عج) و به اذن خدا به دنیا بازخواهد گشت، قطعی و یقینی است.
اما جزئیات مطرح شده در این یازده حدیث معتبر، عبارتند از:
1.امام حسین (ع) اولین معصومی است که رجعت می کند.
2.امام حسین (ع) پس از رجعت به این دنیا برای زمان طولانی در آن زندگی خواهد کرد.
3.امام حسین و امام علی(ع) پس از رجعت به دنیا در مقام رهبری و فرماندهی قیام علیه دشمنان اسلام نقش آفرینی خواهند کرد و آن ها را شکست خواهند داد.
4.همه انبیاء برای نصرت امام علی (ع) به دنیا بازخواهند گشت.
5.امام علی (ع) آخرین امامی است که از دنیا خواهد رفت.
6.پیامبر اسلام نیز به دنیا بازخواهند گشت.
نسبت به پذیرش و معتقد شدن به این جزئیات می بایست یا مبنای حجّیّت خبر واحد در آموزه های اعتقادی را بپذیریم و یا این که قائل شویم آنچه که نیاز به یقین دارد اصل رجعت است، اما نسبت به جزئیات رجعت، یقین لازم نیست و به صرف ظنّ قوی هم می توان این جزئیات را پذیرفت.
نتیجه گیری
با توجه به مطالب به دست آمده در پاسخ به سوالات تحقیق می توان گفت، رجعت پیامبر اسلام ص، امام علی ع و امام حسین ع به دنیا بیش از سایر امامان معصوم ع مورد تاکید واقع شده است. از میان این سه معصوم نیز امام حسین ع اولین کسی است که رجعت خواهند کرد. اگر این مضمون را در کنار احادیثی که بر رجعت حضرت عیسی ع به عنوان اولین نفر، (ابن بابویه، 1378، ج 2، ص 202) یا رجعت امام علی ع به عنوان اولین یاری رسان دلالت دارند قرار دهیم، با فرض صحت آن روایات، می توان این گونه جمع کرد که امام حسین اولین کسی است که بعد از رحلت امام زمان به دنیا رجعت می کند. طبق این روایات، امام علی ع آخرین معصوم و حجت خدا هستند که از دنیا خواهند رفت. اما این بدان معنا نیست که آخرین معصومی هستند که به دنیا رجعت خواهند کرد نخواهد بود. بر اساس این روایات، مهم ترین اهداف معصومین ع برای رجعت به دنیا نصرت و یاری رساندن به امام زمان عج و انتقام گرفتن از دشمنان خود ترسیم شده است. این روایات، زندگی معصومین ع در دنیا پس از رجعت را طولانی دانسته اند، اما این که این زمان، دقیقا چند سال طول خواهد کشید، روایات معتبر نسبت به آن ساکت بوده و دلالتی نداشتند. البته پذیرش این جزئیات، نیازمند اتخاذ مبنا در حجت دانستن خبر واحد در آموزه های اعتقادی است. در غیر این صورت، فقط باید گفت که به طور قطع بعد از رحلت امام زمان (عج)، حداقل یکی از چهارده معصوم مورد نظر شیعه امامیه به دنیا بازخواهند گشت، اما نسبت به جزئیات این بازگشت باید سکوت اختیار کرد و علمش را به اهل آن واگذار کرد. (ح. ب. م. مجلسی، 1363، ص 354) این تصویر مبهم نسبت به بعد از امام زمان عج دور از انتظار هم نباید باشد به چند دلیل:
اولا رجعت به دنیا اختیاری است. ثانیا جزئیات غیبت و ظهور امام زمان عج نیز مبهم و سرّگونه است. ثالثا، با وجود اعتقاد به بداء، بیان تفصیلات و جزئیات رجعت، مانند بیان سایر اخبار آینده توسط امامان معصوم ع، می بایست به صورت سربسته و رازگونه مطرح شود. بنابراین، مبهم بودن جزئیات رجعت، اصل مسلم رجعت را خدشه دار نمی کند و بر وجود امامان معصوم در زمان بعد از امام زمان عج خللی وارد نمی سازد. در نتیجه، نظریه حاکمیت اولیای صالح با وجود امام معصوم، جایگاهی ندارد مگر آن که به اذن آن امام معصوم باشد و این هم در واقع حاکمیت معصوم را اثبات می کند. پیشنهاد می شود با بررسی روایات ناظر به حاکمیت اولیای صالح، این نظریه نیز در بوته کنکاش علمی قرار گیرد.
فهرست منابع
1.أحمد بن حنبل (بدون تاریخ). مسند الإمام أحمد بن حنبل. (جلد 1-6جلد). قاهره: مؤسسة قرطبة.
2.ابن أبی الحدید، ع. ا. ب. ه. ا. (1404). شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید. (جلد 1-10 جلد). اول، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.
3.ابن أبی زینب (نعمانی)، م. ب. ا. (1397). الغیبة( للنعمانی). (جلد 1-1جلد). اول، تهران: نشر صدوق.
4.ابن اثیر جزری، م. ب. م. (1367). النهایة فی غریب الحدیث و الأثر. (جلد 1-5 جلد). چهارم، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
5.ابن بابویه، م. ب. ع. (1378). عیون أخبار الرضا علیه السلام. (جلد 1-2جلد). اول، تهران: نشر جهان.
6.ابن بابویه، م. ب. ع. (1395). کمال الدین و تمام النعمة. (جلد 1-2جلد). دوم، تهران: اسلامیه.
7.ابن بابویه، م. ب. ع. (1414). إعتقادات الإمامیة (للصدوق). (جلد 1-1 جلد). دوم، قم: کنگره شیخ مفید.
8.ابن غضائری، ا. ب. ح. (1364). رجال ابن الغضائری. (ج 7 جلد). قم: مؤسسه اسماعیلیان.
9.ابن قولویه، ج. ب. م. (1356). کامل الزیارات. اول، نجف: دار المرتضویة.
10.ابن منظور، م. ب. م. (1414). لسان العرب. (جلد 1-15 جلد). سوم، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دار صادر.
11.بحرانی، س. ه. (1416). البرهان فی تفسیر القرآن. اول، تهران: بنیاد بعثت.
12.برقی، ا. ب. م. ب. خ. (1371). المحاسن. دوم، قم: دار الکتب الإسلامیة.
13.جزائری، ن. ا. ب. ع. ا. (1404). النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین. (جلد 1-1 جلد). اول، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.
14.حلی، ح. ب. س. ب. م. (1421). مختصر البصائر. (جلد 1-1 جلد). اول، قم: مؤسسة النشر الإسلامی.
15.خوئی، س. ا. ا. (1410). معجم رجال الحدیث. (جلد 1-23 جلد). قم: رکز نشر آثار شیعه.
16.خادمی شیرازی، م. (1388). رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی. اول، مشهد: یوسف فاطمه ع.
17.راغب اصفهانی، ح. ب. م. (1412). مفردات ألفاظ القرآن. (جلد 1-1 جلد). اول، بیروت - دمشق: الدار الشامیة.
18.رضایی، غ. و گوهری بخشایش، ی. (1392). اعتبار سنجی خبر واحد در عقائد دینی. کلام اسلامی.، سال22(85)، 59 – 79.
19.شریف مرتضی(علم الهدی)، ع. ب. ح. (1405). رسائل الشریف المرتضی. (جلد 1-4جلد). اول، قم: دار القرآن الکریم.
20.شیخ آقا بزرگ تهرانی (1408). الذَریعَة الی تَصانیف الشیعة. (جلد 1-25 جلد). قم و تهران: اسماعیلیان قم و کتابخانه اسلامیه تهران.
21.شیخ حر عاملی، م. ب. ح. (1362). الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة. (جلد 1-1 جلد). اول، تهران: نوید.
22 شیخ حر عاملی، م. ب. ح. (1409). تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة. (جلد 1-30جلد). اول، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام.
23.صفار، م. ب. ح. (1404). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم. (جلد 1-1). قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.
24.طوسی، م. ب. ا. (1411). الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة. قم: دار المعارف الإسلامیة.
25.طوسی، م. ب. ح. (1381). رجال الشیخ الطوسی. نجف: انتشارات حیدریه.
26.طوسی، م. ب. ح. (بدون تاریخ). الفهرست. نجف: المکتبة المرتضویة.
27.طباطبایی، س. م. ح. (1417). المیزان فی تفسیر القرآن. (جلد 1-20 جلد). پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.
28.طبرسی، ا. ب. ع. (1403). الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی). (جلد 1-2). اول، مشهد: نشر مرتضی.
29.طبرسی، ف. ب. ح. (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. سوم، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
30.طبرسی، ف. ب. ح. (1377). تفسیر جوامع الجامع. اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم.
31.طبرسی، ف. ب. ح. (1417). إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحدیثة). اول، قم: آل البیت.
32.طبری آملی صغیر، م. ب. ج. ب. ر. (1413). دلائل الإمامة. اول، قم: بعثت.
33.طبری، ا. ج. م. ب. ج. (1412). جامع البیان فی تفسیر القرآن. اول، بیروت: دار المعرفه.
34.طبسی، ن. ا. (1391). درس خارج کلام (بررسی مبانی و مسائل مهدویت، با محوریت کتب اربعه). قم.
35.طریحی، ف. ا. ب. م. (1375). مجمع البحرین. (جلد 1-6 جلد). سوم، تهران: مرتضوی.
36.عاملی نباطی، ع. م. م. ب. ع. ب. م. ب. ی. (1384). الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم. (جلد 1-3 جلد). اول، نجف: المکتبة الحیدریة.
37.عروسی حویزی، ع. ع. ب. ج. (1415). تفسیر نور الثقلین. چهارم، قم: انتشارات اسماعیلیان.
38.علامه حلی، ح. ب. ی. (1411). رجال العلامة الحلی. دوم، نجف: دار الذخائر.
39.عیاشی، م. ب. م. (1380). تفسیر العیاشی. (جلد 1-2جلد). اول، تهران: المطبعة العلمیة.
40.فیض کاشانی، م. م. ب. ش. م. (1418). علم الیقین فی أصول الدین. (جلد 1-2جلد). اول، قم: انتشارات بیدار.
41.قرشی بنایی، ع. ا. (1412). قاموس قرآن. (جلد 1-7 جلد). ششم، تهران: دار الکتب الاسلامیة.
42.قطب الدین راوندی، س. ب. ه. ا. (1409). الخرائج و الجرائح. (جلد 1-3جلد). اول، قم: مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
43.قمی، ع. ب. ا. (1367). تفسیر قمی. چهارم، قم: دار الکتاب.
44.قمی مشهدی، م. ب. م. (1368). تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب. اول، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
45.کوفی، ف. ب. ا. (1410). تفسیر فرات الکوفی. اول، تهران: مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی.
46.کشی، م. ب. ع. (1348). رجال الکشی. مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد.
47.کلینی، م. ب. ی. ب. ا. (1407). الکافی (ط - الإسلامیة). (جلد 1-8 جلد). چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة.
48.مامقانی، ع. (1389). تنقیح المقال فی علم الرجال. قم: موسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث.
49.مجلسی، ح. ب. م. (1363). حق الیقین. تهران: علمیه اسلامیه.
50.مجلسی، م. ب. ب. م. ت. (1403). بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. (جلد 1-111 جلد). دوم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
51.محمدی ری شهری، م. (1393). دانشنامه امام مهدی «عجل الله فرجه» بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ. (جلد 1-10جلد). اول، قم: موسسه علمی فرهنگی دار الحدیث.
52.مصطفوی، ح. (1368). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. (جلد 1-14 جلد). اول، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
53.مفید، م. ب. م. (1413الف ). أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات. (جلد 1-1جلد). اول، قم: المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
54.مفید، م. ب. م. (1413ب ). الأمالی (للمفید). اول، قم: کنگره شیخ مفید.
55.مفید، م. ب. م. (1413ج ). الإختصاص. (جلد 1-1جلد). اول، قم: الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.
56.مفید، م. ب. م. (1413د ). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد. اول، قم: کنگره شیخ مفید.
57.مفید، م. ب. م. (1413ه ). الفصول المختارة. (جلد 1-1 جلد). اول، قم: کنگره شیخ مفید.
58.مفید، م. ب. م. (1413و ). المسائل السرویة. (جلد 1-1 جلد). اول، قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید.
59.نجاشی، ا. ب. ع. (1407). رجال النجاشی. قم: انتشارات جامعه مدرسین.
60.هادوی کاشانی، ا. و رضوی، م. (1391). راست نمایی احادیث رجعت. علوم حدیث.، (65)، 53 –87.
61.هلالی، س. ب. ق. (1405). کتاب سلیم بن قیس الهلالی. قم: الهادی.