نقد و بررسى شبهات دینى از منظر فاضلین نراقى رحمهما الله
«زمان آگاهى» و «پاسخگویى به نیازهاى زمانه» از ویژگىهاى بارز دیرپاى علماى راستین بوده است. عالمان دین همیشه در صدد بودهاند که با زبان روز و بهرهگیرى از روشهاى نوین، رسالت واقعى خویش را به انجام رسانند، و از این رو، از شناسایى نیازمندىها و رخدادهاى زمانه غفلت نمىکردند. امام صادق علیه السلام مىفرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس» . (1) کسى که از زمانه خود آگاه باشد هیچ گاه «لوابس» ، کژىها و اشتباهات بر وى یورش نمىآورند.
فاضلین نراقى از جمله همین عالمان زمانشناسى بودند که با شفاف سازى اندیشههاى اصیل دینى و پاسخ به پرسشهاى نوپدید، مىکوشیدند تا دامن دین را از حملات معاندین مصون نگاه دارند. هنگامى که یکى از علماى اهل تسنن کتابى بر رد شیعه نوشت و شبهاتى را بر مکتب تشیع وارد ساخت، این ملا محمد مهدى نراقى بود که بر حسب نیاز روز و ضرورت پاسخ به آنها، کتاب «شهاب الثاقب» را نگاشت.
آن نویسنده کتابش را به زبان فارسى نوشته و مرحوم نراقى هم فارسى جواب داده است. (2) تالیف این کتاب از این واقعیتحکایت مىکند که علماى بزرگ ما واقعا احساس مسئولیت مىکردند; زیرا ملامهدى هنگامى این کتاب را نگاشت که از چهرههاى شناخته شده علمى حوزههاى علمیه بوده است. این بزرگوار از روى احساس تکلیف و براى دفاع از کیان دین این کار را صورت مىدهد. (3)
از سوى دیگر، ملا مهدى نراقى در مدتى که در اصفهان بود، زبان و خط «عبرى» را فرا گرفت; زیرا اصفهان هم محل سکونت و هم میزبان اقلیتهاى یهودى و نصرانى بود. و ایشان براى مناظره و گفتوگو، هم چنینپاسخگویى به شبهات عالمان یهود و نصارا خود را، به زبان آنان مجهز ساخت، وى در کتاب «انیس الموحدین» براى اثبات نبوت حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم از کتاب تورات کمک مىگیرد; در حالى که در آن زمان کمتر عالمى وجود داشت که به زبان عبرى و لاتین مسلط باشد. (4)
«زمانشناسى» و «زباندانى» دو ویژگى ارزندهاى بود که از این پدر شایسته به فرزند برومندش ملا احمد نراقى منتقل شد، بدین دلیل زمانى که مبلغ مسیحى «هنرى مارتین» انگلیسى، کتابى بر رد اسلام به نگارش درآورد و در سطح وسیعى توزیع شد، ملا احمد نراقى ده نفر از علماى یهود را نزد خود خواند و کتاب مذکور را با آنان به بحث گذاشت و با استفاده از کتابخانه «ملا موشه یهودى» پاسخى محکم و قاطع به آن داد و نام آن را «سیف الامة و برهان الملة» نهاد. (5) ملا احمد در زبان عبرى آن چنان چیرهدست و توانا گردیده بود که در تصحیح و تفسیر تورات با علماى یهود و نصارا به بحث مىنشست. (6)
این مقاله در پى آن است تا بخشى از پرسشهاى مطرح شده در کتاب «سیف الامة» و پاسخهاى مرحوم ملا احمد نراقى را به بازخوانى بنشیند. بدین منظور کوشش مىشود تا شمارى از شبهات گزینش شود که متناسب با زمان ما باشد و هم اینک نیز به نوعى مطرح گردد و نیز صبغه تخصصى کمترى داشته باشد; و به عبارت دیگر، قابل فهمتر باشد.
البته در بخش پایانى مقاله به چند شبهه که ملا محمد مهدى در کتاب شریف «انیس الموحدین» به آنها پاسخ گفته است، اشاره مىگردد. گرچه بسیار مناسب مىبود که شبهات مطرح شده در کتاب «شهاب الثاقب» نیز در این جا مورد عنایت قرار مىگرفت; لکن نگارنده به دلایلى چند از آن صرفنظر نمود و امید است این مهم در نوشتارى دیگر به منصه ظهور رسد.
شبهه 1
محمد صلى الله علیه و آله وسلم خدا را جسم مىداند به دلیل آیه: «فکان قاب قوسین او ادنى» (7)
ملا احمد به این شبهه پاسخى نقضى مىدهد و مىنویسد: (8) در انجیل متى، عیسى علیه السلام مىفرماید: «به بیت المقدس قسم مخورید که آن جا، جاى قدمهاى پروردگار است» . (9) پس اگر بتوان «قدم» را در حق خدا تعبیر کرد و دلالتبر جسمانیتخدا نکند، «قاب قوسین» نیز دلالت نخواهد کرد. و نیز نراقى به مورد نقض دیگرى اشاره مىکند و آن این که در تمام انجیل آمده است که عیسى علیه السلام به آسمان رفته و در دست راستخدا قرار گرفته است. (10)
شبهه 2
از کجا معلوم است که کسى مثل قرآن نیاورده است؟ چه بسا این کار صورت گرفته، ولى به دست ما نرسیده است؟
مرحوم نراقى پس از توضیحاتى در مورد ماهیت و حقیقت معجزه به این شبهه نیز پاسخى نقضى مىدهد و مىنویسد: اگر این چنین است، پس از کجا معلوم است که دیگرى - غیر از عیسى علیه السلام - مرده زنده نکرده باشد. اگر نصرانى بگوید که کسى چنین چیزى نقل نکرده و شنیده و نوشته نشده است، ما هم مىگوییم که از کجا نقل شده یا شنیده شده که با وجود آن همه تحدى که قرآن دارد و آن همه مخاصمه و مجادله که در مقابل رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم وجود داشت، کسى آیهاى مثل قرآن آورده باشد. گذشته از آن که زنده کردن مرده بعد از عیسى علیه السلام، از حضرت محمد صلى الله علیه و آله وسلم و اوصیاى او شنیده شده و در کتابها نوشته شده است» . (11)
شبهه 3
گفته مىشود که معجزه بودن قرآن - به لحاظ فصاحت و بلاغت از راه اعتراف عربها، بر غیرعرب ثابت مىشود که به ناتوانى از آوردن چیزى مثل آن اقرار کردهاند; ولى این سودى به حال ما ندارد; زیرا محمد از اعراب است و عرب خود مدعى این مطلب است و لذا آنها خود طرف نزاع هستند و خصم را نباید قاضى قرار داد.
فاضل نراقى در این جا از بىانصافى مرد مسیحى به تعجب مىآید و مىگوید آیا در مدت بیست و سه سال رسالت پیامبر، جز عرب کسى بر او شمشیر کشید؟ و آیا دشمنان و مخالفان آن حضرت که «ابولهب، ابوجهل، عتبه، شیبه، ابوسفیان و مروان بن الحکم» بودند، از غیرفصیحان عرب بودند؟ و آیا در ظرف سیزده سال که آن حضرت در مکه تشریف داشتند از قبایل بىشمار عرب جز معدودى به او ایمان آوردند؟
آیا روزى که آن حضرت مبعوث شد تمام عرب جز بتپرستى، یهودیت و نصرانیت، کیش و مسلک دیگرى داشتند؟ و آیا همه آنان جانبدار محمد صلى الله علیه و آله وسلم بودند!؟ پس چه بسا بتوان ادعا کرد که ساحران فرعون نیز جانب موسى را داشتند! علاوه بر این، نراقى خاطرنشان مىسازد که عرب نبودن ما موجب نمىشود که نتوانیم لغت عرب را بشناسیم و بلاغت و فصاحت و اعجاز آن را بفهمیم. ایشان پاسخ سومى هم به این شبهه مىدهد و آن این که اعجاز قرآن منحصر در فصاحت و بلاغت نیستبلکه ابعاد دیگرى هم دارد که غیرعرب هم مىتواند آن را درک کند. نظیر اخبار سلف و حکایات امم سابقه و دقایق حکم و حقایق علوم و اخبار غیبى که تمام اینها را شخصى بىسواد و بى آن که معلمى ببیند و از کتابى استفاده کند، آورده است و این حاکى از اعجاز آن است و این که از جانب خداست. (12)
شبهه 4
مسلمانان مدعى هستند که قرآن فصیح و بلیغ است و هر کلامى که نزد آنها به اسلوب قرآن نباشد، غیرفصیح تلقى مىگردد و این نوعى مصادره به مطلوب است.
ملا احمد درجواب اظهار مىدارد: «این که هر کلامى که طور قرآن نباشد آن را غیرفصیح مىگویند، چنین نیست که نزد ما فصاحت، منحصر به اسلوب قرآنى باشد بلکه فصاحت در غیر آن اسلوب هم مىشود. بلى ما این اسلوب خاص را احسن اسالیب مىدانیم... حال سلمنا که فصاحت را منحصر در این طور مىدانیم و هر کلامى که غیراینطور باشد را غیرفصیح مىدانیم; خوب در زمان محمد صلى الله علیه و آله وسلم فصحا بسیار بودند و خواستند که اتیان به مثل آن نمایند و نتوانستند» . (13)
شبهه 5
ادعا مىشود که یکى از ویژگىهاى اعجازى قرآن، حاوى اخبار غیبى بودن است; ولى آن چه در کتابهاى اسلامى مشهور است، شش - هفت جا بیشتر نیست; مانند آیه: «الم، غلبت الروم» (14) و «وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات لیستخلفنهم» (15) و چند آیه دیگر و بر هر پژوهش گرى روشن است که آن قدر مفسران در قرائت و شان نزول و مقصد آنها اختلاف پیدا کردهاند که از این آیات معناى معینى به دست نمىآید و این اختلاف، اعجاز قرآن را یکسره زیر سؤال مىبرد.
چون این شبهه قوى و سخت مىنمود، مرحوم نراقى پاسخهاى متعددى به آن مىدهد: (16)
1. بر فرض که بیش از شش - هفت جا خبر غیبى نداشته باشیم، براى اعجاز، یک خبر غیبى هم کافى است تا چه رسد به شش - هفت مورد. آیا از «عیسى» بیش از دو سه مرده زنده کردن در جایى به ثبت رسیده است و یا از «موسى» بیش از یک بار شکافتن دریا نقل گشته است؟
2. اختلاف درباره قرائتیا شان نزول آیهاى بر فرض صحت، به اخبار از غیبتبودن چه زیانى مىرساند. اختلاف در اصل غیبى بودن این آیات مطلقا بین مفسرین مطرح نبوده است.
3. نراقى وجود اخبار غیبى در قرآن را منحصر در دو - سه یا شش - هفت جا نمىداند و لذا به تفصیل آیات مورد نظر را برمىشمارد و مىگوید: در بیست و شش جاى قرآن از غیب خبر داده شده است. وى در ادامه هم چنین به نه مورد از اخبار غیبى نهج البلاغه هم اشاره مىکند. (17)
شبهه 6
«هنرى مارتین» مدعى است که آیاتى چند از قرآن دلالت دارد بر این که محمد صلى الله علیه و آله وسلم معجزهاى به غیر از قرآن نداشته است. از جمله آیه: «و ما منعنا ان نرسل بالآیات الا ان کذب بها الاولون» (18) و نیز آیه «واقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جائتهم آیة لیؤمنن بها قل انما الآیات عند الله و مایشعرکم انها اذا جائت لایؤمنون» (19)
فاضل گران قدر شیعه در پاسخ به آیه اول، معجزات انبیا را به دو دسته مىکند:
یک دسته معجزاتى هستند که خداوند بدون این که کسى درخواست کند، آنها را به دست انبیا جارى مىسازد مانند عصاى «موسى» و قرآن.
دسته دوم معجزاتى که به خواهش کسى بروز مىدهد و محقق مىکند مانند «ناقه صالح» و «مائده عیسى» .
دسته اول چون به درخواستشخص خاصى واقع نشده هر گاه کسى آن را ببیند و ایمان نیاورد نقض عهدى با خدا نکرده است; اما اگر کسى معجزهاى را طلبید و آن معجزه محقق شد و به آن ایمان نیاورد نقض عهد الهى نموده است; زیرا خواستار معجزه شدن، پیمانى دوجانبه استبین او و خدا. به این ترتیب وى مستحق فرود آمدن و تحمل عذاب مىشود و چون با آمدن آن معجزه، حجت بر او تمام شد، لذا او مستحق هلاکت فورى است. و چه بسا حکمتبالغه الهى اقتضاى تعجیل در هلاک کسى را نداشته باشد. با عنایتبه این مقدمه نراقى درصدد بر مىآید تا از آیه نخست پاسخ دهد و مىنویسد:
«مراد از آیات در این آیه مبارکه بالبدیهه نمىتواند عموم باشد چه به اعتقاد محمد صلى الله علیه و آله وسلم آیات قرآنیه از جمله معجزات آن حضرت بود پس نمىتواند به این معنا باشد که ما هیچ آیهاى نفرستادیم بلکه الف و لام عهد است و مراد آیات مطلوبه ایشان است یا مراد عموم است و معنى آن است که جمیع آیاتى را که ایشان طلب کردند نفرستادیم بلکه به بعضى اکتفا نمودیم تا مانند اقوام سابقه مثل قوم صالح و قوم لوط تکذیب ننمایند و به هلاکت نرسند; زیرا حکمت اقتضاى تعجیل در هلاکت ایشان را نمىنمود. پس آیه، دلالتبر انحصار معجزه به قرآن نمىکند» . (20)
ملا احمد براى آن که این فرد مسیحى را کاملا منکوب کند با اشرافى که بر کتاب مقدس دارد، آیاتى را از اناجیل «یوحنا، مرقس و متى» ذکر مىنماید که «عیسى» درخواست معجزه از سوى افرادى را که نوعا لجوج و سرسختبودند، رد مىکند و پاسخ منفى مىدهد. (21)
اما در جواب آیه دوم وى مىنویسد: «اولا معنى آیه مبارکه این است که قسم یاد نمودند که اگر ایشان را آیتى بیاید، ایمان خواهند آورد و این دلالت ندارد بر این که هیچ آیهاى وارد نشده است... پس ایشان معجزه تازه طلب کرده بودند و نظر به علم الهى به عدم ایمان آوردن ایشان... واجب نبود بر خدا، اجابتسؤال ایشان; چه از حکیم فعل لغو صادر نگردد. علاوه بر این که موجب لزوم حلول غضب و هلاکت بر ایشان مىشد و ثانیا این که این شخص [مسیحى] از راه خیانت، کلام را در میان گذارده و تتمه آیه را نقل نکرده، چه خلاف مطلوب او را افاده مىنمود. در تتمه آیه دارد: «... کما لم یؤمنوا به اول مرة و نذرهم فى طغیانهم یعمهون» و این دلالت مىکند بر این که اول معجزه بر ایشان رسیده بود و ایمان نیاوردند و قسم خوردن ایشان نیز مشعر به این معنا است. چه متعارف نیست در ابتداى طلب و عدم ظهور خلاف، کسى قسم بر مطلبى یاد نماید خصوصا با سعى و جد، بلکه این در صورتى مىباشد که چند دفعه معجزه آورده شده و آنها لجاج و عناد ورزیدند» . (22)
شبهه 7
معجزات محمد صلى الله علیه و آله و سلم تواتر ندارد; زیرا در تواتر شرط است که همین موضوع مورد معجزه، در عهد آن پیغمبر، در کتاب خود او و یا صاحبانش نوشته شده و به حد شهرت رسیده باشد و از راه شواهد معلوم گردد که در همان عصر شهرت داشته است تا اگر مطابق واقع نبود، دیگران تکذیب کنند. و حال آن که قرآن این ویژگى را دارا نیست و تواترى که در میان مسلمین مطرح است، مقبول نیست; زیرا ایشان جانبدار رسول خود هستند.
ملا احمد در این بخش ابتدا مباحث مبسوطى در مورد تواتر لفظى و معنوى طرح مىکند که جاى ذکر آنها در این مختصر نیست. (23) و لکن در موضعگیرى در برابر این شبهه، نقض متقن به آن وارد مىکند با این توضیح که:
1. از کجا بدانیم که آن کتابى که معجزه عیسى در آن آمده است و در عهد او نوشته شده مشهور در آن زمان بوده است. ما که خود در آن عهد نبودیم و تواتر میان نصارا هم که سودى ندارد، زیرا این قوم جانبدار او هستند.
2. بر فرض که این شهرت حاصل گردد، از کجا بدانیم که نویسندگان اناجیل راست گفته و نوشتهاند. مگر آنها خود در راس مدعیان و طرفداران حضرت نیستند. (24)
3. بر فرض که در میان نصارا این موضوع شهرت یافت، از کجا روشن است که در میان غیرنصارا هم شهرت داشته است.
4. بر فرض که در میان نصارا و غیر آنها شهرت یافته باشد، باز ثابت نمىشود که همه بخشها و کتابهاى انجیل - و حتى بخش هایى که معجزات را ذکر کرده است - از صاحب کتاب بوده و همان وقتشهرت داشته است. چه بسا برخى از نصارا آنها را افزوده باشند و گواه ما بر این مطلب تحریف هایى است که در تورات و انجیل آمده که به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
5. معجزات رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم هم در کتاب خود او و هم در کتابهاى مصاحبان او ذکر شده است که نراقى برخى از آن هارا یادآورى مىکند. (25)
جالب توجه آن است که فاضل گرانقدر همانند برخى از اندیشهورزان اسلامى بر این عقیده است که تنها اثبات اعجاز قرآن و در نتیجه اثبات حقانیت نبىمکرم اسلام و صدق قرآن است که مىتوند دین عیسى و معجزات و انجیل او را به نحوى شایسته احیا کند و گرنه هیچ دلیل قانع کننده تاریخى حتى بر وجود عیسى علیه السلام وجود ندارد. (26)
پی نوشت :
1. اصول کافى، ج 1، باب العقل و الجهل، ح 29; و نیز بحارالانوار، ج 71، ص 307.
2. ویژهنامه کنگره فاضلین نراقى، ش 2، مصاحبه با آیت الله استادى، ص 9.
3. نظیر این مسئله در زمان معاصر، کارى بود که حضرت امام خمینى رحمه الله انجام دادند که در پاسخ به کتاب «اسرار هزار ساله» ، کتاب متقن «کشف الاسرار» را به زبان فارسى نگاشتند. زمانى که ایشان از اساتید حوزه قم به شمار مىآمدند.
4. ویژه نامه کنگره فاضلین نراقى، ش 3، نگاهى گذرا به زندگى ملامحمد مهدى نراقى، سید محمد رضا حسینى، ص 36.
5. سیف الامه و برهان المله، ملا احمد نراقى، صفحات 41 و 84- 85 و 141 و نیز ر.ک: ویژه نامه کنگره، ش 3، فاضلین نراقى و مقتضیات زمان، سید محمد رضا حسینى، ص 3.
6. ر.ک: سیف الامه، ص 88، و ص 235- 236.
7. سوره نجم، آیه 9.
8. ر.ک: سیف الامه، (نسخه خطى)، ص 142.
9. انجیل متى، باب %، ص 35.
10. براى نمونه ر.ک: انجیل مرقس، باب 16، ص 19.
11. ر.ک: سیف الامه، ص 150- 151.
12. همان، ص 150- 156 و 162.
13. همان، ص 159.
14. سوره روم، ایات 1 و 2.
15. سوره نور، آیه 55.
16. سیف الامه، ص 179- 180.
17. همان، ص 180- 195.
18. سوره اسراء، آیه 59.
19. سوره انعام، آیه 109.
20. سیف الامة، ص 209.
21. ر.ک: انجیل متى، باب 12، ص 38- 40; و باب 16، ص 1- 4; و نیز انجیل مرقس، باب 8، ص 11- 12.
22. سیف الامة، ص 211- 212 (با اندکى تلخیص و تصرف) .
23. براى مطالعه تفصیلى، ر.ک: سیف الامة، ص 223- 228.
24. مسیحیان معتقدند که اناجیل با الهام الهى نگارش یافتهاند; ولى بر این مدعا هیچ دلیلى اقامه نمىکنند. ر.ک: کلام مسیحى، توماس میشل، ترجمه حسین توفیقى، ص 43 و نیز ص 51.
25. سیف الامة، ص 229- 232.
26. ر.ک: آشنایى با ادیان بزرگ، حسین توفیقى، ص 136.
منبع: www.naraqi.com