موارد اختلاف بین اخباریان و اصولیان
1. اجتهاد و تقلید
یکى از مسائل مهمى که میان دو گروه اخبارى و اصولى مورد اختلاف است مسئله اجتهاد و تقلید است. اخبارى به شدت اجتهاد را در احکام الهى انکار و نفى مىکند و در مقابل، اصولى آن را براى استنباط احکام الهى لازم مىداند. مرحوم استرآبادى مىنویسد:
«لا اعتداد فى غیر الضروریات الا بحکم المعصوم او فتواه او بروایة حکمه او فتواه; (22)
در امور دینى غیرضرورى جز به حکم معصوم یا فتواى او یا به نقل روایتحکم و فتواى او، اعتنایى نیست» .
و در جاى دیگر مىگوید: مسائل شرعى غیرضرورى اعم از اصول و فروع باید مستند به روایات ائمه علیهم السلام باشد و عمل به ظن مجتهد به هیچ وجه صحیح نیست. (23)
و نیز مىگوید:
«کما لا اجتهاد عند الاخباریین لا تقلید ایضا فانحصر العمل فى غیر ضروریات الدین فى الروایات عنهم علیهم السلام; (24)
همان طور که اجتهاد در نزد اخباریان جایز نیست تقلید هم جایز نمىباشد. پس در غیر ضروریات دینى عمل به روایات امامان معصوم علیهم السلام منحصر مىباشد» .
مرحوم شیخ حر عاملى هم مىگوید: اصولیان قائل به جواز اجتهاد در احکاماند، بلکه قائل به وجوب آن هستند و اخباریان قائل به عدم جواز آناند. اصولیان عمل به ظن مجتهد را جایز، بلکه واجب مىدانند و اخباریان قائل به عدم جواز آن هستند. (25)
چنان که مىبینیم اخباریان، اجتهاد و تقلید را در احکام الهى به شدت انکار مىکند. لازم است عواملى که موجب این انکار شده مورد بررسى قرار گیرد تا روشن شود که آیا اختلاف در این باره میان اخبارى و اصولى اساسى استیا نه؟ براى این که این امر به خوبى روشن گردد برخى از کلمات بزرگان را درباره اجتهاد و معانى آن نقل مىکنیم تا بینیم اخباریان با کدامین اجتهاد مخالفاند.
مرحوم محقق حلى رحمه الله مىفرماید:
«للاجتهاد معنیان: عام و خاص. الخاص عبارة عما یرادف القیاس عند الشافعى. و الاجتهاد فى عرف الفقها بذل الجهد فى استخراج الاحکام الشرعیة; (26)
اجتهاد دو معنا دارد: عام و خاص. معناى خاص عبارت است از قیاس نزد شافعى. و اجتهاد در عرف فقها عبارت است از بذل تلاش و کوشش در استخراج احکام شرعى.
مرحوم فاضل تونى مىنویسد: اجتهاد گاهى به استعلام احکام از ادله شرعى اطلاق مىشود و گاهى به عمل به راى و قیاس و این معناى دوم در میان قدما شایع بوده است. سپس از الذریعه (ج 2، ص 792) سید مرتضى نقل مىکند که اجتهاد عبارت است از اثبات احکام شرعى بدون این که نص یا دلیلى بر آن بوده باشد یا اثبات احکام شرعى به واسطه امارات و ظنون. بعد مىفرماید: در روایات هم اجتهاد به معناى دوم مورد مذمت قرار گرفته است. (27)
به نظر مىرسد مخالفت اخباریان با اجتهاد به معناى دوم باشد. شاهد این سخن مطلبى است که مرحوم شیخ حسین عاملى کرکى در هدایة الابرار مىنویسد:
«اجماع اصحاب الائمة علیهم السلام على بطلان الاجتهاد بهذا الطریق المتعارف بین المتاخرین لانه طریق العامة بعینه الا فى مسائل یسیرة; (28)
همه اصحاب ائمه علیهم السلام اتفاق دارند که روش اجتهاد متعارف میان متاخران باطل است; زیرا که این روش عین روش علماى عامه است مگر در اندکى از مسائل».
سپس در جاى دیگر مىگوید: اگر به کتابهاى فقهى مفصل نگاه کنى آنها را پر از قیاس و استحسان خواهى یافت که نویسندگان آنها ناخواسته و نادانسته بدان عمل کردهاند. هم چنین مىگوید: طریق حق در اجتهاد، روش قدماست. و اگر آن را اجتهاد هم نامیدى اشکالى نیست، بلکه اسم اجتهاد حق، سزاوار آن است... . روش قدما سعى در تحصیل حکم شرعى از کلام خداى سبحان و کلام رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او علیهم السلام بر وجهى است که مورد امر قرار گرفته باشد. و تقلید رجوع عامى استبه عالم و دانشمند علوم دینى در امور دینى خود. (29)
مرحوم شیخ حر عاملى مىگوید: کسى که در کتابهاى استدلالى اصولیان تامل کند مىبیند که آنان به قیاس «مستنبط العلة» و «مصالح مرسله» عمل مىکنند. چنان که این امر در کتاب مختلف، تذکره و غیر آن دو ظاهر و روشن است. (30)
مرحوم فیض کاشانى هم مىگوید: مجتهدان دو قسماند: قسمى از آنان در تمام احکام شرعیه (اصول و فروع) به قرآن و اخبار اهل بیت علیهم السلام استناد مىکنند و در مصنفات خود از مضامین ثقلین تجاوز نمىنمایند... و قسمى دیگر آنان اند که در بعضى فتاوا به قرآن و حدیث استناد نموده و بعضى دیگر را به آراى خود مىسازند و بناى آن را بر اصولى چند مىنهند که امثال ایشان آنها را وضع کرده و به عقول خود در احکام شرعیه تصرف مىکنند. (31)
با توجه به این مطالب که ذکر گردید روشن مىگردد که اخباریان با اصل اجتهاد به معناى تلاش در تحصیل احکام شرعى از حجت معتبر شرعى هیچ گونه مخالفتى ندارند و مخالفت آنان با اجتهاد به معناى سعى و تلاش براى تحصیل ظن به احکام شرعى از طرق غیر معتبر، مانند قیاس، استحسان، مصالح مرسله و امورى دیگر است که نه تنها نزد اخباریان بلکه نزد هیچیک از اصولیان اعتبار آنها ثابت نشده است.
امر دیگرى که اخباریان به شدت در اجتهاد با آن مخالفت دارند اعتماد به ظن مجتهد دراحکام شرعى مىباشد; زیرا آنان هم در اصول اعتقادات دینى و هم در احکام فرعى تعبدى، علم و قطع را لازم مىدانند و براى ظن - به طور مطلق - اعتبارى قائل نیستند. اخباریان عموم و اطلاق آیات و روایاتى را که از عمل به ظن نهى مىکنند قبول کرده و تخصیص آنها را به اصول اعتقادى صحیح نمىدانند. از این رو، روایات کتب اربعه را از جهت صدور قطعى مىدانند و همه آنها را محفوف به قرائن قطع آور مىدانند. و از جهت دلالت هم فقط به نص و صریح عمل مىنمایند. حال آن که بیشتر اصولیان برخى از ظنون را در احکام شرعى معتبر دانسته و آنها را در طریق بودن به احکام شرعى جایگزین علم مىدانند و اعتبارشان را مستند به شارع مىکنند.
مرحوم ملا احمد نراقى که یکى از اصولیان بزرگ به شمار مىرود در این باره مىفرماید: علت مخالفت اخباریان با اجتهاد امور پنجگانه مىباشد. (32)
اولا: استنباط احکام شرعى به روش اجتهادى اصولى غالبا ظنى است و ظن در احکام شرعى حجت نیست، بلکه در احکام شرعى علم لازم است.
سپس در جواب از این اشکال مىگوید: ما یقینا مىدانیم که روش علماى شیعه از گذشتههاى بسیار دور تا زمان حاضر بر استنباط احکام از کتاب و سنت استوار بوده است و این استنباط ظن آور است و مفید علم و قطع نیست.
و نیز مىدانیم که همه مردم; اعم از حاضران در زمان معصوم و غائبان، همه جزئیات احکام را از ائمه علیهم السلام و از روایات متواتر یا محفوف به قراین مفید قطع اخذ نمىکردند، بلکه به آن چه از راویان حدیث مىشنیدند عمل مىنمودند. و هیچ شبههاى نیست که این تنها مفید ظن مىباشد. و ادعاى علم آور بودن آن بى دلیل است.
ثانیا: بقاى تکلیف یقینى است و باب علم به آنها قطعا بسته است پس چارهاى جز عمل کردن به ظنون معتبر نمىباشد. (33)
در جاى دیگر، استدلال اخباریان را در نفى اجتهاد نقل مىکند که مىگویند: برخى از قدماى اصحاب ما اجتهاد را نفى و مورد انکار قرار دادهاند. فضل بن شاذان در کتاب ایضاح به تفصیل اجتهاد را مورد طعن و انکار قرار داده است.
سپس ملا احمد نراقى در جواب آنها مىگوید: اجتهاد دو اطلاق دارد: اول، اصطلاح عامه که عبارت است از استفراغ وسع در تحصیل ظن به هر وجهى که حاصل شود. دوم، اصطلاح فقهاى شیعه که عبارت است از استفراغ وسع در استخراج احکام از کلام خداى سبحان و حجج او. و انکار فضل بن شاذان متوجه اجتهاد به معناى اول است. آن گاه توضیح مىدهد که خداى تعالى رسولش را فرستاد و دینش را کامل کرد و هنگام رحلت، علوم شریعت را پیش وصیش نهاد و بعد از او اوصیاى او هم مانند او عمل نموده و هر یک به دیگرى سپرد که به مقتضاى مصالحى که خداى تعالى تعیین کرده احکام الهى به تدریجبه مردم رسانده شود، ولى بعد از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم مردم دو فرقه شدند: عدهاى اعتقاد به مخزون بودن احکام نزد وصى خدا صلى الله علیه و آله وسلم نداشتند، لذا خودشان را عالم به دین الهى و امام امت اسلامى جا زدند و براى جواب دادن به مسائل دینى عوام، ناگزیر قواعدى اختراع کردند و اصولى پىریزى نمودند و در احکام به قیاس عمل کردند. آنان اخذ حکم الهى را از این اصول و قواعد اجتهاد نامیدند، حتى امر به جایى رسید که آن را در قبال وحى الهى قرار داده و همچون تنزیل وحى به تشریع با آن پرداختند. و در مقابل از ائمه علیهم السلام روایاتى در نفى اجتهاد به این معنا صادر شد و قدماى اصحاب هم به ابطال و رد آن قیام کردند.
ولى گروه دوم احکام را از اوصیاى پیامبر مىگرفتند تا این که آخرین وصى از مردم غیبت نمود و روایات هم در دست اصحاب فراوان گردید و دروغگویان و جعلکنندگان حدیث هم در این میان پیدا شد، لذا ابهامات و اشتباهاتى در به دست آوردن احکام رخ نمود. براى رفع ابهامات و اشتباهات و ترجیح روایات از اوصیا، قواعدى در دسترس بود، اما چون علماى شیعه دیدند که به کارگیرى این قواعد، کار همه کس نیست (زیرا نیاز به تامل و فحص و کاوش دارد) . پس این فحص و تامل را اجتهاد نامیدند و به شخصى که این کار را به عهده مىگرفت مجتهد نام نهادند. (34)
پس با این بیان روشن مىشود که مرحوم ملامحمد نراقى هم نفى اجتهاد توسط اخباریان را متوجه اجتهاد به اصطلاح عامه آن مىداند. مرحوم ملا احمد مهدى نراقى هم با توجه به همین نکته مىفرماید:
«ففعل المجتهد لیس الا السعى فى درک الاحکام من قول الله و قول حججه و ان کان ذلک بمعونة مقدمات یتوقف درکه علیها; (35)
کار مجتهد جز سعى و تلاش در رسیدن به احکام الهى از کتاب خدا و گفتار حججخداى تعالى نمىباشد، اگر چه این کار با کمک مقدماتى حاصل شود که درک حکم خدا محتاج آنها است» .
سپس فرق بین مجتهد عامه و خاصه را متذکر شده مىفرماید: مجتهد شیعى به آنچه از قول معصوم مىفهمد حکم مىکند، اگر چه فهمش نیاز به فکر و نظر داشته باشد ولى مجتهد عامه از اصولى که خودش بنیان نهاده حکم را استخراج مىکند. (36)
و نیز درباره طعن و انکار فضل بن شاذان مىگوید:
«و طعن قدماء اصحابنا کالفضل و غیره على العامة لقولهم بالراى و الاجتهاد و احتجاجهم بها علیهم و انما هو على ما ذهبوا الیه من العمل بالاقیسه الفاسدة و الاستحسانات العقلیه و المصالح المرسلة. و مراد هم من الراى و الاجتهاد الدین نسبوهما الیهم ذلک لا ما عداه مما یتوقف فهم الادلة الشرعیة علیه و ذهب الفرقة المحقة الى حجیته و دونه رؤساء الشیعة و عظمائهم کالمفید و المرتضى و الشیخ;
طعن و انکار قدماى اصحاب ما مانند فضل بن شاذان و دیگران بر عامه به خاطر اعتقاد آنان به راى و اجتهاد و احتجاجشان به وسیله آنها بر آنان، به خاطر آن است که آنان به قیاسهاى باطل و استحسانات عقلى و مصالح مرسله عمل مىکردند. و مراد اصحاب ما از انکار راى و اجتهاد که به آنان نسبت داده شده همین است نه چیزهایى که فهم ادله شرعیه نیازمند آن هاست و فرقه حق [شیعه] حجیت آنها را قبول دارد و رؤساى شیعه و بزرگانشان مانند مفید و مرتضى و شیخ آنها را تدوین کردهاند» . (37)
بعد اخبار رسیده از اهل بیت علیهم السلام را در منع اخذ احکام از غیر حجج الهى و لزوم عمل به احادیث و رجوع به راویان اخبار، متذکر شده و آنها را مورد تایید قرار داده و و مىفرماید: ما منکر این روایات نیستیم، بلکه مىگوییم: اخذ احکام از کلام اهل بیت علیهم السلام به مقدمات و بذل جهد و تلاش و استفراغ وسع نیاز دارد; زیرا اخبار آل محمد صلى الله علیه و آله وسلم سخت و دشوار است و همه کس توان تحمل آنها را ندارد. و در روایات، عام و خاص، مطلق و مقید، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ وجود دارد. پس چارهاى جز بذل جهد و تلاش نیست تا مقصود از روایات استنباط گردد. و آیا از مجتهدان کسى هست که به صحت اخذ احکام از غیر حجج الهى قائل باشد؟ (38)
نیز مرحوم ملا احمد نراقى درباره حجیت ظن مجتهد مىگوید: در میان علماى شیعه اختلافى نیست که اصل اولى، عدم حجیت ظن به طور مطلق است، بلکه اختلاف آنان در این است که آیا از این اصل اولى رفع ید شده استیا نه؟ برخى از اخباریان معتقدند که هیچ ظنى از تحت اصل مزبور خارج نشده است. این گروه مدعى قطعى بودن اخبارند، ولى تعدادى دیگر چون بطلان این ادعا را به روشنى یافتهاند گفتهاند: منظور از قطعى بودن اخبار، قطعیتحجیت آنهاست و این با حجیت ظن خبرى به واسطه دلیل قطعى مساوى است.
سپس مىفرماید: آن چه در بعضى کلمات دیده مىشود که به اطلاق بر حجیت ظن مجتهد دلالت مىکند، معنایش این است که ظن مجتهد که به واسطه دلیل شرعى معتبر مىشود، حجت است. و این، دلیل بر حجیت مطلق ظن نیست، بلکه مراد جیتبرخى از ظنها مىباشد. (39)
حال که روشن شد اختلاف اخبارى و اصولى در نفى اجتهاد و تقلید و قبول آن بیشتر لفظى و صورى است تا معنوى و حقیقى، لازم است کلمات برخى از بزرگان اصولى شیعه نیز در این باره آورده شود تا مطلب محکمتر و روشنتر گردد:
1. آخوند خراسانى: ایشان از حاجبى و علامه در تعریف اجتهاد نقل مىکند که اجتهاد عبارت است از: استفراغ وسع در تحصیل ظن به حکم شرعى. سپس مىفرماید: بهتر است لفظ [ظن] در تعریف به «حجت» تبدیل شود. در این صورت وجهى براى امتناع اخبارى از اجتهاد به این معنا نخواهد ماند; زیرا در رسیدن به حکم شرعى چارهاى جز اجتهاد نخواهد بود. نهایت چیزى که اخبارى مىتواند ادعا کند نپذیرفتن حجیتبرخى از چیزهایى است که اصولى قائل به اعتبار آنها است و این امر منافاتى با اتفاق همه علما بر صحت اجتهاد به این معنا ندارد; چون بدیهى است این گونه اختلاف همان طور که بین اخباریان ممکن است واقع شود بین اصولیان هم واقع مىشود. (40)
2. سید رضا صدر: ایشان نیز بعد از بیان نقص تعریف اجتهاد و تبدیل ظن به حجت مىفرماید: در این صورت نزاع بین اخبارى و اصولى صغروى خواهد بود نه کبروى. و نزاع در صغرا همان طور که بین خود اخباریان واقع مىشود در میان اصولیان نیز زیاد اتفاق مىافتد. سپس مىفرماید: شاید مخالفت اخبارى با اصولى از جهت مفهوم اجتهاد باشد، نه در مصداق و حقیقت آن; یعنى اخبارى گمان کند که مقصود اصولى از اجتهاد، استخراج حکم از قیاس و استحسان است در حالى که امامیه هیچ گاه به آن قائل نمىباشد. (41)
3. آقا بزرگ تهرانى: از نظر ایشان، اختلاف اخبارى و اصولى در اجتهاد، لفظى است; زیرا عمل به خبر که اخبارى مدعى آن است جز عمل به معنا و مفهوم و مستفاد از آن نیست، پس عمل به خبر بر فهم معنا و استفاده معنى از آن مىباشد و منظور از اجتهاد هم استخراج معناى خبر و استنباط آن مىباشد. و در این مطلب میان علماى شیعه اختلافى نیست. (42)
4. کاشف الغطاء: ایشان نیز مىفرماید:
«لما ظهر ان الاجتهاد و التقلید من الاحکام التعبدیة و ان الاجتهاد من المناصب الشرعیة و المنکر لذلک جاحد بلسانه معترف بجنانه و قوله مخالف لعمله; (43)
وقتى ظاهر شد که اجتهاد و تقلید از احکام تعبدى است و اجتهاد از مناصب شرعى مىباشد، پس منکر آن گرچه در زبان انکار مىکنند اما در دل به آن اقرار دارد و گفتارش با عملش تطبیق نمىکند» .
پس با توجه به مطالبى که نقل گردید روشن شد که اخبارى و اصولى هر دو اجتهاد به معناى استفراغ وسع در تحصیل حجتبراى حکم شرعى را قبول دارند و اختلاف فقط در مصادیق حجت مىباشد، اگر چه عالمان اخبارى مىگویند: ما فتواى معصوم را نقل مىکنیم و عوام با توجه به نقل ما از امام تقلید مىکنند، ولى با تحقیق و تحلیل در این امر متوجه مىشویم که آنان در حقیقت نظر و استفاده خودشان را از کلمات معصومان علیهم السلام بیان مىکنند; زیرا اگر همه آنها فتواى معصوم علیه السلام را به نص یا صریح نقل مىکردند، اولا، مىبایست هیچ اختلافى میان آنها دیده نمىشد. ثانیا: مىبایست وقتى اولین عالم اخبارى کتاب فقهى خود را (که مضمون آیات و روایات مىباشد و او به علم و قطع آنها را فتاواى ائمه علیهم السلام مىداند) . تحریر کرد آن کتاب همواره مورد عمل دیگر علماى اخبارى قرار مىگرفت و هیچ کسى با آن مخالفت نمىکرد. در صورتى که چنین چیزى از اخباریان مشاهده نشده است، بلکه در موارد زیادى میان خود آنها اختلاف وجود دارد و این حاکى از آن است که آنان نیز نوعى از اجتهاد را پذیرفته و در واقع اجتهاد مىکنند و عوام از آنها تقلید مىنمایند، اگر چه در ظاهر مىگویند ما ناقل فتواى معصوم هستیم.
ادامه دارد ...
پىنوشتها:
22. محمد امین استرآبادى، الفوائد المدنیه، ص 28.
23. همان، ص 128.
24. همان، ص 150.
25. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسیة، ص 447.
26. نجم الدین محقق حلى، المعارج، ص 117.
27. عبدالله فاضل تونى، الوافیه، ص 295.
28. شیخ حسین عاملى کرکى، هدایة الابرار، ص 192.
29. همان، ص 193- 194.
30. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسیة، ص 457.
31. ملا محسن فیض کاشانى، ده رساله، رساله راه صواب، ص 125- 126.
32. در این جا از این امور پنجگانه فقط یکى مورد بحث قرار مىگیرد و برخى دیگر در مباحثبعدى خواهد آمد.
33. ملا احمد نراقى، مناهج الاحکام، ص 256 و 257. بحث اجتهاد و تقلید.
34. ملا احمد نراقى، مناهج الاحکام، ص 271.
35. ملامحمد مهدى نراقى، انیس المجتهدین، ص 243.
36. همان.
37. همان، ص 246.
38. ملامحمد مهدى نراقى، انیس المجتهدین، ص 246.
39. ملا احمد نراقى، عوائد الایام، ص 356 و 357.
40. محمد کاظم خراسانى، کفایة الاصول، ص 463. و ر.ک: سید ابوالقاسم خوئى، التنقیح، الاجتهاد و التقلید، ص 20.
41. سید رضا صدر، الاجتهاد و التقلید، ص 31.
42. آقا بزرگ تهرانى، تاریخ حصر اجتهاد، ص 77.
43. شیخ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ص 43.
منبع: www.naraqi.com