مقدمه
منظور از اخبارى در این مقاله، گروهى از علماى شیعى هستند که بیشتر آنها در احکام فرعى تعبدى ، استناد به دلیل عقل، اجماع و ظواهر کتاب را صحیح نمىدانند و اجتهاد به معناى اصطلاحى را انکار نموده و همه اخبار کتب اربعه را معتبر و مفید علم مىدانند.
این گروه از علماى شیعه ظن را به هیچ وجه حجت نمىدانند و به دلالت صریح و نص عمل مىکنند و به همین علت هیچ یک از مفاهیم را حجت نمىدانند و قیاس اولویت و حتى منصوص العلة پیش برخى از آنان حجت نیست. حتى برخى از علماى اخبارى نه تنها براى عقل در احکام تعبدى غیرضرورى هیچ حکمى قائل نیستند، بلکه در مسائل کلامى غیر ضرورى نیز براى عقل شانى قائل نمىباشند و استناد به کلام معصوم را در هر دو مورد لازم مىدانند.
ولى با این همه هیچ یک از علماى اخبارى شیعى قابل قیاس با اهل حدیث و حشویه اهل سنت نمىباشد; زیرا در میان علماى اخبارى شیعه کسى را نمىتوان یافت که همچون حشویه اهل سنت قائل به لمس و مصافحه با خدا باشد یا به جسم، عضو و جوارح خداى تعالى اعتقاد داشته باشد. (1) هم چنین هیچ اخبارى شیعهاى وجود ندارد که همچون اشعرى استقلال عقل را در درک حسن و قبح انکار کند و قائل به شرعى بودن حسن و قبح باشد. از سوى دیگر در میان علماى اصولى شیعه هم کسى وجود ندارد که براى استنباط احکام الهى به قیاس، استحسان، مصالح مرسله و اجماع بدون دخول معصوم در آن، استناد کند.
و به یقین مىتوان گفت که مهمترین علت این امر، خود امامان معصوم شیعه مىباشند که با بیان حقایق دین الهى راههاى انحراف و تغییر و تبدیل را مسدود کرده و شیعیان خودشان را از پذیرفتن امورى از این قبیل حفظ کردهاند. (2)
مرحوم آیت الله مرعشى نجفى در شرح احقاق الحق درباره اصحاب حدیث مىنویسد: اصحاب حدیث گاهى به جماعتى از علما اطلاق مىشود که حکم عقل و اجماع را ترک کرده و تنها به حدیث اکتفا مىکنند و نصوص کتاب و ظواهر آن را متشابه مىدانند. به این گروه «اخبارى» نیز گفته مىشود که تعداد آنان زیادند و در میان علماى شیعه، مانند امین استرآبادى، شیخ خلف، ودیگران از علماى بحرین مىباشند و در عامه محمد بن ابى ذئب و زائدة بن قدامة ثقفى و سعید بن ابى عروجة و غیر آنان مىباشند که حشویه نیز به آنان گفته مىشود.
از اصحاب حدیث اهل سنت امورى عجیب حکایتشده است، مثل تجسم خداى سبحان و رؤیت او. آنان در این امر به ظواهر کلماتى اخذ کردهاند که معانى آنها به خداى تعالى نسبت داده شده است، مثل دست، چشم، گوش، استواء، آمدن، نگاه کردن، دیده شدن و غیر اینها از امورى که ساحت قدس خداى تعالى از آنها منزه و متعالى است. اما اصحاب حدیثشیعه به این گونه گفتارها زبان نگشودهاند. (3)
پیشینه اخبارىگرى
اخبارىگرى از دیدگاه اخباریان و در راس آنها محدث محمد امین استرآبادى پیشینهاى بس طولانى دارد. آنان روش همه اصحاب ائمه علیهم السلام و محدثین بزرگ همچون مرحوم کلینى، شیخ صدوق و دیگران را اخبارى مىدانند و محمد امین استرآبادى از صدوق و پدر او و محمد بن یعقوب کلینى و استادش على بن ابراهیم به عنوان اخباریان قدیم نام مىبرد. او معتقد است تقسیم علماى شیعه به اخبارى و اصولى در اعصار سابق هم مشهور بوده است. او مىگوید: شهرستانى در ملل و نحل و سید شریف جرجانى در شرح مواقف و علامه حلى در نهایة الاصول به این امر تصریح کردهاند. شهرستانى که در قرن چهارم و پنجم قمرى مىزیسته مىگوید: امامیه در ابتدا در اصول بر مذهب امامان خود بودند بعد در روایات امامانشان اختلاف کردند و با گذشت زمان هر فرقهاى روشى برگزید:
«فصارت الامامیة بعضها معتزلة اما وعیدیة واما تفضیلیة و بعضها اخباریة اما مشبهة و اما سلفیة; (4)
برخى از امامیه روش اعتزال را پیش گرفتند یا وعیدیه شدند یا تفضیلیه و بعضى روش اخبارى را اختیار کردند یا مشبهه شدند یا سلفیه» .
و در جاى دیگر مىگوید:
«و بین الاخباریة منهم و الکلامیة سیف و تکفیر و کذلک بین التفضیلیة و الوعیدیة قتال و تضلیل; (5)
اخباریان امامیه و اهل کلام همدیگر را تکفیر کرده و با هم درگیر شدند و میان تفضیلیه و وعیدیه هم جنگ بود و به هم دیگر نسبت گمراهى مىدادند» .
سید شریف هم که در قرن هشتم و نهم قمرى مىزیسته مىگوید:
«کانت الامامیة اولا على مذهب ائمتهم حتى تمادى بهم الزمان فاختلفوا و تشعبت متاخروهم الى معتزلة اما وعیدیة او تفضیلیة و الى اخباریة یعتقدون ظاهر ما ورد به الاخبار المتشابهة و هؤلاء ینقسمون الى مشبهة یجرون المتشابهات على ان المراد بها ظواهرها و سلفیة یعتقدون ان ما اراد الله بها حق بلا تشبیه کما علیه السلف; (6)
امامیه ابتدا بر مذهب امامان خود بودند تا این که با گذشت زمان اختلاف در میان آنان پدید آمد و متاخران آنان به معتزله (وعیدیه یا تفضیلیه) و اخبارى (که به ظواهر اخبار متشابه معتقد بودند حال یا مشبهه هستند که اخبار متشابه را بر ظاهر خود جارى مىکنند یا سلفیهاند که مانند سلفیه اهل سنت معتقدند ظاهر آنها مراد خداستبدون تشبیه) تقسیم شدند» .
مرحوم استرآبادى از علامه حلى رحمه الله نقل مىکند که گفته است: اخباریان امامیه در اصول دین و فروعآن بر اخبار آحاد اعتماد مىکنند. (7)
شیخ حر عاملى نیز این مطلب را که تقسیم علماى شیعه پیش از استرآبادى به اخبارى و اصولى مشهور بوده تایید نموده و عین کلمات مرحوم استرآبادى را نقل کرده است. (8) بلکه ایشان یک مرتبه بالاتر رفته و مىگوید:
«ان رئیس الاخباریین هو النبى صلى الله علیه و آله وسلم ثم الائمة علیهم السلام لانهم ما کانوا یعملون بالاجتهاد و انما کانوا یعملون فى الاحکام بالاخبار قطعا ثم خواص اصحابهم ثم باقى شیعتهم فى زمانهم; (9)
رئیس اخباریان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم است و بعد از او ائمه علیهم السلام; زیرا آنان به اجتهاد عمل نمىکردند، بلکه در احکام قطعا به اخبار عمل مىنمودند بعد خواص اصحابشان و بعد باقى شیعیانشان همه اخبارىاند» .
ولى از میان اخباریان مرحوم صاحب حدائق معتقد است که نخستین کسى که شیعه را به اخبارى و مجتهد تقسیم کرد محمد امین استرآبادى است. (10)
در این که مرحوم محمد امین استرآبادى نخستین کسى بوده که اخبارىگرى را به عنوان یک گروه خاص مطرح کرد، جاى شک و تردید نیست، ولى آیا روش محدثان شیعه و قدماى اصحاب هم همین بوده است که ایشان مدعى آن است، میان صاحب نظران اختلاف است. برخى معتقدند: در آن زمان چنین امورى، یعنى بحث و تجزیه و تحلیل مطرح نبود; چرا که عصر آنان نزدیک به زمان ائمه بوده و آنان براى حل مسائل خود به امامان و راویان حدیث مراجعه مىکردند، ولى با گذشت زمان و به وجود آمدن مسائل جدید احساس نیاز به اصول کلى و قواعد اصولى پیدا شد و اصول فقه شیعه به صورت منظم مدون گردید.
مرحوم محمد تقى اصفهانى در هدایة المسترشدین این سخن را (که سابقه اخبارىگرى پیش از محمد امین استرآبادى بوده) نفى کرده و مىگوید: اگر کسى بگوید که علماى شیعه از زمان قدیم بر دو گروه اخبارى و اصولى بودند، چنان که علامه حلى رحمه الله در نهایه و... به آن اشاره دارد، در جواب مىگوییم: گرچه برخى از علماى قدیم شیعه اخبارى بودند که بر متون اخبار عمل مىکردند، ولى آنان چنین روشى که این اخباریان گمان مىکنند، نداشتند، بلکه فرق میان آنان و علماى اصولى تنها در کثرت فروعات فقهى و قوت نظر در تقریر قواعد کلى و توانایى استنباط فروع زیاد از قواعد بود. عدهاى از آنان راوى اخبار و اصحاب حدیثبودند و روش آنان تحفظ بر مضامین روایات و موارد احادیثبود، بلکه فتاوایشان هم غالبا مطابق متون روایات بود و در مسائل فقهى و اصولى هم طبق متون روایات حکم مىکردند و در مسائل علمى نظر و تعمق نمىنمودند.
... این گروه معروف به اخبارى هستند. و گروهى دیگر از علماى پیشین که ارباب نظر و بحث در مسائل بودند... و توانایى تاسیس اصول داشتند... اصولى نامیده مىشوند، مانند عمانى، اسکافى، شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى و... و با تامل معلوم مىشود که میان دو روش تفاوتى نمىباشد جز این که گروهى اهل تحقیق و اصحاب نظر دقیق در استنباط مقاصد و تفریع فروع بر قواعد مىباشند و به همین جهت دائره بحث آنان توسعه پیدا کرده و مسائل فرعى زیادى طرح کردهاند و از نصوص اخبار، پا را فراتر گذاشته واز فحواى اخبار نیز استفاده کردهاند، ولى محدثان غالبا از چنین قوه و تمکنى برخوردار نبوده و به همین جهتبه ظواهر روایات اکتفا نمودهاند. (11)
این سخنان مرحوم اصفهانى ممکن است درباره برخى از محدثان و فقهاى اصحاب ائمه علیهم السلام صادق باشد، ولى آن را نمىتوان به صورت کلى در مورد همه قبول کرد; زیرا بسیار روشن است عده زیادى از اصحاب ائمه و راویان حدیث که ائمه علیهم السلام دیگران را به آنها ارجاع مىداند در مراتب بالایى از فقه و درایتحدیثبودند.
در روایتى امام صادق علیه السلام زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه را مورد ستایش قرار داده مىفرماید: «اگر اینها نبودند کسى نمىتوانست استنباط کند اینها حافظان دین و امناى پدرم بر حلال خدا و حرامش هستند. آنان در دنیا و آخرت به سوى ما از دیگران پیشى مىگیرند» . (12)
هم چنین در مورد معاذ بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «شنیدم که در مسجد جامع جلوس کرده و به مردم فتوا مىدهى؟ او گفت: آرى. و خواستم درباره این مسئله از شما سؤال کنم گاهى که من در مسجد نشستهام شخصى مىآید و سؤال مىکند و مىدانم که با شما مخالف است، طبق نظر خودشان جواب مىدهم و اگر بدانم که مودت و دوستى شما را دارد به آن چه از شما رسیده جواب مىدهم و اگر نشناسم مىگویم: فلانى این جور مىگوید و فلانى این گونه. و قول شما را هم در میان آنها قرار مىدهم. حضرت فرمود: همین گونه بکن. من هم همین طور مىکنم» . (13)
یا در مورد سلمان از فضل بن شاذان نقل شده که گفت:
«ما نشا فى الاسلام رجل کان افقه من سلمان و لا نشا رجل بعده افقه من یونس بن عبدالرحمان; (14)
در اسلام کسى فقیهتر از سلمان پدید نیامده است. و بعد از او از یونس بن عبدالرحمان» .
ابن ابى عمیر مىگوید: از عبدالرحمان بن حجاج و حماد بن عثمان شنیدم که مىگفتند:
«ما کان احد من الشیعة افقه من محمد بن مسلم; (15)
از شیعه کسى فقیهتر از محمد بن مسلم نیست» .
پس با توجه به این روایات و نیز با توجه به عنایتخاصى که امامان معصوم علیهم السلام در تربیتشاگردانشان داشتند، نمىشود گفت که همه راویان حدیث و اصحاب ائمه ما در فقه و درایت در مرتبهاى پایینتر از مجتهدان زمان غیبتبودند و قدرت و توانایى تفریع فروع را نداشتند، بلکه مهمترین پاسخ در این مسئله همان است که پیشتر به آن اشاره گردید و مرحوم ملا محمد مهدى نراقى هم به آن تصریح کرده است که اصحاب ائمه علیهم السلام به جهت دسترسى به امامان، مسائل را به صورت شفاهى از آنان سؤال مىکردند و نیازى به این قواعد در آن زمان دیده نمىشد تا از آنها هم سؤال کنند; احتیاج به این مسائل در زمانى پیدا شد که دست ما از رسیدن به کلام صریحشان در همه احکام کوتاه گردید. (16)
اختلافات اخبارى و اصولى
مهمترین اختلافاتى که میان اخبارى و اصولى مىتوان به آن اشاره کرد مربوط به اجتهاد و تقلید و پیش نیازهاى اجتهاد و منابع و مصادر آن مىباشد. این امر بیشتر در احکام فرعى تعبدى ظهور مىکند، ولى برخى از اخباریان این اختلاف را در مورد اصول اعتقادات دینى نیز جارى مىدانند. (17) هم چنین کسانى هستند که فرق میان این دو را در موارد زیادترى دانستهاند. صاحب حدائق که یکى از اخباریان به شمار مىآید از کتاب منیة الممارسین فى اجوبة مسائل الشیخ یاسین اثر مرحوم شیخ عبدالله بحرانى نقل مىکند که ایشان فرق میان این دو دسته را به سى و چهار مورد رسانده است، ولى خود صاحب حدائق معتقد است که هیچ کدام از فروق ذکر شده جوهرى و اساسى نیستند و موجب اختلاف میان آن دو نمىشود. بعد مهمترین فرقها را مورد بررسى قرار داده و نتیجه مىگیرد که این امورى که به عنوان فرق بین اخبارى و اصولى ذکر شده است چیزى نیست که تنها اخباریان به آن معتقد بوده و فقط به آنان اختصاص داشته باشد، بلکه برخى از اصولیان و مجتهدان هم در این امور با آنان هم عقیدهاند. (18)
مرحوم سید محمد دزفولى در کتاب فاروق الحق فرق میان آن دو را به هشتاد و شش مسئله رسانده است. (19)
نکتهاى که توجه به آن لازم است این که غالب مواردى که به عنوان اختلاف ذکر شده مسائل فرعى است و ریشه در اختلافى دیگر دارد که به طور کلى در چند امر مهم خلاصه مىشود که از عدد انگشتان دست فراتر نمىرود. و چنان که خواهیم گفت در این موارد هم اختلاف آن قدر ریشهاى و اساسى نیست که نتوان بین آنها جمع کرد، بلکه برخى را اعتقاد بر آن است که نزاع این دو گروه لفظى است و اصولى در حقیقت اخبارى است و اخبارى اصولى.
مرحوم کاشف الغطاء در فرق اخبارى و اصولى مىگوید: هر دو در اصول دین متحد و در فروع نیز مرجع هر دو روایات ائمه علیهم السلام است. و در حقیقت مجتهد اخبارى و اخبارى نیز مجتهد است. و فضلاى طرفین ناجى و طعن کنندگان در هلاکاند. (20)
ولى مرحوم شیخ حر عاملى اختلاف میان دو گروه را ریشهاى و معنوى مىداند نه لفظى و صورى و سپس بیست و سه مورد از فرقهاى آن دو را ذکر کرده و مىگوید: این وجوهى که ذکر شد مبتنى بر اعتقاد اکثریت دو گرو است، زیرا در هر گروهى تعداى هستند که در بعضى جزئیات با بقیه در اختلافاند. (21)
البته بیشتر مواردى که مرحوم شیخ حر عاملى به عنوان فرق ریشهاى شمرده است از امور جزئى و فرعىاند که نمىشود اختلاف در مثل آن موارد را موجب تفرقه بین دو گروه از علما دانست و از این گونه اختلافات در میان اصولیان هم فراوان یافت مىشود، بلکه در برخى از آن موارد خود ایشان تصریح به اختلافى بودن آن در میان اصولیان کرده است، مانند استدلال به قیاس اولویت، مفهوم شرط، صفت، غایت، استصحاب در حکم شرعى و... .
پس روشن است که هر چیزى را نمىشود به عنوان اختلاف میان اخبارى و اصولى به شمار آورد. ما در این جا سعى مىکنیم فرقهاى مهم میان این دو گروه را که بقیه فروق هم به آنها برگشت مىکند ذکر کرده و نظرات دو اصولى بزرگوار و دو دانشمند گران قدر و ارجمند مرحوم ملامحمد مهدى نراقى و ملااحمد نراقى را در این باره نقل نماییم.
ادامه دارد ...
پىنوشتها:
1. الملل و النحل، احمد شهرستانى، ج 2، ص 105.
2. براى مقایسه روایات مکتب اهل بیت علیهم السلام و مکتب خلفا در این زمینه ر.ک: سید مرتضى عسکرى، نقش ائمه در احیاء دین، ج 12. در این کتاب روایات رسیده درباره خلقت آدم به صورت خدا و دست و صورت و چشم و پا و ساق و عرش و کرسى داشتن خداى سبحان مورد تحقیق و بررسى قرار گرفته و امتیاز مکتب اهل بیت علیهم السلام با مکتب خلفا به خوبى تبیین شده است.
3. سید شهاب الدین نجفى مرعشى، شرح احقاق الحقج 1، ص 168.
4. احمد شهرستانى، ملل و النحل، ج 1، ص 165.
5. همان، ص 172. پیشتر گفته شد که در میان شیعه و اصحاب ائمه علیهم السلام فرقهاى را نمىتوان یافت که همچون حشویه اهلسنت قائل به تجسم خداى سبحان و اعضاء و جوارح داشتن او شوند. بنابراین تقسیم شیعه اخبارى توسط شهرستانى به مشبهه و سلفیه، اعتبار علمى و تاریخى ندارد.
6. سید شریف جرجانى، شرح المواقف، ج 8 ، ص 392. با توجه به نزدیکى عبارت شرح مواقف با عبارت شهرستانى معلوم است که او این مطلب را از شهرستانى اخذ کرده است.
7. محمد امین استرآبادى، الفوائد المدنیة، ص 44.
8. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسیه، ص 371.
9. همان، ص 446.
10. شیخ یوسف بحرانى، لؤلؤة البحرین، 117.
11. محمد تقى اصفهانى، هدایة المسترشدین، ص 483- 484.
12. محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ح 27، ص 144.
13. همان، ص 148 و نیز ر. ک: ص 136، 153.
14. همان، ص 146.
15. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 47، ص 394.
16. ملا محمد مهدى نراقى، انیس المجتهدین، ص 246.
17. در آینده در بحث از مصادر استنباط حکم شرعى به این نکته اشاره خواهد شد.
18. شیخ یوسف بحرانى، حدائق الناظرة، ج 1، ص 167- 171.
19. آقا بزرگ تهرانى، الذریعه، ج 16ص 95.
20. شیخ جعفر کاشف الغطاء، الحق المبین فى تصویب المجتهدین و تختطئة جهال الاخباریین به نقل از: الذریعة، ج 7، ص 37.
21. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسیة، ص 446- 450.
منبع: www.naraqi.com