استمرار خلافت و ولایت پس از پیامبراکرم(ص)
عرفا در اصل استمرار خلافت و ولایت محمدیه اتفاقنظر دارند اما در مصداق آن اختلاف کردهاند. این اختلافنظرها همه در ذیل شرح سخنان ابنعربى توسط شارحان فصوص ظهور و بروز کرده است؛ زیرا او در این باره اظهارنظر شفاف و صریحى ندارد و لذا شارحان همفکر و همعقیدة او، مانند قیصرى و جَندى، گرفتار پراکندهگوئى شدهاند؛ اما در مقابلِ این طیف از شارحان فصوص، طیفى دیگر قرار گرفتهاند که به نقدِ نظر و اندیشة محیىالدین و شارحانش پرداختهاند و با الهام از آیات قدوسى و روایات نبوى بحث ولایت محمدیه را به سمت و سوى امامت برده و ائمه(ع) را وارثان بحق علوم و معارف نبوى دانستهاند. اینان با استناد به سخن پیشواى عارفان الاهى امام امیرالمؤمنین(ع) که فرمود: «کنت مع الانبیاء باطناً و مع رسول الله ظاهراً»، حقیقت خلافت و ولایت محمدیه(ص) را با امام یکى دانستهاند (امام خمینی، 1372: 36) و این همان ولایت بر جمیع ذرات عالم داشتن است که ناشى از مظهریت در جمیع صفات الاهى مىباشد که عارفان از آن به ولایت مطلق نام میبرند.
بنابراین امام که جانشین پیامبر است و بر جمیع ذرات عالم ولایت دارد. ولایتش ناشی از مظهریت او در جمیع صفات الاهی است که عارفان از آن به ولایت مطلق تعبیر میکنند. سید حیدر آملى که در زمرة مدافعان مسئلة ولایت «امامت» قرار دارد، مىگوید همانگونه که نبوت همة انبیاء جزئى از نبوت محمد(ص) است، ولایت دیگر اولیاء هم جزئى از ولایت محمد(ص) است؛ بنابراین همة ولایتها به ولایت او برمىگردد که ولایت مطلقه است (آملی، 1367: 140ـ152).
علت ولایت مطلقه نامیدن این ولایت این است که تمام اشیائى که بهرهاى از وجود دارند تحت ولایت این ولى هستند؛ چه این اشیاء در عالم غیب باشند چه در عالم شهود، در هر کجا که باشند و وجود به آنها تعلق گرفته باشد این ولایت شامل آنها خواهد شد؛ زیرا خلافت و ولایتِ این ولى تجلى خلافت و ولایت «عالم الغیب و الشهاده» است که از ولایت مطلق برخوردار است. پیامبر اکرم(ص) در این باره فرمودند: «آدم و من دونه تحت لوائى»؛ از صدر تا ذیل هستى همه تحت ولایت و زیر پرچم من قرار دارند (حنبل، بیتا: 1/281؛ ابنشهرآشوب، بیتا: 1/214).
ادامة این ولایت را باید در کسانى جستوجو کرد که در حقیقتِ نورانیت در عالم ملکوت با پیامبر مشترکاند اگرچه در ظهور در عالم ناسوت متفاوتاند ـ و این تفاوت از لحاظ وجود طبیعى بشرى آنهاست نه از لحاظ مرتبة نفس و عقل و بُعد روحانى آنها (ملاصدرا، 1383: 8/246). روایات فراوانى نیز بر این معنا دلالت دارد (امام خمینی، 1372: 61ـ74)؛ حقیقت محمدى با حقیقت علوى هر دو اتحاد نورى دارند و مجلاى فیض اقدس الاهى هستند؛ البته باید توجه داشت که نه تنها این دو بزرگوار در عالم غیب متحد و همراه بودند، بلکه در عالم شهود نیز یکى مظهر غیب مطلق است در نبوت و دیگرى مظهر غیب مطلق است در امامت. بنابراین امام و نبى هر دو از مظاهر ولایت حقّة حقیقیة الهیه هستند؛ لذا ولایت در وجود ائمه(ع) بهعنوان انسانهاى کامل ظهور نموده و امامت آن بزرگواران(ع) امتداد ولایت رسول اکرم(ص) است.
ذوات مقدسة پیامبر(ص) و ائمه(ع) اضافه بر مقامات ظاهرى، مقامات معنوى و روحانى دیگرى نیز دارند که اگرچه روایات فراوانى در ابواب گوناگون، آن مقامات را بیان کردهاند؛ ولى به قول امام خمینى(ره) در حدى نیستند که آدمى را به اسرار و حقایق آنها بما هو حقهم آگاه گردانند.[1] از آن جمله مقامات است: اتحاد مقام نورانیت پیامبر و ائمه، برخوردارى از مقام اسم اعظم و آگاهى از علوم و خزائن غیب الاهى، برخوردارى از مقام روحالقدس، مظهریت در کلیة صفات رحمانى و رحیمى حق جل و على، واسطة فیض بودن، واسطة وجود و کمالات وجودى بر دیگر موجودات قرار گرفتن، مقامات مشیّت الاهى، برخوردارى از عقل کل، رسیدن به مقام فنا، درک شهودى حقایق هستى، رؤیت جمال حق از وراى حجب نورانى، قرآن تام و تمام و مدرک حقیقى قرآن قبل از هرگونه تنزل و خلاصه شارح و مبین قرآن، و حامل ظاهر و باطن کتاب تکوین (عابدی، 1385: 96ـ97). همة اینها مبین این حقیقت است که خلیفة خداوند ولایت بر تمام اشیاى عالم دارد و مىتواند در خزانههاى الاهى تصرف نماید و همة عالمیان مسخر اویند و از او فرمانبردارى مىنمایند. سپس جان کلام چنین مىشود که امام معصوم(ع) بنابر نظر عارفان شیعى احاطه علمى بر جمیع کائنات دارد و بر عوالم غیب به صورت مشاهدات حضورى آگاه است. ابنعربى در «فص الیاسى» مىگوید این انسان کامل چیزهایى را مشاهده مىکند که محجوبان هیچگاه قادر به درک و مشاهده آنها نخواهند بود؛ انسان کامل مىتواند کسى را که در قبر معذب یا منعّم است مشاهده کند و یا مىتواند اموات را در حال حیات برزخى مشاهده نماید (1980: فص الیاسی)؛ زیرا متصل به سرچشمة علم کامل لدنّى است و علم را از وحى الاهى و کشف محمدى(ص) دریافت مىنماید.
امام هم بنا بر ولایتى که دارد و هم بنا بر ارثى که از علوم رسول خدا(ص) مىبرد از خزائن غیب الاهى برخوردار است و احاطة کامل بر جمیع مقدرات و کشف کلیة امور مُلکیه از غیب ملکوت دارد؛ لذا دیگر جاى بحث از حد و حدود و کم و کیف علم امام و نحوة آن از نظر فعلیت و اشائیت و غیبدانى که مکتبهاى فکرى مانند متکلمان و محدثان مطرح نمودهاند (برای آگاهی از این مکتبها، رک: نادم، 1388) باقى نمىماند و باید تمام مناقشات و نقض و ابرامهایى را که بعضاً صبغة کلامى دارند و گاه از روى عدم آگاهى کامل و شناخت لازم نسبت به مقامات معنوى ائمه(ع) هستند با این دیدگاه مرتفع دانست.
از نگاه عارفان و فلاسفة اسلامى، خداوندِ علىّ اعلى به پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) علم ربانى «لدنى» اهدا کرده و آنان را از نورانیت و معرفت کامل در تمام حوزههاى علم اعم از فقه و تفسیر و حکمت و هر آنچه در راستاى رسالت و امامت و هدایت جامعه به آن نیاز داشته باشند برخوردار نموده است؛ به عبارت دیگر آنان کسانىاند که در مکتب ملکوتى خداوند درس آموختهاند و علوم و معارف کسب کردهاند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمـزه مسئلـهآمـوز صـد مـدرس شد
باریابى این حضرات به این مقام قرب و اتصال بر اثر کثرت زهد و تقوا و پارسایى آنان در دنیاست که آنان را به مقام فناء فى الله رسانیده و از نورانیّتى ربانى برخوردار گردانیده است؛ در نتیجه میتوانند باذن الله تمام حجابها و موانع ظلمانى و مادى را تحت تأثیر قرار داده،[2] باطن وجود را با تمام حقایق آن بهراحتى مشاهده کنند. این حضرات گاه بر حسب وظیفه و وجود شرایط و رفع موانع، گوشهاى از مشاهدات و کشفیات حقیقیه خود را مىنمایانند که در لسان مردم معروف به کشف و کرامات و در لسان روایات معروف به معجزات و گاه اخبار غیبیه است و منابع و مأخذ حدیثى شیعه و سنى به کرّات بر این واقعیت مهر تأیید زدهاند.
قرآن نیز بهصراحت بر این امر گواهى میدهد: «و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین» (انعام: 76) یا اینکه از زبان نوح چنین بیان مىکند که «و آتانى رحمة من عنده» (اعراف: 62). دربارة لوط میفرماید: «و لوطاً آتیناه حکماً و علماً» (انبیاء: 74). و خطاب به یوسف است: «کذلک یجتبیک ربّک و یعلّمک»؛ (یوسف: 6) و باز او (یوسف) که گفت: «ذلکما ممّا علّمنى ربّى» (یونس: 37) و «علّمتنى» (همان) و دربارة موسى(ع) فرمود: «و اصطنعتک لنفسى... لتصنع على عینى» (طه: 39ـ41) و وقتى از خداوند خواست: «ربّ اشرح لى صدرى»، پاسخ داد: «قال قد اوتیت سؤلک یا موسى» (همان: 25ـ36) و در جاى دیگر مىفرماید: «آتیناه حکماً و علماً» (قصص: 15). این آیات نشان اتصال و فنا و کشف و شهود حقایق و اعطاى علم لدنى و فیوضات ربانى به این حضرات هستند.
اما باید به این نکته توجه داشت که عرفا و فلاسفة اسلامى به ذوابعاد بودن انسان کامل و حالات آن نیز توجه داشتهاند که گاه با جنبة بشرى و خلقى در میان مردم رفتار مىکنند و گاه با جنبة ربوبى و ملکى. علامه طباطبایى در این باره مىگوید: آن بزرگواران داراى دو جنبة بشرى و نورى هستند؛ هر زمان از چیزى اعلام عدمآگاهى کنند، مربوط مىشود به جنبة بشرى و ظاهرى آنان و چنانچه بخواهند، با توجه به جنبة نورانى، مىتوانند بر آن چیز آگاهى پیدا کنند و این همان معنایى است که روایات «اذا شائوا علموا» بر آن دلالت دارند (رخشاد، 1382: 197). مرحوم علامه همچنین دربارة دوگانگى علم امام مىگوید: «گویا علمى که به امام داده مىشود دو گونه است بعضى از آنها مثل بدیهیات است و هیچگاه از نظرشان غایب نمىشود و برخى نیازمند تأمل و توجه است همانند ملکه اجتهادى که شخص مجتهد و فقیه دارد که در اوقات عادى به آن توجه ندارد اما هنگام پرسش وقتى به نورانیت خود توجه مىکند به آن علم پیدا مىکند. در روایت آمده است که در یکى از جنگها پیامبر اعظم(ص) با اصحاب خود به مدینه برمىگشتند در یک فرسخى مدینه نزد چاهى به نام «بقعا» منزل نمودند پیامبر(ص) در همانجا به علم غیب فوت یکى از منافقین را به اصحاب خبر دادند. بعد به واسطة طوفان شدید، شترها از جمله شتر آن حضرت گم شد و حضرت دستور دادند که بروید شترم را پیدا کنید یکى از منافقین گفت: آن مرد ادعاى غیبدانى دارد و حال آنکه نمىداند شتر خودش کجاست، این خبر را به پیغمبر(ص) رساندند ایشان فرمودند در فلان درّه طناب شترم به خار گیر کرده، رفتند و دیدند به همان صورتى است که حضرت(ص) فرموده بودند (مجلسی، 1362: 2/284؛ طباطبایی، 1384: 19/284).
پس به حسب ظاهر امام را نباید همیشه در یک حال دانست و از او انتظار داشت برخورد یکنواخت داشته باشد. طبق بعضى از روایات، امام داراى دو حالت است؛ یکى حالت بسط است که در این حال علمش نیز مبسوط و گسترده است، یکى حالت قبض است که در این حال علمش مقبوض و محدود است: «یبسط لنا العلم فنعلم و یقبض عنّا فلانعلم» (کلینی، 1401: 2/290).
یکى پرسید از آن گمگشته فرزند
که اى روشن ضمیر پیر خردمند
ز مصرش بوى پیراهن شنیدى
چرا در چاه کنعانش ندیدى
بگفت احوال ما برق جهان است
دمى پیدا و دیگر در نهان است
گهى بر طارم اعلى نشینیم
گهى تا پشت پاى خود نبینیم
نتیجه
از مباحثى که عرفا و فلاسفة متأخر دربارة انسان مطرح نمودهاند مىتوان نتیجه گرفت که علم امام و خلیفة الاهى از نظر کمیت و کیفیت همانند علم الاهى است و تنها تفاوت آنها این است، که علم خداوند ذاتى و بالاصاله است، چون واجب الوجود است؛ ولى علم امام غیرذاتى و بالعرض است، چون ممکن الوجود است. قیصرى این واقعیت را چنین بیان میکند: «و بامکانه یمتاز الخلیفة من الواجب...؛ خلیفه از جهت امکانى با ذات واجب ربوبى متفاوت و متمایز است؛ ولی از آن جهت که جامع همة حقایق الاهى و مظهر اسم جامع (الله) است بین او و مستخلفعنهاش مشابهت وجود دارد؛ زیرا حقیقت او حقیقت تمام هستى است» (قیصری، 1376: فصل3). با این باور دیگر نمىتوان استثنائاتی که در نصوص، اعم از آیات و روایات، مشاهده مىشوند و به نحوى دلالت بر عدم آگاهى امام دارند را پذیرفت؛ بلکه باید آنها را به گونهاى تأویل و تفسیر کرد؛[3] زیرا لازمة پذیرش نقص در خلیفه و مظهر تام و کامل حق، پذیرش نقص در مستخلفعنه است؛ زیرا خلیفه، طبق آنچه گذشت، آینة تمامنمائى است که صفات جلال و جمال حق به طور کامل در او جلوه مىکند و از آن جهت که برترین مقام وجودى را دارد، جام جهاننمائى است که تمام عالم در او نمایان مىشود و اوست که آگاه بر همة عالم و جایز التصرف در آن است. این همان واقعیتی است که قرآن کریم بیان کرده است: «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً». خلیفة الاهی به جهت مرتبت وجودىاش، عهدهدار تدبیر همة عالم است؛ بنابراین باید بر تمام عالم اشراف کامل علمى داشته باشد تا بتواند همة عالم را در احاطة خود داشته باشد. پس همانگونه که خداوند که مستخلفعنه است چنین احاطة کاملى را بالذات دارد که لازمة آن علم کامل است، خلیفة الاهى نیز از چنین احاطهاى باذن الله و با مشیّت الهی برخوردار است. قیصرى در این باره مىگوید: «و هذا الخلیفه لایتصرّف فى اهل العالم الاّ بما اقتضته العنایة الالهیه و المشیّة الذاتیة الازلیّة...» (قیصری، 1376: فصل 3)؛ یعنى خلیفة خداوند در عالم با عنایت و مشیّت الاهى تصرف مىکند. پس معلوم مىشود که اگر عرفا در باب مقام خلیفة الله و یا انسان کامل و یا پیامبر و امام داد سخن دادهاند و او را جلوة همة صفات الاهى دانستهاند، نخواستهاند بین خدا و خلق او وحدتى قائل شوند و شریکى براى خداوند قرار دهند؛ بلکه به جنبة وجوبى ذات حق و امکانىِ ماسواى حق حتى پیامبران و امامان توجه داشتهاند و آن گونه که به تفصیل گذشت ذات واجب را وجود محض مىدانند که با تمام آنچه غیر اوست تباین ذاتى دارد. جنبة عبدبودن خلیفه و مولابودن پروردگار براى آنان مفروض بوده است و بر این باورند که هیچ منافاتى بین مقام خلافت و مقام بندگى وجود ندارد (جوادی آملی، 1378: 3/41).
پینوشتها:
[1]. امیرالمؤمنین فرمود: «ها، انّ هیهنا لعلماً جمّاً (و اشاره بیده الى صدره) لو وجدتُ له حملة» (نهج البلاغه، کلمات قصار، ش147)؛ بنابراین بسیارى از حقایق و اسرار ناگفته مانده و آن علوم و معارف را با خود به همراه بردند زیرا حاملى بر آنها نیافتند.
[2]. از آنجایى که ائمه با عهدهدارى جایگاه امامت مسئولیت هدایت مردم را به دوش دارند و خداوند مىفرماید: «یهدون بأمرنا» (انبیاء: 73)؛ یعنى ما حقایق را بر امام مکشوف مىکنیم و اعمال مردم را بر امام آشکار مىکنیم لذا از او چیزى پنهان نیست.
[3]. نوع نگرش عرفا و فلاسفه به آیات و روایات یکسان است؛ یعنى آن گونه که آیات را داراى ظاهر و باطن و تفسیر و تأویل میدانند، روایات را نیز دارای تأویل و تفسیر میدانند؛ لذا کسانى که اهل کشف و شهودهاى عرفانى هستند مىتوانند به باطن روایات هم راه یابند (رک: ابراهیمی دینانی، 1376: 3/317ـ321) و به عبارتى دیگر، آنان قائل به تأویلِ روایاتى هستند که به حسب ظاهر با این مبانی سازگارى ندارند.
کتابنامه
آخوند خراسانی (بیتا)، کفایة الاصول، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
آشتیانی، سید جلالالدین (1375ش)، شرح مقدمه قیصری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
آملی، سید حیدر (1367ش)، نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، تصحیح هنری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران: توس.
ابراهیمی دینانی، غلامحسین (1376ش)، ماجراهای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران: طرح نو.
ابنترکه، صائقالدین علی بنمحمد (1360ش)، تمهید القواعد، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، تهران: انجمن اسلامی.
ابنسینا، حسین بنعبدالله (1403ق)، الاشارات و التنبیهات، تهران: مطبعه آرمان.
ــــــــــ (1405ق)، الشفا، قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی.
ابنشهرآشوب، محمد بنعلی (بیتا)، مناقب آل ابیطالب، قم: انتشارات علامه.
ابنعربی، محییالدین (بیتا)، الفتوحات المکیه، بیروت: دار صادر.
ــــــــــ (1980م)، فصوص الحکم، تعلیقات ابوالعلاء عفیفی، بیروت: دارالکتب العربی.
اصفهانی (کمپانی)، محمدحسین (بیتا)، نهایة الدرایه فی شرح الکفایه، بیجا.
امام خمینی، سید روح الله (1364ش)، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم: پاسدار اسلام.
ــــــــــ (1372ش)، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ــــــــــ (1375ش)، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، قم: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ــــــــــ (1381ش)، امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، تهران: مؤسسة تنظیم نشر آثار امام خمینی.
امینی نجفی، عبدالحسین (1366ش)، الغدیر فی الکتاب و السنة و للادب، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
حنبل، احمد، مسند امام احمد بنحنبل، بیروت: دار صادر، (بیتا).
جامی، عبدالرحمن بناحمد (1370ش)، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، پیشگفتار سید جلالالدین آشتیانی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه).
جوادی آملی، عبدالله (1378ش)، تفسیر تسنیم، تنظیم علی اسلامی، قم: مرکز نشر اسراء.
رحیمپور، فروغ السادات (1381ش)، امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، تهران: مؤسسة تظیم و نشر آثار امام خمینی.
رخشاد، محمدحسین (1382ش)، در محضر علامه طباطبایی، قم: سماء قلم.
صدوق، علی بنبابویه قمی (1357ش)، التوحید، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
طباطبایی، سید محمدحسین (1384ش)، المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
طباطبایی، سید محمدحسین (1404ق)، نهایة الحکمه، قم: مؤسسة نشر اسلامی.
طوسی، خواجه نصیرالدین (1359ش)، تلخیص المحصل، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران: مؤسسة مطالعات اسلامی.
ــــــــــ (1403ق)، شرح الاشارات و التنبیهات، تهران: دفتر نشر کتاب.
عابدی نجفآبادی، احمد (1385ش)، دفتر عقل و قلب، قم: کنگرة حضرت معصومه(س).
قزوینی، سیدعلی (بیتا)، قوانین الاصول، بیجا.
قمشهای، آقامحمدرضا (1378ش)، رساله خلافت کبری، ترجمه و شرح علی زمانی قمشهای، اصفهان: کانون پژوهش.
قیصری، داود (1363ش)، شرح فصوص الحکم، قم: بیدار.
قیصری، محمود (1376ش)، مقدمه بر شرح تاثیه ابنفارض، تصحیح صادق خورشا، تهران: نقطه؛ میراث مکتوب.
کسار، جوادعلی ]مستعار[ (1382ش)، پژوهشی در پرسمان امامت: گفتوگو با سیدکمال حیدری، ترجمة نورالهدی توفیق، دار فراقد.
کلینی، محمد بنیعقوب (1401ق)، اصول کافی، تصحیح علیاکبر غفاری، بیروت: دار صعب ـ دار التعارف.
لطفی، رحیم (1387ش)، امامت و فلسفه خلقت، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران.
مازندرانی، ملامحمدصالح (1342ق)، شرح اصول کافی، تعلیق ابوالحسن شعرانی، تصحیح علیاکبر غفاری، تهران: مکتبة الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر (1362ش)، بحارالانوار، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مظفر، محمدحسن (1377ش)، دلائل الصدق، تهران: امیر کبیر.
مفید، محمد بنمحمد بننعمان (1413ق)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، تهران: دانشگاه تهران، دانشگاه مک گیل.
ملاصدرا شیرازی، صدرالدین محمد (1366ش)، عرفان و عارفنمایان، ترجمه محسن بیدارفر، قم: انتشارات الزهرا.
ــــــــــ (1383ش)، حکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعه، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
میرداماد استرآبادی، محمدباقر (1380ش)، الرواشح السماویه، قم: دار الحدیث.
نادم، محمدحسن (1388ش)، مجموعه مقالات علم امام، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب.
یثربی، یحیی (1378ش)، تحلیل فلسفی شخصیت و اوصاف امامان، قم: وثوق.
منبع: www.urd.ac.ir