ماهان شبکه ایرانیان

بنیادگرایی تروای غرب

تاملی بر مفهوم بنیادگرایی   بنیادگرایی واژه ای سیال است که به بعضی از جریان ها و جنبش های اسلامی اطلاق می گردد

بنیادگرایی تروای غرب

تاملی بر مفهوم بنیادگرایی
 

بنیادگرایی واژه ای سیال است که به بعضی از جریان ها و جنبش های اسلامی اطلاق می گردد. جریان های نواندیشی دینی، اصلاحی و انقلابی و استعمار ستیز همگی نزد رسانه های غربی و بعضی از مستشرقان، بنیادگرا به شماره می آیند. در این نگرش تفاوت های عمده بین این جریان های فکری نادیده گرفته می شود؛ به گونه ای که نهضت سلفی گری وهابیت و انقلاب سال 1357 ایران جریان های بنیادگرا نامیده می شوند. در این مقاله بنیادگرایی، که با توجه به وضع تعیینی آن، ابتدا در بین کلیساهای مذهب پروتستان به وجود آمده، تعریف و تبیین گردیده و با توجه به این تعریف کلی جنبش های اسلامی که به معنای دقیق در گستره مفهومی بنیادگرایی قرار می گیرند معرفی شده است.
بسیاری از ادیان اعم از اینکه منشأ وحیانی یا غیر وحیانی داشته باشند بر متونی مبتنی هستند که احکام و قوانین آن دین از متون استنباط می گردد. مسلمانان قرآن، مسیحیان انجیل، و یهودیان کتاب تورات را مبنای شرایع خود قرار می دهند. زرتشتیان قوانین خود را از کتاب اوستا(یسنا، گات ها، ویسپرد، وندیداد، یشتها و خرده اوستا) و هندوها شریعت خود را از کتاب های چهارگانه ریگ ودا، سامه ودا، یجورودا واتره ودا و کتاب های تفسیری برمن ها و اوپانیشادها برداشت می کنند.
با گذشت زمان، علمای دین می توانند دو نوع رفتار را در مقابل متون دینی اتخاذ نمایند: عده ای متون دینی را تفسیر و تأویل می کنند (سنت گرایان) و گروه دیگر جزم اندیشی را در پیش می گیرند و «متن گرا» می گردند.
«سنت گرایی» مجموعه ای از تعالیم و چهارچوب فکری را برای عوام و خواص به وجود می آورد که علمای خلف با حاشیه نویسی های خود بر حجم و عمق این متون می افزایند؛ برای مثال در دین یهودیت، مجموعه ای از متون روایی و تفسیری پدید آمد که تلمود و مدارش نام گرفت و در قرون متاخر، نحله کابالیسم تعالیم خود را بر اساس مبانی گنوسی اسکندر شکل داد. در دین مسیحیت نیز مذهب کاتولیک بر اساس آموزه های مبتنی بر سنت و قرائت کلیسا از دین است. در قرون اولیه اسلامی نیز تقابل دو گروه «اصحاب رأی» - ابوحنیفه در کوفه نماینده آن به شمار می آید- و «اصحاب حدیث»- که از نمایندگان مشهورش می توان به محمد بن حنبل اشاره کرد- بر اساس همین تحلیل بود. در تاریخ ادیان، شناخت و تقابل دو گروه بالا اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا بنیادگرایی محصول دوران مدرن است و اساساً از بین مکتب های «نص گرا» متولد می گردد که ادعای حذف افزوده های دینی و قرائت حداقلی از دین و هماهنگی خود با دنیای نو را دارد.

مفهوم شناسی و تبارشناسی بنیادگرایی
 

بنیادگرایی مکتبی است که اساساً در مذهب پروتستان متولد شده است و پروتستانتیسم جنبشی اصلاحی (reformation) است که در حدود سده پانزدهم میلادی در اروپای بری به وجود آمد.
نماینده جریان پروتستانتیسم (Protestantism) را عمدتاً مارتین لوتر (1483-1546م)، استاد الهیات دانشگاه ویتنبرگ، می دانند که علیه کلیسا و فرمان فروش آمرزش نامه از طرف پاپ لئو دهم در سال 1517م قیام کرد. البته قبل از او جان ویکلیف (1330-1384م) و یان هوس علیه دستگاه کلیسای کاتولیک قیام کردند، اما قیام آنها بیش از آنکه اعتقادی باشند به دلایل سیاسی به وجود آمده بود.
شورای ترنت هفت آیین مقدس را اصول اعتقادی مسیحیت تلقی کرد. این هفت آیین عبارت بودند از: آیین تعمید، تأیید، عشای ربانی، توبه، ازدواج مسیحی و تدهین و آیین دست گذاری که به موجب آن دین مسیحیت تحت نظارت و سیطره کامل کلیسای کاتولیک قرار می گیرد.
مارتین لوتر از آیین های هفت گانه فوق فقط عشای ربانی و توبه را پذیرفت و در یکی از نامه های خود به پاپ از آثار قدیسان، زیارت امکنه و تمام ملحقاتی که پاپ ها در سه قرن گذشته بر نظام اعتقادی مسیحیت افزوده بودند انتقاد کرد. اصلاح طلبان بعد از او، مانند کارلشتات، جان کالوین، همراه دیگر اومانیست ها، مانند اراسموس، نیز به مجموعه کتاب مقدس انتقاد کردند و با صرفاً معتبر دانستن عهد قدیم، اعتبار کتاب های قانونی ثانی (آپوکریفا) را رد نمودند. تسوینگلی (1484-1531م) به صراحت بیان کرد که «تمام حقیقت مسیحیت تنها در انجیل تجلی پیدا کرده است». این در حالی است که یوهان اک در منازعات لایپزیک (1519م) گفت که «کتاب مقدس بدون مرجعیت کلیسا هیچ اعتباری ندارد».
بدین ترتیب بنیادگرایی محصول (fundamentalism)دنیای مدرن است که از بین مذاهب پروتستان در کلیساهای انجیلی (Evangelical church) رشد پیدا کرد. بنیادگرایی جریان محافظه کار برآمده از پروتستانتیسم امریکایی است که در قرن نوزدهم میلادی به تفسیر واژگانی کتاب مقدس، لغزش ناپذیری مطلق آن، رجعت فیزیکی حضرت مسیح در هزاره سوم معتقد است. این جریان در مخالفت با مدرنیسم و زندگی سکولار امریکایی ظهور یافت. پیروان این اندیشه، در عین حال که در عبادات خود عواطف زیادی از خود نشان نمی دهند، اعتقاد دارند مومنان با تکیه به کتاب مقدس می توانند قدرت و هویت خود را بازیابند.
بنیادگرایان، با تأکید بر اصالت کتاب مقدس، مخالف نقد لیبرال کتاب مقدس اند و با نگارش مجموعه ای از دوازده رساله به نام اصول یا بنیان ها (fundamental) در سال 1902م به همین نام مشهور شدند. در نتیجه می توان گفت بنیادگرایی جنبشی برآمده از نهضت پروتستانتیسم و اصلاح طلبی بود که علیه مدرنیسم قیام کرد و با نفی آموزه های مبتنی بر سنت مسیحی، بر رجوع به اصل کتاب مقدس، در حکم تنها منبع هویت بخش مومنان مسیحی، تأکید ورزید. با این حال بنیادگرایی برای تبلیغ آموزه های خود، از تمام امکانات و دستاوردهای دنیای مدرن مانند رسانه حداکثر استفاده را می کند.

1. بنیادگرایی در بین جنبش های اهل سنت
 

بنیادگرایی محصول دنیای مدرن است، اما در عین حال ریشه های آن را می توان در مکتب های «نص گرا و ظاهری» اهل سنت پیدا کرد. احمدبن حنبل (164-241ق)، ابن تیمیه (661-241ق) و ابن قیم جوزی(691-751ق)، با نفی هرگونه تصوف، تقدس و برگزیدن پیرو و مرید، ظاهریانی هستند که زمینه تولد بنیادگرایی را در عصر مدرن فراهم کردند. این گروه با عرفا و متصوفه ای همچون ابن عربی (560-638ق)، صدرالدین قونوی (605-673ق)، حلاج و... مخالفت می کردند و با تمسک به ظاهر قرآن به تجسم و تشبیه خداوند قائل بودند. برای مثال ابن تیمیه و ابن قیم جوزی، برخلاف مفسران اهل سنت و امامیه که در آیه «الرحمن علی العرش استوی»، «استواء بر عرش» را کنایه از «استیلا» و تسلط خداوند بر ملک خود می دانند، معتقد بودند خداوند بالواقع بر عرش جلوس کرده است و می توان آن را دید و حس کرد. تاکید اصلی بنیادگرایان بر اصل «توحید» بدون هرگونه اضافات عرفانی، فلسفی و کلامی است و در نتیجه ایشان نسبت به شیعیان و معتزله دشمنی بسیاری می ورزند.
در زمان معاصر، نقطه آغازین مطالعه جریان بنیادگرایی یا سلفی گری را باید
«محمدبن عبدالوهاب» (1115-1206ق) دانست. او در خانواده ای حنبلی مذهب در سرزمین عربستان پرورش یافت و مانند سلف خود در صدد برآمد تعالیم دینی را از افزوده های مذاهب گوناگون پاک سازد. او، با شعار عمل به سیره سلف صالح، خواستار بازگشت به گذشته بود.
برای محمد بن عبدالوهاب «توحید» مسئله اساسی بود؛ از همین رو حرکت خود را «الموحدون» نامید. در نزد او قرار دادن هرگونه شفیع برای نزدیکی به خداوند شرک تلقی می شد. عبدالوهاب برخلاف مذاهب دیگر اهل سنت مخالف بسته بودن باب اجتهاد است. در نزد محمد بن عبدالوهاب و خلف او از وهابیت، استغاثه مردم به پیامبر اکرم(ص) و قبر ایشان جایز نیست و توسل به انبیا و اولیا، قصد زیارت نبی، ساختن بنا و مسجد در آن جاها تزئین و نوشتن کتیبه و گذاشتن شمع و تزئینات در آن مکان ها شرک تلقی می شود. در حالی که در بین شیعیان و مذاهب دیگر اهل سنت رحل اقامت به بیت المقدس، مشهد خلیل و مشاهد عسقلان امری پذیرفته شده است. سید جمال الدین اسدآبادی (1254-1314ق) و شاگرد او، شیخ محمد عبده مصری (1266-1323ق)، از بنیادگرایان متأخرند. ایشان راه حل عقب ماندگی مسلمانان از دنیای غرب را نه پیروزی بی قید و شرط از تمدن غربی (مانند آنجا افرادی مانند سید حسن تقی زاده، آخوند زاده، طنطاوی و... مطرح می کردند.) بلکه عمل به روش سیره سلف و پیروزی از آموزه های اسلام اولیه بدون اضافات آن می دانستند. در عمل به همین سیره بود که کسانی همچون رشیدرضا، ابراهیم المویلحی، عبدالله الندیم، محمود سامی البارودی و قاسم امین اندیشه های شیخ محمد عبده و سید جمال را تبلیغ کردند و قیام و انقلاب سعد زغلول در مصر در سال 1919م متأثر از همین جریان بود. سید جمال مسلمانان را به مبارزه با سنن نامعقول و زیان آور فرا می خواند. او در «رساله نیچریه» متذکر گردید که فقط دین است که می تواند ملت ها را از گزند مادیون نجات دهد. در بخشی از رساله خود مردم را به دوری از خرافات و عقاید باطل فراخواند و همانند عبدالوهاب، نسخه اسلام ناب را فقط توحید و تنزیه دین از اوهام و خرافات و وهمیات دانست. وی از عقاید پروتستان ها دفاع می کرد و اندیشه واسطه بودن قسیسین را نقد می نمود. شیخ محمد عبده نیز، با فتح باب اجتهاد، تقلید و شفاعت برای نزدیکی به خداوند را از بدعت های مسلمانان می دانست.

2. بنیادگرایی در بین جنبش های شیعه
 

اگر انقلاب فرانسه را نقطه آغازین جریان روشنفکری در غرب بدانیم که به دنبال سکولاریسم و عرفی کردن دین بود. آغاز جریان روشنفکری در ایران را باید مشروطیت دانست؛ با این حال باید گفت که جریان روشنفکری در ایران، برخلاف فرانسه، خود را وامدار سکولاریسم و لائیسیته نمی داند؛ به این علت که اندیشه دینی، در عرف، عادت و ذهنیت مردم ایران حاکم گشته است. بدین ترتیب تقسیم روشنفکری به دو گروه دینی و غیر دینی صحیح است.
نمونه روشنفکران غیر دینی افرادی همچون آخوند زاده، سید حسن تقی زاده، میرزا ملکم خان، و نماینده روشنفکران دینی مرتضی مطهری، علی شریعتی، سید حسن نصر و... هستند؛ با این حال در کنار هم قرار دادن علی شریعتی و مرتضی مطهری در مجموعه روشنفکران دینی، سبب می شود چنین مجموعه ای متناقص و متعارض جلوه کند. برای برطرف کردن این تعارض باید به آموزه های هر دو اندیشمند رجوع کرد.
علی شریعتی در بین شیعیان نمونه ی روشنفکری بنیادگراست. او با خوانش رسمی از دین، مخالفت ورزید و با نظریه اسلام منهای روحانیت، عملاً با روحانیت سنتی به مبارزه برخاست.
شریعتی، در تقابلی ساختاری بین «تشیع علوی» و «تشیع صفوی»، آموزه های به زعم خود ناشی از سنت را طرد کرد و به دنبال قرار دادن روشنفکران به جای روحانیت بود. به اعتقاد او، روشنفکران مسلمان نباید مذهب را نفی کند، بلکه به جای آخرت گرایی باید آن را به اعتراض تبدیل کند. شریعتی به صراحت از روحانیت (علامه مجلسی) و نهادهایی مانند تقلید انتقاد می کرد و همانند سید جمال الدین اسد آبادی به دنبال «اصلاح مذهبی و بازگشت به اسلام راستین» بود. شریعتی به آن نوه سلفی گری که سید جمال آغاز کرد اعتقاد داشت؛ به زعم او «سلفی گری به معنای کهنه اندیشی و حرکت ارتجاعی نیست، بلکه گذشته شناسی است؛ لذا سید جمال و عبده مظهر آزاد اندیشی می باشند.»
شریعتی نیز مانند بنیادگرایان دیگر بر اصل «توحید» تأکید می کرد؛ با این حال قرائت توحید با قرائت سنتی و کلاسیک هیچ تناسبی نداشت و قرائت او از اسلام شناسی با عنوان «برداشت های ما» مطرح می شد و تبیین او از جامعه توحیدی جامعه ای بی طبقه بود. او با نفی هرگونه قرائت سنتی از شخصیت های صدر اسلام، ابوذر را مسلمانی سوسیالیست معرفی می کرد و اجتهاد و تفسیر به رأی را جایز می شمرد. در مقابل او می توان از امام خمینی، شهید مطهری و... یاد کرد که در عین اندیشه های اصلاح طلبانه، به سنت های اسلامی همچون عرفان، سنت فلسفی، فقه و حدیث وفادارند و به سلف صالحی همچون شیخ الطائفه، صاحب جواهر، شیخ انصاری، ملاصدرا، ابن عربی به دیده احترام می نگرند. امام بیان کرده است که «فقها نگهبان علوم قرآن، احادیث، سنت معصومین هستند و حذف روحانیت از اسلام و تز اسلام منهای روحانیت را جایز نمی دانند، چرا که تز اسلام منهای روحانیت یعنی نخواستن کل اسلام؛ چرا که اسلام بی آخوند، اصلاً نمی شود.»
بنیادگرایی محصول اصلاح طلبی است و هرچند در عبادیات خود دگماتیک و جزم اندیش است، در معاملات و اندیشه اجتماعی از قید سنت رها می شود و عملاً به سکولاریسم و عرفی شدن می رسد. جریان سلفی گری، وهابیت، اخوان المسلمین، جنبش سنوسیه در بین اهل سنت و شریعتیسم در بین شیعیان، کلیساهای انجیلی در بین مسیحیان، حزب شناس، یهودیان اشکنازی و صهیونیسم ها در بین یهودیان بنیادگرایند و جریان های وفادار به سنت دینی در تعریف بنیادگرایی قرار نمی گیرند.
یکی از فعالیت های بنیادگرایی، تولد خشونت و تروریسم است. بنیادگرایان با روحانیون سنتی مبارزه می کنند و در مواردی به قتل آنها نیز روی می آورند. این نگرش به خوبی می تواند قتل و شهادت مرتضی مطهری توسط گروه اکبر گودرزی - گروه فرقان- را، که از پیروان علی شریعتی بود، تبیین کرد.
منبع: نشریه زمانه، شماره 93.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان