وجود مبارک زینب کبرا که گفته می شود عقیله بنی هاشم، همان طوری که وجود مبارک سیدالشهداء عقیله بنی هاشم است زینب کبرا هم عقیله بنی هاشم است این «تاء» ، «تاء» تأنیث نیست، «تاء» مبالغه است. وقتی گفته می شود آدم «خلیفة الله» است نه «خلیف الله»، این «تاء»، «تاء» مبالغه است، نه برای آن است که چون مؤنث است گفته شد «عقیله»؛ بلکه برای آن است که در عقلانیت کامل است، شده عقیله، نه برای اینکه آن انسان کامل، صبغه تأنیث دارد، بلکه برای آنکه در خلافت بالغ است و به بلوغ خلافت رسیده است به انسان کامل می گویند «خلیفةالله». بر اساس این تعلیل، هم سیدالشهداء (سلام الله علیه) عقیله بنی هاشم است هم زینب کبرا. سرّ اینکه این بانو عقیلهٴ بنی هاشم است، برای اینکه هم حساب خَلق را بررسی کرد، هم حساب خالق را. این سخنان نورانی که از آن بانو (سلام الله علیها) رسیده است بخشی که مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تربیتی است؛ یعنی با مردم کار دارد آن در خطبه های کوفه و شام و مانند آن مشخص است. اما آن بخشی که با خدا کار دارد این مرزش کاملاً از مرز همه سخنرانی های سیاسی، اجتماعی آن حضرت جداست. وقتی اوضاع اموی و مروانی و مردم شام و کوفه و کربلا را تبیین می کند آن خطبه کوفه و خطبه شام است، اما وقتی در مجلس کوفه، ابن زیاد(علیه من الرحمان ما یستحق) از آن عقیله سؤال می کند «کیفَ رَأَیتَ صُنعَ اللهِ بِأَخِیک»[1]کاری که خدا با برادرت کرد چه بود؟ این جا جریان کار «الله» است، نه کار خلق الله، این جا حکیمانه سخن نگفت، عارفانه سخن گفت. حکیم، متکلّم اینها بحث های عالَم را با رعایت خلق و خالق می بینند، اما عارف کاملاً مرز کار خلق را از کار خالق جدا می کند. عارف کاری با آدم خوب شدن ندارد این کار فنّ اخلاق است در فنّ اخلاق، شخص تلاش و کوشش او این است که در جنگ بین نفس و عقل، داور خوبی باشد، عقل را بر نفسی که «امّار بالسوء» است ترجیح بدهد از رذایل برهد به فضایل برسد یا «خوفاً من النار» این کار را می کند یا «شوقاً الی الجنّة» این کار را می کند، بالأخره می شود مهذّب. کار فنّ اخلاق، تهذیب نفس است همین! ولی این کفِ عرفان است، اگر کسی این کار را انجام داد آدم منزّهی شد، آدم باتقوا شد، آدم عادلی شد، اهل بهشت شد از آن به بعد اجازه پرواز به فنّ عرفان را دارد که در کار خدا سخن بگوید، نه در کار خَلق. آن جا سخن از بدی و شرّ و عصیان و قبح و کذب و مانند آن نیست. اگر کسی از مسئله فعل نفس و تهذیب نفس رهایی پیدا کرد وارد حوزه کار «الله» شد خدا هست و اسمای او، خدا هست و اوصاف او، خدا هست و افعال او، خدا هست و آثار او، در آن منطقه جز عقل و عدل چیز دیگری نیست.
یک بیان نورانی از هود (سلام الله علیه) در قرآن کریم نقل شده است که آن حضرت در اثر دید موحّدانه می فرماید هر موجودی زِمامی دارد، یک و زمام هر موجودی به دست «الله» است، دو؛ رهبر و زِمامدار هر موجودی «الله» است، سه؛ کار خدا، رهبری خدا بر متن صراط مستقیم است، چهار؛ صراط مستقیم نه اختلاف دارد نه تخلّف؛ «لااختلاف و لا التّخلف فی الصراط المستقیم». طبق اصول چهارگانه، وقتی انسان کار خدا را می بیند نه نقصی در آن هست تا تکمیل شود، نه عیبی در آن هست تا تصحیح بشود ﴿إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾[2]صراط مستقیم را ذات اقدس الهی تفسیر کرد، که ضلالت و غضب در حرم امن صراط مستقیم نیست صراطی است که ﴿غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ﴾[3]این پنج، اگر کسی وارد این حوزه شد این چنین نیست که حقّی باشد و باطلی، صدقی باشد و کذبی، خیری باشد و شرّی، حَسنی باشد و قبیحی، محمودی باشد و مذمومی، آن جا یکسره حق است و صدق است و خیر است و حَسن است و حمد است و مدح؛ لذا فرمود: «مَا رَأَیتُ اِلاّ جَمِیلاً»[4] کارِ خدا جز حق و جمیل و عدل چیز دیگر نیست این آزمون الهی است «فَاِنَّ اللهَ شَاءَ أَن یراک قَتِیلاً»[5] برای حفظ دین، کارِ خدا، آزمون الهی جز حقّ محض نیست نه کارِ خدا خوب بود، نه «الله الهٌ»، بلکه «لا اله الاّ الله»، حصر معنایش همین است. زینب کبرا (سلام الله علیها) نفرمود «رأیته جمیلا» کسی که با «لا اله الاّ الله» زندگی می کند نمی گوید «الله الهٌ» که احتمال «اله» دیگر هم باشد می گوید: «لا اله الاّ الله»، نمی گوید کارِ خدا جمیل است می گوید: «مَا رَأَیتُ اِلاّ جَمِیلاً» اگر کار خداست آزمون الهی است، برادرم از آزمون سرافراز به در آمده، کار اموی و مروانی و کربلایی ها به ستوه آمده را من در خطبه بازار کوفه مشخص می کنم. بنابراین آن سخنان نورانی که در بازار کوفه فرمود، در شام ایراد کرد با این بیان نورانی که فرمود: «مَا رَأَیتُ اِلاّ جَمِیلاً» کاملاً مرزش جداست. کار خلق را در آن دو منطقه مشخص کرد، کار خدا را در این منطقه مشخص کرد و اگر کسی وارد این مرحله شد به جِدّ باور دارد که در عالَم جز زیبایی چیز دیگری نیست، اگر کار خدا را می بیند و زیبایی کار خدا گاهی اقتضا تنبیه را می کند، گاهی اقتضا ادب را می کند.
بارها به این مطلب عنایت کردید که درست است خدا رحمتی دارد و غضبی دارد، اما این رحمت رحیمیه است که مقابل دارد، رحمت «رحمانیه» الله مقابل ندارد. ما دو رحمت در کتاب و سنّت سراغ داریم: یکی رحمت رحمانیه است یکی رحمت رحیمیه، البته این رحمت رحمانیه «بسم الله الرحمن الرحیم» با رحمت رحمانیه و رحمیه ﴿الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ٭ مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾[6] که در متن سوره «فاتحةالکتاب» است فرق دارد آن «الرحمن»، آن «الرحیم» که برای «بسم الله» است یک مرز خاص دارد این «الرحمن»، «الرحیم» که در متن سوره «فاتحةالکتاب» است یک مرز مخصوص. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ٭ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ﴾[7] این ﴿الرَّحْمنِ الرَّحیمِ﴾ که در متن سوره «فاتحةالکتاب» آمده است با ﴿الرَّحْمنِ الرَّحیمِ﴾ که در متن «بسم الله» است فرق می کند. به هر تقدیر «الرحمن» مقابل ندارد «الرحیم» است که مقابل دارد که غضب مقابل آن است.
یک بیان نورانی از امام سجاد(سلام الله علیه) است که این هم رهبری این قافله کربلا را در سخنرانی ها به عهده دارد. در این دعاهای نورانی صحیفه سجادیه این جمله را حضرت معنا کرده است اینکه ما می گوییم «یا مَن سَبَقَت رَحَمَتُهُ غَضَبَه»[8] معنایش این نیست که رحمت خدا بیش از غضب خداست، نفرمود «یا من زادت رحمته علی غضبه»؛ فرمود: «سَبَقت»؛ یعنی رحمت خدا پیش از غضب اوست، نه بیش از غضب او، البته رحمت خدا بیش از غضب اوست طبق ادله دیگر؛ اما «یا مَن سَبَقَت رَحَمَتُهُ غَضَبَه»؛ یعنی قبل از اینکه خدا غضب بکند، پیشاپیش نقشه را رحمت ترسیم می کند، مهندسی را رحمت ترسیم می کند که کجا غضب ببارد و چقدر غضب ببارد بر چه کسی غضب ببارد تا چه وقت غضب ببارد. این مطلب را وجود مبارک امام سجاد در خطبه دیگر صحیفه سجادیه ترسیم کرد فرمود: «وَ اَنتَ الَّذِی تَسعَی رَحمَتَهُ أَمَامَ غَضَبَه».[9] همان طوری که قرآن «یفسّر بعضه بعضا»[10]است صحیفه سجادیه همین طور است، نهج البلاغه همین طور است، احادیث اهل بیت همین طور است، ادعیه آن ذوات قدسی همین طور است که اینها را باید با یکدیگر معنا کرد. این جمله نورانی امام سجاد که فرمود: «وَ اَنتَ الَّذِی تَسعَی رَحمَتَهُ أَمَامَ غَضَبَه»؛ یعنی خدا غضب دارد اما امام نیست، مأموم است، مأموم تابع امام است، غضب، متبوع نیست تابع است، رهبر نیست پیرو است غضب را رحمت او رهبری می کند، پیشاپیش رحمت نقشه می کشد که کجا باید جای تنبیه باشد، کجا باید جای تشویق باشد کجا جای دوزخ باشد کجا جای بهشت باشد آن رحمتی که اَمام است و اِمام، آن رحمتی که مهندس است و نقّاش، او مقابل ندارد «الرحمن» مقابل ندارد این «الرحیم» است که مقابل دارد «وَ اَنتَ الَّذِی تَسعَی رَحمَتَهُ أَمَامَ غَضَبَه»، آن رحمت رحیمیه ترسیم می کند، مهندسی می کند که کجا جای تنبیه باشد کجا جای تشویق.
زینب کبرا (سلام الله علیها) به این مقام بار یافت که آن رحمت سابقه را دارد می بیند به طور حصر؛ همان طوری که «لا اله الاّ الله» نه «الله الهٌ»، فرمود: «مَا رَأَیتُ اِلاّ جَمِیلاً»، جز خیر، چیز دیگر نبود. یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که اولیای الهی را معنا می کند و معرفی می کند می فرماید: این اولیای الهی یک تعامل متقابلی با قرآن کریم دارند درست است که علم آنها از قرآن است به برکت قرآن، عالم شدند، اما رواج قرآن در جامعه هم به برکت اولیای الهی است «بِهِمْ عُلِمَ الْکتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکتَابُ وَ بِهِ قَامُوا»؛[11]یعنی اهل بیت علم دارند اما علم آنها قرآنی است؛ ولی قرآن اگر بخواهد در جامعه منتشر شود به برکت اهل بیت است اینها قیام می کنند اما به برکت قرآن قیام می کنند و قرآن هم اگر بخواهد قیم جامعه بشود به برکت عترت طاهرین است درست است ﴿فیها کتُبٌ قَیمَةٌ﴾[12]درست است که ﴿یهْدی لِلَّتی هِی أَقْوَمُ﴾[13] اما یک قرآن ناطقی می خواهد که تفسیر کند، تبیین کند، اجرا کند. فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْکتَابُ» اولیای الهی را که معرفی می کند «وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» به قرآن قائم شدند راه زینب کبرا همین بود، وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) هم راهش همین بود. در جمع ما عزیزانی هستند که ـ ان شاءالله ـ ستون دین را نگه می دارند. مستحضرید که نماز از برترین و بهترین چهره عبادی انسان با خدا است و از نماز به عنوان ستون دین یاد شده است. هم از نماز به عنوان ستون دین یاد شده است، هم در آن نامه معروف وجود مبارک امیر مؤمنان(سلام الله علیه) که برای مالک اشتر مرقوم فرمود از امّت اسلامی و جامعه اسلامی به عنوان عماد دین یاد شده است. اینکه می بینید در هیچ جای قرآن سخن از نماز خواندن مطرح نیست، سخن از اقامه نماز است یا تعبیر دیگری دارد مصلّین، یصلّی و مانند آن، هیچ سخن از «اقروأ الصلاة» ندارد، برای اینکه کتابی است هماهنگ، اگر دین نماز را به عنوان ستون معرفی کرده است «کما هو الحق» و اگر این دین می گفت نماز بخوانید یک دین حکیم نبود، چون ستون خواندنی نیست همه جا سخن از اقامه صلات است، ﴿یقیمُونَ الصَّلاةَ﴾[14] است، چون ستون را به پا می دارند نه ستون را بخوانند آن که نماز را می خواند اهل صلات نیست آن که صلات را به پا می دارد اهل صلات است، اگر خواندنی بود که نمی گفتند این ستون است. جزءِ تعبیرات «یتْلُوا» و مانند آن بود. اگر ستون است این همه ماها مخصوصاً عزیزانی که مروّجان مسئله اقامه نمازند، باید کاری کنند چه در بخش فرهنگی، چه در بخش اجتماعی، سیاسی و سایر قسمت ها که این ستون را به پا بدارند، وقتی این ستون به پا داشته شد، خود این ستون، جلوی زشتی ها را می گیرد. ما اگر نمازی خواندیم خواستیم بفهمیم این نماز مقبول است یا نه، یک راه خوبی دارد؛ البته تشخیص اساسی قبول و نکول به قیامت وابسته است، اما در دنیا هر کسی اهل حساب باشد می تواند بفهمد نماز او قبول شد یا قبول نشد؛ زیراخدای سبحان نماز را معرفی کرده فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ﴾[15] نماز، مثل اینکه «الانسان ما هو؟» می گویند «حیوان ناطق»، «الصلاة ما هی؟»، «هی الناهیة عن الفحشاء و المنکر» حالا اگر کسی نماز ظهر و عصر را خواند تا غروب به شرک الهی آلوده نشد این مطمئن باشد نمازش مقبول شد، چون آنچه جلوی فحشا و منکر را گرفت همین عبادت بود، اما اگر ـ خدای ناکرده ـ در بین راه آلوده شد این مطمئن باشد نمازش قبول نشد قبول؛ یعنی مسئله کلامی، صحّت یک مسئله فقهی است، اعاده و قضا ندارد، اما قبول که بشود به آن تکیه کرد «ناهی عن الفحشا و المنکر» باشد که مسئله کلامی است نه مسئله فقهی، انسان مطمئن است که این نماز مقبول نشد، چون صلات را خدا معرفی کرد که ﴿تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ﴾.
سعی کنید این ستون نماز را اقامه کنید، چه اینکه سعی مسئولین نظام و همه ما باید بر این باشد ـ مخصوصاً این عزیزان ـ که مردم را سر پا نگه بدارند. این بیان نورانی حضرت امیر در همان عهدنامه مالک فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِین وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[16]فرمود ستون دین، مردم هستند نه ستون سیاست، نه ستون مملکت، اگر نظام، نظام اسلامی است که هست، ستون نظام اسلامی مردم هستند باید اشتغال تهیه کرد، باید جلوی گرانی را گرفت، جلوی تورّم را گرفت، جلوی بیکاری را گرفت، سنّ ازدواج را تعدیل کرد و مانند آن. فرمود ستون دین مردم اند، این تعبیری که درباره مردم دارد قوی تر از تعبیری است که درباره نماز است، درباره نماز این است که «اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدِّین»[17] اما این جا با تأکید «إنّ» شروع شد: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِین وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» تودهٴ مردم اند. بنابراین همه ما موظف هستیم در اقامه نماز سعی بلیغ داشته باشیم.
بنابراین وقتی مرزها مشخص شد مرز کار مردم و مرز کار خدا مشخص شد زینب کبرا، عقیله بنی هاشم (سلام الله علیها و علی سائر أهل البیت) این مرزها را مشخص کرد، کارهای اموی و مروانی را در خطبه ها مشخص کرد این جریان پاسخ به ابن زیاد را هم که فرمود: «مَا رَأَیتُ اِلاّ جَمِیلاً» که مرزیابی کار ذات اقدس الهی است آن را هم مشخص کرد.
پی نوشت ها
[6] سوره فاتحه، آیات 3 و4.
[7] سوره فاتحه، آیات 1 ـ 3.
[8] مصباح المتهجد، ج2، ص696.
[9] الصحیفة السجادیة، دعای16.
[10] تفسیر صافی، ج1، ص75.
[11] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت432.
[14] سوره بقره، آیه3؛ سوره مائده، آیه55.
[16] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه53.