او را بی‌نهایت بزرگ می‌دارم و بی‌همتا

حسین از لحظه‌ای که از مدینه خارج شد تا روزی که به دشت کربلا رسید، به چیزهای بسیار زیادی اندیشیده است.

او را بی‌نهایت بزرگ می‌دارم و بی‌همتا

هر گامش در این سفر پرمخاطره، نیازمند تصمیمی بود که اندیشه در بارهٔ تمام جوانب آن،  از طاقت و ظرفیت ذهنی بشر عادی خارج است.

او برای هر تصمیمی، باید خیلی خیلی زجر کشیده باشد زیرا فقط پای جان خودش در میان نبود، قتل‌عام و اسارت در انتظار  فرزندان و برادران و خاندان و یاران و  زنان و خواهران و دختران و کودکانش بود. ای کاش می‌شد حدس زد که حسین در دیدار با زهیربن‌قین به این مرد حامی عثمان چه گفت که او را به کلی دگرگون و همراه خود کرد.

ما پس از گذشت قرن‌ها شاید هرگز نتوانیم او را به درستی بفهمیم، اما من به سهم خود این اندازه می‌فهمم که در مقابل او تا چه اندازه ناچیز  و بلکه صفرم!

از این رو، او را بی‌نهایت بزرگ می‌دارم و بی‌همتا می‌دانم.  این احساس چیزی نیست که از پدر و مادرم به ارث رسیده باشد، حاصل هزاران ساعت مطالعه و فکر و تأمل، بخصوص در لحظات طاقت‌فرسایی است که جای شرح آن اینجا نیست.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر