علل تنهایی سیدالشهدا حضرت امام حسین علیه السلام

یکه و تنها شدن ولیّ الهیدر زیارت عاشورا به امام حسین(علیه‌السلام) این گونه خطاب می‌کنیم: «والوتر الموتور

یکه و تنها شدن ولیّ الهی
در زیارت عاشورا به امام حسین(علیه‌السلام) این گونه خطاب می‌کنیم: «والوتر الموتور.» "وتر" به معنای «تنها و یکتا»، "موتور" یعنی «تنها شده» است. یک احتمال درباره ی این معنا، یگانگی، منحصر به فرد بودن و بی‌بدیل بودن حضرت است. احتمال دیگر این است که، حضرت تنهاست و در این تنهایی موتور است؛ یعنی حضرت با نقشه و برنامه‌ریزی تنها شده است؛ به خصوص اگر توجه داشته باشیم که سیّدالشّهدا(علیه‌السلام) یک درگیری مخفیانه نداشتند که مسلمانان از آن بی‌خبر باشند. یزید بعد از مرگ معاویه به استاندار مدینه نامه نوشت که باید از حسین بیعت بگیری و الاّ او را بکش و سرش را بفرست.
یزید به عنوان امیرالحاج، عده‌ای را فرستاد تا حضرت را در مکه ترور کنند و توصیه کرد که، حتی اگر دست حضرت به پرده کعبه بود او را بکشید، لذا حضرت در هشتم ذی‌الحجّه در حالی‌ که همه مُحرِم می‌شدند کاملاً با سر و صدا و با حالتی که همه متوجه باشند از مکه خارج شدند و صریحاً اعلام کردند:
کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و خودش را مهیّای لقای خدا کرده است، همراه ما کوچ کرده، همسفر شود.(1)
از آن طرف مردم کوفه از خروج امام از مدینه و حرکت به سوی مکه مطلع شدند، نامه نوشتند و حضرت را دعوت کردند و حضرت نیز سفیر فرستادند. لذا طوری نبود که مردم مطلع نباشند. هم مردم حجاز، مدینه، بصره و هم مردم کوفه مطلع بودند.تقریباً تمام مناطق اسلامی مطلع شده بودند که چنین حادثه‌ای در شرف اتفاق است و امام با یزید بیعت نکرده، به مکه رفته و از مکه هم بی‌وقت خارج شده و مردم را به همکاری دعوت کرده‌اند.
طرف مقابل سیّدالشّهدا (علیه‌السلام)، یزید و ابن زیاد است که حسب و نسب شان هر دو معلوم و هیچ نقطه قوتی در آنها نیست. یزید شخصیتی است که طرفداران او نیز نتوانسته‌اند برایش مدحی بگویند، حتی خیلی از اهل‌ سنت،
 یزید را واجب اللعن می‌دانند. علاوه بر این که یک امتیاز دورغین نیز نداشته،
بلکه معروف به قماربازی و عیّاشی بوده است.
1. شرایط تنها شدن امام حسین(علیه‌السلام)
الف ـ شرایط جبهه مقابل:
اگر طرف درگیری حضرت، یکی از صحابی رسول‌الله یا فردی که امثال این عناوین را یدک می‌کشید، بود، جای توجیه ـ ولو به باطل ـ وجود داشت. ولی طرف مقابل سیّدالشّهدا (علیه‌السلام)، یزید و ابن زیاد است که حسب و نسبشان هر دو معلوم و هیچ نقطه قوتی در آنها نیست. یزید شخصیتی است که طرفداران او نیز نتوانسته‌اند برایش مدحی بگویند، حتی خیلی از اهل‌ سنت، یزید را واجب اللعن می‌دانند. علاوه بر این که یک امتیاز دورغین نیز نداشته، بلکه معروف به قماربازی و عیّاشی بوده است.
یکی از اشکالاتی که برخی به حضرت علی(علیه‌السلام) ـ ارواحنا و ارواح العالمین له الفدا ـ می‌کردند این بود که، تو جوان هستی و مردم زیر بار خلافت شما نمی‌روند.(2) غافل از این که اساس دیانت تولّی به ولیّ خدا و تسلیم بودن در مقابل اوست.
لذا یکی از کمالاتی که در تاریخ شیعه به واسطه زحمات معصومین(علیهم‌السلام) ایجاد شده این است که، شیعه به نقطه‌ای از کمال رسیده که برای او امام، کوچک و بزرگ و حاضر و غایب ندارد. بعد از امام رضا(علیه‌السلام)، سه امام داریم که در سن کودکی به امامت رسیده‌اند؛ امام جواد، امام هادی و امام زمان(علیه‌السلام) و شیعه نیز قبول کرده و هیچ انشعاب عمده‌ای اتفاق نیفتاده است. این بدین خاطر بوده که، فرهنگ شیعه یک فرهنگ رشد یافته‌ای شده و قبول کرده که، امامت یک منصب صوری نیست؛ لذا مثل علی بن جعفر(علیهما‌السلام)(3) که وقتی امام جواد(علیه‌السلام) در نوجوانی به امامت رسید، پیرمرد بود و علاوه بر این که سه امام را قبلاً درک کرده بود(امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم‌السلام) محدّث جلیل‌القدری نیز محسوب می‌شد و روایات بسیاری از وی نقل شده؛ وقتی امام جواد(علیه‌السلام) در حلقه درسی او وارد می‌شدند، درس را تعطیل می‌کرد به دنبال امام می‌رفت و دست ایشان را می‌بوسید. اگر هم اعتراض می‌شد که شما عموی پدر ایشان هستید، می‌گفت: «خدای متعال این ریش سفید را قابل امامت ندانسته ولی این نوجوان را قابل دانسته است.»
وقتی که امام فرمودند: مگر شما از پیامبر نشنیدید که؛ «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند»؟ اگر نشنیده‌اید، اصحاب هستند، از آنها بپرسید که نه تنها اهل بهشت، بلکه سرور اهل بهشتند. هیچ کسی انکار نکرد، چطور شده، سیّدالشّهدا(علیه‌السلام) با این همه کمالات و اعلان علنی که در طول چند ماه کرده‌اند، حالا به کربلا آمده‌اند ولی در آخر کار برای حضرت حداکثر کمتر از 200 نفر یاور جمع شده است؟!

اساس کار دین معرفت است، ولی گروهی پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک توجیه باطلی می‌کردند. جالب این که در خصوص سیّدالشّهدا(علیه‌السلام) این توجیه نیست؛ بلکه کاملاً مسئله بر عکس است؛ چون سیدالشهدا(علیه‌السلام) حدود 60 سال داشتند و یزید، جوان تازه به دوران رسیده بود؛ لذا ابن زیاد و یزید هیچ امتیازی ـ حتی صوری ـ نداشتند که انسان بگوید جایگاهی داشتند.
خیر، نه اسمی داشتند، نه صحابه بودند، نه سابقه خوشی داشتند. ابن زیاد پسر زیاد است، زیاد هم اولاد نامشروع بود که معاویه او را ملحق به ابوسفیان کرد و به خاطر این کار مورد طعن بسیاری قرار گرفت. یزید هم مجهول‌الهویه است؛ چون مادر یزید قبل از این که زن معاویه بشود باردار به یزید بوده ولی به اسم معاویه تمام شد. این نسب، آن اخلاق و آن هم سایر اوصافی که هیچ نقطه مثبتی در آن نیست.
ب ـ شرایط جبهه امام حسین(علیه‌السلام):
طرف دیگر درگیری، سیدالشهدا(علیه‌السلام) است که از هر نظر صاحب کمال هستند. قلم دست دشمن بوده و یک نقطه منفی برای سیدالشهدا(علیه‌السلام) نتوانسته‌اند در تاریخ بنویسند؛ نوه پیامبر، فرزند امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا(علیهم‌السلام) غیر از اینها، همه نوع کمالات را دارند به طوری ‌که در روز عاشورا وقتی فرمودند: به چه عذری مرا می‌خواهید بکشید؟ یک نفر نگفت شما فلان جرم را دارید.
وقتی که فرمودند: مگر شما از پیامبر نشنیدید که؛ «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند»؟ اگر نشنیده‌اید، اصحاب هستند، از آنها بپرسید که نه تنها اهل بهشت، بلکه سرور اهل بهشتند. هیچ کسی انکار نکرد، چطور شده، سیّدالشّهدا(علیه‌السلام) با این همه کمالات و اعلان علنی که در طول چند ماه کرده‌اند، حالا به کربلا آمده‌اند ولی در آخر کار برای حضرت حداکثر کمتر از 200 نفر یاور جمع شده است؟! (نظر مشهور 72 نفر است) ولی آن طرف، فقط از کوفه و شاید مقداری از نزدیکی‌های کوفه لشکر سی هزار نفری جمع شد، بیشتر از این نیز نقل کرده‌اند!! چرا و چگونه ولیّ خدا تنها شد؟ واقعاً این طور نیست که حضرت یک دفعه تنها شده باشند؛ بلکه یک حرکت و نقشه تاریخی است که سیدالشهدا(علیه‌السلام) را تنها و منزوی کرده است.
مرحوم علامه طباطبایی فرموده بودند: «همه کتاب وسایل‌الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببینم چند روایت فقهی از سیدالشهدا (علیه‌السلام) نقل شده است، سه روایت بیشتر پیدا نکردم»!! معنای این حرف این است که مردم، سیدالشهدا(علیه‌السلام) را در حدّ یک مسئله‌گو هم قبول نداشته‌اند؛ در حالی ‌که ابوهریره‌ها به اسم صحابی، مراجع صاحب فتوا، شده بودند؛ همه اینها نشان می‌دهد که ولیّ خدا با سازمان‌دهی قبلی تنها شده است و این سازماندهی امروز نیز وجود دارد.
2. عوامل تنهایی ولیّ خدا
عواملی که موجب تنهایی سیدالشهدا(علیه‌السلام) شده چیست؟ مرحوم علامه طباطبایی فرموده بودند: «همه کتاب وسایل‌الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببینم چند روایت فقهی از سیدالشهدا (علیه‌السلام) نقل شده است، سه روایت بیشتر پیدا نکردم»!! معنای این حرف این است که مردم، سیدالشهدا(علیه‌السلام) را در حدّ یک مسئله‌گو هم قبول نداشته‌اند؛ در حالی ‌که ابوهریره‌ها به اسم صحابی، مراجع صاحب فتوا، شده بودند؛ همه اینها نشان می‌دهد که ولیّ خدا با سازمان‌دهی قبلی تنها شده است و این سازماندهی امروز نیز وجود دارد.
در اینجا عوامل تنهایی ولیّ خدا را برمی‌شماریم با توجه به این نکته که با حرکت سیدالشهدا (علیه‌السلام)، جریان معکوس و توجه به اهل بیت شدیداً شروع شد تا جایی که در زمان امام باقر و امام صادق(علیهما‌السلام) به اوج رسید، ‌اهل بیت از انزوا خارج شده، مکتب فرهنگی عظیمی بنیان‌گذاری شد. حتی ائمه اربعه اهل سنت نیز به نحوی شاگرد امام صادق(علیه‌السلام) بودند، اگرچه شاگردی برای آنها افتخار نیست.
الف ـ شبهه‌ها و فتنه‌ها:
عواملی که باعث تنهایی ولیّ خدا می‌شوند، یک دسته شبهه‌ها هستند و یک دسته فتنه‌ها. وقتی این دو با هم ترکیب شوند به شدت کارگرند؛ زیرا شبهات فضا را تاریک کرده و در فضای تاریک، فتنه‌ها تاثیرگذار می‌شوند. گاهی فتنه‌ای مثل فتنه ابن زیاد رخ می‌دهد که وارد کوفه می‌شود، مردم را تهدید به لشکر شام و قطع حقوق می‌کند، اما این شبهات است که زمینه باروری فتنه‌ها را فراهم می‌کند و الّا در فضای روشن، فتنه‌ها کارساز نیستند.
اعلان بی‌نیازی نسبت به ولیّ خدا و طرح «حسبنا کتاب الله» اولین و اساسی‌ترین شبهه‌ای است که از زمان حیات خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آغاز شد. مورخان اهل سنت از جمله، طبری و دیگران نوشته‌اند: در آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم در حالی ‌که مردم در منزل حضرت بودند، فرمودند: دوات و قلم بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. کسی گفت: «إنّ الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله» به فارسی یعنی هذیان می‌گوید!! از قرائن تاریخی کاملاً‌ پیداست که گوینده این سخن کیست، شیعه و سنی تقریباً متّفقند که این شخص خلیفه دوم است.

البته؛ متأسفانه عده‌ای از علمای اهل سنت این جریان را توجیه کرده، گفته‌اند: این حرف بدی نیست. در دوره خلافتش نیز می‌گفت: «آن روزی که پیامبر آن جمله را فرمود، می‌خواست مسئله خلافت را مطرح کند، ولی من صلاح مسلمانان ندانستم.»
معاویه دو کار انجام داد: اول، این که احدی حق ندارد نقل حدیث در فضایل علی و اهل بیت کند، اگر کرد او را بکشید. دوم، به استاندارانش دستور داد برای عثمان و شیخین فضیلت نقل کنید. کار جعل فضایل به حدی رایج شد که خود معاویه گفت: بس است. جعلیاتی مثل: مَثَل اصحاب من، مَثَل ستارگان آسمان است، به هر کدام اقتدا کنید، هدایت می‌شوید.
جریان از اینجا شروع شد که، اسلام نیاز به «ولیّ» ندارد؛‌ بلکه کتاب برای ما کافی است، در حالی که شیعه و سنی متواتراً نقل کرده‌اند که حضرت صریحاً فرمودند: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی» بعضی از سنّی‌ها این روایت را نیز تحریف کرده، گفته‌اند: کتاب الله و سنتی!
شبهه از اینجا شروع شد که گفتند: قانون خدا وجود دارد؛ فرموده: نماز بخوانید، می‌خوانیم، روزه می‌گیریم، حج می‌رویم و … به جایی رسید که تدریجاً گفتند: کتابت حدیث معنا ندارد باید کتاب خدا را حفظ کنیم؛ چون اگر بخواهیم حدیث بنویسیم کتاب خدا از بین می‌رود؛ لذا نوشتن حدیث پیامبر را در زمان خلیفه اول منع کردند، تنها به این علّت که احادیث پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله)، صراحت بر فضایل اهل بیت(علیهم‌السلام) داشت. این شبهه ظاهر فریبنده‌ای هم داشت؛ چون می‌گفتند روایت به اندازه قرآن اهمیت ندارد؛ لذا نگذارید قرآن از بین برود، در حالی که مفسّر قرآن، کلام رسول خدا است. «لتبیـّن للنّاس ما نزّل إلیهم»(4) روشن است که اگر برای قرآن تبیین‌ کننده‌ای نباشد، متشابهات آن به دلخواه افراد، معنا می‌شود.
پی نوشت ها:
1. ابن طاووس، لهوف، ص 88، ترجمه رجالی تهرانی.
2. نقل شده که پدر ابوبکر، ابوقحافه، به پسرش گفت اگر بنا بر سن باشد من از تو پیرتر هستم.
3. عموی امام رضا(علیه‌السلام) که احتمالاً همان کسی هستند که در گلزار قم مدفونند.
4. سوره نحل (16)، آیه 44.



منبع : پایگاه اطلاع رسانی تبیان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر