ماهان شبکه ایرانیان

دانش گستری در تمدن اسلامی

پیامبر خاتم(ص) با سر دادن ندای

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

انگیزه های مسلمانان در دانش گستری

پیامبر خاتم(ص) با سر دادن ندای

«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»

جهان بینی ویژه و نوینی را عرضه داشت. این جهان بینی با تکیه بر وحدانیت خدا و روز بازپسین دلهای انسانها را به سوی جهانی برتر از جهان ماده و طبیعت سوق داد، اگر چه که دیدگان بشر را نیز به روی طبیعت و جهان مادی گشود و راههای شناسایی کائنات و حقیقت اشیا و اندیشیدن به شگفتیهای طبیعت و تامل در کیفیت و اسرار وجود را به وی آموخت و در این سیر او را به تعقل و تفکر و بهره گیری از مشاهده و حس و تجربه فراخواند. تردیدی نیست که در پرتو این نگرش به هستی، بینش مسلمانان ژرفتر و آگاهیشان گسترده تر و انگیزه آنان برای بدست آوردن دانش بیشتر شد، افزون براین، گفتارهای بلیغ پیامبر(ص) و خاندان و اصحاب نامدارش درباره منزلت دانش، اشتیاق ایشان را به تحصیل علم افزون ساخت. آنچه از این گفتارها در نصوص دینی به یادگار مانده است، چنان بسیار است که گرد آوردن آنها در یک فصل ممکن نیست، از اینرو، در اینجا به این گفته شریف بسنده می شود:

«کسب علم کن زیرا آن کس که به خاطر خدا بیاموزد چنان است که کاری نیکو انجام داده و آن کس که درباره اش سخن بگوید خدا را ستایش کرده است. آن که علم را پژوهش کند خدا را پرستیده و آن که تعلیمش را اشاعه دهد، خیرات کرده و آن که علم را به هدفهای شایسته اش برساند خدا را عبادت کرده است. علم صاحبش را توانا می سازد تا حلال را از حرام باز شناسد، راه بهشت را روشن می سازد، دوست ما در بیابان، همدم ما در تنهایی و یار ما به هنگام محرومیت از دوستان و نیز رهنمون ما به سعادت، نگهدار ما در بینوایی، زینت ما در جمع یاران و زره ما در برابر دشمنان است. با کسب علم بنده خدا به درجات رفیع نیکی و به مقامی شریف می رسد، در این جهان همدم بزرگان و در آن جهان قرین سعادت کامل است. » (1)

از اینها گذشته، پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن بسیار تشویق می کرد. چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران را که نمی توانست فدیه بپردازد در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می آموخت آزاد می ساخت. همچنین به تشویق وی بود که زید بن ثابت زبان عبری یا سریانی - یا هر دو زبان - را فرا گرفت و این تشویق وترغیب سبب می شد که صحابه به جستجوی علم روی آورند، چنانکه عبدالله بن عباس، بنابر مشهور، به کتب تورات و انجیل آشنایی پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص به تورات و به قولی نیز به زبان سریانی، وقوف پیدا کرده بود. (2)

این همه تاکید بر ارجمندی دانش اندوزی در جامعه ای که در هیچ یک از میدانهای علوم، جنبشی از خود بروز نمی داد،از نظر پژوهشگران بسیار مهم تلقی شده است. برای اینکه مترقی ترین قبیله عرب، غسانی ها بودند که از حیث تمدن و ارتقای عقلی و فکری نسبت به تمام عرب حتی اهالی حیره، امتیاز و برتری داشتند. زیرا آنها از فرهنگ و تمدن یونان و روم بهره مند بودند، حتی برخی از آنها با ایرانیان یا رومیان علاقه نشان می دادند و به دو زبان پارسی و رومی سخن می راندند و دین آنها نسبت به کیش اعراب امتیاز داشت زیرا آنها یا مسیحی و یا زردشتی بودند. ولی با تمام این احوال، از علم و ادب چیزی که در خور یادکردن باشد نیندوختند. (3)

بلاذری در فتوح البلدان آورده است:

«هنگام ظهوراسلام، درقبیله قریش که سررشته دار اموربودند، بیش از هفده نفرباسواد که از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار باشند، وجود نداشت. او این هفده تن را نام می برد و سپس از شمار اندک باسوادان قبایل دیگر یاد می کند و آنگاه می افزاید: به خاطر کم بودن نویسنده و نوشتار، هر کس را که نوشتن و تیراندازی و شناکردن می دانست «کامل » لقب می دادند (4) سخن از دانش و دانش اندوزی در چنین جامعه ای، آنهم به آن اندازه که در قرآن و کلمات محمد(ص) و خاندان گرامی او آمده است، واقعا شگفت آور است.

از این مقوله که بگذریم، ماهیت احکام اسلام و اجرای درست آنها، تعلیم و تعلم و حتی خلاقیت و اختراع را اجتناب ناپذیر می ساخت، مانند علم هیئت و نجوم که در تعیین اوقات نماز و روزه و تشخیص سمت و سوی قبله به مؤمنان یاری می رسانید. و یا ریاضیات و هندسه که در تعیین میزان مالیاتهایی چون خمس و زکات و خراج و سهم الارث وکفارات ودیات و... به آنان کمک می کرد همچنین آموزش قواعد جنگ و آلات نظامی و حتی اختراع و نوآوری در این باره که لازمه اجرای احکام دفاع و جهاد بود، بخصوص تاکید اسلام بر جهاد و آمادگی نظامی و ساختن سلاح های جنگی،اهمیت آن رادو چندان می کرد. (5)

علاوه براینها، تاکید اسلام بر حفظ سلامتی وبهداشت تن و روان، از عواملی بودکه مسلمانان رابه فراگیری وگسترش علم پزشکی ترغیب می نمود.

به رغم این همه اصرار و ابرام بر دانش پژوهی و دانش گستری، هنوز هم کسانی تحت تاثیر اندیشه های ناسیونالیستی با تشبث به برخی از گرایشها که مربوط به افراد و یا گروههایی از مسلمانان و یا شرایط و زمان و مکان ویژه ای بوده است، به انکار و مسخ و تحریف حقایق می پردازند و این کتمان حق تنها به اروپاییان متعصب و کینه توزی چون گوبینو و ارنست رنان و... محدود نمی شود، بلکه عوامل فراماسونری در ایران نیز دست کمی از آنان ندارند. (6)

کیفیت دانش گستری مسلمانان

این آموزه ها به مدد ایمان درونی، سبب می شود تا مسلمانان نخست به فرا گرفتن معارف دین خود بپردازند. از اینرو، به یاد سپردن و قرائت قرآن و حدیث و پس ازآن ضرورت تفسیرنصوص دینی واستنباط احکام شرعی دانشهایی را ایجاب می کرد که تا آن روزگار پیشینه ای نداشت.

این پدیده نو، با احساس تعهد مؤمنان نسبت به صیانت از قرآن و حدیث، لزوم ثبت متون مذکور را اجتناب ناپذیر می نمود به همین جهت گروهی به نام کاتبان وحی و حدیث در جامعه اسلامی بوجود آمدند و مانع از مسخ وتحریف میراث رسول اکرم(ص) شدند.

تاکید قرآن بر اهمیت قلم و نگارش، و ارجمندی آن نزد پیامبر و خاندان وی این رغبت را تشدید می نمود. (7) از اینرو، کتابت و تالیف در سرزمین اسلام اعتبار ویژه ای یافت و هر روز بر شمار کسانی که اندوخته های قاریان و راویان را می نگاشتند افزوده می شد. یکی از این نویسندگان سعید بن جبیر (م 96ه/714م) است که خود، این واقعیت را چنین گزارش کرده است:

«در کلاس درس ابن عباس، من معمولا بر روی صفحه کاغذ می نوشتم، اگر صفحه کاغذ پر می شد بر قسمت چرمی بالای کفشهایم می نوشتم و سپس بر دستهایم می نوشتم، پدرم همواره به من می گفت: درسها را حفظ کن، اما حفظ آن همراه با نوشتن باشد. هنگامی که از درس فارغ شدی و به خانه بازگشتی، گفته های استاد را بنویس، در این صورت اگر به آنها نیاز داشته باشی یا حافظه تو مدد نکند، تو آن گفته ها را بصورت نوشته در اختیار خواهی داشت

آقای ضیاءالدین سردار، سردبیر مشاور مجله inguitry ، در توضیح این گزارش، می نویسد: براستی ابن جبیر بر روی چه چیزی می نوشت؟ احتمالا کاغذ مورد استفاده اش از پاپیروس بود که از ریشه گیاهی به همین نام ساخته می شد و یا ورقی از پوست بز بود. یادداشتهای جمع آوری شده ای از این نوع، به سادگی بین دانش پژوهان و طالبان علم رد و بدل می شد. غالبا این یادداشتها به صورت کتاب در می آمد. (8)

مدارک بدست آمده حاکی ازآن است که عروة بن زبیر(م 95-94) نخستین کسی بود که به جمع آوری این چنین یادداشتهای ورق پاره ای همت گماشت،شاگرد وی زهیر(م 125) تعداد بسیار زیادی از این کتابها راجمع آوری کرد به گونه ای که در منزلش جایی برای دیگر امور نبود. (9)

وقتی مسلمانان سمرقند را گشودند(94 ه.ق، 712 م)، تهیه خمیر کتان و دیگر گیاهان الیافدار را از چینیان آموختند که از آن خمیر صفحات بسیار نازک می ساختند و خشک می کردند این صنعت به خاور دور و نزدیک آمد و در زمانی که هنوز اوراق بردی (پاپیروس) فراموش نشده بود، به جای کاغذ پوستی به کار رفت.

در سال 751 میلادی (130 سال بعد از ظهور اسلام)، مسلمانان اسیران جنگی چینی را که از چین همراه آورده بودند در شهر سمرقند مقیم کردند. شرط آزادی آنان را ادامه شغل سابقشان قرار دادند. آنگاه معلوم شد که بعضی از اسرا در کارخانه کاغذ سازی کار می کرده اند. همین امر سبب شد که در شهر سمرقند صنایع کاغذ سازی مهمی رشد کرد. (10) نخستین کارگاه کاغذ سازی در قلمرو اسلام، به سال 178 ق (794م) دربغداد به دست فضل بن یحیی، وزیر هارون الرشید گشوده شد، آنگاه مسلمین این صنعت را به سیسیل و اسپانیا بردند و از آنجا به ایتالیا و فرانسه رسید. پیش ازآن کاغذازسال 105 میلادی در چین به کار می رفت. پس از آن مسلمانان این صنعت را در همه کشورهای تحت قلمرو خویش از عربستان و مصر تااسپانیا و سیسیل توسعه دادند و از این طریق کاغذ به دنیای غرب نیز راه یافت، و کار کتابت را آسان نمود. نوشتن کتاب، نسخه برداری، کتابفروشی و کتابداری، امور بسیار رایجی در میان مسلمانان شد بگونه ای که به گفته یعقوبی در سال 278 ه ق. بیش از یکصد کتابفروشی در بغداد بود که علاوه بر فروش کتاب، از کتابها نسخه برداری نیز می کردند نوشتن خطوط تزیینی، تشکیل مجامع ادبی و استنساخ کتاب نیز پر رونق بود.

تکوین نظام آموزشی

تثبیت نظام اسلامی و نیرومند شدن مسلمین زمینه ای فراهم آورد که میل به امنیت و آسایش و رفاه تشدید و حس تفوق طلبی بر اقوام وملتهای دیگر تحریک گردید. اشتیاق قوم عرب به کشورگشایی و گسترش سرزمین اسلامی علاوه بر جنبه دینی و انسانی، که عزت و سرفرازی اسلام و مسلمین و نجات مستضعفین و محرومین بخش مهمی از آن بود، واکنش طبیعی تحقیری بود که تمدنهای غالب و قاهر روم و ایران بر آنان روا می داشتند. آگاهی بخشیدن به مسلمانان نخستین واصلاح روحیات،اخلاقیات وآداب ورسوم نادرست موروثی با بعثت پیامبر خاتم آغاز شد و پس از رحلت آن حضرت توسط اهلبیت و اصحاب بزرگ او ادامه یافت. آموزشهای نخستین شامل: حفظ آیات قرآن، فراگیری احکام دینی و آموختن آداب اخلاقی بود، اما با شکل گرفتن نظام اجتماعی و سیاسی، آگاهی های مورد نیاز دیگر بر آن افزوده شد، دیری نپائید که تامین امنیت و آسایش و رفاه به عنوان وظیفه نظام شناخته شد و در پی آن عمران و آبادانی و توسعه صنعت و اختراع و شهرنشینی،یکی پس ازدیگری آموزشها ودانشهای تازه ای را طلب نمود.

در آغاز، ... ستادهای آموزش، همان مساجد بودند، مساجد مکان عبادت، آموختن و حل و فصل مرافعات عمومی مسلمانان بشمار می آمدند. نخست، مسجد پیامبر در مدینه و پس از آن مساجد دیگر، آموزشگاههای پر جاذبه ای برای ایمان آورندگان محسوب می شدند. اجتماع مسلمانان در این اماکن مقدس علاوه بر عبادت، برای کسب آگاهی، سامان دهی امور و دانش اندوزی بود. از اینرو، برخی مساجد در شهرها با صفت جامع که از کلمه جمع شدن مشتق شده است معروف گردیدند. در همین مساجد، به امور سیاسی و اجتماعی رسیدگی می شد. قضاوت و دادخواهی نیز در همانجا انجام می گرفت. علاوه بر اینها، محل استراحت مسافرین و بینوایان هم بود.

اماآنچه که مهمتر واکنون موردبحث ماست نقش مسجد در آموزش مسلمانهاست. نخست فراگیری و حفظ قرآن و حدیث و سپس آگاهیهای فردی و اجتماعی در برنامه آموزش مساجد قرار گرفت. در آغاز، پیامبر خود امر آموزش را به عهده داشت و اصحاب بزرگ او به طور مرتب در این کلاسها حضور می یافتند. پس از مرگ پیامبر، طالبان مشتاق علوم دنبال هر نماز گرد یاران پیامبر و بزرگان قوم حلقه می زدند و به موعظه های آنان گوش فرا می دادند. این سنت تا قرنها ادامه داشت.

از اینرو ناصرخسرو در سفرنامه خود، از مسجدی در مصر این گونه یاد می کند: «در میان بازار مسجدی است که آن را «باب الجمع » گویند... و مدام درآن مدرسان ومقریان نشسته و سیاحتگاه آن شهربزرگ،آن مسجد است و هرگز نباشد که در او کمتر از پنج هزار خلق باشد چه از طلاب علوم وچه از غریبان وچه ازکاتبان که چک و قباله نویسند و غیرآن (11)

دانشوران مسلمان همواره از مسجد به عنوان محل درس بهره می گرفتند چنانکه نوشته اند: زبان شناس مشهور، ابوعمر زاهد، در مسجد منصور بغداد صرف و نحو عربی را تدریس می کرد. سعید بن مسجع در مسجد پیامبر در مدینه موضوع شعر و شاعری را مورد بحث و گفتگو قرار می داد. حتی بررسی طب در مساجد به خصوص مساجد بزرگ کار عجیب و غیر عادی نبود. مطالب و موضوعات سنتی و همین طور مطالب کلاسیک در محیط مسجد حفظ و حراست شدند.

مسجد جایی بود که دانشجویانی در آغاز جمع می گردیدند و برای مدتی مشخص مشغول آموزش و نگارش می شدند. امکانات و تسهیلاتی که برای انجام این فعالیتها اختصاص می یافت از هدایا، بخششها و موقوفاتی تامین می شد که از سوی افراد ثروتمند یا حاکمان و فرمانروایان وقت پرداخت می گشت. هزینه کرسیهای تدریس که در قسمتهای مختلف مسجد دیده می شد از طرف مردم اعطا می گردید. تعدادی از مساجد بزرگ موقعیت دانشگاه را داشتند. جامع الازهر در قاهره نیز چنین بود و جامع قیروان در تونس و مساجد دیگر در نقاط مختلف، مانند دانشگاه عمل می کردند و در آنها بجز تدریس علوم دینی، فلسفه و نجوم و غیره نیز آموزش داده می شد. (12)

در سال 245 ق، در شهر فاس مسجد بزرگی ساخته شد که تنها محل انجام مراسم عبادی نبود، بلکه مانند یک دارالعلم مورد استفاده همه دانش پژوهان بود، طالبان علم از شهرهای دور و نزدیک برای کسب دانش به این مکان می آمدند و علوم و معارف گوناگونی را از آنجا به ارمغان می بردند. البته آموزشهای این مسجد به حدیث و تفسیر و فقه خلاصه نمی شد و علوم ریاضی و نجوم و جغرافیا را نیز در بر می گرفت. این مؤسسه نخستین مرکزی بود که علوم مختلف در آن تدریس می شد و دانشجویان خارجی با مذاهب گوناگون، از آن بهره می گرفتند. ناگفته نماند که در اوقات نماز و اعیاد مذهبی و ماه رمضان کلاسهای درس موقتاتعطیل وبه آموزش علوم و معارف دینی و برگزاری مراسم عبادی بسنده می شد. این مسجد که از آن به دانشگاه «قرویین » تعبیر شده است، شاید نخستین مدرسه پیشترفته در دنیا باشد. (13) لذا اسلام شاید تنها دینی است که دانش آموزی را عبادت دانسته و مسلمانان تنها امتی بودند که علم و عبادت را در کنار هم آموختند، و مسجد را مکان مقدسی از برای هر دو قرار دادند.

البته کم کم مدرسه هایی تاسیس شد که در آنها قرآن، حدیث، دستور زبان عربی و خط تعلیم داده می شد. در این مدارس کودکان مسلمان درس می خواندند. مدرسه هایی نیز به وجود آمد که آموزش آن در دست ذمیها( غیرمسلمانان) بود. اما معلمان این مدارس درباره اسلام و علوم دینی درسی نمی دادند. رفته رفته، مدرسه های بزرگی تاسیس شد، چنان که نوشته اند در مدرسه کوفه، که مدتی به مدیریت ابوالقاسم البلخی اداره می شد، سه هزار شاگرد درس می خواندند. شمار مدارس کوچک نیز در همه جا رو به فزونی بود، چنان که ابن حوقل در سفر خود به سیسیل سیصد معلم ابتدایی را برشمرد. در دوره ابتدایی، تعلیم قرآن کریم، ادبیات، سخن سنجی و ریاضیات تدریس می شد. با روی کار آمدن حکومتهای فاسد و ستمگر و شکل گرفتن طبقات مختلف اجتماعی، طبقات اعیان و اشراف، با استخدام آموزگاران خصوصی در خانه ها و کاخ ها، آموزش فرزندان خویش را ارتقا بخشیدند.

ابوالفرج در اغانی آورده است که:«عبدالحکیم بن عمربن عبدالله بن صفوان الجحمی (درعصراموی) خانه ای گرفته بود که در آن شطرنج ها و نردها و دفاتری وجود داشت که در آنها از هر علم موجود بود و در دیواره اش میخهاکوبیده بود وهرکس که می آمدلباسهایش رابرمیخهاآویزان می کرد، سپس دفتری باز می نمود و می خواند و یا اگر برای مطالعه آمادگی داشت با وسایلی که در آنجا بود به بازی می پرداخت (14)

فتوحات سریع مسلمین وبدست آوردن غنایم معنوی از سرزمینهای پهناور و گنجینه های فرهنگ و تمدن بر سرمایه های امت اسلامی افزود. یهودیان و مسیحیان به دین نو گرویدند و ایرانیان و هندیان و سریانیان و مصریان و مغربیان و اسپانیاییان به شریعت پیروز گردن نهادند. آنهایی هم که خواستند بر معتقدات کهن خود باقی بمانند توانستند راهی برای همکاری با سران اسلام بیابند. تساهل و اعتدال اعراب نسبت به ملتهای مغلوب، خاصه در مبادی دوران شکوفایی اسلام، احتمالا در تاریخ ملتهای غالب بی سابقه است.

مدرسه به معنای اصطلاحی نزد عرب از اواسط قرن پنجم هجری پدید آمده و این غیر از مسیر علوم است زیرا که حکمت و دانش و اماکن آموزش و خواندن و نوشتن از سالهای نخست ظهور اسلام به وجود آمده بود. عرب واژه مدرسه را از عبرانی و یا آرامی گرفته است. عربها این مؤسسات علمی و آموزشی را، به معنایی که اکنون رایج است، پیش از قرن چهارم نمی شناختند و از روشهای آموزش عالی آگاهی درستی نداشتند. ولی از قرن دوم، آشنایی آنها آغاز شد و به طور محدود محافلی را ایجاد کردند، بویژه در زمان هارون و فرزندانش، که «دارالحکمه » مشهوربغدادتاسیس واز ملحقات آن رصدخانه نجوم و مترجمان ونسخه برداران وکتابخانه عمومی بودکه باتالیفات نفیس وکمیاب به زبانهای گوناگون زینت یافته بود و البته این نهاد به سازمانهای علمی امروزی بسیار شبیه بود ودانشمندان بسیاری درآن بودند که نام بسیاری از آنها در کتابهای تاریخ ثبت شده است; مانند یحیی بن ابی منصور منجم، ممدبن موسی خوارزمی، صنوبری حلبی،ابن نوبخت واولادشاکر. (15)

اما دانشهایی که در این دارالحکمه تدریس می شد در زمینه های گوناگون بود، مانند طبیعیات و موسیقی که به علوم قدیم موسوم شده اند. یاقوت از جعفر موصلی (متوفای سال 323ه.ق) نقل می کند: در یکی از شهرها آموزشگاهی بود که در آن کتابخانه ای بزرگ وجود داشت که در خزانه آن کتابهای بسیاری از علوم گوناگون گرد آمده بود و وقف دانش پژوهان شده بود، و از ورود هیچ کس جلوگیری نمی شد و حتی اگر غریبی جویای دانش مراجعه می کرد به او امکانات آموختن و نوشتن واگذار می گردید.

این گونه گزارشها نشانگر آن است که مدارس کوچک محلی، شبیه مدارسی که عباسیان پس از این بنیان نهادند، قبلا شکل گرفته بود. این مدارس نه تنها از خدمات و امکانات مناسب آموزشی و پژوهشی برخوردار بودند بلکه از جهت گزینش استادان شایسته ضوابط متینی را معمول می داشتند که در کتابهای باقی مانده از آن دوره مندرج است; از جمله صفات ذیل را برای هر مدرس الزامی می دانستند: 1- داشتن قلب و زبان پاک از غیبت و خیرخواه در امور و معتدل و دارای نسبی شریف و سالخورده; 2- اینکه با پادشاه آمیزش نکند و دنیا او را بگونه ای مشغول نکند که از امر دین باز ماند و اگر از معاشرت با سلطان ناگزیر ماند، او باید مصلحت دینش را در نظر داشته باشد.

صفات مدرس، شروط لازم برای دانشجو، اوقات مناسب برای تدریس، آمادگی برای درس، کیفیت تدریس، اسکان دانشجویان، ساختمان مدرسه و موقوفات مدرسه از مسائلی است که در فرهنگ آموزشی مسلمانان پر اهمیت بوده است. (16)

باظهورخلافت عباسی درقرن دوم(هشتم م)، مرکز امپراتوری اسلام از دمشق به بغداد منتقل شد و نفوذ عناصر غیر عرب از جمله ایرانیان رو به افزایش گذاشت. تلاشهایی به وقوع پیوست تا نهضت عباسیان را در مقابل اعراب و تشیع ایرانی را در مقابل تسنن عربی یک نهضت ملی ایرانی قلمداد کند، درحالی که تشیع خاستگاهی عربی داشت .

به موازات گسترش اسلام در سرزمینهای پهناور خاوری و باختری، اختلافات و منازعات بر سر قدرت در درون امپراطوری اسلامی شدت یافت و در نتیجه مملکت اسلامی، که با قدرت حکومت اموی اداره می شد، تجزیه گردید و طولی نکشید که «در دنیای اسلام در یک زمان سه خلیفه حکومت می راند: عباسی دربغداد، فاطمی درمصر واموی در اندلس (17) تردیدی نیست که مراکز خلافت یکی از پر رونق ترین مراکز تمدن و فرهنگ در جهان آن روز بوده است. انتقال پایتخت عباسیان از بغداد به خراسان این منطقه را نیز در شمار مناطق یاد شده قرار داد.

ورود دانشها از سرزمینهای دور به عالم اسلام اسباب و عواملی داشت که از آن شمار است: 1- ازدواج میان مسلمانان و یهودیان یا میان مسلمانان و مسیحیان به رغم مخالفت آباء کلیسا;

2- وجود زبان عربی به عنوان زبان رسمی و مشترک همه اقوام و ملتهایی که در سرزمین اسلامی زندگی می کردند;

3- حضور پزشکان حاذق و دانشمندان بزرگ (یهودیان و مسیحیان عموما و نسطوریان خصوصا) در دربار خلفای اسلامی.

به این ترتیب، اختلاط بزرگی میان عناصر گوناگون جهان اسلام فراهم آمد و مبادله همه جانبه اندیشه های عقلانی در این جهان نو رونق گرفت. اعراب خود را در تماس مستقیم با تمدن یونانی - ایرانی یافتند و تحت تاثیر مستقیم و عمیق آن قرار گرفتند.

نخستین کوششهای مسلمانان در کار ترجمه

در پایان قرن اول هجری، مترجمان اسلامی شروع به ترجمه نمودند ولی نهضت واقعی ترجمه از نیمه دوم قرن دوم پا گرفت. در قرن سوم هجری، یعنی عصر کلاسیک اسلام، این نهضت به اوج خود رسید و تا پایان قرن پنجم ادامه یافت. در قرنهای ششم و هفتم نیز به مترجمانی بر می خوریم، اما آنها همه در مرتبه ای فروتر جای می گیرند زیرا هیچ کاری که چنگی به دل بزند عرضه نکردند. بنابراین، مسلمانان بیش از سه قرن سخت مشغول ترجمه آثار علمی و فلسفی و ادبی و مذهبی تمدنهای کهن بودند و از میراث انسانی بزرگی که سرچشمه های آن در شش زبان شناخته آن زمان، یعنی عبری، سریانی، فارسی، هندی، لاتینی و از همه مهمتر یونانی بود برخوردار شدند. (18)

مؤسسه ای علمی به نام «بیت الحکمه » برای جای دادن مترجمان و حفظ آثار آنها بنیان نهادند و هیئتهایی در جستجوی کتابهای ارجمند به ایران و هند و قسطنطنیه گسیل داشتند و برای آنکه اندیشه های مضبوط در زبانهای دیگر را با امانت تمام به زبان عربی برگردانند، هم ترجمه کردند و هم ترجمه های پیشین را تصحیح یا دیگر بار ترجمه کردند. این ترجمه های گوناگون سرآغاز علم آنها و تحقیق و تتبع آنها بود. (19)

می گویند که کار، خود اندامساز است و نیازهای آدمی خود نیروی محرکه هر نوع فعالیت جسمانی یا فکری را تشکیل می دهد. به همین سبب است که مسلمانان برای تغذیه روان و تن به دستاوردهای تمدنهای کهن روی آوردند. بااین همه، نخستین ترجمه های آنهادر زمینه علومی بود که رابطه ای مستقیم با کار و زندگی روزمره داشت; زیرا همواره نخست باید زیست و آنگاه به فلسفه پرداخت. خالد بن یزید، حکمران مصر در زمان خلافت امویان، رغبتی تمام به کیمیا و علوم طبیعی داشت که شاید معلول اقامت او در مصر بود و کتابهایی نیز در کیمیا نوشت. این حکمران کیمیادوست فرمان داد تا حکمای اسکندرانی کتابهای کیمیایی و طبی را که به زبان یونانی یا قبطی بود به عربی ترجمه کنند. به گفته ابن ندیم، این نخستین ترجمه ای بود که در جهان اسلام صورت گرفت و اینکه ابن خلدون و نیز ژوردن Jourdain کتاب اصول اقلیدس را نخستین کتاب یونانی دانسته اند که به فرمان منصور، خلیفه عباسی، به عربی ترجمه شده حکمی نادرست است.حجیت ابن ندیم دراین باره انکارناپذیر است و ترجمه های خالد بر ترجمه هایی که درزمان حکومت خاندان عباسی صورت گرفته زمانا تقدم دارد. به فرمان خلیفه دیگر اموی، یعنی عمربن عبدالعزیز که در میان خلفای خاندان خود از همه بیشتر به علم رغبت داشت، رساله ای هم درطب به عربی ترجمه شد. امااین ترجمه ها همه ناقص بود و غالبا جز کنجکاویهای شخصی راارضانمی کردودرنتیجه اهمیت چندانی نداشت.

خاندان عباسیان نیز ترجمه های اسلامی را با جدیت تمام و به شیوه ای درست تمشیت دادند. دومین خلیفه آنان، یعنی منصور، که شوقی وافر به علم داشت، عصر بزرگ تفحصات علمی عرب را گشود، بغداد را بنیان نهاد (145 ق) و وارث آتن و اسکندریه کرد و در اثنای بنای این دارالخلافه عباسی به جستجوی پزشکان و مترجمانی پرداخت که راهگشای فرهنگ اسلامی شدند. جانشینانش نیز همان راه و روش او را دنبال کردند، خاصه مامون که نهضت نوآوری را به کمال رسانید و بر تشویق ترجمه و مطالعه تحقیقی آثار کلاسیک افزود. (20) به همین جهت، دیری نپایید که اعراب مسلمان با دانشهای ملل گوناگون اعم از یونانی و سریانی و ایرانی آشنا شدند. آنها بزودی علوم گوناگون را از ملل مختلف آموختند و در آنها ابتکارها و تصرفاتی به عمل آوردند، بویژه علوم عقلی را در چهارچوب باورهای خویش، اصلاح کرده و آن را وسیله پیشبرد اعتقادات اسلامی قرار دادند. مسلمانان عناصر مناسبی از فرهنگهای مختلف را هضم و جذب و موارد ناسازگار آنان را دفع کردند. علوم طبیعی و تجربی را نیز برای گسترش آئین خود، به استخدام در آوردند.

به قول دکتر زرین کوب، تمدن اسلام، که بدین گونه وارث فرهنگ قدیم شرق و غرب شد، نه تقلیدکننده صرف از فرهنگهای سابق بود و نه ادامه دهنده محض; ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده. دوره کمال آن، که با غلبه مغول به پایان آمد، دوره سازندگی بود - ساختن یک فرهنگ جهانی و انسانی - و در قلمرو چنین تمدن قاهری، همه عناصر مختلف البته راه داشت: عبری، یونانی، هندی، ایرانی، ترکی و حتی چینی. اگر مواد این ترکیب در نظر گرفته شود عنصر هندی و ایرانی هم، به هرحال، از حیث کمیت از عنصر عبری و یونانی کمتر نیست، اما اهمیت در ترکیب ساختمان است و صورت اسلامی آن که ارزش جهانی وانسانی دارد. به علاوه، آنچه این تمدن را جهانی کرده در واقع نیروی شوق و اراده کسانی است که خود از هر قوم و ملتی که بوده اند منادی اسلام و تعلیم آن بوده اند. بدین گونه، مایه اصلی این معجون، که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده می شود، در واقع اسلام بود که انسانی بود و الهی، نه شرقی و نه غربی. جامعه اسلامی هم، که وارث این تمدن عظیم بود، جامعه ای بود متجانس که مرکز آن قرآن بود، نه شام و نه عراق. با وجود معارضاتی که طی اعصار بین فرمانروایان مختلف آن روی می داد در سراسر آن یک قانون اساسی وجود داشت: قرآن که در قلمرو آن نه مرزی موجود بود، نه نژادی، نه شرقی و نه غربی. (21)

کتاب و کتابخوانی در تمدن اسلامی

همانگونه که یاد کردیم، فرمانهای قرآن و پیامبر و سیره رهبران دینی و نخبگان جامعه اسلامی به همراه نیازهای روحی و مادی، انگیزه ای نیرومند برای دانش پژوهی و علم گستری گردید. به برکت همین روحیه و فرهنگ بود که دانشمندان مسلمان توانستند در مدت کوتاهی آثار گرانبهایی به جامعه بشری عرضه بدارند. عشق به مطالعه و تحقیق چنان فضایی را به وجود آورده بود که تاسیس کتابخانه نیاز مبرم جامعه اسلامی شناخته شد و زمامداران را ناگزیر از تدبیر و اقدام تازه نمود. از اینرو، مامون در 815 م (200 ه) بیت الحکمه را با یک میلیون جلد کتاب در بغداد تاسیس نمود. در سال 891 م (278 ه) مسافری که از شهر دیدن کرده است، می نویسد که در بغداد بیش از یکصد کتابخانه عمومی دایر بود. در قرن دهم، شهر کوچکی مانند نجف چهل هزار جلد کتاب داشت.خواجه نصیرالدین طوسی،مدیررصدخانه مراغه مجموعه ای، مشتمل بر چهارصد هزار عنوان کتاب گرد آورد. در اسپانیای اسلامی، الحاکم، خلیفه قرطبه، در قرن دهم (قرن چهارم ه ق) با داشتن کتابخانه ای مشتمل بر چهارصد هزار جلد کتاب بر خود می بالید، در حالی که چهار قرن بعد، شارل خردمند پادشاه فرانسه، به سختی توانست نهصد جلد کتاب گردآوری کند. ولی حتی در دنیای اسلام هیچ کس همت العزیز، خلیفه فاطمی مصر، را نداشت; زیرا وی کتابخانه ای مشتمل بریکملیون وچهارصدهزارجلدکتاب دایرنمود که ازآن جمله شش هزارجلدکتابهای ریاضی وصدوهشتاد هزار جلد کتاب فلسفی بود. (22)

حکم بن ناصر، که در سالهای 50-366ه (961-976م) بر اندلس حکومت می کرد، اقسام علوم و فنون را ترویج نمود و دانشمندان و اهل فضل را پیوسته مورد انعام و نوازش قرار می داد. او به جمع آوری کتب علاقه فراوانی داشت،بطوری که ابومحمد بن حزم ازتلید خصی که رئیس کتابخانه سلطنتی بوده است نقل می کندکه فهرست کتابخانه 44 جلد بوده ودرهرجلدی 20ورق تنهابه اسامی دیوانهااختصاص داشته است. (23)

علاوه براینها، در غالب مسجدها کتابخانه ای وجود داشت و در بیشتر شهرها کتابخانه های عمومی بود که تعداد زیادی کتاب در آن گردآورده و درهای آنان را به روی مردم گشوده بودند. (24)

کتابخانه بصره به دانشورانی که در آنجا مطالعه می کردند مقرری و اعانه هایی می داد... وقتی مغولان، بغداد را ویران کردند سی و شش کتابخانه عمومی درآنجابودواین بجزکتابخانه های خصوصی بود.نوشته اند: وقتی امیربخارادانشمندی به سوی خویش خواند، وی (واقدی) نپذیرفت و فقط چهارصد شتر برای حمل کتابهای خود درخواست کرد. پس از درگذشت واقدی، مورخ معروف، ششصد صندوق پرازکتاب به جای ماند که برای برداشتن هر صندوق دو مرد لازم بود. بعضی از بزرگان مانند صاحب بن عباد،به قدر همه کتابخانه های اروپا کتاب داشتند. (25)

مسلمانان و طبقه بندی علوم

رواج دانش پژوهی در جهان اسلام، سبب به وجود آمدن علوم گوناگون در میان مسلمانان گردید. این علوم که برخی از قرآن سرچشمه گرفته بود و از ابتکارات مسلمین بشمار می رفت شامل دانشهایی می شد که به فهم معارف دینی، استنباط احکام اسلامی، دفاع از عقاید و آموزه های شریعت مدد می رساند. گروهی دیگر از علوم اگر چه از گذشته وجود داشت، ولی رهنمودهای قرآن و رهبران اسلام و نیازهای جامعه جدید انگیزه ای نیرومند به مسلمانان می بخشید تا در تحصیل و گسترش و رشد و تکامل آنها بکوشند.

دسته اول، علومی هستند از قبیل قرائت، فقه، اصول، تفسیر، نحو، صرف، معانی، بیان، بدیع و امثال آنها که از نتیجه کاوش در قرآن مجید به وجود آمده و زبان و ادبیات عرب را تکامل بخشیده و نظم اجتماعی و سیاسی آن را استوار ساخته است.

دسته دوم، علومی هستند که مسلمین از میان کتابهایی که گرد قرون به چهره آنها نشسته بود، آنها را به دست آوردند و از میان کتابخانه ها به محیط بحث و بررسی کشانیدند.

کوشش مسلمانان برای طبقه بندی، تقسیم ارسطویی علوم به نظری و عملی و صناعی بود، بدان صورت که در فصل (1) - (E) در کتاب متافیزیک ارسطو توصیف شده و این طبقه بندی بعدها رفته رفته کاملتر شد. علوم اسلامی بر علوم قدیمی افزوده شد و معرفت دینی و مابعد الطبیعی به معنی عرفان، بالاترین درجه را پیدا کرد. یکی از قدیمی ترین و مؤثرترین طبقه بندیها از فارابی از کتاب احصاءالعلوم است. وی که در مغرب با ترجمه لاتینی آن، Descientiis ، توسط جرارد وی کرمونایی شناخته شده و نیز ترجمه ای به زبان عبری دارد با آنکه فارابی بعدا تحت الشعاع ابن سینا قرار گرفت، ولی دربسیاری از متفکران اسلامی که در پی او آمده بودند مؤثر بود و نشانه آن این است که طبقه بندی وی با جزیی تغییر، مورد قبول ابن سینا و غزالی و ابن رشد واقع شده است.

پس از نخستین کوششها برای طبقه بندی علوم این کار با تغییر جزئی و تکامل در قرن بعد، توسط ابن سینا در کتاب شفا و نیز در رساله دیگر او به نام فی اقسام العلوم و همچنین توسط اخوان الصفا در مجموعه رسائل ایشان دنبال شد و بعد دانشمندان دیگری آن را توسعه بخشیدند. سرانجام ابن خلدون بهترین توصیفها و طبقه بندی های علوم اسلامی را ارائه کرد. طبقه بندی وی به صورت اجمالی، نشان می دهد که علوم و فنون اسلامی به چه ترتیب در چندین قرن گذشته مورد تحصیل و مطالعه قرار می گرفته است. حتی اگر بسیاری از مدارس، مخصوصا در عالم تسنن، همه موضوعهایی را که ابن خلدون بر شمرده تدریس نمی کرده اند، در این مدارس معمولا اصول طبقه بندی او مورد قبول بوده در واقع این طبقه بندی را می توان صورت نهایی تقسیمات علوم در اسلام دانست. بر اساس این طبقه بندی، علومی را که در جهان اسلام تحصیل و تدریس می شد می توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف فلسفی و عقلی; یعنی دانشهایی که انسان می تواند بر حسب طبیعت اندیشه خود به آنها پی ببرد و به یاری مشاعر بشری خویش به موضوعات و مسائل و اقسام براهین و انواع تعلیم آنها رهبری شود.

ب نقلی و وضعی; یعنی دانشهایی که کلیه آنها مستند به خبر از واضع شرعی است و عقل را در آنها مجالی نیست، اگر چه فهم مقصود و تشخیص صحت و سقم خبر نیز نیاز به فعالیت عقلانی دارد.

علوم عقلی این دانشها را در بر می گیرد: 1- منطق; 2- علوم طبیعی که شامل پزشکی و کشاورزی می شود.3- علوم ما بعدالطبیعی یا الهیات که علوم ساحری و طلسمات، علم اسرار حروف و علم کیمیا را شامل می گردد. 4- علم مقادیر یا تعالیم که هندسه، حساب، موسیقی، نجوم و احکام نجوم را در بر می گیرد.

علوم نقلی نیز شامل علم قرآن، تفسیر و قرائت آن، علم حدیث، علم رجال، علم کلام، علم فقه، علم تصوف و علم زبان عربی مانند نحو، بیان و ادب می شود. همه علومی که بیان شد در همه مؤسسات علمی که غالب سازمانهای تعلیمی رسمی جهان اسلام را تشکیل می داده اند، تدریس نمی شده است. ولی از طریق سازمانهای رسمی یا تعلیم خصوصی، از نسلی به نسل دیگر انتقال می یافته و به همین جهت باید هر یک از آنها را جزیی از حیات عقلی اسلام بدانیم. (26)

بطورکلی، علوم اسلامی را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف - علوم عربیه اصلیه که پیش از ظهور اسلام نیز بوده و مهمترین آنها لغت، شعر و خطابه است.

ب - علوم اسلامیه که عبارت از آن دسته از علوم شرعی اسلامی است که شریعت اسلامی بدان نیازمند بود یا بوجود آمدن اسلام اقتضای آنها را می کرده است; مانند: فقه، حدیث، تفسیر و جز اینها.

ج - علوم دخیله یا علم اوایل: علومی که مسلمین بنا به طبیعت نیاز، از امتهای مجاور،مانندایران، سریان، یونان و هند گرفتند. (27)

مسلمانان و دانشهای نوین

رشد علمی مسلمانان در زمینه فهم معارف دینی وکشف احکام شریعت محدود نماند. آنها علاوه بر تاسیس علومی چون فقه و اصول و تفسیر، دانشهایی چون کلام وفلسفه و اخلاق را با نظام اندیشه قرآن پروراندند و با شیوه ای نوین طرح نمودند. حتی فراتر از اینها علوم طبیعی، ریاضی، تاریخ و جغرافیا، هنرهای زیبا و دانشهای تجربی را نیز کمال بخشیدند.

آندره بونارد (Andrebonnard) در تاریخ تمدن یونان با همه شوق و علاقه ای که نسبت به فرهنگ یونان دارد، ناگزیر اعتراف کرده است که علم یونانی در آغاز عصر اسکندری، فقط فرضیه و محاسبه تجریدی و انتزاعی بود. نه چیزی دیگر... زیرا پژوهشهای فلسفی به صورت تفکرات ذهنی صرف در آمده بود، علم طب، که به همت هروفیل (Herophile) و ارازیستراط (erasistrate) در قرون اول و دوم، همانند دوره بقراط، دوباره تجربی شده بود، به رغم بررسیهای نظری و اقتباسات جالینوس، فقط در مصر، که در آن جا تشریح نیز (به خصوص برای مومیایی کردن اجساد) متداول بود، پیشرفت کرد و توسعه یافت.

در ایران، نخستین شکوفایی علوم بین النهرین و هند پس از استقرار ثنویت مزدایی که در عصر ساسانیان دین رسمی شده بود پژمرده شد. ولی اسلام، که توحید ووحدت میان خداوانسان وطبیعت رابه ارمغان می آورد، تاثیر بسیار ثمربخشی روی ایرانیان، پس از مسلمان شدن ایشان، بر جای گذاشت، چنانکه دانشمندان و نوابغی جامع همه علوم زمان خود مانند رازی و ابن سینا و ابن هیثم از میان ایشان برخاستند.

عصر علوم اسلامی با گشاده رویی شگرف و با کوشش پیگیر برای جذب میراث فرهنگهای بزرگ گذشته آغاز شد. (28) مسلمانان نه تنها این علوم را پروراندند و کمال بخشیدند، بلکه در این عرصه ابتکارات، اختراعات و اکتشافات نوینی به جامعه بشری عرضه داشتند.

پی یر روسوازدانشمنددیگری به نام پی یر دوهم (pierreduhim) نقل می کند که اگر مسلمین فقط به این اکتفا کرده بودند که قسمتی از ثروت دنیای کهن را از مهلکه نجات دهندمی بایست نسبت به آنها حق شناس باشیم، درصورتی که آنان براین ثروت گنجینه های دیگری هم افزودند. (29)

چنانکه در عصر مامون، خوارزمی، علم جبر را پی ریزی کرد و کتاب او به نام الجبر والمقابله مرجع دانشمندان قرار گرفت. (30)

تاتشر و شویل در کتاب تاریخ عمومی اروپا می نویسند: «تا قرن سیزدهم میلادی، عدد صفر مجهول بود تا اینکه ریاضی دان مسلمانی به نام محمد بن موسی آن را کشف کرد و او کسی است که علامات اعشاری را برای نخستین بار بکار برد

این دو مورخ همچنین نقل کرده اند: «علم جبر از پدیده های مسلمانان بود و تعریفاتی بر محاسبه دایره مثلثاتی افزودند (31) در ریاضیات و هندسه ابوریحان بیرونی به کشفیات تازه ای دست یافت در هندسه مسطحه خواجه نصیرالدین طوسی به ابداعاتی نایل آمد. از تالیفات خواجه نصیرالدین طوسی کتاب الشکل القطاع است. این کتاب در نوع خود بی نظیر است. غربیان آن را به لاتین و فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده اند و در قرنهای متعدد، مدرک و مرجع علمای اروپا بوده، که معلومات خود را در مورد مثلثات مستوی و کروی از آن می گرفتند. خواجه نخستین کسی است که حالات ششگانه مثلث کروی قائم الزاویه را به کار برده و آن را در این کتاب آورده است. هر کس این کتاب رامطالعه کند، متوجه می شود که مطالب مزبور فقط در جدیدترین کتابهایی که در باب هردو نوع مثلثات تالیف شده موجود است. (32)

عباس بن فرناس (متوفای 887 م)،مخترع اندلسی، ازموالی بنی امیه، مردی فیلسوف و شاعر بود و از دانش فلکی اطلاع داشت. او اولین کسی است که ساختن شیشه رااز سنگ به اثبات رسانید و ساعت را برای شناسایی وقت درست کرد. او کوششهایی برای پرواز به فضا انجام داد.

در شیمی، جابر بن حیان به کشفیات نو و آفرینش آثار پرارج و بی بدیل دست یافت. در نورشناسی، ابن هیثم به کمک مطالعات و تجربیات فراوان به نتایج مهمی رسید. در علم مکانیک، فرزندان موسی بن شاکر با نگاشتن کتاب الحیل راه شناخت و ساخت دستگاههای مکانیکی را هموار کردند. در جغرافیا، ابو ریحان بیرونی و ابوالفدای حموی آثار ارزشمندی از خود بجا گذاشتند.

در نجوم، ابوعبدالله بتانی نظریات تازه ای ارائه داد. و اولین رصدخانه نجومی که در اروپا شناخته شد، رصدخانه ای بود که مسلمانان در اشبیلیه به وجود آوردند. البته مسلمین رصدخانه ها و آلات نجومی بسیاری ایجاد کردند. در فلسفه تاریخ و علم الاجتماع، ابن خلدون مطالب بی سابقه ای را عنوان کرد. در فلسفه سیاسی، فارابی و ماوردی با بهره گیری از کار پیشینیان نکات جدیدی را عرضه داشتند در روانشناسی، ابن سینا شیوه ای علمی پدید آورد. (33) در پزشکی، حنین بن اسحاق، محمدبن زکریای رازی و ابوعلی سینا آثار بی مانندی را از خود به یادگار گذاشتند.

پیشرفت مسلمین در علم پزشکی جنبه عملی و اجتماعی یافت و خدمات بهداشتی و درمانی به نحو بی سابقه و گسترده ای در جامعه اسلامی رواج یافت. به همین جهت نوشته اند که مسلمانان در ایجاد بیمارستانهای خوب و تهیه لوازم آن پیشاهنگ جهان بوده اند.

در کتاب تاریخ البیمارستانات فی الاسلام نوشته دکتر احمد عیسی بک حدود هشتاد بیمارستان که در کشورها و شهرهای اسلامی، در روزگار قدیم، برپا بوده معرفی شده است، از جمله بیمارستان احمدبن طولون، تاسیس سال 259 ه ق. گفته اند نخستین بیمارستانی که در سرزمین های اسلامی تاسیس شد بیمارستانی بود صحرایی (در میان چادر با برخی تجهیزات) در جنگ بدر. این بیمارستان به دستور پیامبر(ص) اکرم برپا شده بود. (34) اما بعدها این پدیده رو به رشد و کمال گذاشت و بیمارستانهای بزرگ و مجهزی تاسیس شد، از جمله بیمارستانی که نورالدین به سال 556 ه(1160 م) ایجاد کرده بود و سه قرن تمام بیماران را بدون دستمزد علاج می کرد و داروی رایگان نیز می داد. به گفته مورخان، اجاق این بیمارستان 267 سال پیاپی مشتعل بود و خاموش نشد. ابن جبیر که به سال 580 ه (1184) به بغداد رفته بود از دیدار بیمارستان بزرگ شهر که چون قصر سلطنتی بر ساحل دجله بر افراشته بود و بیماران را غذا و داروی رایگان می داد تعجب کرده بود. در قاهره نیز سلطان قلاوون به سال 684 ه (1285م) بیمارستان منصوری را پی افکند که بزرگترین بیمارستان قرون وسطی بود. در داخل فضای محصور و چهارگوشی، چهار بنا به پا کرد و میان آن محوطه ای بود که با ایوانها احاطه شده بود و حوضها و جویها (فواره ها) هوای آن را خنک می کرد. برای بیماریهای مختلف و بیماران در حال نقاهت بخشهایی جدا داشت، همچنین تجربه خانه ها، داروخانه، بخش سرپایی، مطبخ، حمام، کتابخانه، یک مسجد برای نماز، سالن مطالعه و مناظر دل انگیز برای قسمت بیماران روحی به بیمارستان پیوسته بود. بیماران، زن و مرد، غنی و فقیر، آزاد و برده، در آنجا بی دستمزد معالجه می شدند. به بیماران بهبود یافته، هنگام خروج از بیمارستان مبلغی می دادند تا بلافاصله برای تحصیل قوت خود محتاج کار نباشند. بیمارانی که به بی خوابی مبتلا می شدند به... قصه گویان حرفه ای گوش می دادند و احیاناکتابهای تاریخی برای مطالعه دریافت می داشتند. در همه شهرهای بزرگ اسلامی برای مراقبت از دیوانگان تیمارستانهایی موجود بود. (35)

در زمان المقتدر بالله بیش از هشتصد و شصت پزشک مرد و دو پزشک متخصص درامراض زنان و مامایی وجود داشت. (36) مسلمانان بیمارستانهایی ایجاد کردند و آنها را به دو قسم تقسیم نمودند: یک نوع برای مردان و دیگری برای زنان. همچنین هر بخشی را به بیماری خاص اختصاص دادند و بخش عمومی را نیز جدا کردند. علاوه بر اینها، بیمارستانهای بسیاری ساختند که از همه امکانات لازم برای معالجه برخوردار بود، یعنی ابزار، دارو، خوراک، آب، لباس و پزشک در آنها به اندازه کافی وجود داشت. این بیمارستان های سیار را به شهرهایی که بیمارستان نداشت و یا شهری که در آن مرضی شیوع داشت می بردند.

برای نخستین بار، عمل جراحی و وسایل بی هوشی نیز در جامعه اسلامی پدیدار شد. امیر شکیب از ولز انگلیسی و درابر آمریکایی نقل کرده است: در آن روز که کلیسا در اروپا پیشه و فن پزشکی را منع می کرد و برای درمان بیمار تنها به آداب دینی توسل می جست، عرب در پزشکی زبردست بود. مسلمانان در پزشکی گامهای وسیع برداشتند، بر یونان پیشی گرفتند و فیزیولوژی و علم بهداشت را رواج دادند. روش علمی آنها در این فن مانند روش کنونی ما بود. هنوز بسیاری از داروهای آنها را بکار می بریم. جراح مسلمان تخدیر(بی حس کردن) را می دانست و کارهای دشوار جراحی را انجام می داد. (37)

اولین مدرسه پزشکی در اروپا را مسلمانان در سالیدن ایتالیا ایجاد کردند. (38) همچنین عرب مسلمان بهره کافی از علم کیمیا و شیمی داشت. چیزهای بسیاری را که مردم تا آن زمان نمی دانستند پیدا نمود: آنها الکل،پتاس، نیترات، دارژن سلیمانی و خیلی از اسیدها را بدست آوردند و بکار گرفتند. (39)

انتقال علوم به غرب

این تمدن شکوفا همراه با گسترش اسلام، به دیگر سرزمینها و به ویژه مغرب، راه یافت. سقوط ارتشها و حکومتهای سوریه و مصر و سپس ترکیه و شمال آفریقا در برابر نیروی نظامی مسلمین و ادامه این پیشترفتها در قرن هشتم و نهم میلادی در اسپانیا و سیسیل و بخشهایی از خاک فرانسه غربیان را با این فرهنگ و تمدن آشنا کرد البته در قرون سیزدهم وچهاردهم میلادی، اسلام از سمت شرق تا مناطق هند و اندونزی و چین پیش رفته بود در مقابل این هجوم خارق العاده، اروپا جز ابراز ترس از هیبت اسلامی، کار خیلی کمی می توانست انجام دهد. مؤلفین مسیحی که شاهد این فتوحات و پیشترفتهای مسلمین بودند علاقه قلیلی به دانش، فرهنگ متعالی و شکوه مسلمین در این دوران داشتند، دورانی که به عبارت گیبون «همزمان با تاریک ترین و تنبل ترین روزگار مردم اروپا بود» اما وی با قدرت رضایت خاطر اضافه می کند که «از زمانی که مجموعه علم در غرب رو به رشد نهاده است، به نظر می رسدکه مطالعات شرقی کم کم روبه ضعف نهاده وسقوط نموده است.» احساس اروپاییان در مورد ارتشهای شرقی عموما این بود که آنها «کاملا شبیه به گروه زنبور هستند که دستهایی قوی داشته و همه چیز را خراب می کنند (40) اما اروپا خیلی زود با جنبه های مثبت و سازنده ای از این قوم مهاجم مواجه شد و آن رایت آگاهی و دانشی بود که مسلمین در سرزمینهای زیر سلطه خود می افراشتند و به محض حضور، به تاسیس کتابخانه ها، بیت الحکمه ها و داراالعلمها می پرداختند.

دانش مورد علاقه مسلمین و آموزشها و آثاری که به ملتهای مغلوب عرضه می داشتند منحصردراصول دین و احکام و علوم اشتقاق و لغت و تفسیر و...،که البته خود آنها را تاسیس و ابتکار کرده بودند، نبود، بلکه بازگرداندن اندیشه ها و دانشهایی که ریشه اروپایی داشتند و از میان رفته بودند وجهه همت آنان بود; زیرا اگر پژوهشهای ارسطو، جالینوس و بطلیموس و... از میان رفته بود و به اخلاف نمی رسید جهان از نظر علمی بینوا می ماند و این پژوهشها به فراموشی سپرده می شد. (41) هر چند که کار مسلمانان تنها انتقال هم نبود، بلکه ابتکارات و نوآوریهای بسیاری در این زمینه ها داشتند ولی حتی اگر هیچ ابتکاری در میان نبود، همان حفظ و انتقال میراث پیشینیان خدمتی بزرگ بشمار می آید وازاین هم که بگذریم آن روح علمی و دانش دوستی که مسلمانان در مردم سرزمینهای زیر سلطه دمیده بودند بسیار پر ارج و زمینه ساز رشد و کمال مادی و معنوی بشر بود. با هم قسمتی از کتاب ساخت انسانیت (Making of Humanity) نوشته بریفولت (Briffault) را می خوانیم:

«علم بزرگترین چیزی است که تمدن غربی به جهان نو تقدیم کرد، اما میوه هایش دیررس بودند. از اینرو، غولی که فرهنگ عربی به دنیا آورد تنها پس از گذشتن زمان درازی از زوال فرهنگ بربریت(مغربی) و فرو رفتن آن در تاریکی ها، بپا ایستاد. اما تمدن اسلامی از بسیاری از عوامل مؤثر دیگر برخوردار بود و نخستین شعله ها را در زندگی اروپایی برافروخت. علی رغم آنکه هیچ یک از جنبه های پیشترفت اروپا از تاثیر قطعی فرهنگ اسلامی تهی نماند، اما این تاثیر در هیچ زمینه ای به اندازه پیدایش و رشد قدرت و پایداری که جهان نو را متمایز می سازد و بزرگترین سرچشمه پیروزیهای پیاپی است، آشکارتر و مهمتر نبوده است و آن، زمینه علوم طبیعی و روح علمی است. آنچه علم می نامیم به سبب روح تازه پژوهش، شیوه های کاوش و جستجو، روش مشاهده و قیاس و تکامل علم ریاضیات - به شکلی که یونانیها از آن اطلاعی نداشتند - در اروپا رشد و نمو یافت. اما کسانی که روح آن روشها را به جهان اروپا آوردند، مسلمانان بودند (42)

مراکز علمی و آموزش مسلمین به روی همه اقوام و ملتها و نژادها، بدون هیچ قید و شرطی باز بود و همه از این خوان گسترده بهره می گرفتند. در تاریخ، آمده است که از این دانشگاهها دانشجویان خارجی غیر مسلمان، که در راس آنها ژربرت راهب است، خارج شدند. ژربرت، که بعدها به البابا (سلفسترثانی) مشهور شد، اعداد عربی را به اروپا وارد کرد و هنگامی که به ایتالیا رسید، کتابهای علمی مسلمانان را ترجمه کردو همو بود که اندیشه تعدیل قانون رومانی را بطوری که همگام با شریعت اسلامی باشد، رهبری نمود. تلاش این دانش پژوهان عرصه های تکنیک و هنر را نیز در بر گرفت و آنان را به اخذ و اقتباس اختراعات و فنون مسلمانان رهنمون ساخت.

در میان اشیایی که دانشجویان اروپایی از دارالعلم های اسلامی آورده بودند یکی اسطرلاب بود. اسطرلاب آلتی است نجومی که یکی از اختراعات قدیم یونان است و بطلیموس، جغرافی دان معروف اسکندریه، آن را ترقی داد. مسلمین این آلت را تکمیل کردند. این آلت در قرن دهم به اروپا آمد. البته در قرون وسطی، اروپائیان ستاره شناسی و استفاده از آلات نجومی را مذموم و مشؤوم می شمردند. (43)

نوشته اند که فلاویوگیویا، که از اهالی شهر آمالفی ایتالیا می باشد، مخترع قطب نماست، در حالی که او خود توسط مسلمانان با این اسباب آشنا شده بود; زیرا شهر آمالفی پس از شهر بندقیه ( ونیز) دومین شهر اروپایی بود که بیشترین تماس را با تمدن کشورهای اسلامی و مشرق زمین برقرار کرد. پترس فون مارکوت آموزگار، که از صلیبیون، بود هنگام بازگشت از کشورهای اسلامی همراه خود معلوماتی در مورد مغناطیس و قطب نما به فرانسه آورد و در نوشته خود به نام اپستولاد مغنط در سال 1269 میلادی آن را به اروپای مرکزی ارائه نمود و فلاویوگیویا سی و سه سال بعد، یعنی در سال 1302 میلادی، با تغییراتی آن را به عنوان یک اختراع عرضه کرد. (44)

ستبای بن آبراهام یهودی، که مسلمانان او را در نیمه اول قرن دهم اسیر کردند و در بغداد زندگی می کرد، مدتی مدید به آموزش زبان عربی و طب مشغول بود و بعد از اینکه از اسیری برگشت، نهضتی در علم طب بوجود آورد و در آن آرای مسلمین را منتشر ساخت... و همچنین قسطنطین، که در قرطاجنه زندگی می کرد، عربی را به نیکویی آموخت و در دکتر ماکس میرهوف می نویسد: دویست جلد کتابهای رازی بیشتر در طب است. یکی از بزرگترین کتب طبی رازی، که

رس ث/››ح )54( با بهترین کتب طبی دنیا برابری می کند، موسوم به الحاوی است و آن کتاب جامعی است که حاوی طب یونان و عرب می باشد. این مرد تمام حیات خویش را صرف خواندن کتب وآزمایشهای طبی کرد ودرآخرین سالهای عمرخود،اطلاعات حاصله را به صورت کتابی درآورد. الحاوی بیست جلد کتاب جداگانه بوده که امروز تنها ده جلد آن موجود است و هر کدام در یکی از کتابخانه های عمومی است. نیم قرن بعد از رازی تنها دو دوره کامل آن در دست بوده ولی من یادداشتی، که در سال 1070توسط یکی از پزشکان خانواده بختیشوع (’س-ژس چچ) نوشته شده، بدست آوردم که در آن می گوید پنج

جلد کامل از کتاب الحاوی که مربوطبه امراض چشم بوده با خود داشته است. مجلدات الحاوی در ابتدا به دستور شارل یکم، توسط یک نفر پزشک یهودی بنام فرج بن سلیم به لاتین ترجمه شد و آن مترجم این کار پر زحمت را در سال 1279 به پایان رسانید و در قرن بعد این کتاب در اغلب نقاط گیتی منتشر شد و از سال 1486 به بعد مکرر به چاپ رسید. در سال 1542 این کتاب گرانبها پنج نوبت منتشر شد و نفوذ آن در طب اروپا بی نهایت زیاد بود.

یکی از نویسندگان معروف معاصر رازی اسحق نام داشته که پزشک یکی از خلفای فاطمی بوده و نوشته های او در 1080 توسط کنستانتین افریقایی به زبان لاتین ترجمه گشته و در طب اروپا در قرون وسطی نفوذ بسیار داشته و تا قرن هفدهم نیز خوانده می شده است. کتابهای او چندین قرن از مهمترین کتب طبی محسوب می شد. یکی از کتابهای او موسوم به راهنمای پزشکان می باشد که حاوی نکات اخلاقی است و به قدری نیکو تالیف و تدوین شده که امروز نیز می توان از آن چیزی که رازی در این باره نوشته همان اخلاق پزشکی است، که گرچه کم و بیش تدریس می شود، اما دنیای مادی امروز استفاده نمود. (46) نمی گذارد پزشکان بدان پایبند بمانند. برخی از اندرزهای او، که در کتابش آورده، چنین است: «اگر فقر و مسکنت هم بر پزشکی روی آورد نباید برای افشای راز کسان دهانش را باز کند. خوب است که حذاقت تو مایه شهرتت شود، نه تحقیر دیگران. در معالجه فقرا، مسامحه مکن; زیرا هیچکار بالاتر از این نیست. به بیماری دردمند بگوی که بزودی شفا خواهی یافت; زیرا در این صورت قوای طبیعی او را برای بهبودیش به کمک طلبیده ای.» همچنین کتابهای علی بن رضوان مصری و ابن بطلان بغدادی، که در قرن یازدهم نگارش یافته بود، خیلی زود به لاتین ترجمه شد. رساله های دیگری مانند رساله های ماسویه بغدادی و ابن رقید اسپانیایی به لاتین ترجمه و تقریبا پنجاه بار به چاپ رسید. در سال 1000 میلادی علم امراض چشم شعبه ای از طب شده و بی اندازه ترقی کرد.

علی بن عیسی بغدادی و عمار موصلی رساله های بسیار سودمندی در خصوص امراض چشم، جراحی، معالجه و بهداشت آن از خود به یادگار گذارده اند و رساله های آنها به لاتین ترجمه شده است. تا نیمه اول قرن هیجدهم رساله های آنها بر تمام کتابهای دیگری که در خصوص چشم نوشته شده بود ترجیح داشت. ولی پس از آن در فرانسه راجع به امراض چشم تحقیقات دقیق تری بعمل آمد. (47)

کتابهای بیرونی نیز به اسپانیا راه یافت و کتاب تاریخ ملل قدیمه او ترجمه شد. کتابهای اخوان الصفا، که 52 رساله بود و هفده رساله آن به تاریخ طبیعی مربوط می شد و در آنها راجع به تشکیل سنگهای معدنی، علل زلزله ها، جزر و مدها، تغییرات آب و هوا و مواد، مطالب پر ارجی آمده بود، باآنکه پس از تکفیر آنان، در بغداد به آتش کشیدند، ولی باز هم دستاوردهایشان،بویژه درزمینه فلسفه وطب، به اسپانیا و اروپا نفوذ پیدا کرد. ساعتهای آبی که در کشورهای اسلامی معمول بود نیز به اروپا برده شد.برای نخستین بار، هارون الرشید یک عدد از آنها را توسط سفیر خود برای شارلمانی هدیه داد. ترجمه کتابهای ابوعلی حسن بن هیثم، که یونانیان اورا به نام الهزن می شناسند، بویژه ترجمه کتاب معروفش درباره انتشار و انکسار نور، به لاتین برگردانده شد، بسیار معروف است. قضیه الهزن دردنیای جدیدهمچنان مطرح است.نظریه او پس از آزمایشات بسیار به کشف عدسی انجامید، چنانکه سه قرن بعد بر طبق نظریه وی عدسی درایتالیا ساخته شد و قانون سینوسی را شش قرن بعد دکارت وضع کرد.

ترجمه کتابهای پزشکان فیلسوف مانند ابن زهیر و ابن رشد هم رایج شد. مهمترین اثر ابن زهیر بنام التیسیر در سال 1280 م، توسط پاراویسیوس و به کمک یک یهودی ونیسی به زبان لاتین ترجمه گردید و آن از آثاری است که استقلال فکر و تجربیات شخصی نویسنده را مشهود می سازد. باید دانست که این کتاب در اروپا بیش از عالم اسلامی موفقیت حاصل کرد. کتابهای ابن رشد نیز به لاتین برگردانده شد و کتاب کلیات فی الطب وی، که در سال 1255 م توسط پادوان یهودی بوناکوزا تحت عنوان colliget ترجمه گردیده، چندین بار به پیوست کتاب التیسیر ابن زهیر، به چاپ رسیده است. (48) نفوذ کتابهای جابر بن حیان، که حدود صد جلد آن در دست است، در تاریخ شیمی اروپا آشکار می باشد. کتاب ترکیبات کیمیایی وی در سال 1144 توسط روبرت از اهل چتر ترجمه شد و یکی از کتب معروف او را جرارد از اهل کرمنا با زحمات زیاد ترجمه کرده و ریچارد روسل به کتاب دیگری پرداخته است و جابر را از معروفترین بزرگان و فلاسفه عرب می خواند. دکتر ا.ج. هلمیارد نیز اخیرا راجع به او شرح مبسوطی نوشته است.

پزشک مسلمان معروفی در همین دوره در ایران ظهور کرده که نامش عباس بوده است، این مرد یک دایرة المعارف طبی کامل بسیار خوب تالیف کرده و در آغاز کتاب، فصل بسیار جالب توجهی راجع به رساله های طبی عرب و یونان نگاشته و سپس تمام قسمتهای علمی و فرضی علم طب را شرح داده است. این کتاب در آغاز در دو نوبت ترجمه شد ولی بعدا کتاب طب ابن سینا جانشین آن گردید. (49)

ابو علی حسین بن سینا، دانشمند بزرگ ایرانی، که در مغرب به اویسنا معروف است، یکی از بزرگترین دانشمندان دنیای اسلامی بوده; گرچه او را بیشتر یک نفر فیلسوف و فیزیک دان می شناسند ولی باز نفوذ طب او در اروپا حیرت انگیز است.

ابن سینا، در کتاب القانون فی الطب، اطلاعات یونانیها و سهم اعراب را در این علم شرح داده و این کتاب بزرگترین شاهکار طبی... می باشد. این دایرة المعارف طبی مربوط به ادویه ساده و مرکب، دواسازی و علم امراض است. در این کتاب هر قسمت را به چند جزء و هر جزء را به چندین طبقه تقسیم کرده است و همین عشق مفرط او به طبقه بندی در مغرب در مدارس قرون وسطی تاثیر بسیار بخشیده بود.

در قرن دوازدهم کتاب او توسط جرارد از اهل کرمنا به لاتین ترجمه گردید و هنوز نسخ زیادی از آن موجود است. در سی سال اخیر قرن پانزدهم، این کتاب شانزده نوبت در اروپا منتشر گردید که پانزده بار آن به لاتین و یکی به عبری بود و در قرن شانزدهم بیشتر از بیست بار چاپ شد. از همین جا اهمیت این کتاب به خوبی معلوم می شود. قسمتهایی از این کتاب نیز جداگانه به چاپ می رسید. تفسیرهایی که برای آن به لاتین و عبری نوشته شده بی شمار است. این کتاب تا نیمه دوم قرن هفدهم، بارها چاپ شد و مدت مدیدی کتاب درسی بود. شاید هیچ کتاب طبی تاکنون به این اندازه رواج نداشته است. (50) هنگامی که دنیای اسلامی مشرق در طب تفوق پیدا کرد، کشورهای اسلامی مغرب نیز مرکز علوم گردید. در اسپانیا، در زمان خلافت عبدالرحمن سوم یک نفر یهودی به اسم حصدای شپروت پزشک دربار بود. این مرد هنگام جوانی به کمک یک کشیش کتاب طب دسقیروطوس را ترجمه کرد و آن را به کنستانتین هفتم امپراتور روم شرقی هدیه داد. کمی بعد یکی از پزشکان مسلمان آن را تصحیح کرد و تفسیری برای آن نوشت.

در قرطبه، مسلمانی که او را ابوالقسیس می خواندند پزشک دربار بود. بعضی از رساله های او مربوط به جراحی بوده که تا آن عصر نویسندگان اسلامی چیزی راجع به آن ننگاشته بودند و همان رساله های او را اساس جراحی کنونی اروپا باید شمرد. این رسائل را در همان اوایل به لاتین و عبری ترجمه کردند. و گودوشلیاک (68-1300)، جراح معروف فرانسوی، ترجمه لاتین آن رابه کتاب خود ضمیمه کرد. (51) ابن الخاتمه، که پس از دانشمند معروف عرب، ابن الخطیب، درباره طاعون کتاب نوشته است، راجع به طاعونی که میان سالهای 1348 و1349 اهالی المریا در اسپانیا را نابود کرد، تحقیقی عمیق ارائه کرد که از بهترین آثار قرون چهارم تا شانزدهم اروپا بوده است. (52)

دکتر ماکس میرهوف می نویسد: در نزدیکی ناپل، کنستانتین آفریقایی قبل از اینکه راهب شود، شروع به ترجمه آثار عرب به لاتین نمود ولی ترجمه های مذکور را بی آنکه خجالت بکشد به اسم خود منتشر می کرد به این ترتیب کتابهای رازی، جالینوس حنین را در دسترس اروپاییها گذارد. به تدریج نفوذ مسیحیان در اسپانیا زیاد شد و اروپائیها برای اخذ تمدن عرب به آنجا آمدند و در میان این عده ادلارد فیلسوف و ریاضی دان معروفی شد. ازطرف دیگر، بعضی از یهودی های اسپانیا به انگلستان رفتند و واسطه انتقال علوم گشتند. (53)

جرارد ایتالیایی کتب عربی را به لاتین ترجمه کرد و به اروپاییان رسانید. او در سال 1175، برای پیدا کردن کتاب ستاره شناسی بطلیموس به اسپانیا رفت و طولی نکشید که از برجسته ترین مترجمین عربی گشت. وی در حدود هشتاد کتاب ترجمه کرد و در گنجهای علم و دانش مسلمانان را به روی اروپاییان باز کرد. جرارد در اروپا پدر عربی خوانده می شود. بعضی از کتابهایی که وی از ابن سینا، رازی، فارابی، ثابت و دیگران ترجمه کرده هنوز باقی است. برنگار نیز کتابهای ابن زهیر، الکندی و بعضی از رسائل ابن سینا را ترجمه کرده است.

راجر بیکن و تمام دانشمندانی که در قرون وسطی در مبحث نور کار می کردند آزمایشهایشان از روی کتاب حسن بن هیثم بوده است. کتابهای او لئوناردوانیسی و جان کپلر را نیز تحت نفوذ خود قرار داده است. (54) نفوذ جنگهای صلیبی در انتقال علوم از جهان اسلام به اروپا بی تاثیر نبود; زیرا در آن دوره استیفن، که در سیسیل تربیت شده بود، به انطاکیه آمد و رسائلی ترجمه کرد. می توان گفت که تاسیس بیمارستانها در قرن سیزدهم در اروپا تا اندازه ای از آثار جنگهای صلیبی بود; زیرا اروپاییان می خواستند بیمارستانهایی به تقلید از بیمارستانهای دمشق و قاهره برپاکنند. درقرن سیزدهم، پاپ (اینوسان)سوم در رم بیمارستانی ساخت. لویی نهم نیز پس ازآنکه خسته و شکست خورده از نگهای صلیبی بازگشت یک بیمارستان ویک آسایشگاه فقیران درپاریس تاسیس کرد این بنا را ابتدا برای سیصد نفر اشخاص فقیر و کور برپا کردند ولی بعدا آن را توسعه داده و امراض چشم را نیز در آنجا مداوا می کردند واکنون این بناازبزرگترین بیمارستانهای فرانسه محسوب می شود.

در جنگهای صلیبی، مسلمین به پزشکان اروپایی می خندیدند; زیرا معلومات آنها را بسیار ابتدایی و پست می دانستند. ترجمه هایی از کتابهای ابن سینا، جابر، حسن بن هیثم و رازی اکنون در دست است ولی مترجمین آنهامعلوم نیست. همچنین در قرن شانزدهم، اندرالپاگوش کتابهای ابن رشد و ابن سینا را ترجمه کرد. این کتابها در دانشگاههای ایتالیا و فرانسه تدریس می شده است.

خلاصه اینکه به این وسیله علوم شرق مانند باران رحمت بر خاک خشک اروپا بارید و آن را حاصلخیز ساخت. کم کم اروپاییان با علوم شرق آشنا شدند و کتابهایی در جراحی، امراض زنانه و ناخوشیهای چشم نوشتند. راجر بیکن پس از آنکه مدتها به آموختن زبان عربی اشتغال داشت، علوم عرب، مخصوصا مبحث نور، را تشریح کرد و البرت کیمیای جابر را تفسیر نمود. (55)

اروپاییان تنها این دانشها را از مسلمانان وام نگرفتند، بلکه از آثار هنری آنان به ویژه در زمینه موسیقی بهره فراوان بردند. با وجود اینکه در قرون وسطی، شرقی ها کتب بی شماری در موسیقی نگاشتند، باز از آن دوره بجز آثار معدودی از آنها که به لاتین ترجمه شده چیزی در دست نیست. جهنیز هیسپالنسیز و جرارد کتب فارابی را به لاتینی ترجمه نمودند و بعضی از آثار ابن سینا در مرتبه اول توسط جهنیز و در مرتبه دوم به توسط اندریاس الیاکوس ترجمه شده و مکائیل اسکات ترجمه لاتینی کتاب موسیقی ابن رشد را در اروپا انتشار داد.

اروپای غربی از ترجمه عبری کتب عربی استفاده می کرد. قانون اقلیدس نیز از عربی به عبری ترجمه و در دسترس مردمان مغرب گذارده شد. یکی از قدیمی ترین مترجمین عربی به لاتین کنستانتین آفریقایی است. کتب او به خوبی نفوذ موسیقی عرب را نشان می دهد.

گوندیسلوس محققا ترجمه کتاب فارابی را در دست داشته; زیرا قسمتی که در موسیقی تالیف کرده تماما از فارابی است. در جای دیگر، می بینیم که نام فارابی با ایزو دور و گیدو ذکر شده است. به طور خلاصه، معلوم می شود که ماخذ بسیاری از کتب غربی در خصوص موسیقی کتب فارابی است، چنان که عقاید او در کتابهای «رابرت کیلواردنی » و «روموندول سیمون تونستد» و «آدام دوفلدا» مشاهده می شود.

راجر بیکن، در قسمتی که در موسیقی نگاشته، نام فارابی را با بطلیموس واقلیدس ذکرمی کندوهنگامی که در خصوص معالجه امراض به وسیله موسیقی سخن می راند نام ابن سینا را می آورد. والتر ادینگتن و انجلبرت نیز در کتاب موسیقی خویش قسمتهایی را از کتب ابن سینا نقل می کنند.«جرم »از اهالی مراوی (marvaie) یک فصل ازکتاب(دوموزیکا) را به فارابی اختصاص داده است. فارابی حتی تا قرن هفدهم توجه عموم را به سوی خود جلب نموده بود. از قرن هشتم تا یازدهم مردم گروه گروه به «قرطبه »، که دارالعلم جهان آن روز بود، هجوم آوردند تا علوم دنیای اسلامی را فرا گیرند. درآنجا دانشجویان اروپایی بدون اینکه با زحمات زیادترجمه لاتینی کتب عربی رابخوانند، مستقیماعلم موسیقی را، که یکی از علوم چهارگانه بود، فرا می گرفتند. مسیحیانی که در اسپانیازیست می کردندبیش از همه به نشر علوم عرب در اروپا پرداختند.

هنگامی که راجر بیکن برای دانشجویان اسپانیایی در اکسفورد، سخنرانی می کرد چون ترجمه های غلطی که از عربی به لاتین شده بود به زبان می آورد او را مسخره می کردند; زیرا آنها می دانستند که ماخذ گفتار او چیست و چه می خواهد بگوید. به همین جهت بود که دکتر میرابیلیس به دانشجویان توصیه می کرد که مدارس اروپایی را رها کرده و به اعراب بچسبند; زیرا دانشمندان اروپا فقط علوم یونان را فرا گرفته بودند. در صورتی که مسلمین علاوه بر خواندن کتب ارسطو، اقلیدس، اریستوگزنوس، بطلیموس و دیگران خودشان نیز کشفیاتی نموده بودند.

بزرگترین قسمتی که اعراب به دنیا آموختند موسیقی موزون بود که ابتدا الکندی آن را توصیف کرد و بعدا فرانکو و شاگردانش اوزان اعراب را به کار بردند از طرف دیگر، آوازه خوانان و موسیقی دانهای عرب سبب انتشار موسیقی علمی گشتند... . کم کم ضعف و انحطاط بر دنیای اسلامی روی آورد و آن تفوق سیاسی و صنعتی که مسلمین قرنها دارا بودند از بین رفت. بلی، هنگامی که نفوذ سیاسی کشوری کم شود نفوذ صنعتی نیز به خودی خود ضعیف می گردد. به علاوه، اروپا کم کم قوتی پیدا کرد و زمام صنایع و علوم را خود بدست گرفت. (56)

پی نوشتها:

1- شمار احادیثی که دراین باره وجود دارد فراوان است، حتی فصل مستقلی ازکتابهای معتبرحدیثی به این عنوان اختصاص یافته است;مانند

کتاب الکافی تالیف محمدبن یعقوب کلینی. برای نصوص روایی بنگریدبه: میزان الحکمة، ج 6، ص 535 -447/ الحیاة، ج 2، ص 324-267

2- کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص 27

3- فجرالاسلام (پرتواسلام)،احمدامین،ترجمه عباس خلیلی، ج 1،ص 38

4- فتوح البلدان، بلاذری، ص 659، 654

5- «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شی ء فی سبیل الله یوف الیکم و انتم لا تظلمون.» (انفال:60)

6- ر.ک. به: تاریخ علوم عقلی درتمدن اسلامی، ذبیح الله صفا،ج 1، ص 33

7- آیاتی چون:«ن والقلم ومایسطرون »(بقره:241)نشان ازاین حقیقت دارد.در حدیث،این تاکیدآشکارتراست.ازجمله: «مدادالعلماءافضل من دماءالشهداء»

8- و 9- نقش کتاب در تمدن و فرهنگ اسلامی، ضیاءالدین سردار،ترجمه مهیار علوی مقدم، کیهان اندیشه، ش 31، ص 123

10- فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1360، ص 73

11- سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکتر وزین پور، ص 69

12- ر.ک به:نقش کتابخانه های مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامی، دکتر محمدمکی السباعی،ترجمه دکترعلی شکوهی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی،وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی،بویژه صفحات 5 و 4

13- مسلمانان و دانش جدید، عبدالرزاق نوفل، ص 66

14- اغانی، ابوالفرج اصفهانی

15- عصر المامون، ج 1، ص 375

16- مدارس بغداد، عماد عبدالسلام رؤوف، چ اول، بغداد1386 ه

17- کارنامه اسلام، ص 29 و 30

18- نهضت ترجمه در جهان اسلام، ابراهیم مدکور، ترجمه اسماعیل سعادت، نشر دانش، سال سوم، شماره پنجم، 1362، ص 6

19- برای آگاهی بیشتر، ر. ک به: انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، دلیس اولیری ترجمه احمد آرام، نشر انشگاهی، چاپ دوم، 1374

20- نهضت ترجمه در جهان اسلام، نشر دانش، سال سوم، شماره 5، ص 7

21- کارنامه اسلام، ص 29 و 30

22- میراث سوم، روژه گارودی، ص 104

23- اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، به نقل از نفح الطیب، ج 1، ص 462

24- و 25- کتابخانه های مساجد درتمدن اسلامی ص 226-198; ص 125

26- علم و تمدن در اسلام، سید حسین نصر، ص 56 و57

27- تاریخ تمدن اسلام، دکتر علی اصغر حلبی، ص 38

28- میراث سوم، رژه گارودی، ص 103 و 102

29- تاریخ علوم، پی یر روسو، ص 118

30- تاریخ فلسفه درجهان اسلامی، حنا الفاخوری وخلیل الجر،ج 2،ص 362

31- مسلمانان و دانش جدید، عبد الرزاق نوفل، ص 89

32- فلاسفه شیعه، ص 509 و 522

33- ازآنجاکه هدف مامروری برگذشته مسلمین بوده است، سخن کوتاه کرده ایم; وگرنه درباره علم و تمدن مسلمانان کتابهای مفصلی نگاشته شده و ما در نگارش این بحث بدانها نظر انداخته ایم که از آن جمله است: تاریخ علم کمبریج/تاریخ فلسفه در اسلام/ علوم اسلامی ونقش آن درتحول علمی جهان، آلدومیه لی/ تاریخ علوم عربی و اسلامی، فؤادسزگین/ تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون/ کارنامه اسلام، زرین کوب/ دانش مسلمین، محمدرضاحکیمی/ منابع فرهنگ اسلامی، م م شریف/ تاریخ دولت اسلامی دراندلس، عبدالله عنان/ تاریخ تمدن اسلام،جرجی زیدان/ بیست گفتار در مباحث علمی، فلسفی و...، مهدی محقق/ تاریخ تمدن، ویل دورانت و... .

34- سیره ابن هشام، ج 1، ص 688

35- درباره این بیمارستان (بیمارستان کبیر منصوری) قلقشندی گوید: «بیمارستان قلاوون در دنیا نظیر ندارد.»(صبح الاعشی،ج 3،ص 369) ابن بطوطه جهانگرد معروف می گوید: «بیمارستان ملک المنصور قلاوون بالاتر از حد توصیف است. گفته اند مخارج آن روزانه بیست هزار دینار است.» (رحله ابن بطوطه، چاپ پاریس، ج 1، ص 71/ دانش مسلمین، محمد رضا حکیمی، ص 172 و173)

36- مسلمانان و دانش جدید، ص 123

37- حاضر العالم الاسلامی، (عالم نو اسلام) ص 158

38- مسلمانان و دانش جدید، ص 69

39- حاضر العالم الاسلامی (عالم نو اسلام) ص 158

40- شرق شناسی، ادوارد سعید، ص 112

41- ر. ک. به: تاریخ عرب، فیلیپ حتی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، کتابفروشی حاج محمد باقر کتابچی (حقیقت)، تبریز، 1344 ش.

42- تفسیر تاریخ، عبدالحمید صدیقی، ترجمه جواد صالحی، ص 52

43- ر. ک. به: میراث اسلام، ص 80 - 78.

44- فرهنگ اسلام در اروپا، زیگفرید، ترجمه مرتضی رهبانی، ص 77

45- مسلمانان و دانش جدید، ص 69 و 68

46- و 47- و 48- و 49- و 50- و 51- میراث اسلام، ص 113 - 111 ; 118 ;126;116 ;117 ;127

52- همان، ص 127 ; مقاله دکتر ماکس میرهوف

53- و 54- و 55- همان، ص 130 ; 121 ;123 ;146

56- همان، ص 144 -146 ; الدومیه لی در کتاب علوم اسلامی و نقش آن درتحولات علمی جهان، ص 130 - 128، با تکیه بر داوریها دانشمندانی چون مارسلن برتلد (فرانسوی) و ژولیوس روسکا (آلمانی) گزارشهای مربوط به جابر و آثار وی را غیر واقعی و افسانه خوانده است ولی دانشمند معروف ترک،آقای فؤادسزگین، پاسخ مستند و مناسبی به این ادعاهاداده است. ر. ک. به: گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم تجربی و اسلامی، ترجمه محمدرضا عطایی، بنیاد پژوهشهای اسلامی،آستان قدس،مشهد،1317،ص 81-65.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان