حرف‌های "فرح نیازکار" درباره غزل، سعدی و خواجوی کرمانی

فرح نیازکار گفت:روی‌گردانی غزل از واقعیت حماسی و قصیده‌ای، به معنای نگرش انتقادی به واقعیت اجتماعی زمان است؛ این انتقاد هم در غزل عرفانی و هم در غزل عاطفی دیده می‌شود.

حرف‌های "فرح نیازکار" درباره غزل، سعدی و خواجوی کرمانی

به گزارش ایسنا، طبق گزارش رسیده، این استاد دانشگاه و سعدی‌پژوه که سخنران چهارمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهای‌ خواجوی کرمانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب با بررسی تاریخچه غزل در ادب فارسی است، به تبیین ویژگی‌های زبان و سبک بیان در غزل سعدی و خواجوی کرمانی پرداخت و سپس با ارایه توضیحاتی در خصوص غزلیات عاشقانه و عاشقانه ـ عارفانه خواجو به مقایسه آثار دو شاعر پرداخت.

 او  غزل پراکنده را از ابداعات خواجوی کرمانی برشمرد و افزود:غزل به عنوان یک سیاق شعر غنایی در آغاز قرن چهارم هجری شکل گرفت؛ با این همه دویست سال به درازا انجامید تا رواج ادبی یافت و یکی از چکامه‌های مسلط شد. شعر غنایی فارسی زمانی پا می‌گیرد که مسائل اجتماعی و رابطۀ فرد با اجتماع و جهان هستی، موضوع هنر و ادب می‌شود. ثبات ناپایدار سیاسی، یورش‌ها و حمله‌های متعدّد قبایل ترک و مغول و قبضۀ قدرت سیاسی مملکت توسط آنها، سعادت اجتماعی فرد و طبقات مختلف مردم و رابطه نظر و عمل، مسائلی نبودند که در قالب حماسه یا قصیده طرح و ترسیم شوند؛ روح اجتماعی ایرانی در آن روزگار، سرگردان و سرخورده جویای حقیقت و رستگاری دیگری بود؛ به رابطۀ انسان‌ها با یکدیگر و عاطفه و احساس فردی خود رو آورده بود و می‌خواست خود را دریابد و بشناسد و در پی آن بود که معیار و سنجه دیگری برای تمایز حق و باطل بیابد. در چنین اوضاعی است که شعر روایی و غنایی، خاصه غزل پیشرفت می‌کند و شکوفا می‌شود.

او افزود: در شعر غنایی و بیش از همه در غزل دو روش مختلف در برخورد به واقعیت پدید می‌آید: یکی احساسی ـ عاطفی و دیگری عرفانی. اولی ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی زمان را با توجه به برداشت عاطفی از کمال و جمالِ عینی برانداز می‌کند، دومی آنها را مَجازی دانسته و رو به ارزش‌ها و کمال و جمالِ ماورایی می‌آورد. غزل فارسی از سدۀ ششم هجری دست‌پروردۀ چنین واقعیت فکری و فرهنگی است و طبعاً به نوبۀ خود در خدمت پیشرفت آن بوده است.

نویسنده شرح غزل سعدی  اظهار کرد: رواج غزل به عنوان یکی از شکل‌های پُربار شعر غنایی فارسی در حقیقت مبین پیشرفت فرهنگ اجتماعی مردم و گسترش احساس فردیّت در شهروندان بوده است.

به اعتقاد این استاد دانشگاه، موضوع مرکزی غزل فارسی احساس و دریافت شاعرانه از جمال و کمال است و نخستین غزل‌های فارسی، کانون وصف کشش یا علاقه به معشوق است؛ به همین سبب غزل در این دوره موضوعی ساده و خالی از ایهام و ابهام دارد. این مرحله‌ای است که غزل و تغزّل به یکدیگر نزدیک‌ند و غزل به عنوان یک سیاق غنایی هنوز رونق و رواج گسترده نیافته است.از قرن ششم هجری غزل رشد و گسترش می‌یابد و در مسیر رشد، خصلت دوگانه‌ای پیدا می‌کند: وصف کمال و جمال معشوق شاعرانه در نزد برخی از غزلسرایان رنگ عرفانی به خود می‌گیرد. یکی از سرایندگان شعر عرفانی که نخستین غزل‌های عرفانی را نیز سروده، سنایی سرایندۀ مثنوی حدیقۀالحقیقه است.

نیازکار سپس به حرکت موضوع‌های غزل فارسی از ساده به پیچیده و از احساسی به عرفانی پرداخت.

به اعتقاد وی رواج غزل عرفانی به معنای آن نبود که غزل تغزلی یا احساسی رونق خود را از دست داده ؛ این غزل نیز رشد می‌کرد و به حکم سرشت درونی خود و شرایطی که پذیرای آن بود راه تکامل می‌پیمود. به گونه‌ای که در سروده‌های انوری رشدی تازه یافت و در غزل سعدی به تحوّل و کمال رسید.

 این سعدی پژوه معتقد است که غزل سعدی کیفیت‌های هنری اصیل و زنده‌ای دارد که سیر غزل در طی دویست و اندی سال بدان دست یافته بود؛ این غزل حاصل ترکیب سادگی و روانی یکدستی با پختگی و غنای اندیشه است؛ احساس و عشقی که در آن توصیف می‌شود، احساس و عشقی است که با تار و پود خصیصه‌های نوع انسان آمیخته شده است. زیباییِ توصیف شده در غزل سعدی، زیباییِ آرمانی است.عشق  او نیز مبشّر دوستی و آرمان‌خواهی انسان اجتماعی و در عین حال فردیّت یافتۀ ایرانی است. آنچه غزل سعدی را از دیگر غزل‌ها متمایز می‌کند، پروراندن موضوع، درآوردن آن به شکلی نو و پرداخت شاعرانۀ آن است.

او ادامه داد: موضوع‌های غزل از تجربۀ عاطفی و احساسی فرد مایه گرفته‌اند، از این لحاظ خاستگاه فردی دارند، اما خصلت اجتماعی و عینی نیز دارد. سعدی زبان غزل را از کنایه و وفورِ تصویر و ایهام و ابهامِ مبالغه‌آمیز به درآورده و زبان او از زر و زیور تصنعی شاعرانه دور شده است.

این استاد دانشگاه توضیح داد: شعر فارسی در گذار از قرن هفتم به هشتم دو راه متفاوت پیمود: یکی به روال سنّتی ادامه داد؛ در آن ادامۀ توصیف خاکسارانه و با سوز و گداز را به شیوۀ کمابیش پیشین می‌یابیم. شعر سیف فرغانی و به‌طور عمده سلمان ساوجی در قرن هشتم نمایندۀ این گرایش است. گرایش دیگر در سروده‌های شاعرانی همچون خواجو کرمانی، عماد فقیه، جهان ملک خاتون و در شعر حافظ دنبال شد. از میان این شاعران، شعر خواجو برخوردار از چنان ویژگی‌هایی است که می‌تواند به عنوان پیشاهنگ طرز سخن شعر غنایی قرن هشتم به شمار آید.

او سپس به موضوع غزل های خواجوی کرمانی پرداخت و گفت: یکی از ویژگی‌های غزل خواجوی کرمانی که او را از شاعران پیش از خود متمایز می‌کند، احساسی است که در غزل از طرز تلقی شاعر نسبت به موضوعی که توصیف می‌کند، دست می‌دهد. چنان می‌نماید که غزل خواجوی کرمانی بیشتر حاصل تأمل شاعر بر احساس عاطفی میان عاشق و معشوق است تا اینکه نمایشگر تجربۀ شخص خود او بوده باشد؛ تصویرهای غزل او چنان نیستند که احساس رابطه‌ای بی‌واسطه با رنج عشق و شوق به زیبایی را بیان کنند. او غزل‌های گوناگون سروده و از پرداخته‌های شاعران پیش از خود نیز بهره جسته است؛ بیشتر غزل‌های او غزل تأملی است. شاعر در آنها از فاصله‌ای نسبت به موضوع آن را وصف می‌کند. وصف خواجو بیشتر جنبۀ تأملی و تخیلی دارد؛ تجربۀ زیسته نیست، آفریدۀ ذهنی شاعر است.

او ادامه داد: اگرچه در کلیات سعدی با تنوع آثار روبه‌روییم، اما شاخص اندیشه سعدی در این کلیات؛ در گلستان، بوستان، غزلیات و... اندیشه درهم تنیده اخلاق و عشق است؛ دغدغه سعدی در گلستان در قالب واقع‌نمایی، در بوستان در حدیث آرزومندی و در غزل در حیات عاطفی پدیدار می‌گردد؛ یعنی همان عشق و اخلاق.

او تصریح کرد: در مقابل، در آثار متنوع و متعدد خواجو وحدت موضوع و یا به بیانی دیگر وحدت اندیشه یافته نمی‌شود؛ یعنی در هر یک از آثار خواجو  می‌توان دغدغه‌ای خاص و هدفی متفاوت را دنبال نمود.

وی افزود: آشنایی و ارادت خواجوی کرمانی به امین‌الدین بلیانی و ابواسحاق مرشد کازرونی و آشنایی او با معارف عرفانی، ذوق شاعری او را به تلقیق زبان عاشقانه و عارفانه هدایت کرد که خود سرآغازی برای آن بود تا حافظ آن را به حد اعلا برساند. خواجو عارف نیست اما بینش عرفانی دارد که در برخی از غزل‌هایش نمود یافته است.

نیازکار در ادامه گفت: خواجو روح بدبینی و انزوایی را که از قرن ششم و پس از آن با شروع حمله مغول در جامعه حاکم شده بود، تسلط مغول‌ها، جورهای حاکم بر جامعه و... را درک کرده بود و در آثارش به نوعی این یأس و ناامیدی و روی‌برگردانی از دنیا را به تصویر کشیده است؛ یکی از دلایل گرایش او به عرفان نیز همین امر است.

او گفت:در عرصه غزلسرایی اگر خواجو صاحب نامی درخور خویش شده است، به واسطه غزل‌های عارفانه ـ عاشقانه‌ای است که در واقع با دیدگاهی متفاوت اما نه در حد کمال بدان پرداخته است؛ غزل‌های او به دو بخش غزل‌های عاشقانه و غزل‌های عارفانه قابل تقسیم‌اند؛ آنجا که می‌توان ردپاهایی از مشابهت خواجو و حافظ یافت در همین غزل‌های عارفانه است و در بخش غزل‌های عاشقانه می‌توان او را با سعدی سنجید و برتری‌های غزلسرایی سعدی را بر او در این باب برشمرد. اهمیت خواجو در تاریخ غزلسرایی نه به جهت تقلید از سعدی است که به جهت آن است که مقدمه حافظ است؛ زیرا از قضا مقلد خوبی برای سعدی نیست اما در انتخاب پیوند غزل عارفانه ـ عاشقانه، آغازگر خوبی به حساب می‌آید اگرچه این شیوه در شعر حافظ به تکامل می‌رسد.

وی افزود: تغزل‌های خواجو عاشقانه نیست، شاعرانه است؛ از سر سوزی و دردی طبیعی به توصیف عشق و حالات آن نمی‌پردازد؛ یعنی بُعد عاطفی کلام او بی‌رنگ است؛ نمی‌تواند با عاطفه انسان‌ها و به بیانی دیگر با عاطفه جمعی ارتباط برقرار کند.  او عاشقی دل‌سوخته و بلای فراق و درد عشق کشیده نیست؛ قهرمان عاشق‌پیشه غزل‌هایش خود نیست؛ او این بلایا را نیازموده و حلاوت آن را نیز حس نکرده، از این‌رو بر عاطفه ما اثر نمی‌گذارد، اما مقررات شاعرانگی را شناخته است و توصیفات او از این منظر عبور می‌کند.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر