زنی که در حمایت از دخترش، شوهر خود را به قتل رسانده بود، برای بار دوم پای میز محاکمه رفت و این بار هم با درخواست قصاص از سوی فرزند بزرگ همسرش مواجه شد. این زن جوان پیش از این محاکمه و به پرداخت دیه و زندان محکوم شده بود، اما دیوان عالی کشور حکم را نقض کرده و پرونده را به شعبه همعرض ارجاع داده بود.
بر اساس محتویات پرونده، این زن جوان سال 97 با فشار بر عناصر حیاتی گردن شوهرش، او را به قتل رساند. این زن بعد از اینکه مأموران را خبر کرد، مدعی شد در دفاع از خودش مرتکب قتل شوهرش شده و اگر این کار را نمیکرد، کشته میشد.
با توجه به شکایت اولیای دم و اقرار متهم، کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. دو فرزند مقتول که بچههای متهم بودند، اعلام گذشت کردند، اما دختر دیگر مرد کشتهشده که از همسر اولش بود، برای متهم درخواست قصاص کرد.
وقتی متهم در جایگاه قرار گرفت، گفت: من همسر دوم شوهرم بودم. او سالها قبل با زنی ازدواج کرده و به دلیل بدرفتاریهای زیادش، همسرش از او جدا شده بود. وقتی من با شوهرم ازدواج کردم، خیلی جوان بودم و فاصله سنی ما خیلی زیاد بود، اما به دلیل فقر شدیدی که داشتم، مجبور بودم ازدواج کنم. او آنقدر بدرفتار بود که تقریبا هر روز من را کتک میزد.
ما بچه داریم و من فکر میکردم با آمدن بچهها بتوانم کمی شوهرم را آرام کنم و او دست از بدرفتاریهایش بردارد، اما اوضاع بدتر شدم. من دو دختر داشتم. بچهها هرچه بزرگتر میشدند، خشونت شوهرم نسبت به آنها بدتر میشد.
اغلب من خودم را جلو میانداختم تا ضرباتی که میزند به من بخورد. متهم ادامه داد: روز حادثه شوهرم داشت به دخترم درس ریاضی میداد. دختر کوچکم 9ساله بود. درس را خوب یاد نمیگرفت و، چون از پدرش میترسید، شرایط بدتر شده بود. شوهرم یک مسئله را به او توضیح داد و، چون دخترم یاد نگرفت، عصبانی شد و او را زد. دیگر از دست شوهرم کلافه شده بودم.
به او اعتراض کردم و گفتم حق ندارد بچه را بزند. ناگهان به سمتم حمله کرد. بارها از او کتک خورده بودم، اما اینکه بچههایم را میزد، حالم را خیلی بد میکرد. وقتی به سمتم حمله کرد، من مقاومت کردم. به آشپزخانه رفت و چاقو برداشت و با چاقو به من حمله کرد. من چاقو را از او گرفتم، شوهرم روی مبل افتاد، شال را دور دهانش پیچیدم که دیگر نتواند بلند شود و من را بزند. یکدفعه دیدم سیاه شد.
بلافاصله اورژانس را خبر کردم، اما تکنسینها گفتند فایدهای ندارد و او فوت شده است. من قصد کشتن شوهرم را نداشتم و فقط میخواستم از خودم دفاع کنم. بعد از گفتههای متهم، رأی بر زندان و پرداخت دیه در حق اولیای دم صادر شد. این حکم مورد اعتراض دختر بزرگ مقتول قرار گرفت و شعبه 26 دیوان عالی کشور نیز بعد از بررسی پرونده، رأی صادرشده را نقض کرد و پرونده را به شعبه همعرض فرستاد.
متهم یک بار دیگر دردادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت. این در حالی بود که دختر بزرگ مقتول همچنان درخواست قصاص کرد. وقتی متهم در جایگاه ایستاد، حرفهای گذشته خود را تکرار کرد و گفت: فرزند بزرگ شوهرم خانه و زندگی مستقل دارد، او خودش میداند دخترانم آواره شدهاند، اما حاضر به گذشت نیست.
او میداند پدرش خیلی بداخلاق بود و چقدر اذیت میکرد. من هم اصلا قصد کشتن نداشتم و فقط از خودم دفاع کردم. متهم درباره اینکه چرا از شوهرش جدا نشده بود، گفت: من چارهای جز ماندن پیش او نداشتم. وقتی خرجیام را پدر و برادرم میدادند، برای اینکه من را از سر خودشان باز کنند، شوهرم دادند.
در چنین شرایطی پیش چه کسی باید برمی گشتم؟ آنهم با دو بچه. اگر بچههایم پیش پدرشان میماندند، هر روز در خطر بودند و کتک میخوردند و اگر پیش خودم میبردم، به خاطر اینکه درآمدی نداشتم، وضعیت بدی پیدا میکردند.
قضات به متهم گفتند وقتی چاقو را گرفتی، میتوانستی با پلیس تماس بگیری یا از محل فرار کنی؛ چرا این کار را نکردی؟ متهم گفت: در آن لحظه نتوانستم تصمیم درستی بگیرم. من فقط میخواستم جلوی حملات شوهرم به خودم و دخترانم را بگیرم و نمیخواستم شوهرم را به قتل برسانم.
بعد از پایان گفتههای متهم و وکیلمدافع او، هیئت قضات برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.