ماهان شبکه ایرانیان

امام‌حسین‌(ع) و حکومت‌امویان‌

شکی‌نیست‌که‌در رأس‌مخالفان‌پیامبر گرامی‌اسلام‌(ص) ، ابوسفیان‌و ایل‌و تباراو قرار داشتند و در واقع‌درک‌و تبیین‌درست‌از بعثت‌و اهداف‌رسالت‌، بدون‌در نظر گرفتن‌و شناخت‌مخالفین‌، که‌در رأس‌آنها بنی‌امیه‌قرار داشتند نیز میسر نمی‌شود و همین‌طوراگر قرار است‌به‌موضع‌گیری‌و جهت‌گیری‌امام‌علی‌(ع) به‌طور عمیق‌پی‌ببریم‌، ناچاریم‌در ابتدا شناخت‌وسیع‌و همه‌جانب ...

امام‌حسین‌(ع) و حکومت‌امویان‌

مقدمه‌

شکی‌نیست‌که‌در رأس‌مخالفان‌پیامبر گرامی‌اسلام‌(ص) ، ابوسفیان‌و ایل‌و تباراو قرار داشتند و در واقع‌درک‌و تبیین‌درست‌از بعثت‌و اهداف‌رسالت‌، بدون‌در نظر گرفتن‌و شناخت‌مخالفین‌، که‌در رأس‌آنها بنی‌امیه‌قرار داشتند نیز میسر نمی‌شود و همین‌طوراگر قرار است‌به‌موضع‌گیری‌و جهت‌گیری‌امام‌علی‌(ع) به‌طور عمیق‌پی‌ببریم‌، ناچاریم‌در ابتدا شناخت‌وسیع‌و همه‌جانبه‌ای‌از دشمنان‌آن‌حضرت‌پیدا کنیم‌. لذا مطلبی‌که‌به‌فهم‌ما از مواضع‌امام‌حسین‌(ع) کمک‌می‌کند، شناخت‌افراد و اهدافی‌است‌که‌در مقابل‌امام‌حسین‌(ع) قرار دارند که‌در رأس‌آن‌معاویه‌می‌باشد. معاویه‌در دورة‌امامت‌امام‌حسین‌(ع) در واقع‌ریشه‌های‌حکومت‌خود را مستحکم‌نموده‌است‌. از طرفی‌به‌ظاهر توانست‌بر علی‌(ع) چیره‌شود و پس‌از آن‌هم‌با مکر و حیلة‌فراوان‌و سوء استفاده‌از جهل‌مردم‌و حتی‌دامن‌زدن‌به‌جهالت‌مردم‌توانست‌صلح‌را بر امام‌حسن‌(ع) تحمیل‌کند. هر چند خود به‌صلح‌و مفاد آن‌وفادار نماند، اما اهداف‌خود را به‌خوبی‌تعقیب‌نمود وآن‌را تا حدودی‌در مسیر دلخواه‌خود به‌پیش‌برد و وقتی‌توانست‌با حیله‌های‌خاص‌خود،امام‌حسن‌(ع) را هم‌به‌شهادت‌برساند تا حد زیادی‌اهداف‌خود را برآورده‌می‌دید، امافقط‌یک‌مشکل‌عمده‌باقی‌بود و آن‌هم‌وجود امام‌حسین‌(ع) بود. در این‌دوره‌معاویه‌درصدد مهیا نمودن‌زمینه‌های‌ولایت‌عهدی‌یزید است‌و از طرفی‌با شهادت‌امام‌حسن‌(ع) امر امامت‌بر عهدة‌امام‌حسین‌(ع) است‌و مبارزه‌با ظلم‌و انحراف‌وکژی‌ها بر عهدة‌این‌امام‌همام‌می‌باشد. لذا اوج‌مواجهة‌امام‌حسین‌(ع) با امویان‌و دررأس‌آن‌معاویه‌در این‌دوره‌است‌و ما به‌طور دقیق‌این‌دوره‌را مورد بررسی‌و کاوش‌قرارمی‌دهیم‌و قیام‌عاشورا از جمله‌مسائلی‌است‌که‌بدون‌بررسی‌علل‌و ریشه‌های‌اصلی‌آن‌،غالباً به‌آن‌ پرداخته‌اند. لذا ما به‌بررسی‌ریشه‌های‌قیام‌عاشورا پرداختیم‌.

نامة‌کوفیان‌به‌امام‌حسین‌(ع) پس‌از شهادت‌امام‌حسن‌(ع)

زندگانی‌امام‌حسین‌(ع) و مبارزات‌آن‌حضرت‌پس‌از شهادت‌امام‌حسن‌(ع) ازجهتی‌به‌دو دوره‌تقسیم‌می‌شود.

الف‌) دورة‌اول‌امامت‌آن‌حضرت‌که‌ادامة‌مسیر صلح‌امام‌حسن‌(ع) می‌باشد که‌امام‌حسین‌(ع) با انحرافات‌بسیار شدیدی‌مواجه‌بود و از طرف‌دیگر با یارانی‌که‌ازامام‌(ع) توقع‌مبارزه‌و موضع‌گیری‌جدی‌با معاویه‌را داشتند، روبرو بود. شاید اولین‌مطلبی‌که‌امام‌حسین‌(ع) در تبیین‌آن‌تلاش‌کردند، تأیید صلح‌امام‌حسن‌(ع) بود وچه‌بسا که‌در زمان‌حیات‌امام‌حسن‌(ع) این‌مراجعات‌وجود داشت‌و امام‌حسین‌(ع)موضع‌برادر بزرگوارش‌را مورد تأیید قرار می‌دادند.

ب‌) دورة‌دوم‌امامت‌ِ امام‌حسین‌(ع) پس‌از مرگ‌معاویه‌و قیام‌الهی‌آن‌حضرت‌است‌که‌از بحث‌ما خارج‌است‌.

دربارة‌دورة‌اول‌بلاذری‌نقل‌می‌کند: «قالوا: فلما توفّی‌الحسن‌بن‌علی‌، اجتمعت‌الشیعة‌و معهم‌بنی‌جعده‌بن‌هبیرة‌بن‌ابی‌وهب‌المخزومی‌و ام‌جعده‌ام‌هانی‌بن‌ابی‌طالب‌فی‌دار سلیمان‌بن‌صرد، فکتبوا الی‌الحسین‌(ع) کتاباً بالتعزیه‌و قالوا فی‌کتابهم‌:ان‌الله قد جعل‌ فیک‌اعظم‌الخلف‌ممن‌مضی‌و نحن‌شیعتک‌المصابه‌بمصیبتک‌،المحزونه‌بحزنک‌، المسرورة‌بسرورک‌، المنتظرة‌لامرک‌... فکتب‌الیهم‌: انی‌لارجوا ان‌یکون‌رأی‌اخی‌رحمه‌الله‌فی‌الموادعه‌و رأیی‌فی‌جهاد الظلمه‌رشداً و سداداً، فالصقوابالارض‌، و اخفوا الشخص‌و اکتموا الهوی‌و احترموا من‌الاظناء مادام‌ابن‌هند حیاً فان‌یحدث‌به‌حدث‌و انا حی‌ّ یأتکم‌رأیی‌ان‌شاء اللّ'ه‌.

امام‌حسین‌(ع) همان‌طور که‌در متن‌بالا مشخص‌است‌، در جواب‌یارانش‌می‌فرمایند: صبر کنید تا وقتی‌که‌معاویه‌زنده‌است‌. اگر او مُرد و من‌زنده‌بودم‌، رأی‌ونظرم‌را به‌شما ابلاغ‌خواهم‌کرد. در واقع‌با این‌جواب‌، موضع‌امام‌حسن‌(ع) را تاییدفرمودند.

ضمن‌این‌که‌یعقوبی‌نیز نامه‌کوفیان‌را چنین‌نقل‌می‌کند: «چون‌امام‌حسن‌(ع)وفات‌کرد و خبر آن‌به‌شیعه‌رسید، در کوفه‌در خانة‌سلیمان‌بن‌صرد فراهم‌شدند و پسران‌جعدة‌بن‌هبیره‌هم‌در میان‌ایشان‌بودند، پس‌در مقام‌عرض‌تسلیت‌به‌حسین‌بن‌علی‌(ع) در مصیبت‌امام‌حسن‌(ع) چنین‌نوشتند: به‌نام‌خدای‌بخشایندة‌مهربان‌، برای‌حسین‌بن‌علی‌(ع) از پیروانش‌و پیروان‌پدرش‌امیرمؤمنان‌، سلام‌بر تو باد. همانا ماخدایی‌را که‌جز او خدایی‌نیست‌ستایش‌می‌کنیم‌و وفات‌حسن‌بن‌علی‌(ع) به‌ما رسید.سلام‌بر او باد. در روزی‌که‌تولد یافت‌و روزی‌که‌می‌میرد و روزی‌که‌برانگیخته‌می‌شودخدا گناهش‌را بیامرزد و نیکی‌های‌او را قبول‌کند و او را به‌پیامبرش‌ملحق‌سازد... پس‌خدای‌تو را رحمت‌کند. بر مصیبتت‌شکیبا باش‌، که‌این‌از کارهای‌خواسته‌شده‌است‌،همانا تو جانشین‌پیشینیان‌خودی‌وخدا راه‌شناسی‌خود را به‌کسی‌می‌دهد که‌او را به‌راهنمایی‌توبه‌راه‌آورد ما شیعیان‌توایم‌که‌به‌سوگواری‌ات‌سوگوار و به‌اندوهت‌اندوهناک‌و به‌شادمانی‌ات‌شادمان‌و به‌شیوه‌ات‌رهسپار و فرمانت‌را در انتظاریم‌. خدا سینه‌ات‌راگشاد دارد و نامت‌را بلند کند و اجرت‌را بزرگ‌گرداند و گناهت‌را بیامرزد و حقت‌را به‌توبازگرداند».

و مضمون‌درخواست‌کوفیان‌و جواب‌امام‌حسین‌(ع) را اخبارالطوال‌هم‌می‌آوردکه‌: «و بلغ‌اهل‌الکوفه‌وفاة‌الحسن‌(ع) فاجتمع‌عظماؤهم‌فکتبوا الی‌الحسین‌رضی‌اللّ'ه‌عنه‌، یعزّونه‌و کتب‌الیه‌جعدة‌بن‌هبیرة‌بن‌ابی‌وهب‌و کان‌امحضهم‌حباً و مودة‌اما بعدفان‌من‌قبلنا شیعتک‌... فان‌کنت‌تحب‌ان‌تطلب‌هذا الامر فاقدم‌علینا فقد وطنا انفسناعلی‌الموت‌معک‌فکتب‌(ع) الیهم‌: اما اخی‌فارجوا ان‌یکون‌اللّ'ه‌قد وفقه‌و سدده‌فیمایاتی‌و اما انا فلیس‌رای‌الیوم‌ذاک‌فالصقوا رحمکم‌اللّ'ه‌بالارض‌و اکمنوا فی‌البیوت‌واحترسوا من‌الظنه‌مادام‌معاویة‌حیّاً فان‌یحدث‌اللّ'ه‌به‌حدثاً و انا حی‌کتبت‌الیکم‌برأیی‌، والسلام‌.

مهم‌ترین‌استفاده‌ای‌که‌از جواب‌امام‌حسین‌(ع) در قبال‌درخواست‌قیام‌،می‌توان‌نمود، تایید روش‌امام‌حسن‌(ع) می‌باشد که‌آنهایی‌که‌قایلند امام‌حسین‌(ع)در زمان‌امام‌حسن‌(ع) در صدد مخالفت‌با امام‌حسن‌(ع) و قضیة‌صلح‌بوده‌اند و اگرچنین‌بود لااقل‌باید پس‌از شهادت‌امام‌حسن‌(ع) ، امام‌حسین‌(ع) از این‌موقعیت‌بهترین‌بهره‌را برده‌و در مقابل‌معاویه‌دست‌به‌اقدامی‌می‌زدند. در حالی‌که‌اقدامی‌برخلاف‌سیرة‌امام‌حسن‌(ع) ، از امام‌حسین‌(ع) در این‌دوره‌یعنی‌از زمان‌شهادت‌امام‌حسن‌(ع) تا مرگ‌معاویه‌مشاهده‌نگردید. در این‌مدت‌، مکاتبات‌زیادی‌بین‌معاویه‌وامام‌حسین‌(ع) وجود دارد که‌حول‌سه‌محور و موضوع‌می‌باشد که‌شامل‌فراهم‌نمودن‌مقدمات‌ولایت‌عهدی‌یزید از طرف‌معاویه‌و موضوع‌به‌شهادت‌رسیدن‌حجربن‌عدی‌وبعضی‌از شیعیان‌و در نهایت‌وصایایی‌که‌معاویه‌به‌یزید برای‌استحکام‌بخشیدن‌به‌مسألة‌ولایت‌عهدی‌و جانشینی‌مطرح‌می‌کند، و ما به‌ناچار برای‌تبیین‌بیشتر این‌مسائل‌، مطالب‌ِ این‌دوره‌را با ذکر سند می‌آوریم‌.

شهادت‌حجربن‌عدی‌و مکاتبات‌امام‌حسین‌ (ع) با معاویه‌

از جمله‌مسائلی‌که‌سبب‌شد بین‌امام‌حسین‌(ع) و معاویه‌مطالبی‌رد و بدل‌شود،قضیة‌شهادت‌حجربن‌عدی‌است‌. صاحب‌کشف‌الغمه‌می‌نویسد: «هنگامی‌که‌معاویه‌،حجربن‌عدی‌و یارانش‌را به‌قتل‌رساند، در همین‌سال‌با امام‌ابو عبدالله الحسین‌(ع)دیدار کرد و به‌ایشان‌گفت‌: آیا می‌دانی‌که‌با حجر و یارانش‌که‌همه‌از شیعیان‌پدرت‌بودند، چه‌رفتاری‌کردیم‌؟ امام‌فرمودند: نه‌. او گفت‌: آنان‌را کشتیم‌، کفن‌نمودیم‌و برجسدشان‌نماز گزاردیم‌. حضرت‌لبخندی‌زدند و سپس‌پاسخ‌دادند: امید است‌آن‌گروه‌درروز قیامت‌دشمنان‌تو باشند. به‌خدا سوگند، اگر ما بر جمعی‌از یاران‌تو دست‌می‌یافتیم‌،هرگز این‌رفتار را با آنان‌نداشتیم‌، اما به‌من‌خبر رسیده‌که‌تو نسبت‌به‌امور «ابی‌الحسن‌»اقداماتی‌کرده‌و دربارة‌بنی‌هاشم‌بدگویی‌نموده‌ای‌و اللّ'ه‌به‌خطا رفته‌ای‌، تیر به‌تاریکی‌انداخته‌ای‌، هدف‌را گم‌کرده‌ای‌و کینه‌توزی‌را به‌سرعت‌فرا گرفته‌ای‌. تو از مردی‌فرمان‌می‌بری‌که‌نه‌ایمانش‌دیرینه‌است‌و نه‌نفاقش‌جدید. او به‌دوستی‌با تو نظری‌ندارد وغرض‌دیگری‌در سر می‌پروراند. تو خود در این‌کارهایت‌نظر نما و نیک‌بنگر. در غیر این‌صورت‌این‌مرد را به‌خود واگذار]منظور، عمروابن‌عاص‌است‌[.»

البته‌یعقوبی‌جواب‌امام‌(ع) را چنین‌نقل‌می‌کند: «پس‌امام‌حسین‌(ع) گفت‌: به‌پروردگار کعبه‌قسم‌که‌بر تو پیروز آمدم‌. لیکن‌به‌خدا قسم‌، اگر شیعیان‌تو را بکشیم‌، آنان‌را نه‌کفن‌کنیم‌و نه‌حنوط‌و نه‌بر ایشان‌نماز بخوانیم‌و نه‌دفنشان‌کنیم‌.»

پس‌از شهادت‌حجر، بزرگان‌کوفه‌نزد امام‌حسین‌(ع) رفتند و این‌رفت‌و آمدهاسبب‌شد که‌مروان‌نامه‌ای‌برای‌معاویه‌بنویسد و معاویه‌هم‌در جواب‌، نامه‌ای‌برای‌امام‌حسین‌(ع) می‌نویسد که‌از مضمون‌این‌نامه‌بر می‌آید که‌امام‌حسین‌(ع) به‌سیرة‌امام‌حسن‌(ع) وفادار بوده‌اند که‌معاویه‌به‌مروان‌می‌گوید: متعرض‌امام‌حسین‌(ع) نشوکه‌او با ما بیعت‌دارد (لاتعرض‌للحسین‌(ع) فی‌شی‌ء فقد بایعنا). اما ابوحنیفه‌دینوری‌چنین‌نقل‌می‌کند: «... فخرج‌نفر من‌اشراف‌اهل‌الکوفه‌الی‌الحسین‌بن‌علی‌(ع)فاخبره‌الخبر فاسترجع‌و شق‌علیه‌فاقام‌اولئک‌النفر یختلون‌الی‌الحسین‌بن‌علی‌و علی‌المدینه‌یومئذ مروان‌ابن‌الحکم‌فترقی‌الخبر الیه‌فکتب‌الی‌معاویه‌یعلمه‌ان‌رجالاً من‌اهل‌العراق‌قدموا علی‌الحسین‌بن‌علی‌(ع) رضی‌اللّ'ه‌عنهما و هم‌مقیمون‌عنده‌یختلفون‌الیه‌فاکتب‌الی‌ّ بالّذی‌تری‌، فکتب‌الیه‌معاویه‌لاتعرض‌للحسین‌(ع) فی‌شی‌فقد بایعنا و لیس‌بناقض‌بیعتنا و لامخفر ذمتنا. و کتب‌الی‌الحسین‌(ع) اما بعد فقدانتهت‌الی‌امور عنک‌لست‌بها حریا لان‌من‌اعطی‌صفقة‌یمینه‌جدیر بالوفاء، فاعلم‌رحمک‌اللّ'ه‌انی‌متی‌انکرک‌تستنکرنی‌و متی‌تکدنی‌اکدک‌فلایستفزنک‌السفهاء الذین‌یحبون‌الفتنه‌و السلام‌.

فکتب‌الیه‌الحسین‌(ع) رضی‌اللّ'ه‌عنه‌ما ارید حربک‌و لاالخلاف‌علیک‌، قالوا ولم‌یر الحسن‌(ع) و لاالحسین‌(ع) طول‌حیاة‌معاویه‌منه‌سوء فی‌انفسهما و لامکروهاً ولاقطع‌عنهما شیئا مما کان‌شرط‌لهما و لاتغیر لهما عن‌برٍ

تنی‌چند از اشراف‌کوفه‌به‌حضور امام‌حسین‌(ع) رفتند، و خبر کشته‌شدن‌حجررا به‌اطلاع‌ایشان‌رساندند، سخت‌بر آن‌حضرت‌گران‌آمد و انا لله و انا الیه‌راجعون‌فرمود.آن‌چند تن‌در مدینه‌ماندند و پیش‌امام‌حسین‌(ع) آمد و شد می‌کردند. در آن‌هنگام‌مروان‌حاکم‌مدینه‌بود. چون‌این‌خبر به‌او رسید، برای‌معاویه‌نامه‌نوشت‌و اطلاع‌داد که‌مردانی‌از اهل‌عراق‌پیش‌حسین‌(ع) آمده‌اند و اکنون‌این‌جا مانده‌اند و با او آمد و شددارند. هر چه‌مصلحت‌می‌بینی‌برای‌من‌بنویس‌. معاویه‌برای‌او نوشت‌: «در هیچ‌کاری‌متعرض‌حسین‌(ع) مشو که‌او با ما بیعت‌کرده‌است‌و بیعت‌ما را نخواهد شکست‌و ازپیمان‌تخلف‌نخواهد ورزید.» و برای‌امام‌حسین‌(ع) نوشت‌: «اما بعد خبرهایی‌از ناحیه‌تو به‌من‌رسیده‌است‌که‌شایستة‌تو نیست‌. آن‌کس‌که‌با دست‌ِ راست‌خود بیعت‌می‌کند،شایسته‌است‌وفادار بماند و خدایت‌ رحمت‌کناد. بدان‌که‌اگر من‌حق‌ترا انکار کردم‌، توهم‌حق‌مرا انکار کن‌و اگر با من‌مکر کنی‌، من‌هم‌چنان‌خواهم‌کرد، فرومایگانی‌که‌دوستدار فتنه‌و آشوبند ترا نفریبند و السلام‌.»

امام‌حسین‌(ع) در جواب‌نوشت‌: «من‌نمی‌خواهم‌با تو جنگ‌و برخلاف‌تو قیام‌کنم‌.» گویند، در مدت‌زندگی‌معاویه‌هیچ‌گونه‌بدی‌یا کار ناپسندی‌از او نسبت‌به‌امام‌حسن‌(ع) و امام‌حسین‌(ع) سر نزد.

البته‌در ذیل‌همین‌مطلب‌، مترجم‌محترم‌به‌آخر متن‌ایراد وارد می‌کند و می‌گوید:به‌راستی‌عجیب‌است‌چه‌آزاری‌مهم‌تر از این‌که‌حضرت‌مجتبی‌(ع) را با دسیسه‌مسموم‌کرد و حاکم‌او از دفن‌جسد مطهر امام‌در کنار مرقد جد بزرگوارش‌جلوگیری‌کرد ومواد صلح‌نامه‌را رعایت‌نکرد و بزرگ‌مردی‌چون‌حجربن‌عدی‌را کشت‌و در مسجد کوفه‌رسماً اعلام‌کرد که‌مواد صلح‌نامه‌و شرایط‌آن‌را زیر پای‌می‌گذارم‌.

یکی‌از مباحث‌مهم‌این‌دوره‌و طی‌این‌ده‌سال‌-در واقع‌از شروع‌امامت‌امام‌حسین‌(ع) تا مرگ‌معاویه‌مسأله‌ولایت‌عهدی‌یزید است‌و طبیعی‌است‌که‌امام‌حسین‌(ع) ، به‌سبب‌فساد معاویه‌و مخصوصاً لاابالی‌گری‌یزید، مخالف‌ولایت‌عهدی‌یزید است‌. ضمن‌این‌که‌یکی‌از شرایط‌صلح‌امام‌حسین‌(ع) عدم‌تعیین‌جانشین‌پس‌از معاویه‌بوده‌است‌. در ادامه‌، به‌مکاتبات‌امام‌حسین‌(ع) با معاویه‌که‌بیانگر مواضع‌و اهداف‌آن‌حضرت‌به‌منظور احیاء دین‌مبین‌اسلام‌می‌باشد، می‌پردازیم‌و برای‌این‌که‌نقل‌و قول‌های‌مختلف‌ملال‌آور نباشد، و به‌علت‌شباهت‌بسیار زیاد متون‌مختلف‌، ابتدا یکی‌دو متن‌عربی‌را نقل‌نموده‌، سپس‌متون‌فارسی‌را بنا بر اقوال‌دیگران‌،متذکر می‌شویم‌. اما مسأله‌موروثی‌کردن‌خلافت‌و تلاش‌معاویه‌برای‌این‌امر را اکثرمورخین‌نقل‌کرده‌اند. زمینة‌اصلی‌فکر «ولایت‌عهدی‌یزید» پس‌از شهادت‌امام‌حسن‌(ع) آغاز شد و بنا به‌نقل‌طبری‌و ابن‌اثیر طراح‌این‌مسأله‌هم‌کسی‌جز«مغیرة‌بن‌شعبه‌» نبود، هر چند معاویه‌خودش‌در صدد فرصتی‌بود تا این‌قضیه‌را مطرح‌کند، و اولین‌کسی‌که‌افرادی‌را از کوفه‌به‌شام‌فرستاد مغیرة‌بن‌شعبه‌بود. حتی‌نقل‌شده‌که‌زیاد و مروان‌هم‌در بدو امر نسبت‌به‌این‌مسأله‌روی‌خوش‌نشان‌ندادند.

به‌علت‌اهمیت‌این‌دوره‌حوادث‌این‌دوره‌را نقل‌می‌کنیم‌:

در این‌ایام‌شیعیان‌به‌طور مداوم‌نزد امام‌حسین‌(ع) رفت‌و آمد می‌کردند که‌همین‌امر سبب‌شد تا مروان‌نامه‌هایی‌جهت‌کسب‌تکلیف‌برای‌معاویه‌بنویسد: ان‌مروان‌الحکم‌کتب‌الی‌معاویه‌و کان‌عامله‌علی‌المدینه‌، اما بعد فان‌عمرو بن‌عثمان‌ذکران‌رجالاً من‌اهل‌العراق‌و وجوه‌اهل‌الحجاز یختلفون‌الی‌الحسین‌بن‌علی‌(ع) و انه‌لایومن‌و ثوبه‌و قد بحثت‌عن‌ذلک‌فبلغنی‌انه‌یرید الخلاف‌یومه‌هذا فاکتب‌الی‌برأیک‌،فکتب‌الیه‌معاویه‌بلغنی‌کتابک‌و فهمت‌ما ذکرت‌فیه‌من‌امر الحسین‌(ع) فایاک‌ان‌تتعرض‌له‌بشی‌ء و اترک‌حسیناً ما ترکک‌، فانا لانریدان‌نتعرض‌له‌ما دام‌فی‌بیعتنا و لم‌ینازعنا سلطاننا فامسک‌عنه‌ما لم‌یبدلک‌صفحته‌.

شهادت‌حجربن‌عدی‌و مکاتبات‌امام‌حسین‌ (ع) با معاویه‌

از جمله‌مسائلی‌که‌سبب‌شد بین‌امام‌حسین‌(ع) و معاویه‌مطالبی‌رد و بدل‌شود،قضیة‌شهادت‌حجربن‌عدی‌است‌. صاحب‌کشف‌الغمه‌می‌نویسد: «هنگامی‌که‌معاویه‌،حجربن‌عدی‌و یارانش‌را به‌قتل‌رساند، در همین‌سال‌با امام‌ابو عبدالله الحسین‌(ع)دیدار کرد و به‌ایشان‌گفت‌: آیا می‌دانی‌که‌با حجر و یارانش‌که‌همه‌از شیعیان‌پدرت‌بودند، چه‌رفتاری‌کردیم‌؟ امام‌فرمودند: نه‌. او گفت‌: آنان‌را کشتیم‌، کفن‌نمودیم‌و برجسدشان‌نماز گزاردیم‌. حضرت‌لبخندی‌زدند و سپس‌پاسخ‌دادند: امید است‌آن‌گروه‌درروز قیامت‌دشمنان‌تو باشند. به‌خدا سوگند، اگر ما بر جمعی‌از یاران‌تو دست‌می‌یافتیم‌،هرگز این‌رفتار را با آنان‌نداشتیم‌، اما به‌من‌خبر رسیده‌که‌تو نسبت‌به‌امور «ابی‌الحسن‌»اقداماتی‌کرده‌و دربارة‌بنی‌هاشم‌بدگویی‌نموده‌ای‌و اللّ'ه‌به‌خطا رفته‌ای‌، تیر به‌تاریکی‌انداخته‌ای‌، هدف‌را گم‌کرده‌ای‌و کینه‌توزی‌را به‌سرعت‌فرا گرفته‌ای‌. تو از مردی‌فرمان‌می‌بری‌که‌نه‌ایمانش‌دیرینه‌است‌و نه‌نفاقش‌جدید. او به‌دوستی‌با تو نظری‌ندارد وغرض‌دیگری‌در سر می‌پروراند. تو خود در این‌کارهایت‌نظر نما و نیک‌بنگر. در غیر این‌صورت‌این‌مرد را به‌خود واگذار]منظور، عمروابن‌عاص‌است‌[.»

البته‌یعقوبی‌جواب‌امام‌(ع) را چنین‌نقل‌می‌کند: «پس‌امام‌حسین‌(ع) گفت‌: به‌پروردگار کعبه‌قسم‌که‌بر تو پیروز آمدم‌. لیکن‌به‌خدا قسم‌، اگر شیعیان‌تو را بکشیم‌، آنان‌را نه‌کفن‌کنیم‌و نه‌حنوط‌و نه‌بر ایشان‌نماز بخوانیم‌و نه‌دفنشان‌کنیم‌.»

پس‌از شهادت‌حجر، بزرگان‌کوفه‌نزد امام‌حسین‌(ع) رفتند و این‌رفت‌و آمدهاسبب‌شد که‌مروان‌نامه‌ای‌برای‌معاویه‌بنویسد و معاویه‌هم‌در جواب‌، نامه‌ای‌برای‌امام‌حسین‌(ع) می‌نویسد که‌از مضمون‌این‌نامه‌بر می‌آید که‌امام‌حسین‌(ع) به‌سیرة‌امام‌حسن‌(ع) وفادار بوده‌اند که‌معاویه‌به‌مروان‌می‌گوید: متعرض‌امام‌حسین‌(ع) نشوکه‌او با ما بیعت‌دارد (لاتعرض‌للحسین‌(ع) فی‌شی‌ء فقد بایعنا). اما ابوحنیفه‌دینوری‌چنین‌نقل‌می‌کند: «... فخرج‌نفر من‌اشراف‌اهل‌الکوفه‌الی‌الحسین‌بن‌علی‌(ع)فاخبره‌الخبر فاسترجع‌و شق‌علیه‌فاقام‌اولئک‌النفر یختلون‌الی‌الحسین‌بن‌علی‌و علی‌المدینه‌یومئذ مروان‌ابن‌الحکم‌فترقی‌الخبر الیه‌فکتب‌الی‌معاویه‌یعلمه‌ان‌رجالاً من‌اهل‌العراق‌قدموا علی‌الحسین‌بن‌علی‌(ع) رضی‌اللّ'ه‌عنهما و هم‌مقیمون‌عنده‌یختلفون‌الیه‌فاکتب‌الی‌ّ بالّذی‌تری‌، فکتب‌الیه‌معاویه‌لاتعرض‌للحسین‌(ع) فی‌شی‌فقد بایعنا و لیس‌بناقض‌بیعتنا و لامخفر ذمتنا. و کتب‌الی‌الحسین‌(ع) اما بعد فقدانتهت‌الی‌امور عنک‌لست‌بها حریا لان‌من‌اعطی‌صفقة‌یمینه‌جدیر بالوفاء، فاعلم‌رحمک‌اللّ'ه‌انی‌متی‌انکرک‌تستنکرنی‌و متی‌تکدنی‌اکدک‌فلایستفزنک‌السفهاء الذین‌یحبون‌الفتنه‌و السلام‌.

فکتب‌الیه‌الحسین‌(ع) رضی‌اللّ'ه‌عنه‌ما ارید حربک‌و لاالخلاف‌علیک‌، قالوا ولم‌یر الحسن‌(ع) و لاالحسین‌(ع) طول‌حیاة‌معاویه‌منه‌سوء فی‌انفسهما و لامکروهاً ولاقطع‌عنهما شیئا مما کان‌شرط‌لهما و لاتغیر لهما عن‌برٍ

تنی‌چند از اشراف‌کوفه‌به‌حضور امام‌حسین‌(ع) رفتند، و خبر کشته‌شدن‌حجررا به‌اطلاع‌ایشان‌رساندند، سخت‌بر آن‌حضرت‌گران‌آمد و انا لله و انا الیه‌راجعون‌فرمود.آن‌چند تن‌در مدینه‌ماندند و پیش‌امام‌حسین‌(ع) آمد و شد می‌کردند. در آن‌هنگام‌مروان‌حاکم‌مدینه‌بود. چون‌این‌خبر به‌او رسید، برای‌معاویه‌نامه‌نوشت‌و اطلاع‌داد که‌مردانی‌از اهل‌عراق‌پیش‌حسین‌(ع) آمده‌اند و اکنون‌این‌جا مانده‌اند و با او آمد و شددارند. هر چه‌مصلحت‌می‌بینی‌برای‌من‌بنویس‌. معاویه‌برای‌او نوشت‌: «در هیچ‌کاری‌متعرض‌حسین‌(ع) مشو که‌او با ما بیعت‌کرده‌است‌و بیعت‌ما را نخواهد شکست‌و ازپیمان‌تخلف‌نخواهد ورزید.» و برای‌امام‌حسین‌(ع) نوشت‌: «اما بعد خبرهایی‌از ناحیه‌تو به‌من‌رسیده‌است‌که‌شایستة‌تو نیست‌. آن‌کس‌که‌با دست‌ِ راست‌خود بیعت‌می‌کند،شایسته‌است‌وفادار بماند و خدایت‌ رحمت‌کناد. بدان‌که‌اگر من‌حق‌ترا انکار کردم‌، توهم‌حق‌مرا انکار کن‌و اگر با من‌مکر کنی‌، من‌هم‌چنان‌خواهم‌کرد، فرومایگانی‌که‌دوستدار فتنه‌و آشوبند ترا نفریبند و السلام‌.»

امام‌حسین‌(ع) در جواب‌نوشت‌: «من‌نمی‌خواهم‌با تو جنگ‌و برخلاف‌تو قیام‌کنم‌.» گویند، در مدت‌زندگی‌معاویه‌هیچ‌گونه‌بدی‌یا کار ناپسندی‌از او نسبت‌به‌امام‌حسن‌(ع) و امام‌حسین‌(ع) سر نزد.

البته‌در ذیل‌همین‌مطلب‌، مترجم‌محترم‌به‌آخر متن‌ایراد وارد می‌کند و می‌گوید:به‌راستی‌عجیب‌است‌چه‌آزاری‌مهم‌تر از این‌که‌حضرت‌مجتبی‌(ع) را با دسیسه‌مسموم‌کرد و حاکم‌او از دفن‌جسد مطهر امام‌در کنار مرقد جد بزرگوارش‌جلوگیری‌کرد ومواد صلح‌نامه‌را رعایت‌نکرد و بزرگ‌مردی‌چون‌حجربن‌عدی‌را کشت‌و در مسجد کوفه‌رسماً اعلام‌کرد که‌مواد صلح‌نامه‌و شرایط‌آن‌را زیر پای‌می‌گذارم‌.

یکی‌از مباحث‌مهم‌این‌دوره‌و طی‌این‌ده‌سال‌-در واقع‌از شروع‌امامت‌امام‌حسین‌(ع) تا مرگ‌معاویه‌مسأله‌ولایت‌عهدی‌یزید است‌و طبیعی‌است‌که‌امام‌حسین‌(ع) ، به‌سبب‌فساد معاویه‌و مخصوصاً لاابالی‌گری‌یزید، مخالف‌ولایت‌عهدی‌یزید است‌. ضمن‌این‌که‌یکی‌از شرایط‌صلح‌امام‌حسین‌(ع) عدم‌تعیین‌جانشین‌پس‌از معاویه‌بوده‌است‌. در ادامه‌، به‌مکاتبات‌امام‌حسین‌(ع) با معاویه‌که‌بیانگر مواضع‌و اهداف‌آن‌حضرت‌به‌منظور احیاء دین‌مبین‌اسلام‌می‌باشد، می‌پردازیم‌و برای‌این‌که‌نقل‌و قول‌های‌مختلف‌ملال‌آور نباشد، و به‌علت‌شباهت‌بسیار زیاد متون‌مختلف‌، ابتدا یکی‌دو متن‌عربی‌را نقل‌نموده‌، سپس‌متون‌فارسی‌را بنا بر اقوال‌دیگران‌،متذکر می‌شویم‌. اما مسأله‌موروثی‌کردن‌خلافت‌و تلاش‌معاویه‌برای‌این‌امر را اکثرمورخین‌نقل‌کرده‌اند. زمینة‌اصلی‌فکر «ولایت‌عهدی‌یزید» پس‌از شهادت‌امام‌حسن‌(ع) آغاز شد و بنا به‌نقل‌طبری‌و ابن‌اثیر طراح‌این‌مسأله‌هم‌کسی‌جز«مغیرة‌بن‌شعبه‌» نبود، هر چند معاویه‌خودش‌در صدد فرصتی‌بود تا این‌قضیه‌را مطرح‌کند، و اولین‌کسی‌که‌افرادی‌را از کوفه‌به‌شام‌فرستاد مغیرة‌بن‌شعبه‌بود. حتی‌نقل‌شده‌که‌زیاد و مروان‌هم‌در بدو امر نسبت‌به‌این‌مسأله‌روی‌خوش‌نشان‌ندادند.

به‌علت‌اهمیت‌این‌دوره‌حوادث‌این‌دوره‌را نقل‌می‌کنیم‌:

در این‌ایام‌شیعیان‌به‌طور مداوم‌نزد امام‌حسین‌(ع) رفت‌و آمد می‌کردند که‌همین‌امر سبب‌شد تا مروان‌نامه‌هایی‌جهت‌کسب‌تکلیف‌برای‌معاویه‌بنویسد: ان‌مروان‌الحکم‌کتب‌الی‌معاویه‌و کان‌عامله‌علی‌المدینه‌، اما بعد فان‌عمرو بن‌عثمان‌ذکران‌رجالاً من‌اهل‌العراق‌و وجوه‌اهل‌الحجاز یختلفون‌الی‌الحسین‌بن‌علی‌(ع) و انه‌لایومن‌و ثوبه‌و قد بحثت‌عن‌ذلک‌فبلغنی‌انه‌یرید الخلاف‌یومه‌هذا فاکتب‌الی‌برأیک‌،فکتب‌الیه‌معاویه‌بلغنی‌کتابک‌و فهمت‌ما ذکرت‌فیه‌من‌امر الحسین‌(ع) فایاک‌ان‌تتعرض‌له‌بشی‌ء و اترک‌حسیناً ما ترکک‌، فانا لانریدان‌نتعرض‌له‌ما دام‌فی‌بیعتنا و لم‌ینازعنا سلطاننا فامسک‌عنه‌ما لم‌یبدلک‌صفحته‌.

ورود معاویه‌به‌مدینه‌و مواجهه‌با امام‌ حسین‌ (ع)

سیدمحسن‌امین‌می‌گوید: «ابن‌قتیبه‌در کتاب‌«الامامة‌و السیاسة‌» می‌نویسد:هنگامی‌که‌معاویه‌تصمیم‌گرفت‌برای‌یزید بیعت‌بگیرد، به‌مدینه‌آمد. امام‌حسین‌(ع) وابن‌عباس‌نزد او آمدند، ابتدا معاویه‌از احوال‌فرزندان‌امام‌مجتبی‌(ع) سؤال‌کرد وحضرت‌پاسخ‌او را دادند، سپس‌خطبه‌ای‌خواند و در آن‌خطبه‌رسول‌مکرم‌اسلام‌را یادنمود و در پایان‌سخن‌گفت‌: شما بیشتر در جریان‌کار یزید هستید و خدا آگاه‌است‌که‌من‌با گزینش‌یزید به‌مقام‌ولی‌عهدی‌هدفی‌جز بر طرف‌کردن‌نابرابری‌ها و پوشاندن‌شکاف‌ها ندارم‌. چنین‌اقدامی‌بسیار نیکوست‌و افراد بصیر آن‌را می‌پذیرند، این‌است‌دیدگاه‌من‌دربارة‌یزید. اما شما، هم‌با من‌خویشاوندی‌دارید و هم‌از دانش‌بهره‌مندید وهم‌به‌زینت‌جوانمردی‌آراسته‌اید و برای‌تأیید این‌نظریه‌شایسته‌تر می‌باشید. من‌یزیدرا در موارد گوناگون‌آزموده‌ام‌و در او ویژگی‌هایی‌یافته‌ام‌که‌حتی‌شما نیز از آن‌ویژگی‌هابی‌بهره‌اید. به‌علاوه‌، او نسبت‌به‌سنت‌آگاهی‌دارد، با قرآن‌آشناست‌و از بردباری‌برخوردار است‌. بردباریی‌که‌بر شیران‌شرزه‌ترجیح‌دارد. شما می‌دانید که‌پیامبر(ص)معصوم‌از خطا، در غزوة‌ «ذات‌السلاسل‌» فرماندهی‌لشکر را به‌کسی‌سپردند که‌هیچ‌پیوندی‌با قریش‌نداشت‌.

]مراد عمروعاص‌است‌و در نهایت‌فرماندهی‌به‌علی‌(ع) داده‌شد[ و او را بر ابوبکرصدیق‌و عمر فاروق‌و دیگر اصحاب‌و مهاجران‌نخستین‌برتری‌دادند و پیامبر الگوی‌نیکوی‌ماست‌.

اینک‌شما ای‌فرزندان‌عبدالمطلب‌، قدری‌درنگ‌کنید، ما و شما دو طایفه‌ای‌هستیم‌که‌همواره‌تلاش‌نموده‌ایم‌و پیوسته‌سودمند بوده‌ایم‌. اکنون‌من‌از شما دو نفرانتظار انصاف‌دارم‌، چرا که‌هیچ‌کس‌جز بر اساس‌نظر شما سخن‌نمی‌گوید، چه‌رسد به‌خویشاوندان‌و نزدیکان‌. از خدای‌بزرگ‌برای‌خودم‌و برای‌شما آمرزش‌می‌طلبم‌.

بعد از سخنان‌معاویه‌، ابن‌عباس‌خواست‌سخن‌بگوید که‌امام‌(ع) او را آرام‌و پس‌از حمد الهی‌سخن‌آغاز فرمود: ای‌معاویه‌هیچ‌گوینده‌ای‌اگر چه‌سخنش‌به‌ درازا کشد،یارایی‌آن‌را ندارد که‌ویژگی‌های‌رسول‌الله‌(ص) را بر شمرد، بلکه‌تنها بخشی‌از صفات‌نیکوی‌حضرتش‌را بازگو کند. من‌می‌دانم‌که‌امت‌اسلامی‌چه‌روشی‌را پس‌از رحلت‌پیامبر(ص) پیش‌گرفتند، آنان‌مدائح‌نبی‌اکرم‌(ص) را تباه‌نمودند و بیعت‌حضرتش‌رادربارة‌جانشین‌ایشان‌شکستند. دریغا که‌درخشش‌روز، تاریکی‌شب‌را رسوا نمود و پرتوتابناک‌خورشید از فروغ‌چراغ‌ها کاست‌. تو در فزون‌طلبی‌دچار افراط‌شده‌ای‌، در برتری‌بخشیدن‌ناشایستگان‌اجحاف‌نمودی‌، از پرداخت‌حق‌سرباز زدی‌و بخل‌پیشه‌کردی‌،ستم‌و ناروا روا داشتی‌و حقوق‌انسان‌ها را به‌اندازه‌ارزنی‌مراعات‌ننمودی‌تا آن‌که‌شیطان‌بهرة‌کامل‌و نصیب‌فراوان‌خود را به‌دست‌آورد. اما آنچه‌دربارة‌یزید و شایستگی‌او برای‌ادارة‌امت‌اسلامی‌و کمالات‌وی‌گفتی‌، دریافتم‌. گویی‌تو می‌خواهی‌مردم‌رادربارة‌یزید به‌گمراهی‌بکشانی‌. چنان‌از او سخن‌می‌گویی‌که‌پنداری‌از انسان‌محجوبی‌یاد می‌کنی‌، یا فرد ناشناسی‌را معرفی‌می‌نمایی‌یا از مطالب‌مخفی‌و خصوصی‌پرده‌برمی‌داری‌!! چنین‌نیست‌ای‌معاویه‌!! یزید خود بهترین‌معرف‌خویش‌است‌و آنچه‌در چنته‌دارد بر همگان‌بروز داده‌است‌. اگر می‌خواهی‌اوصاف‌یزید را بگویی‌از سگ‌های‌شکاریش‌خبر ده‌، از دختران‌زیبارویی‌که‌با او به‌عشرت‌سرگرم‌اند سخن‌بگو. از کنیزکان‌نوازنده‌ای‌که‌در بزم‌های‌مستانه‌برای‌او می‌نوازند گفت‌و گو کن‌. آری‌یزید چنین‌فردی‌است‌و نیازی‌به‌معرفی‌تو ندارد. راستی‌ این‌همه‌بار گناه‌که‌بر دوش‌داری‌، برای‌تو به‌هنگام‌دیدار با قادر متعال‌کافی‌نیست‌که‌اکنون‌می‌کوشی‌بار ضلالت‌این‌مردم‌را نیز برگناهان‌دیگرت‌بیفزایی‌؟!! به‌خدا سوگند، تو همواره‌در صدد انجام‌کارهای‌ناروا هستی‌وجز ستم‌و بیداد کار دیگری‌نکرده‌ای‌جنایت‌های‌تو همه‌جا را فرا گرفته‌است‌ولی‌خود توبا مرگ‌فاصلة‌چندانی‌نداری‌. بزودی‌روز قیامت‌فرا می‌رسد و آن‌روز همة‌اعمال‌تو بازگومی‌گردد و تو هیچ‌راه‌گریزی‌نخواهی‌داشت‌.

ای‌معاویه‌!! اینک‌تو بر ما تعرض‌کرده‌و ما را از حق‌مسلم‌پدرانمان‌محروم‌نموده‌ای‌. همان‌حقی‌که‌رسول‌مکرم‌اسلام‌(ص) ، از آغاز ولادت‌برای‌ما قرار داد، تو درغصب‌حق‌ما به‌همان‌دلایل‌سستی‌تمسک‌می‌جویی‌که‌ مدعیان‌خلافت‌، با آنها برای‌جانشینی‌پیامبر (ص) ، پس‌از رحلت‌حضرتش‌استدلال‌می‌نمودند و او نیز دلایل‌راپذیرفته‌از آنان‌طلب‌انصاف‌نمود. آری‌شما هر کاری‌را مرتکب‌شدید و هر سخنی‌را به‌زبان‌آوردید، تا کار به‌اینجا کشید که‌تو بر جایگاه‌پیامبر (ص) تکیه‌زدی‌، در حالی‌که‌ردای‌خلافت‌برازندة‌شخص‌دیگری‌بود.

اما دربارة‌عمروعاص‌که‌فرماندة‌سپاه‌اسلام‌شد، باید بدانی‌: اولاً در آن‌زمان‌او به‌فضیلت‌همنشینی‌با پیامبر (ص) مفتخر بود. ثانیاً کاری‌از پیش‌نبرد، تا آن‌که‌امت‌اسلامی‌از فرمانروایی‌او آزرده‌شده‌، پیشی‌جستن‌وی‌را ناروا شمرده‌و با وی‌همراهی‌ننمودند. سرانجام‌رسول‌خدا او را برکنار کرده‌و فرمودند: ای‌گروه‌مهاجر بعد از این‌تاریخ‌او دیگر میان‌شما مقامی‌ندارد. این‌که‌تو چگونه‌به‌فعل‌منسوخ‌پیامبر(ص) استنادمی‌کنی‌و آن‌کسی‌را که‌قطعاً مورد تأیید حضرتش‌بوده‌کنار می‌گذاری‌؟ راستی‌چگونه‌به‌خود جرئت‌می‌دهی‌که‌صحابی‌پیامبر (ص) را با تابعی‌برابر بدانی‌، در حالی‌که‌اطراف‌توافراد بسیاری‌هستند که‌افتخار همنشینی‌با رسول‌الله‌(ص) را داشته‌و انسان‌های‌قابل‌اعتماد و دینداری‌می‌باشند. آیا رواست‌که‌ این‌افراد را به‌سوی‌جوانی‌اسراف‌کار و فریفتة‌دنیا سوق‌دهی‌تا بدین‌وسیله‌مردم‌گفتار خطا و اشتباه‌گردند؟ این‌روش‌سرانجامی‌جزشقاوت‌در آخرت‌برای‌تو نخواهد داشت‌در حالی‌که‌موجب‌نیکبختی‌دیگران‌در دنیاخواهد شد و این‌زیانی‌آشکار است‌. از خداوند برای‌خود و شما آمرزش‌می‌طلبم‌.

سخنان‌امام‌، صریح‌و رسا بیان‌شد. معاویه‌نگاهی‌به‌ابن‌عباس‌افکند و گفت‌:این‌سخنان‌چیست‌؟ لابد تو نیز کلماتی‌درشت‌تر و تلخ‌تر از اینها اظهار خواهی‌نمود.

ابن‌عباس‌گفت‌: به‌خدا قسم‌او فرزند پیامبر(ص) و یکی‌از پنج‌تن‌آل‌عباست‌. اودر خاندانی‌پاک‌و معصوم‌بزرگ‌شده‌و هر چه‌می‌خواهی‌از وی‌بپرس‌و بدان‌که‌خدافرمان‌خود را جاری‌خواهد ساخت‌و او نیکوترین‌داوران‌است‌.

از سخنان‌معاویه‌و جواب‌امام‌حسین‌(ع) مبنای‌زندگی‌و مواضع‌آن‌حضرت‌به‌درستی‌بیان‌می‌شود و نیاز به‌تحلیل‌مطالب‌ندارد، ولی‌نکته‌قابل‌توجه‌این‌است‌که‌هرچه‌معاویه‌در اقدام‌برای‌فراهم‌کردن‌مقدمات‌عملی‌ولایت‌عهدی‌یزید بیشتر تلاش‌می‌کند، امام‌حسین‌(ع) بیاناتش‌با حفظ‌تعهد و مبانی‌صلح‌، شدیدتر و کوبنده‌تر می‌شودو مخالفت‌خود را با ولایت‌عهدی‌یزید به‌طور رسا و کوبنده‌ای‌بیان‌می‌دارد. در ادامة‌فعالیت‌های‌معاویه‌، نقل‌چند سند تاریخی‌دیگر نیز لازم‌به‌نظر می‌رسد. گویند: معاویه‌در ماه‌رجب‌عمره‌گزارد و همراه‌هزار سوار به‌حجاز رفت‌و چون‌نزدیک‌مدینه‌رسید،نخستین‌کسی‌که‌او را دید امام‌حسین‌(ع) بود که‌چون‌چشم‌معاویه‌به‌او افتاد گفت‌:درود و خوشامد بر تو مباد همچون‌شتر قربانی‌می‌مانی‌که‌خونش‌به‌جوش‌آمده‌است‌وخداوند آن‌خون‌را به‌زمین‌خواهد ریخت‌. امام‌حسین‌(ع) فرمود: من‌اهل‌این‌گونه‌سخن‌نیستم‌. معاویه‌گفت‌: سزاوار بدتر از آنی‌....

ورود معاویه‌به‌مدینه‌و دیدار با عایشه‌

آن‌گاه‌معاویه‌به‌دیدار عایشه‌رفت‌و به‌عایشه‌خبر رسیده‌بود که‌معاویه‌در موردامام‌حسین‌(ع) و یاران‌او گفته‌است‌: اگر بیعت‌نکنند ایشان‌را خواهد کشت‌. معاویه‌نزدعایشه‌از ایشان‌شکایت‌کرد و عایشه‌ضمن‌اندرز دادن‌به‌معاویه‌گفت‌: شنیده‌ام‌ایشان‌راتهدید به‌قتل‌کرده‌ای‌؟

گفت‌: ای‌مادر مؤمنان‌، ایشان‌گرامی‌تر از این‌هستند ولی‌من‌هم‌برای‌یزید بیعت‌گرفته‌ام‌و دیگران‌غیر از ایشان‌با او بیعت‌کرده‌اند، آیا معتقدی‌بیعتی‌را که‌تمام‌شده‌است‌بشکنم‌؟

عایشه‌گفت‌: با ایشان‌به‌رفق‌و مدارا رفتار کن‌، شاید به‌خواست‌خداوند متعال‌کاری‌را که‌دوست‌می‌داری‌انجام‌دهند.

گفت‌: چنین‌خواهم‌کرد...

ورود معاویه‌به‌مکه‌و مواجهه‌با امام‌حسین‌(ع)

معاویه‌مدتی‌در مدینه‌ماند، سپس‌به‌مکه‌آمد.... نخستین‌کسی‌که‌به‌استقبال‌آمد امام‌حسین‌(ع) بود که‌معاویه‌به‌ایشان‌گفت‌: درود و خوشامد بر پسر رسول‌خدا (ص)و سرور جوانان‌مسلمان‌و دستور داد مرکب‌ویژه‌ای‌آوردند و آن‌حضرت‌سوار شد و دوش‌به‌دوش‌معاویه‌حرکت‌کرد. به‌عبداللّ'ه‌بن‌زبیر، عبدالرحمن‌بن‌ابوبکر و عبداللّ'ه‌بن‌عمر...هدیه‌ای‌بخشید و از ولیعهدی‌یزید چیزی‌نگفت‌، نزدیک‌بازگشت‌معاویه‌بود که‌آن‌چهارتن‌به‌هم‌گفتند: «خود را گول‌نزنید، معاویه‌این‌رفتار را بواسطة‌محبت‌با شما انجام‌نداد،بلکه‌فقط‌برای‌آنچه‌در نظر دارد انجام‌بدهد، چنین‌کرد و به‌هر حال‌برای‌او پاسخی‌فراهم‌آورید. اتفاق‌کردند که‌مخاطب‌و جواب‌گوی‌معاویه‌، عبداللّ'ه‌بن‌زبیر باشد. سرانجام‌معاویه‌ایشان‌را خواست‌و گفت‌: روش‌مرا میان‌خودتان‌دیدید و متوجه‌شدید که‌صلة‌رحم‌کردم‌و شما را تحمل‌نمودم‌. یزید هم‌برادر و پسرعموی‌شماست‌و می‌خواهم‌او را بانام‌خلیفه‌ظاهراً جلو بیاندازید و حال‌آن‌که‌این‌خود شما خواهید بود که‌اشخاص‌را به‌حکومت‌خواهید گماشت‌یا عزل‌خواهید کرد و یزید در هیچ‌یک‌از این‌کارها با شمامعارضه‌نخواهد کرد. ایشان‌سکوت‌کردند به‌طوری‌که‌دوبار گفت‌آیا به‌من‌پاسخ‌نمی‌دهید؟ در این‌هنگام‌رو به‌عبداللّ'ه‌بن‌زبیر کرد و گفت‌: آنچه‌می‌خواهی‌بگو که‌به‌جان‌خودم‌سوگند تو سخنگوی‌ایشانی‌. عبداللّ'ه‌گفت‌: آری‌سه‌پیشنهاد می‌کنم‌هر کدام‌رامی‌خواهی‌بپذیر. گفت‌: بگو. گفت‌: چنان‌رفتار کن‌که‌رسول‌خدا(ص) رفتار نمود یا آن‌چنان‌که‌ابوبکر یا آن‌چنان‌که‌عمر. که‌معاویه‌نپذیرفت‌. معاویه‌گفت‌: پیشنهاد و راه‌دیگری‌نداری‌؟ گفت‌: نه‌. به‌آنان‌گفت‌: شما چطور؟ گفتند: نه‌. گفتار ما هم‌همان‌گفتاراوست‌. معاویه‌گفت‌: دوست‌می‌داشتم‌به‌شما ثابت‌شود آن‌کس‌که‌پند و اندرز می‌دهد ومسموع‌نیست‌، در رفتارش‌معذور است‌، پیش‌از این‌هرگاه‌من‌سخنرانی‌می‌کردم‌گاهی‌یکی‌از شما بر می‌خاست‌و بر من‌در حضور مردم‌اعتراض‌می‌کرد یا می‌گفت‌دروغ‌می‌گویم‌و من‌این‌مسأله‌را تحمل‌و گذشت‌می‌کردم‌، ولی‌اکنون‌بر می‌خیزم‌و سخنی‌می‌گویم‌و به‌خدا سوگند اگر هر یک‌از شما در این‌سخنرانی‌من‌حتی‌یک‌کلمه‌گفتارم‌رارد کند، پاسخی‌جز شمشیر نخواهد بود که‌همان‌دم‌سرش‌را جدا خواهد ساخت‌. بنابراین‌هر کس‌جان‌خود را حفظ‌کند. آن‌گاه‌سالار نگهبانان‌خود را فرا خواند و در حضور ایشان‌به‌او دستور داد که‌بر سر هر یک‌از ایشان‌دو مرد گمارد و اگر هر یک‌از ایشان‌سخنی‌در ردیا تصدیق‌سخن‌من‌گفت‌، همان‌دم‌آن‌دو مرد با شمشیرهای‌خود گردنش‌را بزنند.

سخنرانی‌معاویه‌برای‌مردم‌، مبنی‌بر بیعت‌امام‌حسین‌(ع) با یزید

آن‌گاه‌معاویه‌همراه‌ایشان‌بیرون‌آمد و بر منبر رفت‌و نخست‌حمد و نیایش‌خدارا به‌جا آورد، سپس‌گفت‌: این‌گروه‌(اشاره‌به‌آن‌چهار تن‌) سران‌و برگزیدگان‌مسلمانانندو نباید هیچ‌کاری‌بدون‌حضور و مشورت‌آنان‌صورت‌گیرد و ایشان‌با خشنودی‌با یزیدبیعت‌کردند و شما هم‌به‌نام‌خدا با او بیعت‌کنید. مردم‌که‌منتظر بیعت‌ایشان‌بودند، پس‌از این‌سخن‌با یزید بیعت‌کردند، آن‌گاه‌معاویه‌بر مرکب‌سوار شد و به‌مدینه‌بازگشت‌،مردم‌آن‌چهار تن‌را دیدند و گفتند: شما که‌مدعی‌بودید بیعت‌نمی‌کنید، ولی‌همین‌که‌شما را راضی‌کردند و عطاهایی‌دادند، بیعت‌کردید!! گفتند: به‌خدا سوگند چنین‌نکرده‌ایم‌!مردم‌گفتند: پس‌چه‌چیز مانع‌آن‌شد که‌جواب‌معاویه‌را بدهید و این‌تهمت‌را رد کنید،گفتند: او بر ما کید و مکر کرد و از کشته‌شدن‌ترسیدیم‌. مردم‌مدینه‌هم‌با یزید بیعت‌کردند و معاویه‌به‌شام‌برگشت‌و نسبت‌به‌بنی‌هاشم‌کم‌مهری‌و ستم‌روا می‌داشت‌.

در رابطه‌با ورود معاویه‌به‌مدینه‌و مکه‌ و مواجهة‌او با امام‌حسین‌(ع) ، ابن‌اعثم‌کوفی‌مطالب‌مفصل‌تری‌ارائه‌می‌دهد. او می‌گوید: چون‌معاویه‌به‌نزدیک‌مدینه‌رسید،جمله‌مردمان‌او را استقبال‌کردند، چون‌معاویه‌ایشان‌را بدید، روی‌ترش‌کرده‌، گفت‌: من‌شما را به‌حسد و عداوت‌نیکو شناسم‌. حسین‌بن‌علی‌(ع) فرمود: آهسته‌باش‌ای‌ معاویه‌که‌ما اهل‌این‌سخن‌نیستیم‌. معاویه‌گفت‌: اهل‌این‌سخنید، بلکه‌بدتر از این‌. در سخن‌هم‌درشتی‌نمود و گفت‌: شما کاری‌می‌خواستید و خدای‌تعالی‌غیر آن‌را می‌خواست‌،لاجرم‌چنان‌شد که‌خدای‌می‌خواست‌چون‌در مدینه‌فرود آمد، مردمان‌به‌رسم‌سلام‌نزداو می‌شدند. ابن‌زبیر، عبدالرحمان‌، و حسین‌(ع) هم‌برفتند. چون‌به‌در سرای‌معاویه‌رسیدند، دستوری‌ خواستند. ایشان‌را رخصت‌دخول‌نداد تا رنجیده‌خاطر باز گشتند و ازمدینه‌ بیرون‌آمده‌، به‌جانب‌مکه‌روان‌شدند.

اما در رابطه‌با ورود معاویه‌به‌مکه‌چنین‌نقل‌می‌کند: «چون‌معاویه‌به‌مکه‌رسید،بزرگان‌و مشایخ‌و معارف‌و خواجگان‌و عوام‌الناس‌او را استقبال‌کردند و حسین‌بن‌علی‌(ع) ، عبدالرحمن‌، عبداللّ'ه‌زبیر، و عبداللّ'ه‌عمر نیز او را استقبال‌کردند. چون‌معاویه‌درایشان‌نگریست‌، گفت‌: مرحباً و اهلاً. پس‌در حسین‌(ع) بن‌علی‌نگریست‌و گفت‌:مرحباً یا ابا عبداللّ'ه‌و ای‌سید جوانان‌بهشت‌. در عبدالرحمن‌نگریست‌و گفت‌: مرحباً ای‌پسر صدیق‌و خواجه‌قریش‌... پس‌فرمود چهار جبینت‌آوردند و ایشان‌را بر نشانده‌، باایشان‌می‌راند و سخن‌می‌گفت‌و در روی‌ایشان‌می‌خندید تا وارد مکه‌شد و فرود آمد. هریک‌را جایزه‌بزرگ‌و حلّه‌سنی‌فرستاد و بر صلة‌حسین‌(ع) بیفزوده‌، او را کیشوتی‌سخت‌نیکو فرستاد. آن‌سه‌عطای‌خویش‌قبول‌کردند و امیر المؤمنین‌حسین‌(ع) قبول‌نکرد.معاویه‌روزها در مکه‌مقام‌کرده‌، هیچ‌سخن‌یزید و بیعت‌او نگفت‌. پس‌روزی‌کس‌فرستاد و امیرالمؤمنین‌(ع) ، حسین‌(ع) را بخواند. چون‌در آمد، نیکو بنشاند و مراعات‌کرد و تلطف‌بسیار نمود. پس‌گفت‌: کلمه‌ای‌بر رأی‌تو عرضه‌خواهم‌داشت‌و توقع‌چنان‌دارم‌که‌این‌سخن‌بر من‌رد نکنی‌و جواب‌نیکو دهی‌. بدان‌که‌چیزی‌بنوشتم‌به‌جمله‌شهرها و معارف‌و مشایخ‌. هر شهری‌را به‌نزد خویش‌بخواندم‌تا جهت‌یزید از ایشان‌بیعت‌بستدم‌. کار مدینه‌را باز پس‌می‌داشتم‌و می‌گفتم‌کار مدینه‌سهل‌است‌که‌مدینه‌خانة‌یزید است‌و مردمان‌مدینه‌بیشتر اهل‌و عشیرت‌اویند. بعدها چیزی‌نوشتم‌و از اهل‌مدینه‌التماس‌نمودم‌تا با او بیعت‌کنند، جماعتی‌انکار نمودند و ابا کردند که‌از ایشان‌حساب‌نداشتم‌. اگر من‌کس‌دیگر را لایق‌خلافت‌بهتر از یزید می‌دیدم‌، او را به‌این‌کارنصب‌نمودمی‌. حسین‌(ع) فرمود: آهسته‌باش‌ای‌ معاویه‌و در این‌کار بهتر از این‌بیندیش‌که‌تمشیت‌مهم‌خلافت‌را کس‌ هست‌که‌او از یزید، هم‌به‌ذات‌خویش‌هم‌به‌پدر و هم‌به‌مادر بهتر است‌. معاویه‌گفت‌: مگر از این‌کس‌خویشتن‌را می‌خواهی‌؟حسین‌(ع) گفت‌: اگر خویشتن‌را خواهم‌، دور نخواهد بود. معاویه‌گفت‌: بشنو ای‌ابا عبداللّ'ه‌تا بگویم‌، در آنچه‌مادر تو بهتر از مادر یزید است‌؛ شبهتی‌نیست‌و نیز پدر تو را فضیلتی‌،سابقتی‌، هجرتی‌، قربتی‌و قرابتی‌که‌با مصطفی‌(ص) است‌، هیچ‌را آن‌نیست‌. اما تو و او، واللّ'ه‌که‌او امت‌محمد (ص) را و اقامت‌لوازم‌خلافت‌را بهتر از تو هست‌. امیرالمؤمنین‌حسین‌(ع) گفت‌: سخن‌به‌انصاف‌گوی‌ای‌معاویه‌، آن‌کیست‌که‌امت‌جد مرا بهتر از من‌است‌؟ یزید خمّار فاسق‌فاجر را بهتر از من‌می‌گویی‌؟ معاویه‌گفت‌: ای‌حسین‌(ع) آهسته‌باش‌و سخن‌دور مینداز و یزید را از این‌جنس‌سخن‌مگوی‌که‌ترا اگر به‌نزدیک‌او یادکنند، او در حق‌تو جز نیکویی‌نگوید.

حسین‌(ع) گفت‌: آنچه‌من‌از او می‌دانم‌، اگر او از من‌بداند، بباید گفت‌و چیزی‌پوشیده‌نباید داشت‌معاویه‌گفت‌: معلوم‌شد یا ابا عبداللّ'ه‌برخیز و به‌سعادت‌باز گرد و برجان‌خود بترس‌و از اهل‌شام‌نیک‌بر حذر باش‌تا آنچه‌من‌از تو در حق‌یزید شنیدم‌،ایشان‌نشنوند که‌ایشان‌دشمن‌تو ودشمن‌پدر تویند.

نتیجه‌

با بررسی‌زندگانی‌نورانی‌امام‌حسین‌(ع) در این‌دورة‌حساس‌و سرنوشت‌ساز ونقش‌مؤثر آن‌در حوادث‌صدر اسلام‌، بسیاری‌از ابهامات‌در این‌دوره‌چون‌آئینه‌ای‌شفاف‌و زلال‌پیش‌روی‌ما قرار می‌گیرد و برای‌کسی‌که‌آشنایی‌کمی‌با مبانی‌دین‌مبین‌اسلام‌داشته‌باشد و به‌بحران‌های‌تاریک‌تاریخ‌و سرمنشأ این‌تاریکی‌ها و انحرافات‌، اندکی‌مطلع‌باشد، جای‌هیچ‌شک‌و شبهه‌ای‌باقی‌نمی‌ماند، چه‌رسد به‌این‌که‌در قیام‌عاشورایی‌امام‌حسین‌(ع) دچار ابهام‌و شک‌گردد. برای‌مثل‌، چرا امام‌حسین‌(ع) با این‌که‌می‌دانست‌به‌شهادت‌می‌رسد و شکست‌می‌خورد، قیام‌کرد؟ یا سؤالات‌و ابهامات‌دیگری‌، از قبیل‌علت‌قیام‌ابا عبداللّ'ه‌(ع) یا هدف‌آن‌حضرت‌، که‌در این‌مقاله‌با بررسی‌مواجهة‌امام‌حسین‌(ع) با معاویه‌و مکاتبات‌و مجالسات‌و سخنانی‌که‌بین‌امام‌حسین‌(ع) و معاویه‌صورت‌می‌گیرد تا حد زیادی‌به‌این‌ابهامات‌پاسخ‌داده‌می‌شود ومشخص‌می‌شود که‌برخلاف‌نظر بعضی‌ها، امام‌حسین‌(ع) به‌یکباره‌با یزید مواجه‌نشدند و بدون‌آگاهی‌دست‌به‌قیام‌عاشورایی‌نزدند. بلکه‌حدود ده‌سال‌زمینه‌این‌قیام‌رافراهم‌نمودند و در تبیین‌مسائل‌، در قالب‌نامه‌برای‌معاویه‌و حتی‌مردم‌آن‌زمان‌، بر همه‌اتمام‌حجت‌نمودند تا این‌که‌در حادثه‌عاشورا، تنها راه‌به‌ثمر نشاندن‌زحمات‌خود را قیام‌عاشورایی‌و جانفشانی‌در راه‌هدف‌مقدس‌خود دیدند.

پیامد و نتیجة‌چنین‌شیوه‌ای‌از جانب‌امام‌حسین‌(ع) این‌بود که‌آرزوی‌قلبی‌معاویه‌که‌همانا دفن‌نام‌پیامبر (ص) و از بین‌بردن‌دین‌اسلام‌بود، محقق‌نشود و اسلام‌راکه‌جز نامی‌از آن‌باقی‌نمانده‌بود، احیاء نماید و معروف‌های‌ترک‌شده‌، احیاء گردد ومنکراتی‌که‌جزء اصول‌اسلامی‌شده‌و قبحی‌نداشت‌، به‌شدت‌نهی‌شد و عدالت‌قوامی‌نویافت‌.

کدام‌جنبش‌و حرکتی‌است‌که‌همة‌بانیان‌آن‌کشته‌شوند اما پیام‌آن‌گروه‌رساتر وماندگارتر شود، جز نهضت‌و جنبش‌ابا عبدالله‌الحسین‌(ع) ؟

این‌ماندگاری‌پیام‌نهضت‌عاشورا، که‌عالم‌اسلام‌تا به‌امروز اعم‌از سنی‌و شیعی‌هر چه‌دارد مدیون‌اوست‌، زمینه‌ای‌دقیق‌و حساب‌شده‌می‌طلبید که‌ما آثار این‌مقدمات‌و زمینه‌ها را در سیرة‌امام‌حسین‌(ع) در همه‌ابعاد به‌طور دقیق‌و منسجم‌، مخصوصاً اززمان‌شهادت‌امام‌حسن‌(ع) که‌مقارن‌با امامت‌امام‌حسین‌(ع) در رویارویی‌با معاویه‌،می‌بینیم‌که‌اگر چنین‌مواضع‌حکیمانه‌ای‌از جانب‌امام‌حسین‌(ع) اعمال‌نمی‌شد چه‌بسا نهضت‌عاشورا نیز سرکوب‌و اثری‌ از آن‌باقی‌نمی‌ماند.

چکیده‌

شالوده‌و اساس‌حکومت‌امویان‌را معاویه‌بنا نهاد و در واقع‌امویان‌مدیون‌معاویه‌اند. اما شناخت‌اهداف‌و جهت‌گیری‌های‌امام‌حسین‌(ع) موقعی‌میسر می‌شود که‌به‌بررسی‌سیاست‌های‌امویان‌و در رأس‌آن‌معاویه‌بپردازیم‌و بر اساس‌«تعرف‌الاشیاءباضدادها» شناخت‌زوایای‌حکومت‌معاویه‌، فهم‌دقیق‌تری‌از مواضع‌امام‌حسین‌(ع) وقیام‌آن‌حضرت‌به‌ما می‌دهد. و این‌مطلب‌در همه‌دوران‌ائمه‌، صدق‌می‌کند.دشمن‌شناسی‌نتیجه‌اش‌اتحاد دوستان‌و غفلت‌از دشمن‌، تفرقه‌و انحراف‌دوستان‌وسرمستی‌آنان‌را در پی‌خواهد داشت‌.

دوران‌کودکی‌امام‌حسین‌(ع) مقارن‌با اواخر حیات‌رسول‌الله‌(ص) می‌باشد وطبیعی‌است‌که‌دشمنی‌امویان‌با رسول‌الله‌(ص) را حس‌نمودند و در دورة‌امام‌علی‌(ع) وامام‌حسن‌(ع) به‌عنوان‌سربازی‌فداکار در همه‌صحنه‌ها همراه‌پدر و برادر بزرگوارشان‌بودند. اما اوج‌مواجهة‌امام‌حسین‌(ع) با امویان‌، پس‌از شهادت‌امام‌حسن‌(ع) است‌که‌ازاین‌دوره‌به‌بعد امام‌حسین‌(ع) به‌عنوان‌امام‌مسلمین‌، در مقابل‌معاویه‌قرار دارند. پس‌از شهادت‌امام‌حسن‌(ع) کوفیان‌ضمن‌عرض‌تسلیت‌و وعدة‌یاری‌، از امام‌حسین‌(ع)دعوت‌به‌قیام‌می‌کنند، اما امام‌دعوت‌به‌صبر نموده‌و فرمودند: تا زمانی‌که‌معاویه‌زنده‌است‌باید صبر کرد.

پس‌از شهادت‌حجربن‌عدی‌، نامه‌ای‌بین‌امام‌(ع) و معاویه‌رد و بدل‌می‌شود و ازاین‌به‌بعد مکاتبات‌بین‌امام‌و معاویه‌شکلی‌جدی‌تر به‌خود می‌گیرد. از طرفی‌معاویه‌درصدد ایجاد مقدمات‌ولایت‌عهدی‌یزید است‌و در این‌راه‌از هر گونه‌ترفندی‌استفاده‌می‌کند.

در بررسی‌این‌دوره‌هر چه‌به‌پایان‌عمر معاویه‌نزدیک‌می‌شویم‌، مواجهة‌امام‌حسین‌(ع) با معاویه‌را کوبنده‌تر می‌یابیم‌. دقت‌در مکاتبات‌امام‌حسین‌(ع) با معاویه‌وپی‌بردن‌به‌اهداف‌امام‌(ع) ، ما را در فهم‌ابعاد نهضت‌عاشورایی‌یاری‌می‌رساند و نکته‌پایانی‌این‌که‌قیام‌عاشورا، بسیار دقیق‌و عالمانه‌صورت‌گرفت‌و مقدمات‌و شالودة‌آن‌دراین‌دوره‌پی‌ریزی‌شد و در واقع‌ باید گفت‌، امام‌حسین‌(ع) چون‌می‌دانست‌که‌پیروزمی‌شود، دست‌به‌قیام‌زد و قیام‌آن‌حضرت‌ناگهانی‌نبود، بلکه‌با آگاهی‌کامل‌قدم‌در این‌مسیر گذاشت‌و این‌مقاله‌به‌مطالعه‌و بررسی‌این‌دوره‌می‌پردازد که‌اهم‌مطالب‌آن‌از این‌قرار است‌:

- نامه‌کوفیان‌به‌امام‌حسین‌(ع) ؛

- شهادت‌حجربن‌عدی‌و مکاتبات‌امام‌حسین‌(ع) با معاویه‌؛

- امام‌حسین‌(ع) و اقدامات‌معاویه‌دربارة‌ولایت‌عهدی‌یزید؛

- حضور جاسوسان‌معاویه‌در مدینه‌؛

- ورود معاویه‌به‌مدینه‌و مواجهه‌با امام‌حسین‌(ع) ؛

- ورود معاویه‌به‌مدینه‌و مواجهه‌با عایشه‌؛

- ورود معاویه‌به‌مکه‌و مواجهه‌با امام‌حسین‌(ع) ؛

- سخنرانی‌معاویه‌برای‌مردم‌، مبنی‌بر بیعت‌امام‌حسین‌(ع) با یزید.

عنوان‌امام‌حسین‌(ع) و حکومت‌امویان‌

علی‌علیزاده‌

منابع‌:

1ـ ابن‌اعثم‌کوفی‌، ابومحمد بن‌علی‌، الفتوح‌، محمدبن‌احمد مستوفی‌هروی‌، چاپ‌دوم‌،تهران‌، انتشارات‌علی‌و فرهنگی‌، 1374 ش‌.

2 ـ بلاذری‌، یحیی‌بن‌جابر، انساب‌الاشراف‌، عربی‌، چاپ‌اول‌، بیروت‌دارالفکر، 1417ق‌.

3 ـ دینوری‌، ابوحنیفه‌، اخبارالطوال‌، عربی‌، چاپ‌اول‌، مصر، داراحیاء الکتب‌العربی‌،1960م‌.

4 ـ طبری‌، تاریخ‌الرسل‌و الملوک‌، چاپ‌پنجم‌، تهران‌، انتشارات‌اساطیر، 1378 ش‌.

5 ـ یعقوبی‌، ابن‌واضح‌، تاریخ‌یعقوبی‌، محمد ابراهیم‌آیتی‌، چاپ‌هفتم‌، تهران‌، انتشارات‌علمی‌فرهنگی‌، 1374 ش‌.

6ـ الحسنی‌، هاشم‌، سیرة‌الائمة‌الاثنی‌عشر، عربی‌، بیروت‌، انتشارات‌الشریف‌الرضی‌،1406 ف‌.

7ـ نویری‌، شهاب‌الدین‌احمد، نهایة‌الارب‌فی‌فنون‌الادب‌، مهدوی‌دامغانی‌، چاپ‌اول‌،تهران‌، امیر کبیر 1364 ش‌.

8 ـ امین‌، سیدمحسن‌، امام‌حسین‌(ع) و امام‌حسین‌(ع) ، چاپ‌اول‌، تهران‌، شرکت‌سهامی‌چاپخانه‌، 1361 ش‌.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان