شبستری و میراث سنت‌های عرفانی

تاریخ عرفان و تصوف از قرن هفتم به بعد همواره تحت تأثیر دو چهره شاخص و شخصیت بزرگ که به سان دو قله بلند در افق تفکر معنوی جلوه‌گری می‌کنند، بوده است

شبستری و میراث سنت‌های عرفانی
تاریخ عرفان و تصوف از قرن هفتم به بعد همواره تحت تأثیر دو چهره شاخص و شخصیت بزرگ که به سان دو قله بلند در افق تفکر معنوی جلوه‌گری می‌کنند، بوده است. بی هیچ مبالغه مولوی بلخی و محی‌الدین عربی دو اندیشمند عارف جریان ساز و کم نظیر در تاریخ تفکر بشری به شمار می‌روند. اغلب عارفانی که از قرن هفتم به بعد ظهور کرده‌اند به نوعی تحت تأثیر این دو شخصیت استثنایی بوده‌اند. در این میان رشد و شیوع تفکر ابن عربی در میان عارفان ایرانی بسیار گسترده و چشمگیر بوده است.
مولوی نقطه اوج سنت عرفان ایران اسلامی بود. سنتی که شخصیت‌های بزرگی مانند بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی، عین‌القضاة همدانی، سنایی و عطار را در خود پرورده است.
سه جریان اصلی فکری و عرفانی که در تکوین شخصیت معنوی شیخ محمود مؤثر بوده است عبارت است از:
1. تصوف سنتی اشعری‌گرایانه، بدان گونه که در کتاب‌های عرفانی - کلامی امام محمد غزالی مطرح است.
2. عرفان عاشقانه و رندانه عطار که انعکاس آن مخصوصاً در مباحث پایانی گلشن راز -یعنی توضیح الفاظ و اصطلاحاتی از قبیل: ابرو، باده، بت، بوسه، پیر خرابات، پیمانه، ترسایی، ترسابچه، جام، چشم، خال، خدّ، خرابات، خط، خم، خمخانه، دیر، رخ، زلف، زنّار، ساغر، ساقی، شاهد، شراب، کفر، لب، مطرب، مغبچه و می- سخت آشکار است. در این قسمت گه‌گاه همان شور و سوز و وجد و حال عطار دیده می‌شود، هر چند که توضیح الفاظ و اصطلاحات مذکور بر اساس تلفیقی از تعبیرات عرفان ایرانی و تعلیمات مکتب ابن عربی است.
3. تعلیمات خاص مکتب ابن‌عربی به ویژه در مباحث مربوط به وجود، نبوت و ولایت، اسما و صفات الهی، اعیان ثابته، انسان کامل، خَلق جدید، فیض اقدس و مقدس، تنزیه و تشبیه، مراتب تجلیات و تنزلات که در جای جای گلشن راز و رساله حق الیقین موج می‌زند. (1)
از بررسی و مطالعه آثار شیخ معلوم می‌شود که او از افکار ابن‌عربی بسیار تأثیر پذیرفته است. ابداع ابن‌عربی از این قرار است که کوشید عرفان را به زبان فلسفه و در قالب نظام و ساختاری استدلالی بیان کند. حاصل این کوشش همان است که به آن عرفان نظری یا تصوف علمی، یا مکتب ابن‌عربی گفته می‌شود. آثار معروف ابن‌عربی عبارت است از فصوص‌الحکم، فتوحات مکیه. شبستری به تصریح خود از خواندن این کتاب‌ها به یقین نرسید چرا که عرفان طریق حال است و نه قال، راه سِیر و سلوک عملی است نه قیل و قال و مباحث نظری.
مدتی من ز عمر خویش مدید.
صرف کردم به دانش توحید.
در سفرها به مصر و شام و حجاز.
کردم ای دوست روز و شب تک و تاز.
سال و مه همچو دهر می‌گشتم.
دِه دِه و شهر شهر می‌گشتم.
گاهی از مه چراغ می‌کردم.
گاه دود چراغ می‌خوردم.
علما و مشایخ این فن.
به سکه دیدم به هر نواحی من.
جمع کردم بسی کلام غریب.
کردم آنگه مصنّفات عجیب.
از فتوحات و از فصوص حکم.
هیچ نگذاشتم ز بیش و ز کم.
بعد از آن سعی و جدّ و جهد تام.
دل من هم نمی‌گرفت آرام.
گفتم از چیست این تقلقل باز.
هاتفی دادم از درون آواز.
کین حدیث دل است از دل جوی.
گرد هر کوی هرزه بیش مپوی (2).
یکی از محققان و شبستری شناسان معاصر در این زمینه سخنان جالب توجهی دارد که نقل آن خالی از لطف نیست: «در پی تعریض شیخ نسبت به سخنان ابن‌عربی، بی‌مناسبت نیست به نکته‌ای اشاره کنیم که شاید از لحاظ تاریخ تحول عرفان و تصوف خالی از فایده نباشد. به نظر می‌رسد که افکار و نوشته‌های ابن‌عربی از یک سو اوج عرفان اسلامی و از سوی دیگر آغاز انحطاط آن است. توضیح اینکه پس از ابن عربی به همت صدرالدین قونوی، عرفان که حال است و ذوق و عمل و حضور و بینش و تساهل و جوانمردی و گذشت و برخاستن از سر جاه و حشمت و دوری جستن از قیل و قال اهل مدرسه، جنبه نظری و بحثی و علم رسمی و حصولی پیدا می‌کند و به شروح و حواشی و تعلیقتی در اطراف آثار و افکار شیخ کبیر و اکبر مبدّل می‌شود و بالندگی و پویایی خود را از دست می‌دهد. به عبارت دیگر عرفان و تصوف که بیشتر به تجربه درونی و انکشاف معنوی متکی بود و کمتر شیفته درس و دفتر و کتاب، تبدیل به علمی در ردیف علوم دیگر می‌شود که تعریف و موضوع و مسائل و مبادی و اصطلاحاتی خاص خود دارد و تفکر در این مسائل و مبادی و فرو رفتن در دریای الفاظ و عباراتی معماوار و مغلق‌گویی‌هایی معرفت‌نما و خیال‌پردازی‌هایی رویا گونه و بی کرانه و باریک اندیشی هایی غیر لازم و مباحثی دور از واقعیت زندگانی آدمی هدف اساسی می‌گردد.
از نظر تاریخ تصوّف ایران، پیدایش مکتب ابن عربی و نفوذ آن به سرزمین‌های شرق اسلامی باعث شد که تصوف روشن و لطیف و قابل‌فهم و انسان‌گرایانه ایرانی -که حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی و سروده‌های سنایی و عطار نشانگر آنست- به «عرفان نظری» تغییر یابد و با بی‌ذوقی‌ها و تاریک اندیشی ها و نقش‌بندی‌های نیروی خیال و لفاظی‌هایی بینجامد که به گفته شمس تبریزی چندان که می‌نگریم اثر زندگی و نَفَس زندگی از آنها نمی‌آید؛ تکرار مکرراتی کلیشه‌وار بی‌آن‌که ذوق و خلاقیتی در آن‌ها باشد و کمکی به رفع حجاب‌های ظاهری و باطنی؛ مادی و معنوی کند. تا زمان ابن عربی نوشته‌های عرفانی و باطنی؛ مادی و معنوی کند. تا زمان ابن عربی نوشته‌های عرفانی بیشتر تازیانه سلوک است؛ و توضیح و تشریح ظرایف مربوط به تهذیب نفس و خود شناسی، و همه حاصل تجارب شخصی و حالات و مقاماتی است که پیموده و چشیده شده است. از آن به بعد بیان دقایق قوس نزول حضرات خمس و اعیان ثابته و اسرار حروف و اعداد و خواص اسماء و ولایت شمسیه و قمریه موضوع اصلی نوشته‌هاست؛ و چون با تجربه‌های معنوی و دریافت‌های درونی و ذوق و حال و بینش و عشق و شوق کمتر همراه است رفته رفته چیزی به نام عرفان نظری پدید می‌آید که معجونی است به هم بافته از مباحثی که جان می‌فرساید بی آنکه کمال بیفزاید... در صورتی که ثمره عرفان پویا و کارساز، آثاری از قبیل مقالات شمس تبریزی و سروده‌های سنایی و عطار و مثنوی مولوی است که همه صیقل ارواحند و نردبان آسمان و نقد حال آدمی. (3).

پی نوشت ها :
 

1. موحد، شیخ محمود شبستری، ص 52.
2. مجموعه آثار شبستری، سعادت نامه، ص 168.
3. موحد شیخ محمود شبستری، صفحات 20-22.
 

منبع؛اسفندیار، محمودرضا و زهرا باغبان پرشکوه؛ (1389) چراغ دل (مروری بر زندگی و آثار شیخ محمود شبستری)، زیر نظر علیرضا مختارپور قهرودی، تهران، همشهری، چاپ دوم.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر