حق قربانى

غرض این است که دستورات وحى و آنچه را که پیامبران به عنوان وظایف و فرایض انسانى ذکر مى فرمایند، همه با فطرت و طبیعت بشر سازگار است

حق قربانى

 

و اءَمَّا حَقُّ الهَدى فَاءَن تُخلص بها الارادة الى ربک و التّعرض لرحمته و قبوله و لا ترید عیونَ النّاظرین دونه فاذا کنتَ کذلک لم تکن متکلّفا و لا مُتَصَنِّعا و کنتَ انّما تقصد الى اللّه واعلم اَنَّ اللّه یُراد بالیسیر و لا یراد بالعسیر کما اراد بخَلقه التیسیر و لم یرد بهم التعسیر و کذلک التّذلُّل اولى بک من اتَّدَهقُن لان الکُلفة و المئونة فى المُتَدَهقِنین فامّا التذلل و التَّمَسکن فلا کلفة فیهما و لا مئونة علیهما لانهما الخلقة و هما موجودان فى الطبیعة و لا قوة الا باللّه .
((اما حَق قربانى این است که با نیت و اراده خالص براى خدایت و جهت دستیابى به رحمت و قبول او انجام بگیرد؛ نه براى جلب نظر حاضران و شاهدانى غیر از او؛ که اگر براى خدا بود، نه خودنمایى است ؛ نه ظاهرسازى ، بلکه نیت تو فقط اوست و بدان که رضاى الهى با آنچه سهل و آسان است قابل دسترسى است ؛ نه با دشوارى ها؛ همان گونه که خدا هم از بندگانش تکلیف دشوار نخواسته ، بلکه آنچه خدا مى خواهد، همان سهل و آسانى هاست . و بدان که براى تو فروتنى و خضوع شایسته تر از خودنمایى و اظهار قدرت است ؛ چه خودنمایى و ولخرجى ، کار طالبان قدرت و قدرتمداران است ، اما فروتنى و خضوع از خودنمایى و پرخرجى به دور است ؛ زیرا با قانون آفرنیش موافق است و در فطرت و طبیعت آدمى نهاده شده است )).
به نظر مى رسد، امام علیه السلام از میان همه اعمال متعدد عمره و حج ، قربانى را برگزیده و براى آن حقوقى ذکر فرموده اند که الهام گرفته از وحى و قرآن شریف است ؛ زیرا قرآن هم در چند آیه روى مساله قربانى تاکید فرموده و توصیه ها و اسرارى نیز درباره آن بیان شده است .
نکته مهم این است که ما بدانیم قربانى از امورى است که در عصر جاهلیت متداول و متعارف بوده و ثروتمندان و صاحبان قدرت براى اینکه تمکن ثروت و قدرت مالى خود را به رخ دیگران بکشند، در انتخاب قربانى و ذبح انواع حیوانات با یکدیگر مسابقه مى گذاشتند و در حقیقت این کار وسیله تفاخر و خودنمایى در میان آنها بوده است .
بنابراین همانگونه که در بحث حقوق اصل عبادى حج بیان کردیم (و از خطبه قاصعه امیرالمومنین علیه السلام نیز به خوبى استفاده مى شود) فریضه حج از زمان آدم ابوالبشر علیه السلام یک واجب الهى بوده و در همه ادیان الهى به نوعى مورد توصیه بوده است و همان گونه که به تدریج از زمان ابراهیم علیه السلام به بعد بیت اللّه الحرام به بت و شرک آلوده شد و همه عبادات در آن هم به شرک و ریا و خودپرستى مبتلا شد، سایر فرایض و واجبات مرتبط با آن ، از جمله قربانى هم به نوعى ، گرفتار آلودگى و انحراف شد. در سوره مبارکه ، حج فرمان حج را که خداوند متعال به ابراهیم علیه السلام صادر فرمود، یادآور شد که :
وَاذِّن فى النّاس بالحجِّ یاءتوکَ رجالا و على کلِّ ضَامِر یاءتِین مِن کلِّ فجّ عَمیق (994).
((به مردم اعلام کن پیاده یا سواره براى اعمال حج از راههاى دور و نزدیک بیایند)).
به فواید حج اشاره مى کند و مى فرماید:
لَیَشَهدوا مَنَافع لهم و یَذکروا اسمَاللّه فى ایَّام مَعلومَات على ما رَزَقَهُم من بَهیمَة الاَنعَام فکُلوا مِنها و اَطعَموا البَائِسِ الفَقیر(995).
((تا بتوانند با این عمل ، منافعى را که خداوند در آن نهاده است ، به دست بیاورند. از گوشت قربانى بعد از آن که نام خدا را به زبان آوردند و با یاد او ذبح کردند، مى توانند هم خود بخورند و هم به افراد فقیر و نیازمند هدیه کنند)).
بعد از همه نکاتى که در این چند آیه بیان میفرماید، نکته قابل توجه و شاهد بحث ما این است که مى فرماید:
و لکلِّ امَّة جَعَلنَا منسکا لِیَذکروا اسمَ اللّه على ما رزقهم من بهیمة الانعم فَاِلَهُکُم اِلَه وَاحد فَلَهُ اَسلَمُوا و بَشِّرِ المُخبِتِینَ(996).
((همه امم گذشته مناسک و قربانگاه خاص خود را داشته اند، تا با ذکر نام خدا بر چهارپایان و قربانى هایى که انجام مى دهند تسلیم و تواضع خود را در پیشگاه پروردگار متعال اثبات کنند)).
از این آیه روشن مى شود که نه تنها اصل عمل حج ، سابقه دار است ، بلکه به نص آیات کریمه قرآن قربانى هم از زمان هاى دور امرى متعارف و متداول بوده است . در چند آیه بعد مى فرماید:
لن ینال اللّه لحومها و لا دمآؤ ها و لکن یناله التقوى منکم (997).
((گوشت و خون قربانى به خدا نمى رسد؛ بلکه نشانه تقوا، پاکیزگى و تسلیم شما در پیشگاه الهى است که علت غایى و هدف نهایى از همه واجبات الهى است )).
تشریع و جعل نماز، روزه ، زکات ، حج و سایر عبادات نیز براى این هدف غایى و نهایى است . فرمایش امام سجاد علیه السلام در بیان حقوق قربانى ناظر به همین نکات است که مبادا خود را گرفتار همان خلق وخوى عصر جاهلیت کنید؛ چرا که در این مساله راه اغواى شیطان براى انحراف در نیت و خودنمایى و تظاهر باز است . براى رسیدن به این هدف خود را مبتلا به ریاکارى و تظاهر نکنید و خود را به تکلف و زحمت نیندازید؛ یعنى نه تنها در این اعمال آن نتیجه معنوى تقوا براى شما حاصل نخواهد شد، بلکه همان گونه که در مباحث گذشته نیز ذکر کردیم هدیه به خدا، یک عمل عبادى است و نیت در همه اعمال عبادى از جمله هدى و قربانى ، باید خالص باشد و اگر خودنمایى و تظاهر در آن راه پیدا کند، موجب حبط و نابودى آن مى شود؛ چون همان گونه که مکرر یادآور شدیم ریاکارى و تظاهر در تضاد ماهوى با عبادت است .
عبادت ، یعنى عمل خالص فقط براى خدا. وقتى عملى ، براى خودنمایى و اظهار قدرت و اثبات ریاست انجام شد، یقینا در تضاد ماهوى با فلسفه عبادت خواهد بود. متاسفانه از قدیم چنین بوده است که هرکس پول بیشتر دارد باید صاحب قدرت سیاسى و اجتماعى هم باشد و هرگز شایستگى ها تعیین کننده نبوده اند. امام علیه السلام سفارش مى کنند که مبادا خود را به این خصیصه زشت مبتلا کنید. خداوند همواره خریدار لیاقت ها، شایستگى ها، اعمال خالص و نیت هاى پاکیزه است . بنابراین ، امام علیه السلام در مساله قربانى روى این نکته تاکید مى فرمایند که این عمل شما، خالصانه براى خداوند متعال انجام شود و براى این که رحمت الهى را تحصیل کنید و کار شما مورد قبول درگاه خدا قرار گیرد، شاهدانى غیر از خدا را در نظر نگیرید.
در بیان امام سجاد علیه السلام به مذمت صریح از چند صفت زشت اخلاقى برمى خوریم ، یکى تکلف است ؛ دوم مصانعه ؛ سوم ولخرجى و یا پرخرجى ؛ چهارم تدهقن ، ریاست طلبى و خان منشى ؛ پنجم دشوار پنداشتن فرامین الهى و عدم تطابق آن با فطرت بشر.
پیامدهاى تکلف
اولین نکته اى که در فرمایش امام علیه السلام قابل توجه است ، این است که مى فرمایند: فاذا کنت کذلک لم تکن متکلفا وقتى تو نیتت را براى انجام این فریضه ارزشمند - قربانى در حج - خالص کردى ، متکلف نخواهى بود. خداوند در سوره مبارکه ((ص )) به رسول گرامى اسلام صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرماید:
قل ما اساءلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین # ان هو الا ذکر للعالمین# و لتعلمنّ نباءه بعد حین (998).
((اى پیامبر! بگو: من براى دعوت نبوت هیچ پاداشى از شما نمى طلبم ، و من از متکلفین نیستم . (سخنانم روشن و همراه با دلیل است ). این قرآن تذکرى براى همه جهانیان است ؛ و خبر آن را بعد از مدتى مى شنوید)).
به مردم بگو من از شما مزد رسالت و هدایت نمى خواهم ؛ چون ممکن بود این مزدطلبى و پاداش خواهى ، فرار مردم و گریز آنها را از گرد رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله و سلم در پى داشته باشد. نکته ظریفى که در کلمه متکلف نهفته است این است که دستورها و ارشادهاى من همراه با زورگویى و تکلف نیست و هرگز موجب زحمت و مشقت شما نخواهد شد؛ چرا که :
لا یکلّف اللّه نفسا الا وسعها(999).
((خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایى اش ، تکلیف نمى کند)).
اى پیامبر! مردم باید بدانند که دستورات تو با فطرت و طبیعت آنها سازگار است و این نکته ، دقیقا در انتهاى کلام امام سجاد علیه السلام مورد عنایت واقع شده است .
حضرت علیه السلام مى فرمایند:
التّذلّل اءَولى بک من التّدهقُن لاءَن الکلفة و المئونة فى المتدهقنین فاما التذلل و التمسکن فلا کلفة فیهما و لا مئونة علیهما لانهما الخِلقة و هما موجودان فى الطبیعة .
((خدا از بندگانش تکلیف دشوار نخواسته و آنچه او مى خواهد سهل و آسانى است ، بدان که براى تو هم فروتنى و خضوع شایسته تر از خودنمایى و اظهار قدرت است ؛ چه خودنمایى و ولخرجى ، کار طالبان قدرت و قدرتمندان است ، اما فروتنى و خضوع از خودنمایى و پرخرجى به دور است ؛ زیرا با قانون آفرینش موافق است و در فطرت و طبیعت آدمى نهاده شده است )).

 

غرض این است که دستورات وحى و آنچه را که پیامبران به عنوان وظایف و فرایض انسانى ذکر مى فرمایند، همه با فطرت و طبیعت بشر سازگار است . امام علیه السلام در کلام خود مى فرمایند که تکبر، تفرعن و زورگویى خلاف فرمان است . به همین دلیل است که قرآن درباره فرعون مى گوید: او کسى است که در بین بندگانم مظهر کبر و غرور است و اصلا این کلمه تفرعن از نام او گرفته شده که در حقیقت نمادى است براى کسانى که نخوت و کبر در ذات آنها ریشه دوانیده است . وقتى فرعون براى دستگیرى بنى اسرائیل آنها را تعقیب کرد و کنار آب رسید، دید که آنها از آب گذشتند؛ قرآن داستان فرعون را این چنین نقل مى کند:
و جاوَزنا بِبَنى اسرائیل البحر فاءَتبعهم فرعون و جنوده بغیا و عَدوا حتى اذا ادرکه الغرق (1000).
((وقتى بنى اسرائیل را از آب عبور دادیم ، فرعون و سپاه او هم از روى سرکشى و طغیان ، دنبال ایشان حرکت کردند، که گرفتار موج آب شده ، غرق شدند)).
بعد قرآن از زبان فرعون نقل مى کند که :
قال ءَامنت اءنَّه لا اله الا الَّذى ءَامنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین (1001).
(( - هنگام غرق شدن فرعون - گفت : ایمان آوردم که هیچ خدایى ، جز آن که بنى اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمین هستم )).
بنابراین اظهار خضوع و تذلل در پیشگاه الهى امرى است مطابق فطرت و طبیت انسان . قرآن درباره یکتاپرستى و خداپرستى مى گوید:
فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه (1002).
((این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده است ؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست )).
تبدیل آن فطرت تکلف و مشقت است ، و در روایتى از امام صادق علیه السلام نیز آمده است که :
کل مولود یولد على الفطرة (1003).
((همه انسان ها بر اساس فطرت ، خداشناس و یکتاپرست آفریده مى شوند)).
در ادامه آیه مبارکه سوره (ص ) خداوند، رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم را مامور کرد که بگو:
و ما اءَنا مِنَ المُتَکَلِّفین (1004).
((و من از متکلفین نیستم . (سخنانم روشن و همراه با دلیل است )).
بنابراین ، دعوت به توحید و انجام فرامین الهى ؛ از جمله نماز، روزه ، حج ، قربانى ، زکات و غیره ، همه از دستوراتى است که مطابق با فطرت است . اما دو مشکل وجود دارد که مردم براى ایمان آوردن به انبیاى الهى ، خاصه پیامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم با آن دست به گریبانند: یکى این که بخواهند پول خرج کنند، دیگر این که به زحمت و مشقت بیفتند که برخلاف فطرت و تمایلات درونى شان مى باشد و در سرشت پاک انسان ها هر دو منتفى است . بعد مى فرماید:
اءن هو الا ذکر للعالمین (1005).
((قرآن را براى یادآورى شما فرستادم )).
کلمه ذکر در این جا اشاره به این دارد که من قرآن را براى یادآورى شما فرستادم و این کلمه در قرآن فراوان آمده است : ذکر و قرآن مبین (1006) این کتاب آسمانى ، فقط ذکر و قرآن مبین است انَّما انت مذکر(1007) تو فقط تذکردهنده اى ، در نهج البلاغه نیز حضرت امیر علیه السلام مى فرمایند:
و یثیروا لهم دفائن العقول (1008).
یعنى آنچه را که انبیا مى گویند در نهاد، فطرت و طبیعت بنى آدم نهفته و مستتر است . پس چیزى که با فطرت و سرشت و طبیعت موافق است ، تکلف و زحمت در آن راه ندارد. مهم تر این که اصلا هر چه باعث زحمت و مشکل سازى براى مومنان و مسلمانان باشد، منتفى است . امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
نحن معاشر الانبیاء و الاولیاء بُراء مِنَ التَّکَلُّف (1009).
((ما پیامبران و اولیاى الهى از تکلف دور و بیگانه ایم )).
رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم در تعبیر دیگرى مى فرمایند:
اءنا و اءتقیاء اُمّتى بُراء من التّکلف (1010).
((من و خوبان امت از تکلف گریزانیم )).
مرحوم محدث قمى در کتاب ((سفینه البحار)) این روایت را از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که حضرت فرمودند:
المتکلف ظاهره ریاء، و باطنه نفاق ، فهما جناحان یطیر بهما التکلف و لیس فى الجمله من اخلاق الصالحین و لا من شعار المتقین (1011).
((فرد متکلف ظاهرش ریاکار و درونش سرشار از نفاق است و با آنچه که در ظاهر نشان مى دهد متفاوت است . و این دو - ریا و نفاق - دو بالى است که انسان متکلف به وسیله آن پرواز مى کند و انسان هاى شایسته و صالح از این خلق وخو به دور هستند)).
روشن است کسى که داعیه اصلاح امت و جماعتى را دارد، باید از خصیصه زورگویى و ایجاد زحمت براى خود و دیگران به دور باشد؛ یعنى براى نیل به مقصد، از به زحمت انداختن خود و دیگران پروا و پرهیز داشته باشد؛ وگرنه رسیدن به هدف ممکن نخواهد بود و این سنت بوده که همیشه ریاست طلبان و کسانى که به دنبال مقام و موقعیت بوده اند براى وصول به مقصد، بى نهایت خود را به زحمت مى انداخته اند.
به نقل از مرحوم کلینى وارد شده است که حضرت صادق علیه السلام فرموده اند:
ملعون مَن تَرَاءَّس ملعون مَن همّ بها ملعون مَن حدّث بها نفسه (1012).
((ملعون است کسى که هواى ریاست در سر دارد و ملعون است کسى که براى رسیدن به آن جدیت و تلاش مى کند، ملعون کسى است که حتى در ذهن و فکر خود، اندیشه وصول به آن مقامات را مى پروراند)).
قرآن به صراحت مى فرماید:
تلک الدّار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوّا فى الارض و لا فسادا والعاقبة للمتّقین (1013).
((خانه آخرت و وصول به نعمت هاى الهى ، از آنِ کسانى است که حتى اراده برترى جویى و ریاست طلبى و فساد در مردم را ندارند و عاقبت ، سعادت نهایى از آن انسان هاى متقى است )).
نه تنها این آیه مى فرماید کسانى از نعمت هاى اخروى بهره مندند که فساد نمى کنند و برترى طلب نیستند، بلکه آیه به روشنى دلالت بر این که اراده برترى جویى و ریاست خواهى ، با تقوا منافات جدى دارد؛ و به تعبیر امام صادق علیه السلام انسان متقى ، کسى است که شعارش تکلف نیست .
اما نحوه هَدى و قربانى در آن دوران : عده اى که براى حفظ قدرتى که داشتند یا براى تحصیل قدرت و موقعیت ، حج را مغتنم شمرده به مکه مى آمدند؛ و با قربانى ، خود را به تکلف و زحمت مى انداختند. امام علیه السلام مى فرمایند: روشن است که این عمل عبادى نخواهد بود. در سخن دیگرى از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
المتکلف لا یَستَجلِبُ فى عاقبة اءمره الا الهوان و فى الوقت الا التَّعب و العناءَ و الشّقاءَ(1014).
((انسان متکلف در پایان کارش جز سستى و بى نتیجگى حاصلى درو نخواهد کرد و در حال حاضر هم جز مشقت ، سختى و سنگدلى چیز دیگرى به دست نخواهد آورد)).
بنابراین ، تکلف و به زحمت انداختن خود و دیگران ، نه تنها در امور عبادى ، حتى در روابط اجتماعى هم از امور مذموم است و از تلبس و تخلق به این سوءخلق به شدت نهى شده است . آنچه مطلوب است بى آلایشى و یک رویى در ارتباطات فردى و اجتماعى است .
حضرت امیرالمومنین علیه السلام مى فرمایند:
شرّ الاصدقاء مَن تکلف لک و من احوجک الى مداراة و اءلجاک الى اعتذار(1015).
((بدترین دوستان تو کسانى اند که در برخورد با تو به تکلف بیفتند و تو را نیز وادار کنند تا در معاشرت با آنها خود را به زحمت بیندازى و با آنها مدارا کنى و بعد هم در کمترین سوءبرخورد متوقع باشند که شما از ایشان عذرخواهى کنید)).
دوستى که انسان را اینگونه به زحمت بیندازد، غرض دوستى و رفاقت را نقض کرده است . انسان ها براى این که آرامش و آسایش روانى و روحى براى خود فراهم کنند، مجبورند به یک سلسله رفاقت ها و ارتباطات شخصى و اجتماعى تن دهند. وقتى کسى در دوستى اینگونه برخورد کند این دوستى ، آسایش روحى و روانى را فراهم نخواهد آورد. امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
اَثقَلُ اخوانى علىَّ مَن یتکلف لى و اتحفَّظ منه و اخفُّهم على قلبى من اکون معهم کَما اَکون وحدى (1016).
((سنگین ترین دوستان که بار سنگین ارتباط خود را بر دوش ما تحمیل مى کند، کسى است که وقتى با ما برخورد مى کند خود را به زحمت مى اندازد و من مجبورم در برخورد با او تحفظ کنم . خیلى حرف ها را نزنم ؛ خیلى از روشهاى عادى و طبیعى خود را در برقرارى روابط و رفتار اجتماعى تغییر بدهم . اما سبک ترین آنها کسى است که وقتى با او برخورد مى کنم مثل این است که خودم تنها هستم )).
در فرمایش ائمه اطهار علیهم السلام درباره روابط اجتماعى هم این نکته مورد توجه بوده است و ما از همین نکته ، به بحث قابل توجه عسر و یسر وارد مى شویم که امام علیه السلام فرمودند:
واعلَم اءنّ اللّه یراد بالیُسر و لا یراد بالعُسر، کما اَرادَ بخلقه التّیسیر و لم یرد بهم التَّعسیر.
((بدان که اگر مى خواهى خدا را پیدا کنى ؛ راه وصول و تقرب به او آسان است و نیاز به مشقت ندارد؛ چرا که خدا از بندگانش سختى و صعوبت ، نخواسته است )).
در سوره مبارک بقره که حکم وجوب روزه را براى کسانى که در وطن هستند، ذکر مى فرماید چنین تعبیر مى کند:
فمن شهد منک الشّهر فلیَصُمه و من کان مریضا اءو على سفر فعدّة من ایام اُخر یرید اللّه بکم الیسر و لا یرید بکم العسر(1017).
((کسانى که در وطن خود هستند، باید روزه بگیرند؛ اما اگر کسى مریض بود یا در سفر بود و روزه گرفتن براى او مشقت داشت ، روزهاى دیگر روزه بگیرد، خداوند راحتى شما را مى خواهد؛ نه زحمت شما را)).
لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها(1018).
((خداوند، هیچ کس را جز به اندازه توانایى اش تکلیف نمى کند)).
چرا که وقتى کسى به سفر مى رود، چون طبیعت سفر مشکل ساز است ، این تکلیف از او برداشته شده است . سرّ این که ما این حکم را برداشتیم ، این است که اساس دین ، فرمان پذیرى بر مبناى فطرت است و در امور فطرى ، تکلف وجود ندارد و هر کجا که حکم الهى با سهولت و آسانى ، اندک مغایرتى دارد، حکم برداشته شده است ؛ به خصوص درباره قربانى . در سوره بقره مى فرماید:
فمن تمتّع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدى فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرة کاملة (1019).
((وقتى در حج تمتع هستید، آن مقدار از قربانى که براى شما میسور است - شتر یا گوسفند - قربانى کنید و اگر هیچ کدام ، مقدور نبود، روزه بگیرید؛ سه روز در سفر حج و هفت روز بعد از بازگشت به وطن )).
پس در هیچ عمل عبادى تکلف و زورگویى و مشقت ، تشریع نشده است ؛ زیرا نه اصل عبادت با تکلف تناسب دارد و نه امور دیگرى که در عبادت واجب شده است . امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
لا تکرهوا الى انفسکم العبادة (1020).
((خودتان را در باب عبادات به کراهت و زحمت نیندازید)).
نشاط در عبادت
عبادت باید با نشاط و اشتیاق انجام گیرد. اسلام ، دین رفق ، مدارا و سهولت است ؛ گرچه گاهى از این معنا سوءاستفاده هایى هم شده است ، ولى باید گفت : این سهولت و مدارا به معناى اغماض از واجبات نیست ؛ زیرا عکس ‍ آن بى اعتنایى به فرامین الهى است که خود نوعى تکلف و خلاف سهله و سمحه است . سهله و سمحه و به تعبیر دیگر یسر و سهولت در متن فرمانهاى دین نهفته است و عمل برخلاف فرمان هاى دین ، خلاف سهله و سمحه است . صاحب وسایل الشیعه داستان مفصلى را به نقل از امام صادق علیه السلام آورده است که به خلاصه آن اشاره مى کنیم :
مسلمانى ، همسایه اى مسیحى داشت . در پى نصیحت هاى مکرر مسلمان ، مسیحى تصمیم گرفت مسلمان شود. اول صبح مرد مسلمان مسیحى را به مسجد برد. بعد از نماز و تعقیبات ، همین که مسیحى مسلمان خواست برگردد، گفت : صبر کن ! تا طلوع آفتاب ، اذکار مستحبى داریم . تازه مسلمان نشست . مقدارى که گذشت ، مسلمان گفت : امروز، نیت روزه کن تا در مسجد بمانیم و نماز ظهر را نیز بخوانیم . نماز ظهر را هم به جماعت خواندند. مسیحى بى چاره که تازه مسلمان شده بود، خواست برگردد. همسایه مسلمان گفت : بمان ، نماز عصر را هم بخوانیم ، بعد برویم . نماز عصر را هم که خواندند، گفت : تا مغرب چیزى نمانده ، بمان تا نماز مغرب را هم بخوانیم و بعد برویم . مقدارى که گذشت ، گفت : صبر کن نماز عشا را هم بخوانیم . نماز عشا را هم خواندند و برگشتند. فردا صبح که مسلمان به سراغ او رفت که وى را دوباره به مسجد ببرد، مسیحى گفت : این دین شما، آدم بى کار مى خواهد. برو کس دیگرى را پیدا کن .
اطلب لهذا الدّین مَن هو افرغُ منّى و انا انسان مسکین و علىَّ عیال فقال ابوعبداللّه علیه السلام : ادخَلَه فى شى ء اخرجه منه (1021).
((براى مسلمان کسى را که از من فارغ البال تر باشد پیدا کن . من آدم گرفتار و فقیرى هستم و زن و بچه دارم . و امام علیه السلام فرمودند: وى این فرد را مسلمان کرد بعد با دست خود او را از دین بیرون کرد)).
یسر، آسانى و یا به تعبیرى سهله و سمحه مربوط به این جهات از دین است ؛ نه آنچه که برخى تصور کرده اند. از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمودند:
ان هذا الدین متین فاوغلوا فیه برفق و لا تُکَرِّهوا عبادة اللّه الى عباداللّه (1022).
((اساس دین بر متانت استوار است و چون دین ، دین استوار و متینى است ، با رفق و مدارا در دین وارد شوید. رفتار شما همراه با رفق و مدارا باشد. بندگان خدا را به عبادت مجبور نکنید؛ چون عبادت یک امر فطرى و طبیعى است و با اجبار و اکراه سازگار نیست )).
انَّ اللّه عزَّ وَ جَلّ رفیق یحبُّ الرِّفق و یعطى على الرفق و ما لا یعطى على العنف (1023).
((خدا رفیق است یعنى خداوند اهل مدارا با بندگان است و رفق را دوست دارد و براى رفق و مدارا، عطایا و اجرى قرار داده است که با زور و جبر، حاصل نمى شود)).
عبدالعزیز قراطیسى از روات مى گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند:
یا عبدالعزیز! ان الایمان عشر درجات بمنزلة السُّلم یُصعد منه مرقاة بعد مرقاة : فلا یقولنّ صاحب الاثنین لصاحب الواحد لست على شى ء حتى ینتهى الى العاشر فلا تّسقط مَن هو دونک فیسقطک مَن هو فوقک و اذا راءیت من هو اءسفل منک بدرجة فارفعه الیک برفق و لا تحملنَّ علیه ما لا یطیق فتکسره فان مَن کسر مومنا فعَلیه جبره (1024).
((اى عبدالعزیز! ایمان ، مانند یک نردبان ده پله است ، که از هر پله اى به تدریج باید بالا رفت . اینگونه نباشد که اگر کسى چند پله بالاتر از دیگرى قرار گرفته است ، به آن کسى که در پله پایین تر است ، بگوید تو بهره اى از ایمان ندارى . نباید باعث سقوط کسى شوى که در ایمان پایین تر از توست ؛ چه بسا ممکن است بالاتر از تو، باعث سقوط تو شود. اگر کسى از نظر ایمان یک یا چند درجه از تو پاییتر است ، باید با رفق و مدارا، دست او را بگیرى و او را صعود دهى ؛ نه این که باعث سقوط بیشتر او بشوى . اگر کسى باعث شکسته شدن مومنى شود، باید آن را جبران کند)).
شاید مراد از شکستن مومن ، شکستن یا خلل در مبانى اعتقادى اوست . با رفق و مدارا در امور، موفقیت هاى چشم گیرى براى انسان حاصل مى شود.
امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
مَن کان رفیقا فى امره نال ما یرید من الناس (1025).
((اگر کسى با رفق و مدارا رفتار کند، به آنچه که از مردم مى خواهد و از آنان انتظار دارد، مى رسد)).
مفهومش این است که اگر رفق و مدارا نباشد، رسیدن به مطلوب میسر نخواهد بود. اگر بخواهد با زورگویى ، تکلف و اجبار به مطلوبش نایل شود، به یقیق شکست مى خورد. چه بسا تندگویى و زورگویى در ارشاد و هدایت دیگران نتیجه معکوس مى دهد. هشام بن احمد نقل مى کند که :
جرى بینى و بین رجل من القوم کلام فقال لى : ارفُق بهم فان کفر احدهم فى غصبه و لا خیر فیمن کان کفره فى غضبه (1026).
((میان من و شخصى گفتگویى واقع شد. حضرت به من فرمودند: اى هشام ! با آنها مدارا کن که برخى از آنها هنگام غضب ایمان خود را از دست مى دهند و کافر مى شوند؛ و آنکه در هنگام غضب کافر شود، خیرى در او نیست )).
کسى ممکن است در حال غضب و عصبانیت سخنى بگوید که به کفر و شرک بیانجامد. نقطه مقابل آن سماحت است که مى فرمایند: السماح وجه من الرَّباح (1027) کسى که با سماحت ، گشادگى و حسن خلق با مسائل مواجه شود، نتیجه مى گیرد.
اکنون اگر برخى سخت گیرى ها را مشاهده کنیم ، ریشه آن ، عدم رفق و مدارا است . علاوه بر این که منشا اخلاقى نیز دارد؛ چرا که شخص نتوانسته است خلق وخوى خود را با موازین معارف اخلاقى دین ، تطبیق دهد. سخت گیرى و عصبانیت ، ریشه در جهل ، نادانى و بى اطلاعى از موازین شرع دارد؛ یعنى صرف نظر از این که از موازین اخلاقى دور است ، با موازین شرع نیز منطبق نیست . سرّ این که مى گویند: متولى اداره امور مردم باید اعلم باشد، این است که گاه در اثر نادانى و کم اطلاعى ، دست به کارهایى مى زند که جایگاه مدیر جامعه را لکه دار مى کند و منزلت مدیریت را از بین مى برد و اگر خداى ناکرده دانسته چنین کند، نشانه عدم صلاحیت اوست ؛ چون اگر بداند و خلاف کند، خلاف عدالت رفتار کرده است و شرط اصلى مدیر و حاکم عدالت را از دست داده است . و ممکن نیست که مصلح ، غیرصالح باشد؛ چون اصطلاحا معطى شى ء، نمى تواند فاقد شى ء باشد. بنابراین ، از مساله سماحت و سهولت ، به این نتیجه مى رسیم که کسى که عالما و عامدا حریم ها را در محرمات الهى بشکند و در ملاءعام و با مفاخره به هتک حرمت قوانین الهى بپردازد، باب سماحت و سهولت را بسته است که بدون شک ، حاکم اسلامى باید از باب نهى از منکر به مقابله با جرم و تعطیل آن همت گمارد. ولى اگر جرمى در خفا و پنهان صورت گرفت و تظاهرى در کار نبود و موجب اشاعه جرم و گناه نشد، سماحت و سهولت ، مشکلى ایجاد نخواهد کرد.
ظاهرسازى و ریاکارى
یکى دیگر از اوصافى که مورد مذمت امام علیه السلام قرار گرفته است این است که مى فرمایند:
فاذا کنت کذلک لم تکن متکلفا و لا متصنَّعا(1028).
((اگر با اخلاص عمل کردى نه در مشقتى و نه ظاهرسازى )).
از عبارت امام علیه السلام مى توان دریافت که ظاهرسازى هم نوعى تحمل مشقت است ، بنابراین حضرت امیرالمومنین علیه السلام در خطبه اى که در صفین قرائت فرمودند به مردم مى فرمایند:
فلا تکلِّمونى بما تکلم به الجبابرة ... و لا تخالطونى بالمصانعة (1029).
((آن گونه که با اهل ستم سخن مى گویند، با من سخن نگویید و با ظاهرسازى با من معاشرت نکنید)).
مگر انسان در مقابل فرد جبار و ستمگرى که قرار بگیرد، چگونه سخن مى گوید؟ معمولا اینگونه است که همه حقایق را نمى گوید؛ چرا که از بیان حقیقت مى ترسد. به گونه اى سخن مى گوید که او را راضى کند بر همین اساس در تعبیر بعد امام علیه السلام مى فرمایند که رفت و آمد و روابط شما با من که امام و خلیفه شما هستم ، بر اساس ظاهرسازى نباشد. دل را پاکیزه بدارید و از ریاکارى دست بردارید. در کلمات قصار آن حضرت هم این تعبیر به کار رفته است :
لا یُقیمُ اَمرَ اللّه سبحانه الا من لا یصَانِع و لا یضَارِع و لا یتَّبع المَطَامِع (1030).
((کسى که مى خواهد امر خدا را اقامه کند، نباید مصانع ، شبیه بطالین و تابع هوى و هوس باشد)).
در مذمت جاعلان حدیث مى گویند ((متصنع بالاسلام )) یعنى اینان در ظاهر، لایه و پوششى از دین را یدک مى کشند و به عمق آن دست نیافته اند. پس معنا و مفهوم مصانع ، تظاهر و ریاکارى است و گاهى مصانع در روابط اجتماعى به گونه اى مى شود که افراد با ظاهرسازى ، حقه بازى ، و ادعاى رفاقت ، به دیگران نزدیک مى شوند. امام محمد باقر علیه السلام در این باره مى فرمایند:
انَّ اءَقرَب ما یکون العَبد الى الکُفرِ اءَن یُواخِىَ الرَّجُل على الدِّین فیُحصى علیه عَثَرَاتِهِ و زَلا تِهِ لِیُعَنِّفه بها یوما ما(1031).
((بدترین چیزى که انسان را به مرز کفر نزدیک مى کند، این است که انسان باب دوستى و مراوده با برادر مومنش باز کند، که گناهان و لغزشهاى او را پیدا کند و روزى از این لغزشها و گناهان علیه او استفاده کند)).
این بدترین نوع ارتباطهاى اجتماعى و رفاقت و دوستى است . پس مصانعه در هر شکل و صورتش مذموم و مورد نهى است ؛ به ویژه در عبادت . مصانعه در عبادت ، موجب حبط عمل مى شود؛ چرا که همان طور که در مباحث مختلف توضیح دادیم با اصل عبادت تنافر و تنافى ماهوى دارد.
شیوه مصرف نمودن
نکته دیگرى که مورد عنایت حضرت قرار گرفته ، پرخورى و ولخرجى است که از جمله اوصاف مذموم است . گاهى ، افراد براى خودنمایى و کسب شهرت و قدرت ، و فقط براى این نیات پلید و شوم ، مال خود را خرج مى کند که این همان مصداق فرمایش امام سجاد علیه السلام است که فرمودند:
لان الکُلفَة و الموونة فى المتدهقنین .
اینگونه خرج کردن اضافى و خود را به زحمت انداختن ، از نشانه کسانى است که به دنبال ریاست و قدرت هستند. این امور علاوه بر این که با خلوص در عبادت تنافى دارد، گاهى موجب خروج از دین و مسلمانى مى شود.
در زمان پیامبر اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم فردى از دنیا رفته بود، بعد از این که مراسم غسل ، کفن و دفن انجام شد، خدمت حضرت عرض کردند: مرد بسیار خوبى بود، همه اموالش را وقف کارهاى خیر کرد، حضرت فرمودند: مگر فرزندى نداشت ؟ جواب دادند: کفالت فرزندانش را ما دوستانش به عهده گرفتیم . حضرت فرمودند: اگر قبل از دفن گفته بودید که چنین کارى کرده است ، اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید(1032).
معنى این فرمایش پیامبر اکرم صلى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم این است که صرف مال براى این که انسان فقط در انظار و افواه دیگران به عنوان یک چهره باقى بماند و از او به عنوان یک انسان خیّر یاد بشود، ارزش عمل خوب را نابود و تباه مى کند و او نه تنها در دنیا دنبال ریاست طلبى بوده ، حتى بعد از مرگ نیز نیتش همان بوده است .
بنابراین در روایتى نقل شده است البته ماءخذ روایت اهل سنت است که شخصى خدمت پیامبر صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم عرض کرد:
انّ عندى دینارا، قال : انفقه على نفسک ، قال : ان عندى آخر، قال : انفقه على زوجتک ، قال : ان عندى آخر، قال : انفقه على وُلدک ، قال : ان عندى آخر، قال : انفقه على خادمک ، قال : ان عندى آخر، قال : انت اءبصر به (1033).
((من یک دینار دارم . پیامبر صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند: آن یک دینار را خرج خودت کن . گفت : یک دینار دیگر هم دارم . فرمودند: خرج زن و بچه ات کن . گفت : یک دینار دیگر هم دارم . فرمودند: خرج بچه هایت بکن . گفت : یک دینار دیگر هم دارم . حضرت فرمودند: خرج کسانى کن که از عایله و کسان تو هستند. گفت : باز دینار دیگرى هم دارم . حضرت فرمودند: حالا وقتش است که اگر خواستى در خیرات مصرف کنى )).
رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم و اولیاى دین علیهم السلام شیوه خرج کردن را به ما آموخته اند که عمل به وظایف دینى و ایمانى باید خالص ‍ براى خداوند تبارک و تعالى و به قصد انجام وظیفه و مسوولیت دینى باشد، نه فریب مردم و بهره مند شدن از منافع دنیوى ، مالى و عنوانى آن ؛ چه در غیر این صورت چنین کسى اگر در موقعیتى قرار بگیرد که فضایل و فرایض ‍ دینى و انسانى را مانع کمال دنیایى و رسیدن به امیال و اهداف دنیایى خود بداند، همه را زیر پا خواهد گذاشت ؛ نه فضایل اخلاقى را مراعات خواهد کرد و نه به دیگر وظایف عملى اعتنا خواهد نمود، لذا هر انگیزه اى ، جز قربت و خلوص ممنوع است . در پیشگاه الهى ، عمل با تکلف ، یا آمیخته با تصنع ، براى قدرت یابى و ریاست طلبى ، بى ارزش است ، این چنین بوده و هست که تا تمنیات و آرزوها بر انسان حاکم است ، انسان گرفتار این مشکل خواهد بود.
سعدى در گلستان ، داستانى شنیدنى را نقل مى کند:
زاهدى ، مهمان پادشاهى بود. چون به طعام خوردن بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او. تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند. بعد مى گوید:

ترسم نرسى به کعبه ، اى اعرابى

 

این ره که تو مى روى به ترکستان است

چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تناولى کند. پسرى صاحب فراست داشت ، گفت : اى پدر! بارى به مجلس سلطان در طعام نخوردى ؟ گفت : در نظر ایشان چیزى نخوردم که به کار آید. گفت : نماز را هم قضا کن که چیزى نکردى که به کار آید.

اى هنرها نهاده بر کف دست

 

عیب ها برگرفته زیر بغل

تا چه خواهى خریدن اى مغرور

 

روز درماندگى به سیم دغل (1034)

در آن عالم ، فقط خریدار خلوصند چنان که امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
ایّاک و الرّیاء فانّه مَن عمل لِغَیر اللّه وَکَلَهُ اللّه الى مَن عمل لَه (1035).
((از ریا دورى کن که هرکس عملى را براى غیر خدا انجام دهد، پاداش او با همان غیر است - و نزد خدا پاداش ندارد -)).
در مصانعه و ریاکارى ، اگر ولخرجى براى رسیدن به اهداف دنیا کرده است ، به دنیا رسیده ، و اگر براى رسیدن به مال و ثروت کرده است ، آنها را اندوخته ، اگر براى حرمت و خوش نامى نزد این و آن کرده ، به دست آورده و چنانچه براى قدرت ، جاه ، جلال و ریاست بوده به آن دست یافته است و دیگر چیزى از خدا طلبکار نیست ؛ و به همین دلیل خداوند در باب قربانى و هدى در آیاتى که ان شاءاللّه در ادامه خواهد آمد تاکید بر خلوص و طهارت در اعتقاد مى فرمایند و انگیزه هاى دیگر، اعم از تدهقن ، زورگویى ، ولخرجى ، تکلف و مصانعه در عمل را موجب حبط و نابودى عمل مى شمرند.
حضرت ابراهیم علیه السلام اسوه اخلاص و تسلیم
در قرآن ، آیاتى که درباره ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام و در باب قربانى ذکر مى فرماید و همچنین متن داستانى که در سوره مبارکه صافات آمده ، بسیار شیرین و قابل تاءمل است ؛ که خدا چه چیز را از ابراهیم علیه السلام مى پذیرد. در آغاز این داستان در همین سوره مى فرماید:
و انَّ من شیعته لَابراهیم # اذ جاء ربه بقلب سلیم (1036).
((و از پیروان او ابراهیم بود که با قلب سلیم - و با دلى پاکیزه از هر شایبه ریا، تصنع و تکلف - به سوى خدا آمد)).
و به همین دلیل در آیات بعد مى فرماید:
فبشَّرناه بغلام حلیم (1037).
(( - به خاطر خلوص ابراهیم بود که - ما او را به فرزندى حلیم و داراى صبر در مسائل دین بشارت دادیم )).
وقتى این طفل به مرحله بلوغ رسید و در مقامى قرار گرفت که مى توانست براى دین سعى و تلاش کند، ما به ابراهیم فرمان دادیم که او را ذبح کند. قرآن ، داستان را اینگونه نقل مى فرماید:
یا بُنَىَّ انى ارى فى المنام اَنّى اذبحک فانظر ماذاترى قال یا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاءاللّه من الصابرین (1038).
((فرزندم ! به من وحى شده است که تو را قربانى کنم ، توجه کن که باید به این وظیفه عمل شود. فرزند به پدر مى گوید: پدر! آنچه را که تو فرمان گرفته اى عمل کن ، که من را در مقابل این فرمان الهى صبور خواهى یافت )).
این آیات ، نشان مى دهد وعده الهى به ابراهیم محقق شده که فرمود: ما به او بشارت دادیم که فرزندى صبور و حلیم به او عطا خواهد کرد؛ و اسماعیل نیز نشان مى دهد که این همان فرزند صبور و حلیم است . بقیه داستان جالب توجه است ، مى فرماید:
فلمّا اَسلَما و تَلَّه للجبین # و نادیناه ان یا ابراهیم # قد صَدَّقت الرُّؤ یا انا کذلک نجزى المحسنین # ان هذا لهو البلاء المبین # و فدیناه بذبح عظیم# و ترکنا علیه فى الاخرین # سلام على ابراهیم # کذلک نجزى المحسنین (1039).
((هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد، او را ندا دادیم که اى ابراهیم ! آن رؤ یا را تحقق بخشیدى . ما اینگونه ، نیکوکاران را جزا مى دهیم . این مسلما همان امتحان آشکار است ، ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم ، و نام نیک او را در امت هاى بعد باقى نهادیم ، سلام بر ابراهیم ، اینگونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم )).
وقتى ما دیدیم که دل و قلب هر دو نفر تسلیم ذات ذوالجلال الهى است ؛ یعنى اسماعیل تسلیم در قربانى شدن و ابراهیم تسلیم در قربانى کردن است و صورت فرزند را به روى خاک گذاشته است ، آن وقت گفتیم : ابراهیم ! تو خوب فرمان پذیرى هستى و ما نیکوکاران را جزا مى دهیم . این امتحان روشن و آشکارى بود؛ و بعد خدا در مقابل این فرمان پذیرى و تعبد و خلوص ابراهیم و اسماعیل مى فرماید: سلام بر ابراهیم . بعد مى فرماید: این سلام و صلوات ، جزاى کسانى است که نیکوکار و محسن اند.
در قربانى و هدى که از اعمال موظف و مقرر در حج است ، آنچه که خداوند خریدار است ، همان سلم و روح تسلیم است ؛ یعنى احسان ، با خلوص و پاکیزگى و تقواست ؛ چون خداوند در سوره مبارکه حج مى فرماید:
لن ینال اللّه لحومها و لا دماؤ ها و لکن یناله التقوى منکم (1040).
((گوشت و خون این قربانى براى خدا ثمر ندارد؛ آنچه که مطلوب ذات اقدس پروردگار است ، تقوا، پاکیزگى و خلوصى است که در سایه این عمل ، از شما بروز مى کند)).
اگر ذره اى شایبه شرک ، تجبر و تبختر در آن باشد، موجب تباهى و ویرانى عمل است و نه تنها این نتیجه منفى را در بردارد، که بار سنگین و شاقى را به دوش انسان باقى میگذارد؛ یعنى برعکس آنچه که در اعمال خالص ‍ معروف و مشهور است که ذهب العناء و بقى الاجر زحمت ها تمام مى شود، اما شیرینى ، و لذت و اجر آن براى انسان محفوظ مى ماند. این جا نه تنها اجر و پاداش بر آن مترتب نیست ، بلکه سنگینى آن بر دوش انسان باقى مى ماند؛ در روایت طولانى که اول بحث حج از امام سجاد علیه السلام و گفتگوى با شبلى نقل کردیم ؛ در آنجا حضرت فرمودند:
فعند ما ذَبَحتَ هَدیَکَ نَوَیتَ اَنَّک ز ذَبَحتَ حَنجِرَة الطَّمَعِ بما تمسکت به من حقیقة الورع و اءنّک اتبعت سنة ابراهیم علیه السلام بذبح ولده و ثمرة فؤ ادى و ریحان قلبه (1041).
وقتى که قربانى را به قربانگاه مى برى و اراده مى کنى تا او را قربانى کنى ، نیت کن تا حنجره و گلوى طمع را ذبح کنى و ببرى . در واقع غریزه طمع و زیاده خواهى را قربانى کنى ؛ همان گونه که ابراهیم علیه السلام با فرزندش ‍ عمل کرد، نه این که با این عمل عبادى تاءمین مطامع و رسیدن به آمال و آرزوها، ریاست و موقعیت هاى دنیوى در نظر تو باشد؛ چرا که هرگز این عمل مقبول نخواهد بود و در اصل ، قربانى و هدى انجام شده است . پس ‍ این فرمایش امام علیه السلام را در خاتمه سخن تکرار مى کنیم که فرمودند:
و کذلک التذلل اولى بک من التدهقن لان الکلفة و المؤ ونة فى المتدهقنین ، فاما التذلل ، و التمسکن فلا کلفة فیهما و لا مؤ ونة علیهما الخِلقة و هما موجودان فى الطبیعة .
تدهقن که همان زورگویى ، مشقت و ولخرجى است ، با فطرت و طبیعت انسان ، ناسازگار است ؛ آنچه که با طبیعت و فطرت او سازگار است ، ذلیل ، خاضع و مسکین بودن در پیشگاه الهى است . خضوع ، تذلل و عبودیت در پیشگاه قدرت مطلق آفرینش ، جزو طبیعت و سرشت بشر است و تکلف مؤ ونه که دو بال قدرت خواهى است ، برخلاف فطرت و طبیعت انسان است ؛ چه این که امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما من رجل تکبر اءو تجبَّر الا لذلَّة وجدها فى نفسه (1042).
((انسانى که گرفتار کبر، فخرفروشى ، ستمگرى و ریاکارى مى شود، دلیلى ندارد مگر آن خلاءیى که در خود احساس مى کند)).
این کمبود و خلاء، او را به اعمالى وامى دارد که برخلاف فطرت و سرشت اوست ؛ با این گمان که مى تواند با اعمال کبرآلود و حرکت برخلاف فطرت گرچه با مشقت و رنج مطلوب خود را تحصیل کند. به همین دلیل امام علیه السلام توصیه مى فرمایند که رسیدن به مطلوب ، تنها با طى مسیر فطرت ممکن است و حرکت بر خلاف طبیعت ، فطرت و سرشت ، انسان را به هدف نهایى نمى رساند، و در این باره قرآن مى فرماید:
و اَنَّ هذا صراطى مستقیما فاتبعوا السُّبُل فتفرَّق بکم عن سبیله ذلکم وصّاکم به لعلکم تتَّقون (1043).
((این راه مستقیم من است ؛ از آن پیروى کنید؛ و از راه هاى پراکنده و انحرافى پیروى نکنید، که شما را از طریق حق دور مى سازد؛ این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، شاید پرهیزگارى پیشه کنید)).
راه راست ، یک مسیر بیشتر نیست و راه هاى متفرق و متشتّت انسان را به آن غرض نهایى آفرینش نمى رساند. راه درست همان راهى است که نتیجه اش ‍ تقوا، طهارت و پاکیزگى در روح و نیات انسان است

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر