ملاک انسانیت چیست؟

تشخیص کمال انسان از کمال هر چیز دیگر دشوار تر و مشکل تر است. از جمله مجهولات انسان دربارة انسان همین مسئله است که کمال انسان به چیست؟نظریات مختلفی درباره انسانیّت انسان و کمال او مطرح شده است

تشخیص کمال انسان از کمال هر چیز دیگر دشوار تر و مشکل تر است. از جمله مجهولات انسان دربارة انسان همین مسئله است که کمال انسان به چیست؟
نظریات مختلفی درباره انسانیّت انسان و کمال او مطرح شده است. برخی کمال انسانی را در برخورداری از رفاه و رسیدن به کمال مادی انسان می پندارند. برخی دیگر دوری از مادیات و رسیدگی به بُعد روحی و معنوی و ارتفا به کمالات معنوی. برخی کمال انسان را در اعتدال و ارزش گذاری و سرمایه گذاری در دو بُعد مادی و معنوی (دنیوی و اخروی) می دانند. دنیا را به اندازة ارزش دنیا ارج بنهیم و آخرت و معنویت را به اندازة ارزش آن ارج بگذاریم.
دربارة ملاک و معیار انسانیت شهید مطهری می فرماید: اگر از نظر زیست شناسی بخواهیم معیار انسانیت را به دست بدهیم، کار ساده و آسانی است. در زیست شناسی فقط جسم انسان مطرح است. در آن جا بحث می کنند که انسان میان رده های مختلف حیوانات در چه رده ای است، مثلاً پستاندار است یا ... .
با مقیاس زیست شناسی همة افراد بشر که روی زمین هستند، با دو پا راه می روند، پهن ناخن هستند، حرف می زنند، عاقل اند، ولی در علوم انسانی، انسانیت به کمال او است. انسانی که از نظر علوم انسانی، از نظر علوم اخلاقی و اجتماعی به کمالاتی دست یافته باشد، قابل ستایش و تعظیم است. این همان مسئلة بسیار مهمی است که از قدیم در علوم انسانی، نیز در ادیان و مذاهب مطرح است، مثلا‍ً قرآن انسان هایی را برتر و بالاتر از فرشته و شایستة سجودیت ملائک می داند، چنانکه می گوید: ما به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید. ولی در مورد برخی انسان ها می گوید: چهار پایان بر آنان برتری دارند. باید دید چه معیار هایی است که این مقدار ت فاوت را به وجود آورده است؟
از نظر مکتب مادی، انسان برتر و انسان فروتر و ملاک برتری و ملاک فروتری چیست؟ آیا می توانیم علم را ملاک و معیار انسانیت قرار بدهیم و گبوییم انسان ها از نظر زیست شناسی با هم مساوی هستند ولی مرز میان انسان برتر و انسان فروتر، علم و دانش است.
بنابراین نظریه، دانش آموز کلاس اوّل از کسی که هنوز به مدرسه نرفته، انسان تر است، یا کسی که به دانشگاه می رود، از کسی که به دبیرستان می رود انسان تر خواهد بود.
نظریة دیگر این است که انسانیت به دانش نیست. البته دانش شرطی است برای انسانیت و جایگاه و ارزش خود را دارد، ولی خُلق و خوی انسانی مایة برتری وارزش انسانی می شود. این نظریه طرفداران بیشتری دارد. در این نظریه اوّلین حرفی که در معیار انسانیت مطرح است انسان دوستی است. انسانی برتر است که انسان دوست باشد. با این ملاک ابوذر از معاویه برتر و انسان تر است، زیرا ابوذر از نظر خُلق و خویانسان دوستی و فداکاری برای انسان ها بر معاویه ای که هواپرست و خود پسند و خودخواه بود، برتری دارد و انسان تر است، چون ملاک انسانیت در ابوذر بیشتر از معاویه است. همین طور امیرالمؤمنین(ع) از نظر اخلاقی اگر با دیگران مقایسه شود ملاک برتری در او هویدا است. او در نامه ای به عثمان بن حنیف فرمود: باور نمی کردم که فرماندار من پای در مجلسی بگذارد که فقط از اشراف و سرمایه داران دعوت شده و از محرومان و مستضعفان دعوت نشده است.
وی درد مردم را از درد خودش بیشتر احساس می کرد و به سرنوشت انسان ها مخصوصاً محرومان می اندیشید. بعضی دیگر معیار انسانیت انسان را آزادی و حریّت انسان می دانند، یعنی به هر اندازه که فرد بتواند آزاد زیست کند، انسان است.
البته این نظر به عنوان جزئی یا شرطی از انسانیت درست است، ولی به عنواناین که معیار انسانیت باشد، صحیح نیست. از نظر اسلام همان طور که به محبّت انسان ها نسبت به یکدیگر ترغیب شده، آزادی هم تقدیس شده است.
معیار دیگر برای انسانیت، مسئولیت و تکلیف است. می گویند انسان کسی است که احساس تکلیف بکند و بداند مسئول جامعة خویش است.
عرفای اسلامی کمال انسان را در سیر و سلوک الی الله و رسیدن به لقاءالله می دانند و از نظر فیلسوفان و حکمای اسلامی کمال انسان، یکی در حکمت است و دیگر در عدالت. مقصودشان از عدالت، عدالت اخلاقی است (عدالت اجتماعی تابع عدالت اخلاقی است) یعنی در میان قوا و غرائز انسان تعادل و توازن بر قرار باشد و این قوا و غرائز تحت حکومت قوّة عاقله باشد، یعنی عقل مسلّط بر سائر قوا و غرائز باشد. پس انسان کامل از نظر حکما، انسانی است که عقلش در مسائل علمی و نظری حکیمانه باشد و در مسائل عملی انسانی باشد معتدل، یعنی دارای اخلاق نیک باشد.
انسانیت انسان به روح او است، چون از نظر فلسفی برای ما ثابت شده که شیئیّت شیء به صورت او است. تا آن هست، شیء باقی است و چون از بین رفت، شیء هم از میان خواهد رفت. شکی نیست که قرآن انسان را مرکّب از روح و بدن می داند و آیة فإذا سویته و نفخت فیه من روحی؛ چون او را موزون کردم، از روح خود در او دمیدم. از این آیه و آیات دیگر استفاده می شود که حقیقت روح چیزی غیر از بدن است و تا آن نباشد انسان به وجود نمی آید. 

 

 


منبع : پاسخگو
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر