مهاجر ستیزی و تدبیری که نیست

دیروز پریروز داشتم از خیابان تخت طاووس می گذشتم. پسری خوش قد و بالا دست در دست خانمی جوان جلوتر از من حرکت می کردند

مهاجر ستیزی و تدبیری که نیست

آن چه من دیدم در نسبت با چیزی که این روزها در فضای مجازی می گذرد بیشتر به یک شوخی شبیه است. منظورم این است که فضای مجازی به مراتب خشونت بارتر از چیزی است که من دیدم اما تاثیر آنچه در عالم واقع می بینید معمولا بیشتر از چیزی است که در فضای مجازی مشاهده می شود. این اتفاقات چه مجازی و چه واقعی اش از واقعه خوفناکی خبر می دهند که طبق معمول بزرگان نمی خواهند چیزی درباره اش ببینند و بشنوند مگر این که ماجرا عالمگیر شود و تازه آن وقت است که به فکر می افتند آب را به جوی بازگردانند اما نمی دانند آب رفته بر فرض محال هم که به جوی بازگردد، ماهی مرده را چه سود کند؟ من نمی دانم در پس این اختلاف ها و موج مهاجر ستیزی جدیدی که به راه افتاده جریانی هست یا نیست. در سرزمینی زندگی می کنیم که از آب آشامیدنی تا هوایی که تنفس می کنیم به سیاست گره زده شده و همه ما عادت کرده ایم از پس عینک سیاست یا سیاست زدگی به همه امور بنگریم اما چه این ماجرا به سیاست دخلی داشته باشد چه نداشته باشد به زودی دامن همه سیاستمداران را خواهد گرفت. سیاستمداران می توانند مثل همیشه خاموش بمانند تا کار به رسوایی بکشد اما زنهار که این رسوایی را بتوان مثل مابقی رسوایی ها رفع و رجوع کرد. این سرزمین از بالا تا پایین سالیان سال است که میزبان همسایه جنگ زده اش بوده. ریشه های مشترک زبانی و آیینی به کنار، درآمیختن خون ما با یکدیگر به کنار، حق همسایگی و این حرف ها هم به کنار، اصلا هرچیزی که مارا به هم پیوند می دهد به کنار اما بالاخره یکی باید این را بفهمد که ما و این هایی که مهاجر می نامیم هیچ رقمه نمی توانیم نسبت به هم بی تفاوت باشیم. حتی اگر بخواهیم.

با عراقی که هشت سال جنگیدیم نتوانستیم مرز و دیوار به معنای معمولش داشته باشیم چه رسد به این هایی که مرز بین ما و آن ها بیشتر به تشریفات شبیه است و جهت خالی نبودن عریضه. تعارف را کنار بگذاریم: علیرغم این همه سال رفت و آمد و همسایگی تکلیف ما با خواهران و برادران افغانستانی اصلا روشن نیست. یا به آن هایی که سال ها در این سرزمین زیسته اند و گاه با یک ایرانی ازدواج کرده اند و صاحب فرزند هم هستند شناسنامه نمی دهیم و آن ها را از حق تحصیل و داشتن کارت بانکی محروم می کنیم و یا به تازه رسیده ای حق و حقوقی می دهیم که موجب حیرت دیگران می شود. از تناقض هایمان در سیاست چیزی نمی گویم که طالبان و مجاهدان و شیعیان و اهل سنت و جبهه مقاومت را هم گیج کرده است. بر این ها بیفزایید شایعات عجیب و غریبی که این روزها درباره حضور پُر شمار افغانستانی ها در بعضی نقاط می بینیم و یا درباره زاد و ولد چند برابری شان می شنویم. اگر زعمای قوم، هم چنان خودشان را به کوچه علی چپ بزنند و حاضر نشوند به مردم توضیح بدهند که اساسا چه اتفاقی در حال رخ دادن است به زودی شاهد فجایعی خواهند بود که مسلمان نشنود کافر مبیناد! چرخ شایعه مدام در حال چرخیدن است و دمی از حرکت باز نمی ایستد. حاکمانی که از شعور حداقلی برخوردارند با توضیح دادن مدام به مردم چرخ شایعه را کمی کند می کنند تا بتوانند به امور مملکتی سر و سامان دهند تا نوبت شایعه دیگری از راه برسد. در ممالک توسعه نیافته چرخ شایعه می چرخد و می چرخد و می چرخد تا آن جا که چنان دور برمی دارد که دیگر کسی را یارای کند کردن آن نباشد. آن وقت کار به جایی می رسد که دیگر نه از تاک نشانی باقی می ماند و نه از تاکنشان. من آن چه شرط بلاغ است گفتم، دیگر تصمیم با خودتان است که به شیوه حاکمان ممالک توسعه یافته عمل کنید یا حاکمان ممالک توسعه نیافته.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان