توسط نشر چشمه؛

رمان جدید شیوا ارسطویی منتشر و رونمایی می‌شود

رمان «ولی دیوانه‌وار...» نوشته شیوا ارسطویی توسط نشر چشمه منتشر شد و مراسم رونمایی‌اش فردا چهارشنبه ۲۱ شهریور برگزار می‌شود.

رمان جدید شیوا ارسطویی منتشر و رونمایی می‌شود

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «ولی دیوانه‌وار...» نوشته شیوا ارسطویی به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این رمان، دوازدهمین کتاب از عناوین مجموعه «کتاب‌های قفسه قرمز» است که ساختارگرا، جریان‌گریز و ضدژانر هستند.

مراسم رونمایی از این کتاب فردا چهارشنبه 21 شهریور ساعت 17 در کتابفروشی نشر چشمه در خیابان کریمخان زند برگزار می‌شود. ارسطویی پیش از این رمان، مجموعه‌داستان‌های «آمده بودم با دخترم چای بخورم» و «آفتاب و مهتاب» و چند رمان را به چاپ رسانده است. او سال‌های دفاع مقدس مدتی به عنوان پرستار داوطلب در جبهه حضور داشته و بازیگری و مشاور کارگردانی چند فیلم سینمایی و همچنین سرایش دو دفتر شعر را نیز در کارنامه دارد. 

ارسطویی در این کتاب از زبان قصه‌گو با ضربانگ بالا استفاده کرده و تقابل دوره‌های مختلف تاریخ را به تصویر کشیده است. بستر اصلی زمانی این رمان، تاریخ معاصر ایران است و راوی آن شخصیتی است که بین هویت درونی خود و سایه‌ها و نجواهایی از بیرونش قرار گرفته است.

این رمان 21 فصل دارد که 20 فصلش با عدد و فصل پایانی نیز با عنوان «فصل آخر» نامگذاری شده‌ است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

نگاه می‌کنم به عکس‌های کهنه‌ای که از جوانیِ دایی‌بهروز جمع کرده‌ام. کله دایی‌بهروز را از همه عکس‌هاش بریده‌ام با قیچی. آن‌ها را چسبانده‌ام به حصیر، به این‌جا و آن‌جای خانه. عکس‌های بی‌کله را گیر داده‌ام لابه‌لای حصیرهایی که آویزان‌شان کرده‌ام از دیوار. کله‌هایی را که از عکس‌های دایی‌بهروز قیچی کرده‌ام، ریزریز کرده‌ام ریخته‌ام توی چاه سیفونش را کشیده‌ام.

مهاجر گفت _ پنج عصر که می‌شود، ارواحِ این عکس‌ها خفتت را می‌چسبند. کاغذهای تلنبار، روی این میز تحریر، کنار این لپ‌تاپ، زیر این نور، پوسیده به چشم می‌آیند و سوخته

گفتم _ همه این کاغذها را هم که بار بزنم بدهم به دایی بهروز، فایده‌ای ندارد. سی‌سال است خودش را زده به کوری. برای این‌که دیگر مجبور نباشد کتاب بخواند

گفت _ خودش را نزده به کوری. کور شده

گفتم _ از وقتی آقاولی من را از آب‌انبار آورد بیرون، خودش را زد به دیوانگی. خودش را زد به کوری

مهاجر ساعتش را از توی جیبش درآورد نگاه کرد به آن.

گفت _ هر سه عقربه مانده‌اند روی پنج. حالاست که دختربچه زنگ بزند

تلفن ثابت خانه زنگ خورد. گوشی را برداشتم.

دختربچه پرسید «ببخشید،‌ شقایق هست؟»

هربار همین را می‌پرسید.

این کتاب با 147 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 16 هزار تومان منتشر شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر