روزهای قافله ازیوسف رحیمی

از روزهای قافله دلگیر می شویهر روز چند مرتبه تو پیر می شوی ؟در شام شوم شب زدگان تو چه می کشی ؟کز روشنای عمر خودت سیر می شویزخمی ست لحظه های تو مانند پیکرتاز بس اسیر طعنة زنجیر می شویآیات صبح از لب قرآن شنیدنی ستدر کوچه های شام که تکفیر می شویخون جگر که می خوری از دستِ درد و داغبی تاب بغضهای گلوگیر می شویبا آه آهِ روضة ما ای امام اشکدر هر نگاه آینه ...

از روزهای قافله دلگیر می شوی
هر روز چند مرتبه تو پیر می شوی ؟
در شام شوم شب زدگان تو چه می کشی ؟
کز روشنای عمر خودت سیر می شوی
زخمی ست لحظه های تو مانند پیکرت
از بس اسیر طعنة زنجیر می شوی
آیات صبح از لب قرآن شنیدنی ست
در کوچه های شام که تکفیر می شوی
خون جگر که می خوری از دستِ درد و داغ
بی تاب بغضهای گلوگیر می شوی
با آه آهِ روضة ما ای امام اشک
در هر نگاه آینه تکثیر می شوی
خون گریه می شوی تو و تا آخر الزمان

از چشمها همیشه سرازیر می شوی


منبع : یوسف رحیمی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان