زندگانی امام سجّاد (ع)

در ذکر اولاد و احفاد حضرت امام زین العابدین علیه السلامشیخ مفید و صاحب ( فصل المهمّه ) فرموده اند که اولاد حضرت على بن الحسین علیه السلام از ذکور و اناث پانزده نفر بودند:امام محمدباقر علیه السلام مکنّى به ابوجعفر مادرش امّ عبداللّه دختر حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام بوده ، و عبداللّه و حسن و حسین مادرشا امّ ولد بوده ، و زید و عمر از ام ولد دیگر، ...

زندگانی امام سجّاد (ع)

در ذکر اولاد و احفاد حضرت امام زین العابدین علیه السلام
شیخ مفید و صاحب ( فصل المهمّه ) فرموده اند که اولاد حضرت على بن الحسین علیه السلام از ذکور و اناث پانزده نفر بودند:
امام محمدباقر علیه السلام مکنّى به ابوجعفر مادرش امّ عبداللّه دختر حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام بوده ، و عبداللّه و حسن و حسین مادرشا امّ ولد بوده ، و زید و عمر از ام ولد دیگر، و حسین اصغر و عبدالرحمن و سلیمان از امّ ولد دیگر، و على (و این کوچکترین اولاد حضرت على بن الحسین علیه السلام بوده ،) و خدیجه و مادر این دو تن امّ ولد بوده ، و محمد اصغر مادرش امّ ولد بوده ، و فاطمه و علیه و امّ کلثوم مادرشان امّ ولد بوده .
مؤ لف گوید: که ( علیه ) همان مخدّره است که علما رجال او را در کتب رجال ذکر کرده اند و گفته اند کتابى جمع فرموده که زراره از او نقل مى کند. و خدیجه زوجه محمد بن عمر بن على بن ابى طالب علیه السلام بوده . اکنون شروع کنیم به تفصیل احوال اولاد حضرت امام زین العابدین علیه السلام .
ذِکْرِ ابُومُحَمَّد عبداللّه الباهر ابن على بن الحسین علیه السلام و احوال بعضى از اعقاب او
شیخ مفید رحمه اللّه فرموده که عبداللّه بن على متولى صدقات حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم و امیرالمؤ منین علیه السلام بود و مردى فاضل و فقیه بود و روایت کرده از پدران بزرگواران خود از حضرت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم اخبار بسیارى و مردم آثار بسیار از او نقل کرده اند، و از روایات منقوله از او این خبر است ، که پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمود: به درستى که بخیل و تمام بخیل کسى است که من مذکور شوم نزد او و صلوات بر من نفرستد. صَلَى اللّه عَلَیه وَ آله .(117)
و نیز روایت کرده از پدرش از جدش امیرالمؤ منین علیه السلام که آن حضرت دست راست دزد را در اول دزدى او مى برید پس اگر دوباره دزدى مى کرد پاى چپش را مى برید و اگر مرتبه سوم دزدى مى کرد مخلّد در زندان مى نمود.(118)
مؤ لف گوید: که عبداللّه مذکور را عبداللّه الباهر گویند به واسطه حسن و جمال و درخشندگى رخسار او، نقل شده که هیچ مجلسى ننشستى مگر آنکه حاضران را از فروغ روى و روشنى جمال نور بخشیدى ؛ و جماعتى مادر او را امّ عبداللّه والده حضرت امام محمدباقر علیه السلام دانسته اند و اولاد او را از پسرش محمد ارقط دانند. و از احفاد ا است عباس بن محمد بن عبداللّه بن على بن الحسین علیه السلام که هارون الرشید او را بکشت و سببش آن شد که وقتى بر هارون وارد شد و مابین او و هارون کلماتى رد و بدل شد و در پایان کلام هارون الرشید با وى گفت : یابن الفاعله ، عباس گفت : فاعله یعنى زانیه مادر تو است که در اصل کنیزکى بوده و بنده فروشان در فراش او رفت و آمد کرده اند، هارون از این سخن در غضب شد او را نزدیک خویش طلبید و گرز آهن بر وى زد و او را به قتل رسانید.
و نیز از احفاد او است عبداللّه بن احمد الدّخ بن محمد بن اسماعیل بن محمد بن عبداللّه الباهر که صاحب ( عُمْدَةُ الطّالب ) گفته که او در ایام مستعین خروج کرد و او را بگرفتند و به سرّمن راى حمل نمودند و در جمله عیالش دخترش ‍ زینب بود و مدتى در آنجا زیست نمودند عبداللّه در آنجا بمرد و عیالش به حضرت امام حسن عسگرى علیه السلام اتصال یافتند آن حضرت ایشان را در جناح رحمت جاى داد و دست مبارک بر سر زینب بمالید و انگشتر خود به او بخشید و آن انگشتر از نقره بود.
زینب از آن حلقه بساخت و در گوش کرد و چون زینب وفات کرد آن حلقه در گوش ‍ داشت و صد سال عمر یافته بود و مویش سیاه بود.(119) و برادرش حمزة بن احمد الدّخ معروف است به ( قمى ) بدان سبب که از ناحیه طبرستان به قم آمد، پس از کشتن حسن بن زید برادرش با حسین بن احمد کوکبى و با حمزه بود، دو پسرش ابوجعفر محمد و ابوالحسن على به زبان طبرى سخن مى گفتند. چون حمزه به قم ساکن شد و وطن ساخت وجه معاش اکتساب کرد و ببود تا وفات کرد و در مقبره بابلان که حضرت معصومه علیهما السلام در آن مدفون است مدفون گردید، پس ابوجعفر پسرش بعد از وفات پدر، رئیس و پیشوا گشت و چند صنعت به قم پدید کرد و پل وادى واشجان ببست ، رباطى آنجا به گچ و آجر بساخت و او نیز در مقبره بابلان مدفون است .
و پسرش ابوالقاسم على جوانى کامل و فاضل بود موصوف به قوت بطش بوده و املاکى چند به غیر از آنکه از پدر به میراث به او رسیده بود به دست آورد و پیشوا و مقدم سادات شد، و نقابت علویه به قم بعد از عمّش على بن حمزه نقیب به او مفوّض گشت ، و از جاریه ترکیّه در سنه سیصد و چهل و سه ابوالفضل محمد را آوردند و در شوال سنه سیصد و چهل و شش به قم برگردید و همیشه مقدم و پیشوا بود تا وفات یافت ، و وفاتش در روز جمعه سلخ شعبان سنه سیصد و چهل و هفت بود و او را در قبّه متصله به مشهد پدرش دفن کردند و جدش محمد بن اسماعیل آن کسى است که رجاء ابن ابى الضّحاک در سنه دویست او را با حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام به نزد ماءمون برد.
و بالجمله ؛ معلوم گشت که اولاد و اعقاب حمزة القمّى نقباء و اشراف مى باشند، و نیز از جمله ایشان است ابوالحسن على الزّکى نقیب رى ، و او پسر ابوالفضل محمد شریف است که اینک به او اشاره مى رود:
ذکر امامزاده جلیل سلطان محمد شریف که قبرش در قم است
بدان که این بزرگوار سیدى است جلیل القدر و رفیع المنزلة و فاضل مکنّى به ابوالفضل ، ابن سید جلیل ابوالقاسم على نقیب قم ، ابن ابى جعفر محمد بن حمزة القمّى ابن احمد بن محمد بن اسماعیل بن محمد بن عباللّه الباهرین امام زین العابدین علیه السلام و این سید شریف در قم بقعه و مزارى دارد معروف در محله سلطان محمد شریف که به نام او مشهور گشته که پدر و دو جدش على و محمد و حمزه نیز در قبرستان بابلان که حضرت معصومه علیهما السلام در آن مدفون است به خاک رفته اند.
و این سید جلیل را اعقاب است که جمله اى از ایشان نقباء و ملوک رى بودند، از آن جمله سید اجل عزّالدّین ابوالقاسم یحیى بن شرف الدین ابوالفضل محمد بن ابوالقاسم على بن عزّالاسلام و المسلمین محمد بن السید الا جل نقیب النقباء اعلم ازهد ابوالحسن المطهّر ابن ذى الحسبین على الزّکىّ ابن السلطان محمد شریف مذکور است که نقیب رى و قم و جاى دیگر بود. و او را خوارزمشاه به قتل رسانید و اولاد او به جانب بغداد منتقل شدند، و این سید شریف بسیار جلیل الشاءن و بزرگ مرتبه بوده . و کافى است در این باب آنکه عالم جلیل و محدث نبیل و فقیه نبیه و ثقه ثبت معتمد حافظ صدوق شیخ منتجب الدّین که شیخ اصحاب و یگانه عصر خود بوده و وفاتش در سنه پانصد و هشتاد و پنج واقع شده ، ( کتاب فهرست ) خود را با ( کتاب الاربعین عن الاربعین من الا ربعین فى فضائل امیرالمؤ منین علیه السلام ) به جهت آن جناب تصنیف کرده و در ( فهرست ) در باب یاء فرموده : سید اجل مرتضى عزّالدّین یحیى بن محمد بن على بن المطهّر ابوالقاسم نقیب طالبیین است و در عراق عالم فاضل کبیر است ، رحاى تشیع براى او دور مى زند مَتَّعَ اللّهُ المُسْلِمینَ وَ الا سْلامَ بِطُولِ بَقائِهِ روایت مى کند احادیث را از والد سعیدش شرف الدّین محمد و از مشایخ قَدَّسَ اللّهُ اَرْواحَهُمْ؛(120) و در اول ( فهرست ) ، مدح بسیار از آن جناب نموده از جمله فرموده در حق او سلطان عترت طاهره رئیس رؤ ساى شیعه صدر علماء عراق قدوة الا کابر حجّة اللّه على الخلق ذى الشّرفین کریم الطّرفین سید امراء السّادات شرفا و غربا ملک السّادة و منبع السّعادة و کهف الا مة و سراج الملّة و عضو من اعضاء الرّسول صلى اللّه علیه و آله و سلم و جزء من اجزاء الوصى و البتول الى غیر ذلک .(121)
و از فرزندان احمد الدّخ ابوجعفر محمد بن احمد معروف به ( کوکبى ) است و از وى عقب به جاى ماند از جمله ایشان ابوالحسن احمد بن على بن محمد کوکبى است . و او نقیب الفقهاء بغداد در روزگار معزالدّوله بویهى بود، و از جمله ایشان ابوعبداللّه جعفر بن احمد الدّخ است و او را عقب بود و از جمله ایشان الشریف النسابة ابوالقاسم حسین بن جعفر الا حول بن الحسین بن جعفر مذکور است که معروف بوده به ( ابن خدّاع ) و خداع زنى بود که جدّش حسین را تربیت کرده بود، و این سید در مصر جاى داشت و ( کتاب المعقّبین ) تصنیف او است و او را عقب بود.
ذکر عمرالا شراف بن على بن الحسین علیه السلام و احوال بعضى از اعقاب او
شیخ مفید رحمه اللّه فرمود که عمر بن على بن الحسین علیه السلام فاضل و جلیل و متولى صدقات حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم و صدقات حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام بود و دارى ورع و سخاوت بود.
روایت کرده داود بن القاسم از حسین بن یزید که گفت : دیدم عمویم عمر بن على بن الحسین علیه السلام را که شرط مى کرد بر آنکه بیع مى کرد صدقات على را (یعنى کسانى که میوه هاى بساتین و باغها و زراعتهاى صدقات را مى خریدند) که شکافى گذارد در حائط و دیوار آن که اگر کسى بخواهد داخل شود بتواند و منع نکند کسى را که داخل در آن مى شود و بخواهد بخورد از آن .(122)
مؤ لف گوید: که عمر بن على مذکور ملقب به ( اشرف ) است و او را عمر اشرف گفتند بالنّسبة به عمر اطرف پسر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام ، چه آنکه این عمر از آن جهت که فرزند حضرت زهراء علیهما السلام است و داراى آن شرافت است اشرف از آن یک باشد و آن یک را عمر اطرف گفتند از آنکه فضیلت و جلالت او از یک سوى به تنهایى است که طرف پدرى نسبت به حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام باشد و از طرف مادرى داراى شرافت نیست ، اما عمر اشرف از طرف پدر و مادر هر دو شرافت دارد و در ( رجال کبیر ) است که عمر بن على بن الحسین علیه السلام مدنى و از تابعین است . روایت مى کند از ابوامامة سهل بن حنیف ، وفات کرد به سن شصت و پنج و به قولى به سن هفتاد سالگى ، انتهى .
و بدان که عمر اشرف ، ام سلمه دختر امام حسن علیه السلام را تزویج نموده و در کتب انساب است که عمر اشرف از یک مرد فرزند آورد و او على اصغر محدث است و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام حدیث روایت مى کند و او از سه مرد اولاد مى آورد: ابو على قاسم و عمر الشّجرى و ابومحمد حسن ، و بدان نیز که عمر اشرف جد امى علم الهدى سید مرتضى و برادرش سید رضى است ، و سید مرتضى در اول کتاب ( رسائل ناصریات ) نسب شریف خود را بیان فرموده و فضایل اجداد امى خود را ذکر نموده تا آنکه فرموده :
و اما عمر بن على ملقّب به اشرف پس او فخم السّیادة جلیل القدر و المنزلة بوده در دولت بنى امیة و بنى عباس جمیعا و دارى علم بود و از او حدیث روایت شده و روایت کرده ابوالجارود بن المنذر که به حضرت ابوجعفر علیه السلام عرض کردم که کدام یک از برادرانت افضل و محبوبتر است نزد حضرتت ؟ فرمود: اما عبداللّه پس دست من است که با آن حمله مى کنم ، و این عبداللّه برادر پدر و مادرى آن حضرت بود، و اما عمر پس چشم من است که مى بینم با آن و اما زید پس زبان من است که تنطق مى کنم با آن ، و اما حسین پس حلیم و بردبار است .(123)
( یَمشى عَلَى اْلاَرْضَ هَوْنَا وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما ) (124)
فقیر گوید: که نسب سیدین از طرف مادر به عمر اشرف بدین طریق است : فاطمه دختر حسین بن احمد بن ابى محمد حسن بن على بن حسن بن على بن عمر اشرف بن على بن الحسین علیه السلام و ابو محمد حسن همان است که ملقب است به اطروش و ناصر کبیر و مالک بلاد دیلم و طود العلم و العالم و العلیم صاحب مؤ لفات کثیره از جمله صد مساءله که سید مرتضى رضى اللّه عنه آن را تصحیح فرموده و ( ناصریات ) نام نهاده . و دیگر ( کتاب انساب الا ئمة علیهم السلام و موالید ایشان ) و دو کتاب در امامت و غیر ذلک .
در سنه سیصد و یک به طبرستان در آمد و سه سال و سه ماه مالک طبرستان شد. و النّاصر للحقّ لقب یافت ، و مردمان به دست او مسلمانى گرفتند و کارش سخت عظیم گردید و در سال سیصد و چهارم در آمل بمرد و نود و نه سال و به قولى نود پنج سال عمر کرد. و غیر از پسرش احمد پسرى دیگر داشته مسمى به ابى الحسن على به مذهب امامیه بوده و زیدیه را هجو مى نموده و نقض کرده بر عبداللّه معزّ در قصایدش در ذمّ علویین .
مسعودى در ( مروّج الذّهب ) گفته در سنه سیصد و یک حسن بن على اطروش در بلاد طبرستان و دیلم ظهور کرد و مسوّده را از آنجا بیرون کرد، و اطروش ‍ مذکور مردى عالم و بافهم و عارف به آراء و نحل بود و در دیلم مدتى اقامت داشت و مردم دیلم کافر و مجوس بودند اطروش ایشان را به خداى خواند، آن جماعت به دست او مسلمان شدند و در دیلم مسجدها بنیان کرد. انتهى .(125)
و بالجمله ؛ فاطمه والده سیدین ظاهرا همان است که شیخ مفید رحمه اللّه براى او ( کتاب احکام النّساء ) تاءلیف نموده و از آن مخدره به سیده جلیله فاضله  ادام اللّه اعزازها  تعبیر فرموده .(126) و هم در کتب معتبره نقل شده که شیخ مفید قدس سره شبى در عالم رؤ یا دید که حضرت فاطمه علیهما السلام وارد شد بر او در مسجدش با دو نور دیده اش حسن و حسین علیهما السلام در حالى که کودک بودند و تسلیم فرمود آن دو بزرگوار را به شیخ و فرمود: علّمهما الفقه ! شیخ بیدار شد به حال تعجب از این خواب همین که روز بالا آمد، وارد شد در مسجدش ‍ فاطمه والده سیدین با جوارى خود و دو پسرش مرتضى و رضى در حالى که کودک بودند، چون شیخ نظرش بر آن مخدّره افتاد به جهت احترام او از جاى برخاست و سلام کرد بر او، آن مخدره گفت : اى شیخ ! این دو کودک پسران من اند حاضر کردم ایشان را براى آنکه فقه تعلیمشان نمایى ؛ شیخ چون این را شنید گریست و خواب خود را براى آن بى بى نقل کرد و مشغول تعلیم ایشان شد تا رسیدند به آن مرتبه رفیعه و مقام معلوم از کمالات و فضائل و جمیع علوم .(127)
و چون آن سیده جلیله وفات کرد پسرش سید رضى او را مرثیه گفت به قصیده اى که این چند شعر از او است :
اَبْکیکِ لَوْ نَفَعَ الْغَلیلَ بُکائى
وَ اَرُدُّ لَوْذَهَبَ الْمَقالُ بِدائى
وَ اَلوُذُ بِالصَّبْرِ الْجَمیلِ تَعَزِّیا
لَوْ کانَ فِى الصَّبْرِ الْجَمیلِ عَزائى
لَوْ کانَ مِثْلُکِ کُلَّ اُمَّ بَرَّةٍ
غَنِىَ الْبَنُونِ بِها عِن اْلا باءِ
و نیز از اعقاب عمرالا شرف است محمد بن قاسم العلوى که در ایام معتصم اسیر و گرفتار شد و شایسته است که ما در اینجا اشاره به حال او کنیم .
__________________________________
117- ( ارشاد شیخ مفید ) 2/169.
118- ( ارشاد شیخ مفید ) 2/170.
119- ( عمدة الطالب ) ص 253.
120- ( الفهرست منتجب الدین ) تحقیق : علامه محدث ارموى ، ص 131.
121- همان ماءخذ، ص 29.
122- ( ارشاد شیخ مفید ) 2/170  171.
123- ( رسائل سید مرتضى علم الهدى ) .
124- سوره فرقان (25)، آیه 63، در قرآن به جاى ( یمشى ) ( یمشون ) ذکر شده است .
125- ( مروج الذهب ) 4/278.
126- ( احکام النساء ) ص 13.
127- ( شرح نهج البلاغه ) ابن ابى الحدید 1/41.

منبع : بنیاد دعبل خزایی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر