غروب سرخ کبوتر از مژگان دستوری

شب بود و درد بود و پریشانی، شب بود و اسب‌های رها در بادگویی زمین تبلور ماتم بود، گویا زمان گواهی بد می‌دادمحزون و دل‌شکسته و ناآرام، در لحظه‌های ناخوش و نافرجامحالت چگونه بود زمانی که، خورشید هم به روی زمین افتادچشمان سوگوار شما می‌دید مرگ شکوفه‌های شقایق راسهم شما چه بود نمی‌دانم جز درد و ناله و عطش و فریادای کاش هرم آه شما آن روز آتش به دشت فاجع ...

شب بود و درد بود و پریشانی، شب بود و اسب‌های رها در باد
گویی زمین تبلور ماتم بود، گویا زمان گواهی بد می‌داد
محزون و دل‌شکسته و ناآرام، در لحظه‌های ناخوش و نافرجام
حالت چگونه بود زمانی که، خورشید هم به روی زمین افتاد
چشمان سوگوار شما می‌دید مرگ شکوفه‌های شقایق را
سهم شما چه بود نمی‌دانم جز درد و ناله و عطش و فریاد
ای کاش هرم آه شما آن روز آتش به دشت فاجعه می‌افشاند
آن اتفاق سرد نمی‌افتاد در آن زمین مردة ناآباد
آری زمان زمانة سختی بود، دیدی هر آنچه را که نباید دید
دیدی غروب سرخ کبوتر را، قربان دردهای دلت سجاد

 

 

 


منبع : مژگان دستوری
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان