Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
ایران، 19 و 20/6/81
این مقاله در بررسی کوتاهی
از تعامل پارادایم دین و سیاست، به گوشه هایی از وقایع یازدهم سپتامبر اشاره
می کند . با آغاز انقلاب اسلامی ایران و شتاب عقیدتی آن در کشورهایی همچون لبنان،
مصر و الجزایر، موضوع گنگ رابطه دین و سیاست مطرح شد .
برخی مانند دکتر شریعتی دین
را پارادایم انتظار می دانند; حال آنکه سیاست ادامه امکان پذیر وضعیت موجود است و
در انقلاب ایران این دو با یکدیگر درهم آمیختند . در چنین زمانی، واژه
«بنیادگرایی » (فاندامنتالیسم) رایج شد . جریان های بنیادگرا فاقد مباحث زیربنایی
(جامعه شناختی، کلامی، فلسفی و . .). هستند و بیشتر به دگرگونی های اجتماعی
می اندیشند و کمتر از پای بندی به سنت دم می زنند . ازاین رو، کاربرد این واژه
درباره آنها از روی مسامحه است . اما طالبان و سازمان القاعده به معنای واقعی
جریانی بنیادگرا هستند . وهابی گری برداشتی خشک از دین دارد و به بسته بودن باب
اجتهاد معتقد است; در نتیجه، نمی تواند مقتضیات زمان را تفسیر و تحلیل کند . واقعه
یازدهم سپتامبر از بعد سیاسی نیز نکات مهمی دربر دارد . سیاست های خشونت آمیز
شارون می تواند یکی از دلایل عملیات انتحاری انتقامی باشد . همچنین از بعد
جامعه شناختی به این مسئله توجه نمی شود که عاملان این واقعه در درون جامعه غربی
زندگی می کردند و طیف وسیعی از جوانان آماده بودند . همچنین نقش ولت سعودی در
پرورش فضای طالبانی و شبکه القاعده نیز بسیار مهم است . به همین دلیل، مطبوعات
آمریکا می کوشند به این بهانه عربستان را مقصر نشان دهند; حال آنکه روابط دوستانه
این دو کشور بر کسی پوشیده نیست .