راه های به دست آوردن سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام

مفهوم سبک زندگی و تفاوت های موجود در سبک زندگی اهل بیت با شیعیان را از مباحث مهم سبک زندگی است. چهار راه مرسوم در به دست آوردن سبک زندگی معصومان از احادیث قابل  تبیین است.

مفهوم سبک زندگی و تفاوت های موجود در سبک زندگی اهل بیت با شیعیان را از مباحث مهم سبک زندگی است. چهار راه مرسوم در به دست آوردن سبک زندگی معصومان از احادیث قابل  تبیین است.

مقصود از این بحث این است که در آن دسته از احادیث که امر یا نهی به مفهوم اصولی وجود دارد، یک نوع دعوت یا زجر اصولی یا باید و نباید وجود دارد. بدین معنا که یک توصیه اخلاقی یا فقهی بیان شده است که خطاب آن به مکلفان است. مثلاً به مکلفان و پیروانشان فرمودند این کار را انجام بدهید یا انجام ندهید. ما از این روایات نیز می توانیم برای تدوین سبک زندگی معصوم (ع) استفاده کنیم. ولی به ناچار برای رسیدن به این بحث باید مقدماتی راجع به سبک زندگی بیان کنیم.

مفهوم سبک زندگی

از آنجا که سبک زندگی، مفهومی نوپدید است و برداشت های مختلفی از آن وجود دارد، باید معلوم شودکه بنده کدام معنا و تعریف مد نظرم است و بحثم را برچه مفهومی استوار کرده ام. تعریف بنده از سبک زندگی، یک تعریف سه کلمه ای تحت عنوان «الگوی کنش مرجّح» است.

اولین جمله که در مقام توضیح این تعریف وجود دارد این است که انسان ها همواره در هر کاری که انجام می دهند در برابرشان امکان و کنش های مختلفی وجود دارد و این طور نیست که انسان فقط در یک مسیر مشخص حرکت کنند. مثلاً بنده که الان نشستم این امکان برایم وجود داشت که به این صندلی یا آن صندلی تکیه بدهم. همچنین می توانستم جای دیگری بنشینم یا اگر گفتند باید اینجا بنشینم می توانم تکیه بدهم یا تکیه ندهم؛ می توانم دستم را حرکت بدهم یا حرکت ندهم؛ می توانم به همه نگاه کنم یا نگاه نکنم؛ در پوششی که هرکدام از ما داریم حتماً این امکان برایمان وجود داشت که تفاوتی در آن وجود داشته باشد؛می توانیم این قلم یا قلم دیگری دست بگیریم و...اینکه ما مجموعاً گزینه های مختلفی داریم اما در مقام عمل یکی از این کنش ها را برمی گزینم، یعنی از کنش های محتمل چندگانه یک کنش برگزیده می شود.

در یک نگاه کلی، قدرت انتخاب گری انسان در طول تاریخ بشر، بیشتر شده است. این یکی از پیش فرض هاست که باید مد نظر قرار گیرد. در دوران معاصر که مدرنیسم خوانده می شود، این امکان برای انسان خیلی بیشتر از قبل شده است که گزینه های مختلفی داشته باشد و از بین آنها انتخاب کند. مانندامکان مراودات گوناگون که با چه کسی ارتباط داشته باشم، امکان دریافت تصاویر گوناگون تلویزیون، امکان انتخاب اصوات مختلفی که از رادیو دریافت می شود. بنابراین، انتخاب یکی از کنش ها در بین کنش های محتمل، بیشتر شده است.

سخن در این است که من چرا این کنش را انتخاب کردم؟ چایی که برای ما آورده اند می توانست به شکل دیگری ارائه شود، ولی چرا این شکل انتخاب شده است، نه شکل دیگر؟ این کنش منتخب در بین کنش های محتمل، تابع یک سلسله قواعد و معیارها انتخاب می شود. من به دلیل یک سلسله قواعد و معیار ها لباس روحانیت را به تن کردم. ما به این قواعد و معیارها و مدل های ذهنی که منعکس کننده نظام باورها و ارزش های یک فرد هستند سبک زندگی می گوییم؛ یعنی الگویی که من از بین کنش های محتمل انتخاب کردم،تابع یک الگو است.

چنانچه هرکس رفتارهای منتخبش را کنار هم بگذارد، مثل یک نخ تسبیح در پنهان یک قاعده و مبنا را در رفتار او می بینم. این الگو باعث می شود تا کنش من در قالب آن شکل می گیرد. به این الگو که تابع ارزش ها و باورهای من است سبک زندگی می گوییم. بنابراین، باید دقت شود که سبک زندگی با زندگی روزمره متفاوت است.

در پاره ای از مطالعات، به ویژه مطالعات تاریخی که ما بیشتر درگیرش هستیم، گاهی سبک زندگی را همان زندگی روزمره می دانند. در حالی که از زندگی روزمره سبک بیرون نمی آیند، بلکه فقط یک گزارش از این است که مردم این گونه شب را به صبح و صبح را به شب می رسانند، اما سبک آن قاعده و معیار و ضابطه ای که این رفتار، تابع آن صورت می گیرد را در آن جستجو نمی کنیم. این مرز باریک بین سبک زندگی و زندگی روزمره است. گرچه گاهی این دو در هم تنیده هستند ولی در سبک زندگی، ویژگی سبک و خصوصیاتی که از آن برداشت می شود مد نظر است. بنابراین، تعریف بنده از سبک زندگی که آن را معیار قرار داده ام الگوی کنش مرحج است.

تفاوت سبک زندگی معصومان و سبک زندگی شیعیان

نکته دومی که باید به عنوان مقدمه ذکر شود این است که وقتی از سبک زندگی معصومان (ع) سخن می گوییم به صورت کاملاً روشنی سبک زندگی معصومان با سبک زندگی شیعیان تفاوت دارد.

اصلی ترین تفاوتی که در زندگی همه ما وجود دارد حجیت است. معنای حجیت داشتن سبک زندگی معصومان این است که اگر کسی این سبک را تقلید و مطابق آن عمل کرد، به اصطلاح اصولی ها منجزیت و معذریت دارد و به وظیفه اش عمل کرده است، اما سبک زندگی شیعیان الزاماً اینگونه نیست.

سبک زندگی معصومان (ع) قطعاً یکی از عوامل مؤثر (نه تنها عامل) بر زندگی شیعیان و سبک زندگی آنان بوده است. اینگونه نیست که شیعیان عملاً و به واقع و در عالم بیرونی تمام الگوهای زندگی خودشان را واقعاً از معصومان (ع) بگیرند. بعضی مواقع تأسی کردن امکان پذیر نیست و بعضی مواقع نیز این گونه الزامی وجود ندارد و در عمل هم نمی بینیم که این تأسی صورت گرفته باشد. بنابراین به این نکته باید کاملاً توجه کرد که مسئله اول در تفاوت اینها حجیت است و چون زندگی شیعیان از شرایط گوناگونی مثل شرایط اقلیمی، نژادی و خونی، ساختار سیاسی و وضعیت اجتماعی و... تبعیت می کند اینطور نیست که سبک زندگی شیعیان را به صورت کامل، تابع سبک زندگی معصومان (ع) بدانیم.

نکته دیگری که باید راجع به سبک زندگی معصومان (ع) متذکر شد، این است که گاهی اوقات سیره معصومان را به رفتار ترجمه می کنیم. البته شاید این مسئله به دلیل ضعف در انتقال مفاهیم توسط واژگان باشد و بتوانیم مرادمان را با ذکر قیودی بفهمانیم، ولی باید توجه داشته باشیم که بین رفتار و سیره تفاوت وجود دارد و در بحث سبک زندگی باید به دنبال سیره ائمه بود نه رفتار آنان؛ زیرا الزاماً نمی توان از رفتار امام، سیره را استخراج کرد.

سیره، منش و رفتار، کنش امام است. کنش های گوناگون امام، تابع آن منش شکل می گیرد و پیدا می شود. بنابراین، چیزی که برای ما حجیت دارد و لازم است به آن تأسی کنیم، سیره معصوم است نه رفتار او.

به عنوان مثال، یکی از رفتارهای امام رضا (ع)، قبول ولایت عهدی مأمون بود، ولی اینطور نیست که بر شیعیان نیز لازم باشد خلیفه غاصبی را پیدا کنند و ولیعهد او شوند. بنابراین، باید در بسیاری از موارد، کنش هامقید شود؛ زیرا عین رفتار قابل تأسی نیست و اصلاً شاید قابل تصور هم نباشد. اما چیزی که حجیت دارد این است که چگونه انسان از حق دفاع کند و در شرایط غیر شفاف بتواند حتی در تعامل با یک قدرت ظالم و غاصب نیز مسیر حق را ادامه دهد که تجلی آن پذیرش ولایتعهدی امام رضا (ع) می شود.

مقداری از رفتار ائمه (ع) تابع نیاز و اقتضائاتی است که در همان زمان وجود دارد، اما سیره الگویی کلی است که از رفتار آنان برداشت می شود و قابل تعمیم به دیگر دوره های زمانی و مقاطع مکانی است.

پاره ای از اصولیان به خصوص مرحوم شهید صدر اشاره زیبایی به این بحث دارند که مثلاً برای سیره معصوم تکرار لازم است یا خیر؟ یعنی اگر یک رفتاری از امام سر زد، سیره از آن فهمیده می شود یا باید تکرار وجود داشته باشد؟ ایشان در حلقه ثانی بحث کوتاه و در عین حال حساس و مهمی را که از حلقه های وصل دانش علم اصول و فقه است بیان کرده اند که جای بحث خاص خودش را دارد و دقیقاً با بحث ما ارتباط پیدا می کند.

بنابراین با قبول تفاوت بین سبک زندگی معصومان (ع) و سبک زندگی شیعیان، اگر از امام (ع) رفتار یا سیره ای را دیدیم نمی توانیم به همه شیعیان تعمیم بدهیم و بگوییم شیعیان آن دوره هم اینطور زندگی می کردند و برعکس هم اگر چیزی بین شیعیان رواج داشت، نمی توانیم بگوییم ائمه (ع) هم این رفتار را داشته اند. لذا لازم است که این تفکیک در مطالعات تاریخی مراعات شود.

راه های به دست آوردن سبک زندگی معصومان

نکته سومی که به عنوان مقدمه سوم عرض می کنم این است که سیره و سبک زندگی معصومان (ع) را از چه راه هایی به دست آوریم؟ چطور می توانیم از سبک زندگی معصومین (ع) آگاه شویم؟ در یک نگاه اولیه چهار روش وجود دارد که البته کافی نیست و باید روش پنجمی تحت عنوان گزاره های انشایی افزوده شود.

اما چهار روشی که وجود دارد عبارتند از:

1.گاهی معصومی از معصوم پیشین خبر می دهد و به این ترتیب می فهمیم که این سبک در زندگی امام پیشین وجود داشته است؛

2.گاهی اطرافیان امام (ع) چیزی را در زندگی امام مشاهد کرده و به ما گزارش کرده اند؛

3.گاهی پژوهش گران اعم از مورخان، سیره نگاران، محدثان و حتی اخلاق نگاران و کسانی که در این زمینه ها کار می کنند،در مطالعاتشان به نکته ای دست یافته اند و آن را برای ما نقل می کنند؛

4.گزارش های غیرمستقیم در اشعار و مانند آن. مثلاً یک عالم اخلاقی گفته است که دعوت فلان امام (ع) این بود و گزاره هایی از یک صنف در اختیار ما قرار داده اند.

بنده برای هرکدام از این روش ها مثالی عرض می کنم و بعد به این نتیجه خواهم رسید که به استناد این چهار روش نمی توانیم به الگوی مناسب از سبک زندگی معصومان (ع) برسیم.

1.گزارش معصومان بعدی

در کتاب الغارات چنین نقل شده است:

بَکرِ بْنِ عِیسَی قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ (ع) قَالَ: کانَ عَلِیٌ (ع ) یُطْعِمُ النَّاسَ بِالْکوفَةِ الْخُبْزَ وَ اللَّحْمَ وَ کانَ لَهُ طَعَامٌ عَلَی حِدَةٍ فَقَالَ قَائِلٌ مِنَ النَّاسِ: لَوْ نَظَرْنَا إِلَی طَعَامِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مَا هُوَ فَأَشْرَفُوا عَلَیْهِ وَ إِذَا طَعَامُهُ ثَرِیدَةٌ بِزَیْتٍ مُکلَّلَةٍ بِالْعَجْوَةِ وَ کانَ ذَلِک طَعَامَهُ وَ کانَتِ الْعَجْوَةُ تُحْمَلُ إِلَیْهِ مِنَ الْمَدِینَة.

امام صادق (ع) از پدرش امام باقر (ع) روایتی راجع به رفتار امیرالمؤمنین (ع) نقل می کنند که حضرت در کوفه به مردم نان و گوشت می خورانید. لفظ «کان» دلالت بر تکرار این عمل می کند و لذا می توانیم بگوییم سبک ایشان این بود که به مردم گوشت و نان می خورانیده اند، ولی غذای خودشان متفاوت بود و از این نان و گوشت تناول نمی فرمودند. کسی گفت: ببینیم غذای خود حضرت امیر چیست؟ رفتند و امام را زیر نظر گرفتند و دیدند که غذای حضرت معجونی از روغن و خرمای فشرده (عجو) است که شاید همین خرمای خشتی الان باشد. راوی در ادامه می گوید که این عجو از مدینه برای حضرت آورده می شد که نشان می دهد در ایام عمارت و خلافت ایشان بوده است.

بنابراین،یک روش آگاهی از سبک زندگی این بود که معصومی از زندگی معصوم پیشین خبر دهد.

2.گزارش اصحاب معصومان

در کتاب الغارات، شخصی به نام ابوسعید درباره امیرالمؤمنین (ع) می گوید:

کانَ عَلِیٌّ (ع) یَأْتِی السُّوقَ فَیَقُولُ: «یَا أَهْلَ السُّوقِ اتَّقُوااللَّهَ وَإِیَّاکمْ وَالْحَلْفَ فَإِنَّهُ یُنَفِّقُ السِّلْعَةَ وَ یَمْحَقُ الْبَرَکةَ فَإِنَّ التَّاجِرَ فَاجِرٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَاهُ السَّلَامُ عَلَیْکمْ ثُمَّ یَمْکثُ الْأَیَّامَ ثُمَّ یَأْتِی فَیَقُولُ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فَکانَ إِذَا جَاءَ قَالُوا قَدْ جَاءَ الْمَرْدْ شِکنْبِه فَکانَ یَرْجِعُ إِلَی سرته [سُرِّیَّتِهِ ] فَیَقُولُ: إِذَا جِئْتُ قَالُوا: قَدْ جَاءَ الْمَرْدْ شِکنْبِه فَمَا یَعْنُونَ بِذَلِک قَالَتْ لَهُ: یَقُولُونَ: قَدْ جَاءَ عَظِیمُ الْبَطْنِ فَیَقُولُ: «أَسْفَلُهُ طَعَامٌ وَ أَعْلَاهُ عِلْمٌ»

علی (ع) به بازار کوفه می آمدند و می فرمودند: بازاری ها تقوا پیشه کنید و مبادا برای کار تجارتتان قسم بخورید که این کار مال را از بین می برد و برکت را می گیرد؛ همانا تاجر فاجر است. اگر بازرگانی نخواهد حق را بستاند و حق بدهد و به حق عمل نکند در معامله اش فاجر است. سپس خداحافظی می کردند و بعد از چند روز دوباره می آمدند و به مردم تذکر می دادند وقتی برای بار دوم به بازار می آمدند، در بازار می پیچید که مرد شکنبه آمد! وقتی امام به محل حکومت خودشان برگشتند پرسیدند که وقتی در بازار بودیم می گفتند مرد شکنبه آمد. معنی این حرفشان چه بود؟ (برداشت اجتماعی از روایت این است که زبان فارسی در بازار کوفه اینطور رواج داشته و اطرافیان نزدیک امیرالمؤمنین هم به زبان فارسی آگاهی داشته اند) در پاسخ گفتند که مردم می گویند مرد شکم بزرگ آمد. حضرت (بدون اینکه ناراحت شوند و بگویند آنها را تنبیه کنند) فرمودند: پایین آن غذا است و بالای آن علم.

من نوع روایت را عمداً به گونه ای انتخاب کردم که ببینید ما در روایات کاوش نشده خودمان چه مواردی داریم. انبوهی از درس های ریز و درشت در این روایات وجود دارد و باید در منابر و سخنرانی ها به جای شکل گرایی و ظاهر گرایی عجیبی که گرفتارش هستیم از این مطالب استفاده کنیم.

به هر حال، این روایت نمونه ای بود که یکی از اصحاب امام و کسی که در آن دوره حاضر و ناظر بوده یک رفتار را گزارش کرده است.

3.گزارش مورخان

ابن سیدالناس در صفحه 378جلد دوم کتاب عیون الاثر، در قسمت «ذکر خدم رسول الله» خدمه پیامبر را این چنین نام می برد:

عبدالله بن مسعود متولی کفش های پیامبر بود، هر وقت پیامبر بلند می شدند او کفش های ایشان را به پای آن حضرت می کردیا برایشان جفت می کرد و هرگاه می نشستند کفش های ایشان را به دست می گرفت و منتظر می شد تا بلند شوند. عقبة بن عامر هم افسارکش پیامبر بود و افسار چهارپای پیامبر را در کوچه ها می گرفت و...

او به همین ترتیب تعدادی را نام می برد. در این روایت دیده می شود که سبک پیامبر این بود که یک نفر مسئول کفش ایشان بود، ولی در مورد اینکه از سر علاقه ذاتی خودش یا با هماهنگی پیامبر بوده روایت ساکت است. البته باید تأکید کنم که در این روایات با بررسی ها و تأملات حدیث شناسی و سنجش درستی و نادرستی کاری نداریم و در این مقام نیستیم. فقط می خواهیم بگوییم یک مورخ، این امور را در مورد پیامبر ذکر کرده است و ما به این ترتیب می توانیم نکته ای را از معصوم (ع) به دست آوریم.

4.گزارش های غیرمستقیم در اشعار و مانند آن

این بحث برای طلبه های تاریخ روشن است که ما به هیچ وجه به آنچه که اصطلاحاً سند تاریخی یا رساله تاریخی گفته می شود، بسنده نمی کنیم. برای یک تاریخ پژوه هر چیزی که از گذشته باقی مانده باشد،سند به حساب می آیند. این سندها می تواند قبضه یک شمشیر یا کتیبه یا سنگ قبر یا دیوان شعر یا متن ادبی، کتاب های فقهی و اصولی و یاحتی فلسفی باشد.

گزارش های غیر مستقیمی که در اشعار آمده است و متون ادبی، کلامی، فلسفی و چیزهایی که اولاً و بالذات در مقام ارائه گزارش از معصومان (ع) نیستند هم در بحث ما می تواند به عنوان یکی از سرچشمه های به دست آوردن آگاهی هایی از زندگی معصومان به حساب بیاید.

مرحوم علامه امینی (ره) در جلد اول کتاب الغدیر درباره اینکه چطور شعر، سند تاریخی است،یک بحث فوق العاده زیبا و تکنیکی و فنی دارند. ایشان می فرمایند ما می توانیم شعرا را به مثابه راویان حدیث غدیر در نظر بگیریم؛ بنابراین، کسی بر من خرده نگیرد؛ چون فقط در جلد اول الغدیر بحث تاریخی است و بقیه اش عمدتاً نقل قول از شاعران است. مرحوم علامه امینیبا سبک و سلیقه ای که داشتند اینها را به عنوان راوی حدیث غدیر مد نظر قرار می دهند.

در اینجا ابیاتی را از یکی از قصیده های ملک الشعراء بهار درباره امام صادق (ع) نقل می کنم. این متن، شعری از یک شاعر معاصر است که در سال 1330 شمسی از دنیا رفته است:

بلبل آمد خطیب و قمری ناطق باز به پا کرد نوبهار سرادق

این شعر، قصیده ای در منقبت امام صادق (ع) است که نوبهار باز خیمه به پا کرد و بلبل، خطیب و قمری ناطق شد و به همین وزن واحد با کلماتی که به قاف و کسره قبل از قاف ختم می شود قصیده زیبایی سروده است. من فقط و فقط اتفاقی یکی دو بیت از آن را می خوانم و معطل نمی کنم.

شربت لطف امام گشت معرق محضر درس امام گشت مقوی

محضر درس امام تقویت کننده بنیه علمی بود و شربت لطف امام هم که استعاره زیبای ادبی است، به طب اشاره دارد؛ شربتی که به بیمار می نوشانیدند. پاره ای از شربت ها موجب عرق کردن بیمار می شد و به واسطه عرق کردن بیماری درمان می شد. داروی لطف امام باعث عرق کردن و شفا یافتن بود؛

خود نشنیدی مگر که بود به عهدش دوره ضعف کتاب و نشر زنادق

و از طرفی خیل صوفیان اباهی بسته ز هر سو به هدم شرع مناتق

به همین ترتیب تا ماجرای روی کار آمدن بنی العباس و. .. به زیبایی در این شعر گنجانده شده است. این دلالت ها در مورد اینکه امام صادق (ع) تدریس داشته اند و لطفشان برای مردم به مثابه داروهای شفابخش مورد عنایت مردم بود و امام با صوفیان و ناصبیان و مرجعه و. .. درافتاد، از این شعر قابل برداشت است. می بینید که این اشعار چطور دلالت های خاص خودشان را برای بحث های آگاهی از سبک زندگی معصومان (ع) دارند. مثلاًیکی از مهم ترین اسناد، همان قصیده معروف عمروبن عاص به نام قصیده جُلجُلیه درباره گزارش غدیر است. شاید انصافاً واقعه غدیر هیچ جا مثل قصیده جلجلیه عمروبن عاص با این بیان شفاف و زیبا منعکس نشده باشد.دلالت های تاریخی قصیده جُلجُلیه زیاد است.

اگر در دیوان های شعر و متون ادبی هم جستجو کنیم، می توانیم موارد قابل توجهی را در باب سبک زندگی معصومان (ع) بیابیم. این چهار روشی است که در حال حاضر وجود دارد، ولی سؤال اینجاست که اگر برای تدوین سبک زندگی معصومان(ع) تنها به این چهار روش بسنده کنیم، می توانیم به یک منظومه کامل درباره سبک زندگی معصومان (ع) دست پیدا کنیم؟ آیا اینها کافی است؟ خیر، فقط به استناد اینها نمی توان یک گزارش دقیق ارائه داد. به نظر می رسد از یک دسته منابع دیگر هم می توان برای تدوین سبک زندگی معصومان(ع) استفاده کرد و این دسته دیگر همین گزاره های انشایی است که در احادیث وجود دارد.

امکان استفاده از گزاره های انشایی برای تکمیل اطلاعات

مراد من از گزاره های انشایی، فقط و فقط فعل امر و صیغه های مختلف آن نیست.همان طور که در اصول بحث شده است، انشاء اعم از فعل امر و مضارع و حتی فعل ماضی در جملات شرطیه و مانند آناست.من سند خودم را جمله ایاز مرحوم نائینی در فرائدالاصول قرار دادم که می فرماید: «مراد ما از انشاء فقط صیغه امر نیست و شامل فعل مضارع و ماضی هم می شود».

حال که گزاره های انشایی اعم از فعل امر شد، آنجاکه امام معصوم به شیعیان نکته ای را فرمودند که مثلاً این کار را انجام بدهید، این طور غذا بخورید، راه بروید، بخوابید، این طور روابط اجتماعی خودتان را سامان دهی کنید، باید حلقه دیگری راهم اضافه کنیم.بدین معنا که اگر امام (ع) به شیعیان گفتند شما این کار را انجام بدهید، حتماً خود امام این کار را انجام می دهند و چون امام خودشان انجام می دهند به ما می گویند این کار را انجام بدهید. پس یکی از نکاتی که درباره امام می توانیم ذکر کنیم اینهاست. شاید هیچ وقت نه معصومی گفته باشد و نه هم عصر امامی گفته باشد و نه مورخی گفته باشد که مثلاًسجده نمازامام چگونه بود، اما همین که امام به شیعیان می فرمایند سجده را اینگونه انجام بدهید می فهمیم که امام هم سجده نمازشان را اینگونه انجام می دادند.

شاید هیچ جا نگفته باشند که مثلاًوقتی امام (ع) به کسی می رسیدند بلند سلام می دادند، ولی چون به تفشی و افشاء سلام امر کرده اند،می گوییم امام (ع) اینگونه بوده اند، هرچند کسی نقل نکرده باشد که امام (ع) این کار را انجام می دادند.

اینکه چرا این گزاره ها چنین دلالتی دارد، استدلال دیگری است که باید اضافه شود. این استدلال کلامی این است که آنچه امام (ع) به دیگران دستور می دهد، کار خوبی است و امام کار خوب را ترک نمی کند؛ زیرا اگر امام خوبی ها را ترک کند، یک نقیصه برای ایشان به حساب می آید و امامتش زیر سئوال می رود. بنابراین، می توانیم از مفهوم عصمت برداشت کنیم که اگر امام به کسی دستور انجام کاری را داد، این کار خوبی است و امام هم اینگونه بوده است.

این استدلال به یکسری آیات و روایات هم مستظهر و پشت گرممی شود. از آیه معروف سوره صف که می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مالاتَفْعَلُون کبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ» می توان برداشت کرد که ائمه به چیزهایی که به دیگران می گفتند، عمل می کردند.

روایات زیادی هم در این زمینه وجود دارد.مثلاً در کتاب تصنیف غررالحکم بابی با عنوان «ثمرة العلم العمل له» وجود دارد که 25 روایت کوتاه از روایت 141 تا 165 از امیرالمؤمنین (ع) درباره اینکه چگونه علم باید با عمل مقرون باشد، وجود دارد.دلالت برخی از این روایات واقعاً خیلی تام و تمام است. مثل «ألعالم من شهدت بصحّة أقواله أفعاله». بنابراین، نمی توانیم بگوییم امام معصومی که دیگران را به این کار توصیه می کردند، خودش این کار را انجام نمی داد.

ذیل این قسمت، بابی به نام «العلم بلا عمل»وجود دارد که دوازده روایت را ذکر می کند. این روایات در مزمت کسی است که حرفی بزند یا علمی داشته باشد و به آن عمل نکند. من این روایات را دلیل عقلی و نقلی مبتنی بر مفهوم عصمت گرفتم. البته درباره عصمت و قلمرو آن نظر واحدیوجود ندارد. درک اکثری از عصمت این است که بگوییم امام از بدو تولد تا لحظه ممات در همه امور دینی و غیر دینی علم کامل دارد و هیچ چیز بر امام پوشیده نیست و درک اقلی این است که فقط و فقط در ایام امامت، آن هم در موضوعات دینی باید علم کامل داشته باشد. بنابراین، اگر امیرالمؤمنین(ع) در آن روایت می فرمایند «مایعنون بذلک» نقصی برای امام به حساب نمی آید. حتی با درک اقلی از عصمت هم، امام باید در ایام امامت عالم باشد و از هر خطا و اشتباهی نیز به دور باشد. در این زمینه ما از دیگر آیات و روایات به فراوانی می توانیم برداشت کنیم.

دلالت های احادیث برای تاریخ اجتماعی شیعیان و عدم دلالت الزامی گزاره های انشایی بر سبک زندگی شیعیان

با این مقدمات که گفته شد بحثم را جمع می کنم. وقتی یک روایت پیش روی ما قرار می گیرد بخش های مختلفی دارد و من این بخش ها را به عنوان هندسه یا ساختار حدیث پی می گیرم. البته همه روایات ما از یک الگوی ثابت تبعیت نمی کندو همه یک ساختار واحد ندارند. بلکه گاه روایت سلسله سند دارد و گاهی ندارد؛ گاه سلسله کامل است و گاه کامل نیست؛ گاهی بعد از سلسله بلافاصله روایت است و گاهی بین سلسله و اصل روایت، فضای روایت توضیح داده می شود و بعداً روایت ذکر می شود. تمام این اجزای مختلف حدیث برای تاریخ اجتماعی شیعیان و نیز تاریخ اجتماعی و سبک زندگی معصومان (ع) دلالت خاص خودشان را دارند.

بنابراین با تأکید بر اینکه روایات، الگوی واحدی ندارند،یک روایت را انتخاب کردم که به نظرم آنچه می خواهم ارائه بدهم در این روایت وجود دارد. قسمت اول،شامل هندسه حدیث و سلسله راویان است؛ در سلسله راویان احادیث، انبوهی از نکات ارزشمند درباره سبک زندگی ودر نگاه وسیع تر راجع به تاریخ اجتماعی شیعیان وجود دارد.

در روایت 2063 کافی آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ صَاحِبِ الْکلَلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ»

کلمه «صَاحِبِ الْکلَلِ»یک توضیح اجتماعی است و یک شغل را در این دوره بیان می کند.«کِلَه» در فارسی همان پارچه نازک شبیه شب بند یا پشه بندیاست که با آن اتاقکی درست می کردند تا از پشه در امان بمانند. گاهی روی هودجی که سوار بر شتر بود هم می کشیدند.بنابراین، صاحب الکلل به معنای فروشنده این نوع پارچه است. همین طور که ملاحظه می کنید گاهی همین سلسله روایات اینقدر اطلاعات ریز دارد که می تواند در تدوین تاریخ اجتماعی که اعم از سبک زندگی است، به ما کمک کند.

در قسمت دوم وارد فضای روایت می شود. ابان بن تغلب می گوید: «کنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ لِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا کانَ سَأَلَنِی الذَّهَابَ مَعَهُ فِی حَاجَةٍ فَأَشَارَ إِلَیَّ فَکرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ أَذْهَبَ إِلَیْهِ فَبَیْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَیَّ أَیْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ یَا أَبَانُ إِیَّاک یُرِیدُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ هُوَ عَلَی مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَیْهِ قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ کانَ طَوَافَ الْفَرِیضَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ بَعْدُ فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ فَقَالَ یَا أَبَانُ دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاک فَلَمْ أَزَلْ أُرَدِّدُ عَلَیْهِ»

فضای میانی بین روایت و سخن امام نیز یک بخش مهمی در روایات است که از منظر تاریخ اجتماعی و سبک زندگی کاویده نشده است.

ابان می گوید:«یکی از انصار و دوستان ما پیش من آمد و خواست تا همراه او برای کاری بروم. وی ایستاد و با دست اشاره کرد که بروم، ولی من نمی خواستم امام را رها کنم و با او بروم. دوباره به من اشاره کرد و اباعبدالله او را دیدند و فرمودند این شخص با تو کار دارد؟ گفتم بله؛ فرمود کیست؟ گفتم: مردی از دوستان است. فرمود: او هم در همان مسیری است که تو هستی؟ (او هم مثل تو فکر می کند و اعتقاد دارد و در همان خطی است که تو هستی) گفتم بله. فرمود: پیش او برو.عرض کردم که طواف را قطع کنم؟! فرمود: بله؛عرض کردم حتی اگر طواف واجب باشد؟! فرمود: بله؛ طواف را رها کردم و همراه او رفتم و بعد از مدتی داخل بر امام شدم و از ایشان خواستم تا به من بگویند حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ امام فرمود:ابان این مسئله را رها کن، نیازی نیست بدانی، ولی من مرتب سؤالم را تکرار کردم».

در اینجا سلسله سند تمام شده ولی هنوز به سخن معصوم و اصل حدیث نرسیده ایم وکلام امام شروع نشده است.تا همین جا دلالت های فراوانی وجود دارد و می توان نحوه زیست شیعیان در آن دوره و نحوه تعامل آنها با امام را ملاحظه کرد.

در قسمت سوم حدیث، امام فرمودند: «یَا أَبَانُ تُقَاسِمُهُ شَطْرَ مَالِک؛ حق مؤمن بر مؤمن این است که اموالت را با او نصف کنی»

«ثُمَّ نَظَرَ إِلَیَّ فَرَأَی مَا دَخَلَنِی فَقَالَ یَا أَبَانُ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ ذَکرَ الْمُؤْثِرِینَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ قُلْتُ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاک فَقَالَ أَمَّا إِذَا أَنْتَ قَاسَمْتَهُ فَلَمْ تُؤْثِرْهُ بَعْدُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ هُوَ سَوَاءٌ إِنَّمَا تُؤْثِرُهُ إِذَا أَنْتَ أَعْطَیْتَهُ مِنَ النِّصْفِ الْآخَر»

بعد امام به من نگاه کردند و دیدند که بعد از شنیدن این سخن چه حالتی شدم ( گذشتن از مال سخت است اگر بگویند شهید شو خوب انسان می رود و شهید می شود اما گذشتن از نصف اموال کار سختی است). امام فرمودند: یا ابان آیا نمی دانی که خداوند در قرآن می فرمایند «مؤثرین علی انفسهم». گفتم: بله جانم به فدایت. فرمود: وقتی تو اموالت را با او تقسیم کنی تازه با او مساوی شدهای و هنگامی او را بر خود برتری داده و ایثار می کنی که از نصف دیگر هم به او بدهی.

این روایت شاهد مثال خوبی برای عرایض بنده است؛ زیرا

1.در تدوین ویژه تاریخ اجتماعی شیعیان مؤثر است؛

2.فضایی در روایت ترسیم می شودکه همه روایات از این فضا برخوردار نیستند. به این صورت که بین سلسله روایت و سخن معصوم فضای فوق العاده مهمی ترسیم شده که هم برای نشان دادن سبک زندگی ائمه (ع) و هم سبک زندگی شیعیان، اهمیت دارد.

3.در قسمت اخیر روایت که شاهد مثال ما است، گزاره های انشایی وجود دارد که اگر کاویده شود و بیرون آید، می توانیم یک گام تکمیلی بسیار مهم و مؤثر برای شناخت سبک زندگی ائمه اطهار (ع) به دست آوریم و در این قسمت، روایات فراوانی وجود دارد.

جمع بندی مطالب

از گزاره های انشایی موجود در احادیث نمی توان الزاماً به سبک زندگی شیعیان پی برد؛ چون همه شیعیان به آموزه های ائمه (ع) عمل نمی کردند؛ بلکه گاهی عمل می کردند و گاهی هم عمل نمی کردند، اما این گزاره ها به آن پشتوانه عقلی و نقلی که عرض کردم می تواند در شناساندن سبک زندگی معصومان (ع) به ما مدد رساند.

این کار یکی از حلقه های وصل بین مباحث دانش حدیث شناسی و فقه و حتی اخلاق و کلام با تاریخ است که باید تأملات بیشترش را در جای دیگری پی گرفت و شناساند.

خلاصه عرایض اینکه باید نسبت به جملات انشایی و امر و نهی های ائمه در غالب های مختلف توجه بیشتری داشته باشیم. اگر می خواهیم سبک زندگی معصومان را به دست آوریم، نمی توانیم فقط به گزارش هایی که دیگران ذکر کرده اند بسنده کنیم و اگر اینها را هم ذکر کنیم می توانیم این پازل را کامل کنیم و تصویری در حد توان بشری خودمان به دست آوریم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر