در کربلا چه گذشت ؟ (۳)

عمر بن سعد نزدیک به یاران امام شد و ذوید را صدا کرد و گفت: پرچم را نزدیک آر، او پرچم را نزدیک آورد، پس عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاد و بسوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید که من اول کسى بودم که بسوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر کمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند ، که بعد از این اقدام، کسى از یاران امام حسین علیه السلام نماند ک ...

در کربلا چه گذشت ؟ (3)

شهادت اصحاب امام علیه السلام

عمر بن سعد نزدیک به یاران امام شد و ذوید را صدا کرد و گفت: پرچم را نزدیک آر، او پرچم را نزدیک آورد، پس عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاد و بسوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید که من اول کسى بودم که بسوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر کمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند ، که بعد از این اقدام، کسى از یاران امام حسین علیه السلام نماند که از آن تیرها به او اصابت نکرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیه السلام به شهادت برسند.
پس امام علیه السلام به یارانش فرمود: این تیرها فرستادگان این جماعت است! بپا خیزید و بشتابید بسوى مرگى که از آن چاره اى نیست، خداى شما را بیامرزد.
پس اصحاب آن حضرت قسمتى از روز را پیکار کردند تا آنکه گروه دیگرى از یاران امام شهید شدند.

نامهاى شهداى حمله اول

ابن شهر آشوب تعداد شهداى اصحاب امام را در حلمه اول، چهل نفر ذکر کرده است که نام بیست و هشت نفر از آنها را برده است و سپس مى گوید: ده نفر آنها از موالى حسین علیه السلام و دو نفر از موالیان امیر المؤمنین بوده اند(5)، ولى ما براى آوردن ترجمه مختصرى از هر کدام آنها، در اینجا نامهاى آنان را از کتاب «ابصار العین» سماوى ذکر مى کنیم، که بعضى از آنان بر اساس نقل دیگران در حمله اول شهید نشده اند و موارد اختلاف ذیلا مذکور گردیده است:

1 - ادهم بن امیه

از شیعیان بصره بود که در خانه ماریه اجتماع مى کردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مکه آمد و به امام علیه السلام پیوست.

2 - امیْ بن سعد

او از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام و از تابعین و ساکن کوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیه السلام به کربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه به خدمت امام حسین آمد.

3 - بشر بن عمر

او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیه السلام آمد.

4 - جابر بن حجاج

جابر از یاران شجاع امام حسین علیه السلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید.

5 - حباب بن عامر

او در کوفه سکونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت کرده و در بین راه به امام علیه السلام ملحق گردید.

6 - جبلْ بن على

از شجاعان کوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیه السلام آمد.

7 - جنادْ بن کعب

از مکه مصاحب امام بود و او و خانواده اش به همراه امام به کربلا آمدند.

8 - جندب بن حجیر کندى

او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به کربلا آمد. اهل سیر گفته اند که او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفته اند که در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است که با پدرش شهید شده باشد.

9 - جوین بن مالک

او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیه السلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرطهاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان کوفه کشیده و شب هنگام بسوى اردوى امام کوچ کرد.

10 - حارث بن امرئ القیس

او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگها بدست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده بود! و چون آنها کلام امام حسین علیه السلام را نپذیرفتند، به امام پیوست.

11 - حارث بن نبهان

پدر او نبهان - بنده حمزْ بن عبدالمطلب - سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیه السلام بود و یا امام حسین علیه السلام به کربلا آمد و شهید شد.

12 - حجاج بن بدر

او اهل بصره است، و همان کسى است که پاسخ نامه امام علیه السلام را از بصره به خدمت امام در کربلا آورد ؛ این نامه را امام به مسعود بن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذکر کرده اند.

13 - حلاس بن عمرو

او و برادرش نعمان از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام هستند و حلاس در کوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده بود و چون عمر بن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیه السلام پیوست.

14 - زاهر بن عمرو

شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهل بیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق - صحابى معروف - بشمار مى رفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه که معاویه عمرو را تعقیب مى کرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق بدست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مى کرد، و در سال شصت هجرى چون مناسک حج را بجاى آورد، با امام علیه السلام ملاقات کرد و همراه امام به کربلا آمد.

15 - زهیر بن سلیم

انگاه که سپاه کوفه تصمیم به جنگ با امام علیه السلام گرفتند، او از جمله کسانى بود که شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست و همانند مشتاقان جنگید تا اینکه در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن اینکه در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است.

16 - سالم (غلام عامر بن مسلم )

او غلام عامر بود و در بصره سکونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر بشمار مى رفت، و هنگامى که یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مکه به خدمت امام علیه السلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به کربلا آمدند.

17 - سالم بن عمرو

او اهل کوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه که هنوز کار امام علیه السلام با سپاه کوفه به جنگ نیانجامیده بود، به کربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.

18 - سوار بن ابى حمیر

او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه کوفه اسیر کرده و نزد عمر بن سعد بردند، عمر بن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او که در سپاه کوفه بودند از ابن سعد خواستند که او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».

19 - شبیب بن عبدالله

او دلاورى شجاع بود که با سیف و مالک فرزندان سریع به اردوى امام علیه السلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله کسانى بودکه در حمله اول شهید شدند.

20 - عائذ بن مجمع

او بهمراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیه السلام ملحق شد و حربن یزید خواست نگذارد، امام علیه السلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این کار بازدارى.
آنها به امام علیه السلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود ؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذکر کرده و دیگران گفته اند با پدرش در یک جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.

21 - عامر بن مسلم

از اهل بصره و از شیعیان بود، بهمراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مکه آمده و به امام علیه السلام ملحق گردید.

22 - عبدالله بن بشیر

او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مى رفت، نام او و پدرش در جنگها مشهور است ؛ عبدالله بن بشیر با لشکر عمر بن سعد به کربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیه السلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.

23 - عبدالله بن یزید

او بهمراه پدرش از بصره به مکه آمد و به خدمت امام علیه السلام رسید، سپس بهمراه آن حضرت به کربلا آمده است.

24 - عبیدالله بن یزید

او نیز بهمراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مکه به امام علیه السلام ملحق شدند.

25 - عبدالرحمن بن عبد الرب

او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام است، هنگامى که على علیه السلام در رحبه کوفه از مردم خواست کسى که در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او بهمراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم که مى فرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست مى دارد و دشمن بدرا کسى که او را دشمن مى دارد» ؛ على علیه السلام او را ترتبیت کرده و قرآن تعلیم او نموده ؛ او از مکه همراه امام حسین علیه السلام بوده و به کربلا آمده است.

26 - عبدالرحمن بن مسعود

او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمر بن سعد به کربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیه السلام رسیدند و بر او سلام کردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.

27 - عمر بن ضبیعْ

او سوارى پیشتاز بود که با عمر بن سعد به کربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیه السلام پیوست. این حجر در «اصابه» گفته است که عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگها و مردى شجاع بوده است و افتخار درک رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.

28 - عمار بن حسان

از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود و در جنگهاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه کرد و شهید گردید. عمار از مکه در خدمت امام حسین علیه السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.

29 - عمار بن سلامْ

از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیه السلام در جنگها بود، و هنگامى که براى جنگ جمل همراه حضرت مى رفتند از آن حضرت سؤال کرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى کرد ؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مى کنم و اگر خوددارى کردند با آنها جنگ خواهم کرد، عمار گفت: آنکس که مردم را بسوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در کربلا به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و در حمله او شیهد شد..

30 - قاسم بن حبیب الأزدى

او از شیعیان کوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیه السلام پیوست.

31 - قاسط بن زهیر

او از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام و از جمله یاران امام حسن علیه السلام بود و در کوفه ماند و در جنگها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیه السلام به کربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست.

32 - کردوس بن زهیر

از اصحاب على علیه السلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و کربلا پیوست.

32 - کنانْ بن عتیق

او از پهلوانان کوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در کربلا به خدمت امام حسین علیه السلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذکر کرده اند.

34 - مسلم بن کثیر

از تابعین کوفه و از یاران امیر المؤمنین علیه السلام بود و در یکى از جنگها یک پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید بهمین جهت او را «اعراج» مى گفتند. هنگامى که امام حسین علیه السلام به کربلا وارد شد، از کوفه بسوى آن حضرت حرکت کرد و در کنار او به شهادت رسید.

35 - مسعود بن حجاج

او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به کربلا آمده خدمت امام علیه السلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.

36 - مقسط بن زهیر

او و دو برادرش از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگهاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیه السلام به کربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.

37 - نصر بن ابى نیزر

پدر او از فرزندان ملوک عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او - نصر - بعد از امام على و امام حسن علیه السلام در خدمت امام حسین علیه السلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مکه آمد و از آنجا به کربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى کردند، و در حمله اول به شهادت رسید.

38 - نعمان بن عمرو الراسبى

او و برادرش از اهل کوفه و از اصحاب على علیه السلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در کنار او به شهادت رسید.

39 - نعیم بن عجلان

او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بشمار مى رفتند، و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مى رفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در کوفه باقى ماند ؛ چون امام حسین علیه السلام بسوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.

40 - زهیر بن بشر الخثعمى

صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذکر کرده است ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.

نزول نصر

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: از پدرم شنیدم که مى فرمود: چون اصحاب امام علیه السلام با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمانها بر امام حسین فرود آمدند، و این مسأله امام را بر سر دو راهى قرار داد: پیروزى بر دشمنان و یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزگوار، ملاقات خدا را برگزید.

استغاثه

در این هنگام امام علیه السلام فریاد بر آورد که:
امَا من مُغیث یُغیثنا لوجه اللّه ؟! اَما من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله ؟!
آیا فریاد رسى هست که ما را بخاطر خدا یارى دهد ؟! آیا مدافعى هست که از حرم رسول خدا دفاع نماید ؟!

نامهاى سایر شهدا

1 - عبدالله بن عمیر 2 - سیف بن الحارث 3 - مالک بن عبدالله 4 - عمرو بن خالد الصیدواى
5 - سعد مولاى عمرو 6 - جابر بن حارث 7 - مجمع بن عبدالله 8 - بریر بن خضیر9 - عمرو بن قرظْ بن کعب انصارى 10 - سعد بن حارث 11 - ابو الحتوف بن حارث 12 - نافع بن هلال 13 - ابو الشعثأ کندى 14 - مسلم بن عوسجه 15 - حربن یزید ریاحى 16 - حبیب بن مظاهر17 - سعید بن عبدالله حنفى 18 - ابو ثمامه صائدى 19 - سلمان بن مضارب 20 - زهیر بن قین بجلى 21 - حجاج بن مسروق الجعفى 22 - یزید بن مغفل جعفى 23 - حنظلْ بن اسعد شبامى 24 - عابس بن ابى شبیب 25 - شوذب بن عبدالله 26 - جَون بن ابى مالک27 - عبدالرحمن الارحبى 28 - غلام ترکى 29 - انس بن حارث 30 - عبدالله بن عروه31 - عبدالرحمن بن عروه 32 - عمرو بن جناده 33- واضح الترکى 34 - رافع بن عبدالله 35 - یزید بن ثبیط 36 - بکر بن حى 37 - ضر غامْ بن مالک 38 - مجمع بن زیاد 39 - عباد بن مهاجر 40 - وهب بن حباب کلبى 41 - حبشى بن قیس بن سلمه 42 - زیاد بن عریب 43 - عقبْ بن صلت 44 - قعنب بن عمر 45 - انیس به معقل 46 - قرْ بن ابى قرْ 47 - عبدالرحمن بن عبدالله الیزنى 48 - یحیى المازنى 49 - منجح 50 - سوید بن عمرو

خطاب امام علیه السلام به یارانش

امام علیه السلام اصحاب خود را مخاطب قرار داد و فرمود: پایدارى کنید اى بزرگ زادگان! مرگ بمانند پلى است که شما را از سختیها و دردهاى دنیا بسوى بهشت وسیع و نعمت دائم الهى عبور مى دهد، کدامیک از شما ترک زندان به امید آرمیدن در قصر را نمى پسندید ؟! پدرم از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برایم حدیث کرد که فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ جسر مؤمن است بسوى بهشت و پل کافر است بسوى جحیم، نه به من دروغ گفته شده و نه من دروغ مى گویم.
اصحاب امام حسین علیه السلام در رفتن بسوى میدان و مبارزه و شهادت برابر آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى گرفتند و مبارزه سختى کردند تا اینکه روز به نیمه رسید، حصین بن نمیر که فرماندهى تیر اندازان سپاه کوفه را بر عهده داشت چون مقاومت اصحاب امام را دید، به سپاه پانصد نفرى خود دستور داد تا یاران امام را تیر باران کنند.
در اثر این تیراندازى، تعداد دیگرى از اصحاب امام علیه السلام مجروح و تعدادى از اسبها نیز از پاى در آمدند. چون تعداد یاران امام حسین علیه السلام اندک بود لذا هر یک نفر از آنان که به شهادت مى رسید، جاى خالى او در میانه اصحاب کاملا نمایان مى شد، ولى از سپاه دشمن بعلت کثرت، هر تعدادى که از آنها کشته مى شد، در ظاهر نقصانى پدید نمى آمد.
امام حسین علیه السلام روى به عمر بن سعد کرد و گفت: براى آنچه که امروز تو مشاهده مى کنى روزى خواهد بود که تو را آزرده خواهد کرد.
سپس امام علیه السلام دستش را بسوى آسمان بلند کرد و گفت: اى خدا! اهل عراق ما را فریفتند و با ما خدعه کردند و با برادرم حسن بن على کردند آنچه کردند ؛ خدایا! شیرازه امور آنان را از هم بگسل.

مبارزه یاران امام علیه السلام

عمر بن سعد چون دید که او و یارانش توان مقاومت در مقابل امام علیه السلام و اصحابش را ندارند، افرادش را فرستاد تا خیمه ها را از جانب راست و چپ از جا بکنند تا بتوانند یاران امام را محاصره کنند. براى رویاروئى با این حلیه جنگى، اصحاب امام در گروههاى سه نفره و چهار نفره افراد دشمن را که در حال کندن خیمه ها و غارت کردن آنها بودند از دم تیر و شمشیر مى گذراندند و اسبهاى آنها را از پاى در مى آوردند، پس عمر بن سعد دستور داد تا خیمه ها را بسوزانند!!.
امام (ع) فرمود بگذارید آنها را بسوزانند تا به دست خود راه عبور خود را بسته باشند. و همانگونه که امام (ع) پیش بینى فرمود، شد .

حمله به خیام

سپاهیان تحت امر شمر، طبق دستور ابن سعد به آتش زدن خیمه ها مشغول شدند و شمر به خیمه امام (ع) نزدیک شد و با نیزه به سوى خیمه اشاره رفت و فریاد زد: آتش بیآورید تا این خیمه را با کسانى که در آن هستند بسوزانم .
اهل حرم در حالى که فریاد مى زند، از خیمه بیرون ریختند، امام حسین علیه السلام بر سر شمر فریاد زد: اى پسر ذى الجوشن! تو آتش طلب مى کنى که خیمه مرا با اهل بیتم بسوزانى ؟! خدا تو را در آتش عذاب خود بسوزاند.
حمید بن مسلم که در آنجا حضور داشت به شمر گفت: پناه مى برم به خدا! آتش زدن خیمه ها سزاوار نیست، آیا مى خواهى این کودکان معصوم و زنهاى بى پناه را در آتش بسوزانى و به دست خود اسباب عذاب ابدى خود را فراهم سازى ؟! بخدا قسم که اکتفا به کشتن مردان اینها، امیر تو را خوشحال مى کند! چه نیازى به کشتن کودکان و زنان است ؟!
شمر پرسید: تو کیستى ؟
حمید بن مسلم از بیم جان، خود را معرفى نکرد تا از گزند او در امان باشد.
شبث بن ربعى به شمر گفت: تو را تا به این حد قسى القلب نمى شناختم و رفتارى از این زشت تر از تو ندیده بودم، آیا تصمیم دارى که با زنان مقابله کنى و آنها را بترسانى ؟!
در این هنگام شمر - لعنْ الله علیه - باز گشت.

شهداى بنى هاشم

پس از اینکه یاران امام علیه السلام یکى از دیگرى به خدمت آن حضرت آمدند و اذن گرفتند و جانانه مبارزه کردند تا به فیض شهادت نائل آمدند، جز اهل بیت خاص آن حضرت، دیگر کسى براى دفاع از حریم حرمت امام علیه السلام باقى نماند و نوبت فداکارى به اهل بیت رسید؛ اینک به شرح احوال و توصیف جانبازیهاى آنان مى پردازیم:

على بن الحسین

حضرت على بن الحسین (على اکبر) در یازدهم ماه شعبان سال سى و سوم هجرت متولد شد. او از جد بزرگوارش على بن ابى طالب علیه السلام حدیث نقل مى کرد، و ابن ادریس در «سرائر» به این مطلب اشاره نموده است. کنیه او ابوالحسن و ملقب به اکبر است زیرا او بر اساس روایات موثق بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام بود.
مادرش لیلى دختر ابى مرْ بن عروْ بن مسعود ثقفى است. و از نظر وجاهت و تناسب اندام کسى همتاى حضرت على اکبر نبود.
در روز عاشورا به محض اینکه از پدر اذن جنگیدن طلبید، امام علیه السلام به او اجازه فرمود، پس نگاهى از سر مهر بر او انداخت و بعد سر خود را به زیر افکند و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و انگشت سبابه خود را به طرف آسمان بالا برد و گفت: خدایا! گواه باش جوانى را براى جنگ با کفار به میدان فرستادم که از نظر جمال و کمال و خلق و خوى شبیهترین مردم به رسول تو بود و ما هر وقت که مشتاق دیدار پیامبر تو مى شدیم، به صورت او نظر مى کردیم، خدایا! برکات زمین را از آنها دریغ کن و جمعیت آنها را پراکنده ساز و در میان آنها جدائى افکن و امراى آنها را هیچگاه از آنان راضى مگردان! که اینان ما را دعوت کردند که به یارى ما برخیزند و اکنون بر ما مى تازند و از کشتن ما ابائى ندارند.
سپس امام علیه السلام رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زد: خدا رحم تو را قطع کند، و هیچ کار را بر تو مبارک نگرداند، و بر تو کسى را بگمارد که بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا کند، و رشته رحم تو را قطع کند که تو قرابت من با رسول خدا را نادیده گرفتى ؛ پس با آواز بلند این آیه را تلاوت کرد (ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران على العالیمن* ذریْ بعضها من بعض و الله سمیع علیم)
در این هنگام على اکبر خروشید و بر سپاه کوفه حمله کرد در حالى که این رجز مى خواند:
انا على بن حسین بن على
نحن و بیت الله اولى بالنبى
اطعنکم بالرمح حتى ینثنى
اضربکم بالسیف احمى عن ابى
ضرب غلام هاشمى علوى
والله لا یحکم فینا ابن الدعى
و چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیارى از سپاهیان کوفه را کشت تا اینکه دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمد!
و روایت شده است که آن بزرگوار با اینکه تشنه بود یکصدو بیست نفر را کشت، آنگاه نزد پدر آمد در حالى که زخمهاى زیادى برداشته بود و گفت: اى پدر! عطش مرا کشت و سنگینى سلاح مرا به زحمت انداخت، آیا جرعه آبى هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم ؟!
امام حسین علیه السلام گریست و فرمود: واغوثاه! اى پسر من! اندکى دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیرى نمى گذرد که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهى کرد و تو را از آبى سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگى نکنى.
برخى از مورخان نوشته اند که امام علیه السلام به او فرمود: اى پسرم! زبان خود را نزدیک آر! و بعد زبان او را در دهان گرفت و مکید و انگشترى خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و بسوى دشمن بازگرد، امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده باشد که جدت رسول خدا جامى به تو نوشانَد که هرگز تشنه نگردى ؛ پس به میدان باز گشت و این رجز را مى خواند:
الحرب قد بانت لها الحقایق
و ظهرت من بعدها مصادق
و الله رب العرش لا نفارق
جموعکم او تعمد البوارق
و همچنان مى رزمید تا اینکه تعداد افرادى که بدست او به هلاکت رسیدند به دویست نفر رسید.
لشکریان عمر بن سعد از کشتن على بن الحسین پرهیز مى کردند، ولى مرْ بن منقذ عبدى که از دلاورى او به تنگ آمده بود گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس على اکبر به او رسید در حالى که بر آن سپاه حمله ور بود، مرْ بن منقذ راه بر او گرفت و با نیزه اى او را از اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شده و با شمشیر پاره پاره اش کردند!
و بعضى نقل کرده اند که مرْ بن منقذ ابتدا به نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتى به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش را شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت ولى اسب که ظاهراً خون روى چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد، که در این هنگام فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه، این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست، تو را سلام مى رساند و مى گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن ؛ سپس فریادى زد و به شهادت رسید.
امام حسین علیه السلام بر بالین على آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت: خدا بکشد گروهى که تو را کشتند و گستاخى از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند.

پس از تو خاک بر سر دنیا!

در این حال صداى گریه آن حضرت بلند شد بگونه اى که کسى تا آن زمان صداى گریه او را نشنیده بود، آنگاه سر على را بر دامان گرفت و در حالى که خون از دندانهایش پاک مى کرد و بر صورتش بوسه مى زد گفت: فرزندم تو! هم از محنت دنیا آسوده شدى و بسوى رحمت جاودانه حق رهسپار گشتى و پدرت پس از تو تنها مانده است، ولى بزودى به تو ملحق خواهد شد.
در این هنگام زینب کبرى علیها السلام با شتاب از خیمه بیرون آمد در حالى که فریاد مى زد: یا اخیاه! و ابن اخیاه و خود را بر روى على بن الحسین افکند. امام حسین علیه السلام او را از روى کشته على اکبر برداشت و به خیمه باز گرداند و به جوانان دستور داد تا جسد على را از میدان بیرون برند و آنان پیکر على اکبر را در برابر خیمه اى که در مقابل آن مبارزه مى کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام به خیمه باز گشت در حالى که محزون بود، سکینه علیها السلام پیش آمد و از پدر سراغ برادرش را گرفت و امام خبر شهادت او را به دخترش داد، سکینه علیها السلام در حالى که فریاد مى زد خواست از خیمه خارج شود، امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود: اى سکینه! تقواى خدا پیشه کن و شکیبا باش.
سکینه گفت: اى پدر! چگونه صبر کند کسى که برادرش را کشته اند.

خاندان عقیل بن ابى طالب

1 - عبدالله بن مسلم بن عقیل 2 - محمد بن مسلم بن عقیل 3 - جعفر بن عقیل 4 - عبدالرحمن بن عقیل5 - عبدالله بن عقیل 6 - محمد بن ابى سعید بن عقیل

خاندان جعفر بن ابى طالب

1 - عون بن عبدالله بن حعفر 2 - محمد بن عبدالله بن جعفر 3 - عبیدالله بن عبدالله بن جعفر 4 - قاسم بن محمد بن جعفر بن ابى طالب

فرزندان امام حسن علیه السلام

1 - قاسم بن حسن 2 - ابوبکر بن الحسن 3 - عبدالله بن الحسن 4 - حسن بن الحسن

فرزندان امیر المؤمنین علیه السلام

1 - عبدالله بن على 2 - عثمان بن على 3 - جعفر بن على 4 - ابوبکر بن على 5 - محمد بن على 6 - عباس الاصغر 7 - عباس بن على 8 - محمد بن عباس بن على

آخرین لحظه ها و کودک شیرخوار

امام علیه السلام به خیمه آمد و فرزندش عبدالله را نزد وى آوردند، آن حضرت او را در دامان خود نشانید، در این اثنأ مردى از بنى اسد تیرى پرتاب کرد و آن طفل را شهید ساخت، پس امام علیه السلام خون آن طفل را گرفت و چون دستش پر شد آن را روى زمین ریخت و فرمود: پرودگارا!! اگر باران آسمان را از ما منع فرمودى خیر ما را در این خون قرار ده و انتقام ما را از این گروه ستمگر بگیر. آنگاه آن طفل را آورده و در کنار دیگر شهدا قرار داد.
در نقل دیگرى آمده است که: امام علیه السلام مقابل خیمه ها آمد و به زینب گفت: فرزند کوچکم را نزد من آرید تا با او وداع کنم، پس او را گرفته و صورتش را نزدیک آورد تا او را ببوسد، حرمْ بن کاهل اسدى تیرى رها کرد و گلوى آن کودک را درید و او را قربانى کرد ؛ پس امام علیه السلام به زینب فرمود: کودک را بگیر، آنگاه دست خو را زیر خون گلوى او گرفت و چون دستش پر از خون شد بسوى آسمان باشید و گفت: «هوّن علىّ ما نزل بى انّه بعین اللّه» «چون خدا مى بیند آنچه که از بلا بر من نازل شد، بلا بر من آسان گشت».
پس از اینکه آن طفل شهید شد، امام حسین علیه السلام با غلاف شمشیر نزدیک خیمه قبر کوچکى را حفر کرد و او را با همان حالت به خاک سپرد.

تعداد شهداى اهل بیت علیه السلام

اهل تاریخ در عدد شهداى اهل بیت اختلاف کرده اند که به برخى از آن اقوال اشاره مى کنیم:
1 - «17نفر» این تعداد از امام صادق علیه السلام نقل شده است. در حدیثى آمده است که آن حضرت فرمود: خونى است که خدا آن را طلب خواهد کرد، آنان که از اولاد فاطمه شهید شدند و مصیبتى همانند مصیبت حسین نیست که با او هفده نفر از اهل بیت خود شهید شدند و در راه خدا صبر پیشه ساخته و خالصانه جان باختند.
و از محمد بن حنفیه نقل شده است که: هفده نفر با حسین کشته گشتند که همه آنها از فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین علیه السلام مى باشند.
در زیارات ناحیه نام هفده نفر شهید ذکر شده از اهل بیت، و شیخ مفید هم همین تعداد را ذکر کرده و شاید همین اقرب باشد.
2 - «16 نفر» این قول از حسن بصرى نقل شده است که مى گوید: با حسین بن على شانزده نفر کشته شدند که همانند و نظیرى در روى زمین نداشتند.
3 - «15 نفر» این تعداد را مغیرْ بن نوفل در شعرى که در مرثیه آنان سروده ذکر کرده است.
4 - «19 نفر»
5 - «20 نفر»
6 - «23 نفر»
7 - «27 نفر» از اولاد فاطمه بنت اسد.
8 - «78 نفر» این رانسّابه سید ابو محمد الحسین حسینى ذکر کرده و شاید تعداد تمام شهداى کربلا باشد نه شهداى اهل بیت.
9 - «30 نفر» که در حدیث عبدالله بن سنان آمده است.
10 - «13 نفر» این را مسعودى در مروج الذهب ذکر کرده است.
11 - «14 نفر» این عدد را خوارزمى ذکر کرده.

استغاثه امام علیه السلام

چون امام علیه السلام بدنهاى پاک و پاره پاره ه یارانش را دید که بر روى خاک کربلا افتاده است و دیگر کسى نمانده است که از او حمایت کند و نیز بیتابى اهل بیت را مشاهده فرمود، در برابر سپاه کوفه ایستاد و فریاد برآورد که:
هل من ذابٌ ٍ یذُبُّ عن حرم رسول الله ؟ هل من موحٌدٍ یخاف اللّهِ فینا ؟ هل من مغیث یرجو اللّه فى اغاثتنا ؟ هل من معین یرجو ما عند الله فى اغاثتنا ؟
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند ؟ و آیا خداپرستى در میان شما وجود دارد که درباره ظلمى که بر ما رفته است از خدا بترسد ؟ و یا کسى هست که به فریاد رسى ما به خدا دل بسته باشد ؟ و یا کسى هست که در کمک کردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد ؟
زنان حرم وقتى که این را از امام علیه السلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد.
و امام سجاد علیه السلام چون استغانه پدر را شنید، از خیمه بیرون آمد و او آنچنان بیمار بود که نمى توانست شمشیر خود را حمل کند، و با این ضعف مفرط بسوى میدان حرکت کرد در حالى که ام کلثوم از پشت سر او را صدا مى زد که: اى فرزند برادرم! بازگرد، و آن حضرت مى گفت: اى عمه! مرا بگذار که در برابر پسر رسول خدا مبارزه کنم.
امام حسین علیه السلام فرمود: اى خواهر! او را نگاه دار که زمین خالى از نسل آل محمد نشود.
این استغانه امام علیه السلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امام علیه السلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود:
یا حبیب بن مظاهر! و یا زهیر بن القین! و یا مسلم بن عوسجْ! و یا ابطال الصفأ! و یا فرسان الهیجأ! مالى اُنادیکم فلا تسمعون ؟! و اَدعوکم فلا تُجیبون ؟! و انتم نیام ارجوکم تنتبهون، فهذه نسأ ال الرسول فقد علاهُنَّ من بعدکم النحول، فقوموا عن نومتکم ایّها الکرام و ادفعوا عن آل الرسول الصغاْ اللئام.
اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در رکابان روز کارزار! چرا شما را ندا مى کنم ولى کلام مرا نمى شنوید ؟!
و شما را فرا مى خوانم ولى مرا اجابت نمى کنید ؟! شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان پردگیان آل رسولند که بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول دفاع کنید.
در بعضى از روایات آمده است که آن بدنهاى پاک به حرکت در آمدند تا به نداى امام مظلوم خود لبیک گفته باشند و به زبان حال و یا به لسان قال مى گفتند: «ما براى اجراى فرامین تو حاضریم و در انتظار مقدم مبارک تو هستیم».

سفارش امام حسین به امام سجاد علیه السلام

از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که فرمود: پدرم در روز شهادتش مرا به سینه چسبانید در حالى که خون ار سراپایش مى جوشید و به من فرمود: اى فرزندم! این دعا را که تعلیم مى کنم حفظ کن که آن را مادرم فاطمه زهرا علیها السلام به من تعلیم کرد و او از رسول خدا و رسول خدا از جبرئیل نقل کرده اند، هنگامى که حاجت بسیار مهم و غمى بزرگ و امرى عظیم و دشوار به تو رو کند بگو: «بحق یس و القرآن الحکیم و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر على حوائج السائلین، یا من یعلم ما فى الضمیر، یا منفّساً فن المکروبین، یا مُفرّجاً عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الى التفسیر صلِّ على محمد و آل محمد و افعل بى کذا و کذا».

وداع امام علیه السلام

در این هنگام امام عیله السلام براى وداع بسوى خیام آمد و فرمود: «یا سکینْ! یا فاطمْ! یا زینب! یا ام کلثوم! علیکنّ منّى السّلام!».
سکینه فریاد بر آورد: اى پدر! آیا تن به مرگ داده اى ؟!
امام علیه السلام فرمود: چگونه چنین نباشد کسى که نه کمک کننده اى دارد و نه یاورى ؟
سکینه گفت: اى پدر! ما را به حرم جدمان بازگردان!
امام علیه السلام فرمود: اگر مرغ قطا را رها مى کردند مى خوابید.
خانمهاى حرم با شنیدن سخنان امام به زارى و شیون پرداختند، امام علیه السلام آنها را ساکت فرمود و روى به ام اکلثوم نمود و گفت: اى خواهر! تو را وصیت مى کنم که خوددار باشى! آنگاه سکینه فریاد کنان بسوى امام آمد، و آن حضرت سکینه را بسیار دوست مى داشت، او را به سینه چسبانید و اشک او را پاک کرد و گفت:
سیطول بعدى یا سکینْ فاعلمى
منک البکأ اذا الحمام دهانى
لا تحرقى قلبى بدمعک حسرًْ
مادام منّى الروح فى جثمانى
فاذا قلت فانت اولى بالّذى
تأتیننى یا خیرْ النّسوان

مبارزه امام علیه السلام

آنگاه امام علیه السلام در حالى که شمشیرش را برهنه کرده بود در برابر سپاه دشمن ایستاد و این اشعار را قرائت فرمود:
انا ابن على الطُّهر من آل هاشمٍ
کفانى بهذا مفخراً حین افخر
و جدّى رسول اللّه اکرم من مشى
و نحن سراج الله فى الخلق نزهر
و فاطم امُّى من سلالْ احمد
و عمّى یُدعى ذا الجناحین جعفر
و فینا کتاب اللّه أُنزل صادقاً
و فینا الهدى و الوحى بالخیر یُذکر
و نحن امان اللّه للنّاس کلّهم
نطول بهذا فى الانام و نجهر
و نحن ولاْ الحوض نسقى وُ لاتنا
بکأس رسول اللّه ما لیس یُنْکر
و شیعتنا فى النّاس اکرم شیعْ
و مبغصنا یوم القیامْ یخسر
سپس آنان را به مبارزه طلبید و هر کس به میدان قدم مى نهاد او را بقتل مى رسانید تا گروه زیادى از دشمن را کشت، پس بر میمنه سپاه حمله کرد و مى گفت:
الموت اولى من رکوب العار
و العار اولى من دخول النار
آنگاه بر مسیره حمله ور مى شد و مى فرمود:
انا الحسین بن على
آلیت ان لا انثنى
احمى عیالات ابى
امضى على دین النبى
نوشته اند: امام علیه السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان بقتل رسانید تا اینکه عمر بن سعد فریاد برآورد: واى بر شما! مى دانید با چه کسى مبارزه مى کنید ؟! این فرزند على بن ابى طالب کشنده عرب است! پس، از همه سوى بر او بتازید ؛ پس از صدور این فرمان صد و هشتاد نفر با نیزه و چهار هزار نفر با تیر به آن حضرت حمله ور شدند.
امام علیه السلام بر اعور سلمى و عمرو بن حجاج زبیدى که با چهار هزار نفر بر شریعه نگهبان بودند حمله کرد و اسب خود را در شریعه فرات راند، و چون اسب سر در آب برد که بنوشد امام فرمود: تو تشنه اى و من تشنه، واللّه که آب ننوشم تا تو آب نخورى، و چون اسب سخن امام را شنید سر برداشت، و آب ننوشید! گویا سخن امام را فهمید.
امام حسین علیه السلام فرمود: بنوش که من نیز بنوشم! پس امام علیه السلام دستش را دراز کرد و مشتى از آب را برداشت. شمر به امام گفت: بخدا سوگند که به آن دسترسى پیدا نخواهى کرد.
پس مردى به امام علیه السلام گفت: فرات را مى بینى که همانند شکم ماهیان جلوه مى کند ؟! بخدا سوگند که از آن ننوشى تا لب تشنه جان دهى! امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا او را تشنه بمیران.
نوشته اند که: آن مرد پس از آن ماجرا فریاد مى زد: مرا آب دهید! آب برایش مى آوردند و آنقدر مى نوشید که از دهانش مى ریخت، باز فریاد مى زد: مرا سیراب کنید! تشنگى مرا کشت! و چنین بود تا جان داد.
برخى هم گفته اند که: در آن هنگام سوارى گفت: اى ابا عبدالله! تو از خوردن آب لذت مى برى در حالى که حریم تو را غارت مى کنند ؟!
پس امام از شریعه بیرون آمد و بر آن قوم حمله کرد تا خود را به خیمه آل الله رسانید و دید که سراپرده اش هنوز از دستبرد دشمن در امان مانده است.

آخرین خطبه

امام (ع) در آخرین خطبه خود با بیانى بلیغ و رسا دشمنان را از مفتول شدن به دنیا و مغرور شدن به آن بر حذر داشت، و از نوشته مورخان چنین بر مى آید آن حضرت به فاصله کوتاهى پس از ایراد این خطبه پر شور به شهادت رسید، و آن خطبه چنین است:
عباد الله اتقوا الله و کونوا من الدنیا على حذر فان الدنیا لو بقیت لا حد و بقى علیها احد لکانت الانبیأ احق بالبقأ و اولى بالرضأ و ارضى بالقضأ، غیر ان الله تعاى خلق الدنیا للبلأ و خلق اهلها للفنأ، فجدیدها بال و نعیمها مضمحل و سرورها مکفهر و المنزل بلغْ و الدار قلعْ، فتزودوا فانّ خیر الزاد التقوى و اتقوا الله لعلّکم تفلحون.
اى بندگان خدا! تقواى خدا پیشته سازید و از دنیا حذر کنید، اگر دنیا براى کسى باقى مى ماند و کسى در دنیا جاویدان بود انبیاى الهى سزوارترین مردم به بقأ و اولى به رضا و خشنودى و راضى تر به قضأ الهى بودند، ولى خداى تعالى دنیا را براى بلأ و آزمایش آفریده است و اهل آن را براى فنا خلق فرموده، هر چیز نو و جدید آن کهنه مى شود و نعمتهاى آن از بین مى رود و سرور آن به تلخى مبدل گردد ؛ دنیا منزل ماندن نیست بلکه محل توشه برگرفتن است، پس توشه برگیرید که بهترین توشه ها تقوى است و تقواى خدا را پیشه سازید تا رستگار شوید.

آخرین وداع

سپس امام علیه السلام براى بار دوم به خیام آمد و با اهل بیت خود وداع فرمود و آنان را به صبر و شکیبایى فراخواند و به ثواب و اجر الهى وعده داد و فرمان داد که لباسهاى خود را پوشیده و آماده بلا شوند و به آنان فرمود: خود را براى سختیها مهیا کنید و بدانید که خداى تعالى حافظ و حامى شماست و بزودى شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد، و عاقبت امر شما را ختم به خیر خواهد نمود و دشمنان شما را به انواع گرفتار خواهد ساخت و در عوض رنجها و سختیهایى که مى کشید شما را از انواع نعمتها و کرامتها برخوردار خواهد کرد، پس شکوه مکنید و سخنى نگوئید که از قدر و ارزش شما بکاهد.
آنگاه فرمود: لباسى را براى من آرید که کسى در آن طمع نکند تا آن را زیر لباسهایم بپوشم که از بدنم بیرون نیاورند، پس لباس کوتاهى را براى او آوردند، آن حضرت فرمود: نه، این لباس اهل ذلت است ؛ آنگاه لباس کهنه اى را گرفته و آن را پاره نمود و در بر کرد. پس سرو الى را از حبره طلب نمود و آن را چاک زده و پوشید، و چنین کرد که آن را بیرون نیاورند.
و چون خواست به طرف میدان رود التفاتى بسوى دخترش که از زنان جدا گشته و در گوشته اى مى گریست و ندبه مى کرد، نمود، امام علیه السلام نزد او آمد و او را تسلى داد و این زبان حال اوست:
هذا الوداع عزیزتى و الملتقى
یوم القیامْ عند حوض الکوثر
فدعى البکأ و للارسار تهیئى
و استشعرى الصبر الجمیل و بادرى
و اذا رایتینى على وجه الثرى
دامى الورید مبضعاً فتصرى

یورش وحشیانه

آنگاه عمر بن سعد فریاد برآورد و به سپاه کوفه گفت: مادامى که حسین در کنار خیمه ها با اهل بیت خود مشغول وداع است بر او حمله کنید! که اگر از آنان فارغ شود شما را از هم بطورى پراکنده کند که میمنه از میسره باز شناخته نشود! پس بر آن حضرت حمله کرده و او را تیر باران نمودند بگونه اى که تیرها از میان طناب چادرها و خیمه ها مى گذشت و پیراهن بعضى از زنان را پاره مى کرد، پس امام علیه السلام بر سپاه دشمن حمله کرد و همانند شیرى خشمگین بر آنان تاخت در حالى که از هر طرف باران تیر مى بارید و آن بزرگوار سینه اش را سپر آن تیرها قرار مى داد.
در این هنگام امام علیه السلام به سپاه کوفه فرمود: براى چه با من مقاتله مى کنید ؟ آیا حقى را ترک کردم یا سنتى را تغییر داده ام ؟ و یا شریعتى را تبدیل کرده ام ؟!
آن جماعت پاسخ دادند: نه! ولى با تو قتال مى کنیم بخاطر کینه اى که از پدرت داریم! و آنچه با پدران و بزرگان ما در روز بدر و حنین کرده است.
چون امام علیه السلام این سخن را از آن گروه شنید به سختى گریست و بعد به طرف راست و چپ نگریست ولى کسى از انصارش را ندید مگر اینکه خاک بر پیشانى آنها نشسته و شهید شده بودند.

تیر سه شعبه

امام علیه السلام ایستاد تا لحظه اى استراحت نماید در حالى که در اثر مبارزه و شدت گرما توانش کم شده بود، ناگاه سنگى بر پیشانى مبارکش اصابت کرد، پس لباس خود را گرفت که خون را از صورتش پاک نماید تیرى سه شعبه آهنین و مسموم بر سینه مبارکش - و بر اساس بعضى از روایات - بر قلب مبارک حضرتش نشست.
امام حسین علیه السلام فرمود: «بسم الله و بالله و على ملْ رسول الله» و سر بسوى آسمان برداشت و گفت: خدایا! تو مى دانى اینان کسى را مى کشند که روى زمین فرزند پیامبرى جز او نیست ؛ سپس تیر را گرفته از پشت بیرون آورد و خون همانند ناودان جارى شد، آنگاه دستش را زیر آن زخم گرفته، چون از خون لبریز شد به آسمان پاشید و از آن خون قطره اى بازنگشت، باز دست مبارکش را از خون پر کرده و بر صورت و محاسنش مالید و فرمود: همین گونه باشم تا جدم رسول خدا را ملاقات کنم و بگویم: اى رسول خدا! مرا این گروه کشتند.

تهاجم به خیام

سپس باز هم آن حضرت با دشمن مقاتله مى کرد تا اینکه شمر بن ذى الجوشن آمد و بین او و خیمه ها و اهل بیت آن حضرت حائل شد ؛ امام علیه السلام بر سپاه کوفه فریاد زد و فرمود: واى بر شما اى پیروان آل ابى سفیان! اگر شما را دینى نیست و از روز معاد باکى ندارید لااقل در دنیا آزاده باشید، اگر از نژاد عرب هستید به حسب خود باز گردید!
شمر ندا کرد: چه مى گوئى اى پسر فاطمه ؟!
امام علیه السلام فرمود: من با شما مقاتله مى کنم و شما با من جنگ دارید، زنان را گناهى نیست، به این گروه تجاوز گر خود سفارش کن تا زنده هستم متعرض حرم من نشوند.
شمر گفت: این چنین خواهیم کرد اى پسر فاطمه!
آنگاه رو به لشکرش کرده و فریاد زد: از حرم و سراپرده این مرد دور شوید و آهنگ خود او کنید! که بجان خودم سوگند او کفو کریمى است!
پس سپاه کوفه با سلاح متوجه آن حضرت گردیده و آن بزرگوار بر آنها حمله مى کرد و آنان بر آن حضرت یورش مى بردند و در آن حال در طلب جرعه اى آب بود که نیافت تا هفتاد و دو زخم بر بدنش وارد شد.
و گفته اند: آنقدر تیر بر بدن مبارکش اصابت کرده بود که زره آن حضرت همانند خار پشت پر از تیر بود، و تمام این تیرها در قسمت جلو و پیش روى آن حضرت بود.
پس مدتى نسبتاً طولانى از روز سپرى شد و مردم از کشتن آن حضرت پرهیز کرده و هر کدام این کار را به دیگرى واگذار مى نمودند، در این هنگام شمر فریاد زد: واى بر شما! مادرتان در عزایتان بگرید! چه انتظارى دارید ؟ او را بکشید. پس از هر جانب به او حمله ور شدند.
بعضى نوشته اند که: امام حسین علیه السلام سه ساعت از روز روى زمین افتاده بود و به آسمان نظر مى کرد و مى گفت: «صبراً على قضائک، لا معبود سواک، یا غیاث المستغثین»، پس چهل نفر از لشکر بسوى امام شتافتند تا سر از بدنش جدا سازند و عمر بن سعد مى گفت: در کشتن او شتاب کنید.
شبث بن ربعى در حالى که شمشیر در دست داشت نزدیک امام آمد که سر از تن آن بزرگوار جدا نماید، آن حضرت نظرى به او نمود که او شمشیر را رها کرده و در حالى که فریاد مى زد فرار کرد.

دعاى امام علیه السلام

و چون امر بر حسین سخت شد سر بسوى آسمان برداشت و گفت:
اللهم متعالى المکان عظیم الجبروت شدید المحال غنى عن الخلائق عریض الکبریأ قادر على ما تشأ قریب الرحمْ صادق الوعد سابغ النعمْ حسن البلأ قریب اذا دعیت محیط بما خلقت قابل التوبْ لمن تاب الیک قادر على ما اردت تدرک ما طلبت شکور اذا شکرت ذکور اذا ذکرت ادعوک محتاجاً و ارغب الیک فقیراً و افزع الیک خائفاً و ابکى مکروباً و استعین بک ضعیفا و اتو کل علیک کافیاً اللهم احکم بیننا و بین قومنا فانهم غرونا و خذلونا و غدروا بنا و نحن عترْ نبیک و ولد حبیک محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم الذى اصطفیته بالرسالْ و ائتمنته على الوحى فاجعل لنا من امرنا فرجاً و مخرجاً یا ارحم الراحمین.
اى خداى بلند مرتبه و داراى قدرت و سلطنتى عظیم و تدبیر و عقابى شدید، بى نیاز از خلائق و داراى کبریائى پهناور و گسترده و بر هر چه خواهى قدرت دارى، رحمت تو قریب و به وعده خود عمل خواهى کرد، نعمت تو تمام و بلاى تو نیکو، چون خوانده شوى نزدیک و بر مخلوقات احاطه داشته و توبه تائب را مى پذیرى، بر هر چه اراده کنى نیرومند و بر آنچه خواهى کنى توانا، چون تو را سپاس گویند سپاس جزا دهى و چون تو را یاد کنند یادشان کنى، تو را مى خوانم در حالى که محتاجم، و رغبت بسوى تو دارم در حالى که فقیرم، به تو پناه مى برم در هراس و ترس و مى گریم در سختیها، و از تو کمک مى گیرم در حال ضعف، و بر تو توکل مى کنم و مرا کافى است. خدایا بین ما و قوم ما تو حکم فرما، اینان ما را فریفته و ما را تنها گذاشتند و با ما غدر نمودند و ما عترت پیامبر توایم فرزند حبیب تو محمد که او را به رسالت برگزیدى و او را امین وحى خود قرار دادى، پس براى ما قرار ده از امر ما فرج و گشایشى اى مهربانترین مهربانان.

مناجات امام علیه السلام

امام علیه السلام در آخرین لحظات عمر شریفش با خدا راز و نیاز نموده با این جملات مناجات مى کرد:
صبراً على قضابک یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالى ربُّ سواک و لا معبود غیرک، صبراً على حلمک یا غیاث من لا غیاث له یا دائماً لا نفاد له یا محیى الموتى یا قائماً على کل نفس بما کسبت، احکم بینى و بینهم و انت خیر الحاکمین.
بر قضا و حکم تو اى خدا صبر پیشه سازم، خدایى بجز تو نیست! اى فریاد رس استغاثه کنندگان! پروردگارى براى من غیر تو نیست و معبودى بجز تو ندارم، بر حکم تو صبر مى کنم اى فریاد رس کسى که جز تو فریاد رسى ندارد واى کسى که ابدى و دائمى هستى و مردگان را زنده مى کنى، اى آگاه و شاهد و ناظر بر تمام کردار و افعال مخلوق خود! تو در میان من و این گروه حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانى.....


منبع : قصّه کربلا-بضمیمه قصّه انتقام ، پایگاه بلاغ
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر