حسینی در نشست تخصصی خبرآنلاین: تلاش کنیم تنش‌های تهران ـ واشنگتن از کنترل خارج نشود/ موازنه قوا در حال تغییر است

دیاکو حسینی کارشناس روابط بین‌الملل معتقد است: «در آینده قابل پیش‌بینی نمی‌توانیم رابطه ایران و امریکا را به یک رابطه عادی تبدیل کنیم. ولی می‌توانیم در قالب مفهوم دوست – دشمن همزمان باهم روابط را مدیریت کنیم. به این معنا که تلاش کنیم تنش‌ها خارج از کنترل نشود.»

حسینی در نشست تخصصی خبرآنلاین: تلاش کنیم تنش‌های تهران ـ واشنگتن از کنترل خارج نشود/ موازنه قوا در حال تغییر است

به گزارش خبرآنلاین دیاکو حسینی کارشناس روابط بین الملل در نشست نقد و بررسی کتاب «رابطه ایران و ایالات متحد» در «خبرآنلاین» گفت:  در مورد رابطه ایران و امریکا و تحلیل این‌که چطور به اینجا رسیدیم، مجموعا چهار رویکرد وجود دارد. همه کتاب‌هایی که در این چهار دهه نوشته شده در رابطه با ایران و امریکا و این که چطور به اینجا رسیدیم، چهار رویکرد دارد. یکی مربوط به تحلیل روانشناسی رهبران می‌شود. رهبران منظور یک نفر یا یک رئیس جمهور نیست. مجموعه ای از نخبگان سیاسی که در هر دو کشور در مورد روابط دوجانبه تصمیم می‌گیرند. تحلیل مربوط به رژیم‌های سیاسی در این طبقه‌بندی قرار می‌گیرند. عده زیادی معتقدند که رابطه ایران و امریکا برخاسته از نوع رژیم‌های سیاسی متضاد در کشور است. یک سو، جمهوری اسلامی با دیدگاه و هنجار معین و آن طرف یک رژیم لیبرال دموکراسی با جهان‌بینی متفاوت. دسته‌دوم تحلیل‌هایی که وجود دارد به روان‌شناسی‌جمعی برمی‌گردد. گاهی به آن فرهنگ استراتژیک می‌گوییم. فرهنگ استراتژیک متفاوت ایران و ایالات متحده. نوع جهان‌بینی فارغ از نوع رژیم‌های سیاسی که در دوران‌های مختلف حاکم است هدایت کننده نوع نگاه‌های حکومت‌ها به جهان از جمله در رابطه با یکدیگر. این دو رویکرد اساسا ذات‌گرایانه است. معتقد است که بنا به ذات جمهوری اسلامی و ایالات متحده و حکومت لیبرال دموکراسی امریکا و ذات فرهنگ استراتژیک مانوی در ایران و همینطور در ایالات متحده – یعنی دیدن جهان در طبقه‌بندی خیر و شر- که هر دو همینطور هستند، یک تضاد دائمی و اجتناب ناپذیر بین ایران و امریکا حاکم است که کاری با آن نمی‌شود کرد، مگر این‌که یکی از این دو تغییر ماهیت دهد. تحلیل‌های نوع سوم، ساختارگرایانه است و برخاسته از توازن قدرت در جهان. موازنه قوا.

تبعات سیاسی موقعیت استراتژیک ایران 

دیاکو حسینی در ادامه بحث به موضوع جایگاه استراتژیک ایران پرداخت و توضیح داد: «سر هالت فورد نزدیک به 120 سال پیش در مقاله معروف محور جغرافیای تاریخ و بعدها 1943-44 منطقه‌ای را ترسیم کرد به نام هارتلند و در اطرافش منطقه‌ای به نام ریملند. هارتلند، منطقه قلب زمین بود. محلی بود که قدرت‌های قاره‌ای روی آن رقابت می‌کردند. همین اوراسیای امروزی. آسیای مرکزی و حوزه کاسپین و اروپای غربی و مرکزی تا این طرف نوار مرزی و خلیج فارس و اقیانوس هند. در نقشه مکیندر ایران زیر هارتلند بود و از دایره هارتلند خارج بود. ریملند منطقه اقیانوسی است. یعنی محل قدرت‌های دریایی است. مانند بریتانیا و هلند و بعدها ایالات متحده. قدرت‌های قاره ای هم در منطقه هارتلندی رقابت می‌کردند مانند روسیه و آلمان و فرانسه... ایران تنها کشوری در سیاره زمین است که همزمان به اقیانوس هند و خشکی‌های اوراسیا دسترسی مستقیم و بی واسطه دارد. تنها کشور روی کره زمین است که این حالت را دارد. پاکستان به اقیانوس هند دسترسی دارد. اما بی واسطه به آسیای مرکزی و کاسپین و اوراسیای مرکزی دسترسی ندارد. افغانستان دسترسی به آسیای مرکزی دارد. ولی به اقیانوس هند دسترسی ندارد. محصور در خشکی است. ایران تنها کشوری است که این حالت را دارد. بنابراین هر کشوری که بر ایران مسلط شود قادر خواهد بود مفصل بین قدرت دریایی و اقیانوسی و قدرت قاره ای عصر خود را کنترل کند. برای همین بود که تسلط بر ایران در طول قرن بیستم بین رقابت شوروی قاره ای و ایالات متحده اقیانوسی یک موضوع کلیدی بود.»

او ادامه داد: «این جبر جغرافیایی است جای ایران را نمی‌توانیم عوض کنیم. بنابراین تنازع بین ایران و امریکا و زمانی شوروی از این دیدگاه ساختار گرایانه اجتناب ناپذیر بود. هر دو می‌خواستند بر ایران مسلط شوند و ایران چاره‌ای جز تقلا برای استقلال نداشت. رویکرد چهارم مربوط به سیاست داخلی است. بخصوص سیاست داخلی امریکا. به این خاطر که سیاست داخلی امریکا خیلی پیچیده تر از سیاست داخلی ایران است. بازیگران متنوع تر دارد، پیچیدگی قانونی و حقوقی بسیار بیشتر دارد و در اینجا نقش لابی‌ها خود را نشان می‌دهند. مورد بحث ما لابی اسراییل است. در این تحلیل‌ها تا زمانی که سیاست داخلی امریکا تا این مقدار تحت تاثیر لابی‌ها هم در انتخابات و هم در دوره پسا انتخابات اداره کشور قرار دارد و لابی اسراییل از این نفوذ برخوردار است هیچ کاری برای تغییر این وضعیت نمی‌توانیم انجام دهیم. این چهار رویکرد هیچ کدام کاملا غلط نیست. ولی هیچ کدام هم کاملا درست نیست. هر کدام اشاراتی به واقعیت دارند.»

حسینی معتقد است که در کتاب «رابطه ایران و ایالات متحد» عمدتا رویکرد اول حاکم بوده است؛ روان‌شناسی رهبران و چگونگی مدیریت ذهن‌ها یا ادراک. اما سه رویکرد بعدی هم برای فهم کل روابط بین دو کشور ضروری است. در مقطعی که الان باهم صحبت می‌کنیم تغییراتی حاصل شده است. در امریکا وضعیت سیاسی بعد از دوره ترامپ و نوع آرایش دو حزب اصلی در حال تغییر است. روانشناسی رهبران نسبت به جهان در حال تغییر است. امروز در امریکا تعداد کمتری هستند که معتقدند امریکا هژمون جهان است و تنها تک قطب جهان است و باید جهان را رهبری کند. البته هنوز معتقدند که امریکا می‌تواند نقش زیادی برای مدیریت و حفظ صلح در جهان داشته باشد. ولی این تعداد رو به کاستی گذاشته است. در ایران در انتخابات اخیر کسانی پیروز شدند که اعتقاد به تعامل با جهان به جای تقابل دارند. این‌ها نشان‌دهنده تغییرات و گرایش‌هایی در هر دو کشور و در ذهنیت‌ها و ادراکاتشان است. روان‌شناسی جمعی یا فرهنگ استراتژیک به ندرت و سختی تغییر می‌کند و طی سده‌ها و گاهی هزاران سال ممکن است دچار تغییر شود. 

تغییرات گسترده جهان از دوره روحانی تاکنون 

دیاکو حسینی با تاکید بر تغییر ساختار روابط بین الملل گفت: امروز جهان هیچ شباهتی به سال 2012 که آقای دکتر روحانی به قدرت رسیدند، ندارد. در آن سال روسیه هنوز به اوکراین حمله نکرده بود و مدودف امیدوار بود که رابطه بهتری با غرب داشته باشد و غرب امیدوار بود که بتواند روسیه را در نظام جهانی غربی ادغام کند. هنوز شی جین پینگ به قدرت نرسیده بود و ... این‌ها جهان را تغییر دادند. ترامپ وجود نداشت و شکاف در امریکا به این حد نرسیده بود. هر کدام از این پدیده‌ها به تنهایی می‌توانست نظام جهانی و ساختار و توازن قدرت را تغییر دهد. امروز همه این‌ها باهم رخ داده است. وضعیت موازنه قوا هم تغییر کرده است. این تغییر به سمتی حرکت کرده است که احتمالا شانس بیشتری برای بهبود و مدیریت بهینه روابط ایران و امریکا وجود دارد. سیاست داخلی امریکا هم همچنان در حال تغییر بوده است و لابی اسراییل هنوز بسیار پر قدرت است ولی گرایش عموم جوانان امریکایی به اسراییل کمتر شده و تعصب پیشین وجود ندارد. نباید در این اغراق کرد. ولی در نهایت می‌شود گفت این فاکتورها درحال تغییر هستند. کاری که باید در برابر این متغیرهای پیچیده و اثرگذار و پیچیدگی روابط ایران و امریکا انجام دهیم، تسلیم‌شدن در برابر آن نیست. خوش بینی هم نباید داشت. واقعیت این است که در آینده قابل پیش بینی نمی‌توانیم رابطه ایران و امریکا را به یک رابطه عادی تبدیل کنیم. ولی می‌توانیم در قالب مفهوم دوست – دشمن همزمان باهم روابط را مدیریت کنیم. به این معنا که تلاش کنیم تنش‌ها خارج از کنترل نشود. دوم ضمن این که تنش‌ها کنترل می‌شود منافع ملی ایران تا جایی که امکان‌پذیر است با مجموعه توافقات و مصالحه‌ها چه مکتوب و چه شفاهی و به هر نحوی که ممکن است، چه با واسطه و چه بی‌واسطه، تامین شود. یکی از نمونه‌های موفق این اتفاق به نظرم برجام بود. برجام این واقع بینی را داشت و قرار نبود رابطه ایران را عادی کند. کسی چنین انتظاری نداشت. همه می‌دانستند که برجام محدودیت‌هایی خواهد داشت. یادم است پیش‌بینی می‌کردند که حتی اگر هیلاری کلینتون در 2016 پیروز شده بود احتمالا امریکا از برجام خارج می‌شد. ولی با ظرافت بیشتر از چیزی که ترامپ انجام داد. یا حداقل رعایت نمی‌کرد. به هر حال فکر می‌کنم این کتاب به ما کمک خواهد کرد که یک بعد از ابعاد مختلف روابط بین ایران و امریکا را درک کنیم.

مشروح نشست را در لینک زیر بخوانید:

مشروح نشست تخصصی آسیب‌شناسی روابط ایران ـ آمریکا/ تحولات منطقه ایران و آمریکا را از هم دور می‌کند/ اجماع نخبگان آمریکا بر تهدیدانگاری ایران است

311311

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان