هوى پرستى زمامداران بنى عباس

خوشگذرانى هاى بى حساب زمامدار اسلامى ، از مالیات هایى تأمین مى شد که بیشتر به زور تهدید و شکنجه از مردم مسلمان مى گرفتند


خوشگذرانى هاى بى حساب زمامدار اسلامى ، از مالیات هایى تأمین مى شد که بیشتر به زور تهدید و شکنجه از مردم مسلمان مى گرفتند .« ابو یوسف » صاحب کتاب « الخراج » نحوه مالیات گرفتن را در زمان هارون شرح داده و ضمن نصیحت به هارون در آن کتاب مى نویسد :« نباید مردى را براى چند درهم خراج کتک زد و او را سراپا واداشت ; براى این که به من خبر رسیده مأمورین مالیات ، خراج گذاران را در مقابل آفتاب نگاه مى دارند و آنها را به سختى مى زنند و بر بدن ایشان غل ها و اشیاى سنگین مى آویزند و آنها را دربند مى کنند ; به طورى که آن بیچارگان از نماز خواندن باز مى مانند .اشخاص موثق و مورد اطمینان به من خبر دادند که : زندانیان در زندان مى میرند و مانند غریبى که کسى را نداشته باشد ، جنازه او در زندان یک روز یا دو روز مى ماند ، براى این که از طرف والى ، امر به دفن صادر شود ; ولى جنازه آنقدر مى ماند که زندانیان به عنوان صدقه مبلغى را جمع مى کنند و کسى را اجیر کرده و مزد مى دهند که جنازه آن زندانى بدبخت را به قبرستان ببرد ، آنگاه بدون غسل و کفن و نماز در گورستان دفن مى شود .در همان زمان که حال مالیات دهندگان و زندانیان هارون پلید ، بدین منوال بود « هارون الرشید » از درآمد مالیات کشور ، کنیزى را به صد هزار درهم و کنیز دیگرى را به سى و شش هزار درهم خریدارى کرد ; اما دومى را فقط یک شب نگاهداشت و روز دیگر او را به یکى از درباریان خود بخشید .هارون و عمالش از مالیاتِ گرفته شده ، آنچنان زندگى مجللى داشتند ; ولى مردم مسلمان در کمال ناراحتى و بدبختى بسر مى بردند » .
حکایت تلخ
در کتاب « مقاتل الطالبیین » آمده است :« علت خروج محمد بن ابراهیم در زمان زمامداران پلید عباسى این بود که : روزى در کوچه اى مى رفت ، پیره زنى را دید که دنبال حمال ها به راه افتاده و رطب هایى که دانه دانه از بار آنها مى ریخت جمع آورى کرده و در جامه ژنده خود مى ریخت ! وقتى محمد علت آن را پرسید ، گفت : من نان آورى ندارم و براى معیشت فرزندم چاره اى جز این ندارم »! !در چنین زمانى ، که در سایه حکومت بنى عباس مردم داراى حالاتى از این قبیل بودند ، مسعودى مورخ بزرگ در « مروج الذهب » مى نویسد :« در ضیافتى که « ابراهیم عباسى » به افتخار برادر خود هارون ترتیب داد ، قالبى از خوراک ماهى نزد او آوردند که ورقه هاى ماهى پخته در آن بسیار نازک و ظریف بود ، معلوم شد غذاى مزبور از زبان ماهى تدارک شده و متجاوز از هزار درهم خرج برداشته بود ، تا از زبان یکصد و پنجاه ماهى آن خوراک را براى هارون تهیه کنند »(2) .در مراسم عروسى « مأمون » با دختر 18 ساله وزیر خود « حسن بن سهل » چنان پولى خرج شد که خاطره آن تا چند نسل باقى بود .از جمله در روز عروسى ، داماد و عروس بر حصیرى که از زرناب بافته و با جواهرات گرانبهاتر تزیین شده بود ایستادند و هزار دانه مروارید غلطان از میان سینى هایى که از طلاى مرصع ساخته شده بود ، بر سر آنها به عنوان شادباش ریختند.در شب عروسى آنقدر شمع کافورى روشن کرده بودند که ، سراسر شهر همچون روز روشن بود ، به هنگام عرض تهنیت ، هزارها گلوله مشک و عنبر که در میان هر یک قباله ملکى یا سند غلام و کنیزى بود ، به پاى عروس و داماد نثار کردند(3) .
همجنس بازى
« فیلیپ » در کتاب « تاریخ عرب » مى نویسد :« امین خلیفه عباسى ، پسرانى را براى ارضاء شهوت خود نگاهدارى مى کرد و این عمل ناهنجار غیر طبیعى و غیر انسانى را در عالم عرب رواج داد ! ! » .سیاحى که به حضور مأمون بار یافته بود مى نویسد :« بیست دختر یونانى را در حضور خلیفه دیدم ، که همه لباس فاخر پوشیده و زیورهاى عالى به خود بسته بودند ; در حالى که صلیبى زرین به گردن و شاخه هاى زیتون و برگ نخل در دست داشتند و در برابر خلیفه مى رقصیدند ، چون رقص آنان پایان یافت ، خلیفه سه هزار دینار میان آنان پخش کرد »(2) .
پلیدى دیگر
صاحب کتاب « عقد الفرید » مى نویسد :« امین بر یکى از آوازه خوان ها که او را براى عمل نامشروع با هم جنس تحریک کرده بود سوار شد و آنقدر جایزه داد که آوازه خوان گفت : تا حال بیست میلیون درهم بمن داده اى ! !امین هنوز هم قصد بخشش داشت ! البته تمام این خرج ها را از کیسه مسلمانان مى دادند و از مالیات هاى سرشار کشور ، براى خود چنین برنامه هاى رسوایى را تهیه مى دیدند »(3) .در کتاب « اغانى » در شرح یکى از مجالس رقص « امین » زمامدار اسلامى آمده است :« در آن مجلس ، هزار دوشیزه ماهر به آهنگ چنگ و نى مى رقصیدند و همه حاضران نیز ، که عده آنها به هزاران نفر مى رسید ، آواز دسته جمعى مى خواندند و عمل مزبور تحت نظر خلیفه اداره مى شد »(1) .
آثار شوم حکومت بنى عباس
این برنامه هاى فاسد و خانمان برانداز ، نمونه اى از برنامه هاى خلفاى مشهور عباسى بود . سایر زمامداران بنى عباس نیز ، مانند گذشتگان خود بودند و گاهى در فسق و فجور ، چنان افراط و زیاده روى داشتند که مردم آرزوى حکومت بنى امیه را مى کردند .ملت اسلام در زمان حکومت بنى عباس ، بر اثر روى آوردن به علوم نظرى بیگانگان ، و برنامه هاى مالى و خوشگذرانى هاى دربار عباسى ، و جدایى از متن اسلام و برنامه هاى قرآن ، در شهوت و شهوت پرستى غرق شدند و آن اخلاق و عادات ساده خود را از دست دادند و به راحت طلبى و تن آسایى پرداختند .
دسیسه شوم
عباسیان براى تحکیم امارات خود ، ناچار دست به دامن حیله و مکر و تزویر و ترور شدند و در نتیجه ، کار آنها با ملت زیر دستشان از وفا ، شجاعت ، آزادیخواهى ، استقلال ، غرور ، تعصب و جوانمردى که از صفات برجسته عرب ( مسلمین ) بود ، جز آثار بسیار ضعیف ، چیزى باقى نماند(2) .البته این وضع کسانى بود که پاک باخته دولت و حکومت بوده ، و یا در برنامه هاى دولتى داراى شغل و حرفه بودند ; ولى مسلمانان واقعى و ضعیفان ، در کمال رنج و  ناراحتى بسر مى بردند ، چنانچه اوضاع ائمه طاهرین و بزرگان از عقلاى اسلامى در زمان بنى امیه و بنى عباس شاهد و گویاى مطلب است .دورى ملت اسلام ، در زمان امویان و عباسیان ، به سرعت بر انحطاط جامعه اسلامى افزود .یک قرن حکومت بنى امیه و نزدیک به شش قرن حکومت بنى عباس ، ضمانتى براى اجراى برنامه هاى عالى الهى ، در جامعه اسلامى نگذاشت و بر اثر برنامه هاى ننگین این دو طایفه ، از اسلام و قرآن در امت اسلامى جز اسمى باقى نمانده بود .
حیله گر مکار
معاویه بنیانگذار حکومت غیر اسلامى بنى امیه ، ابتدا با بردبارى ، سپس با مال و آنگاه با شمشیر ، مخالفان را رام ساخت ، و اگر نمى توانست مخالفان را آشکارا از میان بردارد به مکر و حیله آنها را از بین مى برد .یارانش این را مى دانستند ، از این رو با وى به مکر و حیله رفتار مى کردند ; تا هر چه بیشتر از او استفاده کنند و همین طرز رفتار بزرگان با زیردستان و زیردستان با بزرگان ، سبب شد که تملق و چاپلوسى معمول گردد و اساس سیاست جامعه آن روز بر آن استوار شود .معاویه حیله و مکر را ترویج کرد و آنها را حلم و عفو و اغماض نامید ، و چون مردم نیز معمولاً از سران خود پیروى مى کردند ، در نتیجه تملق و چاپلوسى و حیله گرى بیشتر در میان دولتیان شایع گشت ; ولى هنوز به طور کلى عزت نفس و آزادى خواهى از بین نرفته بود .
جنایت ابو مسلم
پس از آنکه ایرانیان به یارى عباسیان به مخالفت با امویان برخاستند ، ابومسلم سردار ایرانى ، کارى کرد که آن عزت نفس و وفادارى به کلى ناپدید گشت ; زیرا وى مردم را به مجرد اتهام مى کشت و هر کس ، اگر چه بى گناه بود ، از جان خود امان نداشت و طبعاً با این وضع ، چاپلوسى و تملق و حیله گرى رواج بیشترى پیدا کرد .پس از پیروزى « ابو مسلم » و تسلیم زمام امور به عباسیان ، میان آنان و علویان اختلاف شدیدى روى داد . « منصور » خلیفه عباسى براى رهایى از این کشمکش ها ، ابومسلم و بسیارى از علویان را کشت و طبعاً میان ایرانیان و علویان و عباسیان کینه هاى سختى پدید آمد ; اما چون عباسیان نمى توانستند از ایرانیان دست بکشند ، و براى اداره امور مملکت به آنها محتاج بودند ، به ناچار ایرانیان را به کارهاى مهمى گماشتند و در عین حال جاسوسان و خبرچینانى را در اطراف آنان تعیین کردند که آشکار و پنهان گفتار و رفتار آنها را گزارش مى دادند .این جاسوسان و کارآگاهان دو دسته بودند :اول : دار و دسته خلیفه بودند که مأموران آنها را مى شناختند و مى دانستند آنان جاسوسى مى کنند .دسته دوم : جاسوسان پنهانى که از میان کنیزان ، غلامان ، ساقیان ، ندیمان ، سازندگان و آواز خوانان انتخاب مى شدند ، به این گونه که خلیفه کنیزى یا غلامى یا نوازنده اى را به خوبى تربیت مى کرد و براى جاسوسى به وزیر یا سردار خود مى داد ، اتفاقاً وزیران و سرداران نیز با خلیفه همانطور رفتار مى کردند . ( آرى ملتى که در سایه حکومت جاسوسى و خبرچینى باشد ، مجبور است تمام صفات انسانى را کنار بگذارد ) جاسوسى ، کینه توزى ، حسد ورزى در زمان عباسیان ، طبعاً حیله گرى و تملق و چاپلوسى به بارآورد و همین که عزت نفس ، آزادگى و مردانگى از بین رفت ، آن صفات ناپسند شایع شد(1) .
براندازى
خلفاى عباسى در دوران پنج قرن حکومت خود ، با تمام قدرت براى ریشه کن کردن اسلام ، و ویران نمودن اساس جامعه اسلامى کوشیدند ، و در این راه به هدف و آرزوى خود رسیدند ; زیرا بعد از آنان ، جامعه اسلامى همچون مرده بیجان بود که زمامداران شهوت پرست دیگر ، بعد از بنى عباس تا توانستند بر پیکر این مرده تاختند .خلفاى شهوت پرست بنى عباس خود را صاحب بندگان الهى ، و سایه خداى متعال روى زمین مى دانستند ! ! ، و در سایه این دو عنوان هر چه مى خواستند انجام مى دادند .در سال 917 میلادى « المقتدر » خلیفه عباسى رسولان « کنستانتین هفتم » را که براى مذاکره در اطراف آزادى و مبادله اسرا آمده بودند ، به طور رسمى پذیرایى نمود ; در این پذیرایى 160 هزار سرباز سواره و پیاده و هفت هزار خواجه سیاه و سفید و 700 یساول از مقابل رسولان رژه رفتند که در ضمن این رژه ، صد قلاده شیر نیز در حرکت بود .در قصر خلیفه ، سى و هشت هزار پرده آویخته بود که از میان آنها دوازه هزار و پانصد عدد آن زربافت بود ، اینها اضافه بر بیست و دو هزار قالیچه گرانبهایى بود که در قصر گسترده بودند .رسولان کنستانتین ، از مشاهده این همه تجمل و عظمت ، چنان غرق در حیرت و وحشت و شگفتى شدند ، که ابتدا اطاق حاجب و سپس غرفه و زیر را با طالار خلیفه اشتباه گرفتند .چیزى که بیش از همه بر حیرت و تعجب آنها مى افزود ، غرفه اى بود که در آن درخت تناورى از طلا و نقره خالص ، به ارزش پانصد هزار درهم قرار داشت ، که بر شاخسارهاى جواهرنشان آن مرغان مصنوعى از دُرّ و گوهر در حال نغمه سرایى بودند(1) .تمام این خرج هاى گزاف را به عنوان « مالک الرقابى » و سایه خدایى در روى زمین ، از دوش ملت ستمدیده مى کشیدند .محمد امین پسر هارون ، یک شب 300 هزار دینار به عموى خود ابراهیم که یکى از خوانندگان معروف زمان بود هدیه کرد ; زیرا او بعضى از اشعار ابونواس را برایش به لحنى خوش خوانده بود(2) .امین چند قایق به صورت حیوانات ساخته بود و براى تفریح ، آنها را روى آب دجله انداخته بود که یکى از آنها به شکل سگ دریایى بود ، که براى تهیه کردنش سه میلیون درهم خرج کرده بودند(3) .سایر زمامداران غیر اموى و عباسى هم تا امروز ، از نظر اوضاع و احوال شخصى و اجتماعى کمتر از امویان و عباسیان نبودند .
تجمل پرستى عجیب
« فیلیپ » در کتاب « تاریخ عرب » ، درباره تجمل خلفاى مصرى ، مى نویسد :« هفت قایق بسیار زیبا و بزرگ براى سوارى خلیفه ، همیشه در ساحل نیل آماده بود ، خلیفه در پایتخت خود مالک بیست هزار خانه بود ، که همه آنها با آجر و سنگ ساخته شده و هر کدام داراى پنج یا شش طبقه بوده است ، از اینها گذشته معادل همین عدد ، مغازه داشت که هر کدام از دو تا ده دینار در هر برج اجاره مى داد .تجمل دربار خلفاى اموى در « اندلس » و خلفاى عثمانى در « اسلامبول » و تجمل و ثروت « امام یمن » و ثروت و جلال رهبر فرقه « اسماعیلیه » و دارایى بیرون از حساب نظام « حیدرآباد » و سایر زمامدارانى که زمام حکومت ملت اسلام را تا امروز در دست داشته اند حیرت آور و گیج کننده است .« عثمان بن على » ناظم حیدرآباد دکن ، آنقدر ثروت داشت که اگر ثروت او را به چهار صد میلیون مسلمان در جهان تقسیم مى کردند ، به هر نفرى معادل پانصد تومان مى رسید ! ! ولى بدبختانه تمام آن را دولت هند تصاحب کرد .« آقاخان محلاتى » و « امام یمن » و سایرین از فرمانروایان اسلامى هم ، نزدیک به همان حدود داراى ثروت بوده و هستند »(1) .این اسراف ، عیاشى ، خوشگذرانى ، شهوت پرستى و دنیادارى هاى زمامداران اسلامى و عُمّالشان ، در طول 14 قرن ، روح ایمان براى ملت و جامعه اسلامى باقى نگذاشت ، و کسانى نیز که از حیات اسلام بهره اى داشتند تا به امروز ، گرفتار پنجه آنان بوده ; آنچنان که نتوانستند ملت اسلام را از این همه بدبختى نجات دهند .این ملت اسلام است که باید به خود آید و از خواب غفلت بیدار شده و بیش از این اجازه انحطاط و ذلّت و بدبختى ، در سایه برنامه هاى ننگین و غلط را به خود ندهد .خوانندگان عزیز ! این بود شمّه اى از برنامه هاى زمامداران اسلامى ، در طول 14 قرن گذشته ، که یکى از مهمترین عوامل انحطاط جامعه اسلامى بوده است ; زیرا در سایه این نوع برنامه ها ، ملت اسلام از حقیقت اسلام جدا شده و به سقوط در ورطه هلاکت نزدیک گشته اند .

برگرفته از کتاب بر بال اندیشه

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر