امام ناشناس

در شب تاریک از خانه خارج می شد و برپشت مبارک خود،انبانی که در آن کیسه هایی از دینار و درهم بود حمل میکرد،و گاهی طعام و هیزم به دوش می گرفت و به خانه های فقرا می برد هریک از خانه ها را در می زد و به کسی که در را می گشود مرحمت می کرد در حالیکه چهره خود را می پوشانید تا فقیر او را نشناسد.

امام ناشناس

در شب تاریک از خانه خارج می شد و برپشت مبارک خود،انبانی که در آن کیسه هایی از دینار و درهم بود حمل میکرد،و گاهی طعام و هیزم به دوش می گرفت و به خانه های فقرا می برد هریک از خانه ها را در می زد و به کسی که در را می گشود مرحمت می کرد در حالیکه چهره خود را می پوشانید تا فقیر او را نشناسد.

وقتی که بدن نازنین او را برای غسل دادن در محلّ شستن نهادند دیدند پشت مبارکش از اثر همان انبان ها مثل زانوی شتر چروکیده گشته است.آن حضرت صدخانواده از تهیدستان مدینه را سرپرستی می کرد و همواره دوست داشت که یتیمان و اشخاص زمین گیر و فقیران بیچاره ای که درها به روی آنها بسته بود برسرسفره اش حاضر شوند و با دست مبارک خود به آنها طعام می خورانید،و هرکدام از آنها که اهل و عیال داشت برای آنان غذا می فرستاد.[1]

 


[1]  سفینة البحار: 2/116

 

شیخ صدوق رحمه الله در "عیون اخبار الرضا (ع) می نویسد:احمدبن عیسی از عمویش نقل می کند که امام صادق (ع) می فرمود:

امام سجاد (ع) همیشه با کسانی مسافرت می کرد که آن حضرت را نمی شناختند و با آنان شرط می کرد که در موارد نیاز آنان در خدمتشان باشد

روزی امام سجاد(ع) همیشه با کسانی مسافرت می کرد که آن حضرت را نمی شناختند و با آنان شرط می کرد که در موارد نیاز آنان در خدمتشان باشد.

روزی امام سجاد(ع) با گروهی مسافرت کرد شخصی آن حضرت را دید و شناخت رو به آن گروه کرد و گفت :می دانید این شخص کیست؟

گفتند :نه

گفت:این علی بن الحسین امام سجّاد (ع) است.

آنان دست و پای حضرتش را بوسیدند و گفتند:ای فرزند رسول خدا می خواستی ما را در آتش جهنم بسوزانی اگر خطایی از ما سر می زد و حرفی می زدیم در این صورت همیشه هلاک می شدیم چه چیزی باعث شد که این گونه رفتار کنی؟

حضرت فرمود:انی کنت قد سافرت مره مع قوم یعرفوننی فأعطونی برسول الله (ص) ما لا استحقّ به فانی اخاف ان تعطونی مثل ذلک فصارکتمان امری احب الی.

من یک مرتبه با گروهی که مرا می شناختند مسافرت کردم آنان به خاطر جدم رسول خدا(ص) آنقدر به من لطف نمودند که من سزاوار آن نبودم من ترسیدم که شما نیز چنین رفتار کنید به همین جهت ناشناس بودن برای من بهتر بود.

عیون الاخبار:2/143 ح13،بحارالانوار:46/69 ح41

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان