سفارشات تربیتى لقمان به فرزند

انسان فهیم و فکورى که به کرامت انسانى و بزرگوارى نفس خود اهتمام دارد، هرگز براى وصول به اهدافش هرچند هم بزرگ باشد حاضر نخواهد بود کرامت و شخصیت انسانى خود را پایکوب و لگدمال کند

سفارشات تربیتى لقمان به فرزند

هنگامى که لقمان مورد عنایت خدا قرار گرفت و خدا حکمتش را به او آموخت ، در مقام شکر، فرزندش را موعظه کرد. ما نیز به اندازه وسع این مجموعه به این مواعظ مى پردازیم :
1 - دعوت به توحید
در سلسله مواعظ لقمان اولین سخنى که قرآن از او نقل مى کند این است :
لا تُشرِک باللَّه انَّ الشِّرک لظلم عظیم (565).
((به خدا شرک نورز که شرک ، ظلم بزرگى است )).
این آیه ، سخن امام سجاد علیه السلام را تداعى مى کند که در بیان حقّ فرزند نسبت به والدین فرمودند:
والدَّلالَةِ الى ربِّهِ و المَعونَةِ له على طاعته .
((پدر و مادر باید فرزند را به خدایش رهنمون شوند و اطاعت الهى را به او بشناسانند)).
در این جا نیز لقمان همین سخن را به فرزند خود مى آموزد. منتها با ظرافت ى که فقط در بیان وحى دیده مى شود. قرآن مى فرماید: انسان بر اساس فطرت اولیه خود خداشناس است .
فاَقِم وَجهَکَ لِلدِّین حنیفا فطرت اللَّه التى فطر النَّاس علیها(566).
((اى رسول ما، روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن ، این فطرتى است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده است )).
انسان بر اساس همان فطرت اولیه خلقت و طبیعت آفرینشش خدا را مى شناسد. در روایتى از رسول اکرم صلَّى اللَّه علیه و آله و سلم آمده که حضرت مى فرمایند:
کُلّ مولود یولد على الفطرة فاءبواه یُهَوِّدانه و یُنَصِّرانه و یُمَجِّسانه (567).
((فرزند بر اساس فطرت اولیه خلقتش ، خداشناس است . این پدر و مادرند که او را به سمت یهودیت و مسیحیت و مجوسى شدن رهنمون مى شوند)).
بنابر فرموده قرآن ، لقمان حکیم فرزند خود را طورى توصیه مى کند که گویى بر اساس خلقت اولیه ، اصل معرفت به خدا براى او محرز است و مى داند که خالقى این عالم را آفریده است ؛ ولى پدر باید مراقب باشد که این شناخت فطرى دستخوش انحراف و شرک نشود؛ زیرا شرک ، ظلم است .
اولین نکته آموزشى و اولین اصل تربیتى ، هدایت به سوى توحید و جهت دادن به فطرت اولیه است . در تبیین این آیه شریفه توجه به سه نکته خیلى مهم است :
نخست این که والدین محترم عنایت داشته باشند که براى تربیت فرزند، باید از فطرت و غرائز ذاتى انسانى غافل نباشند و از همین نیروهاى خدادادى براى تربیت فرزند کمک بگیرند.
دوم ، در آموزش و تربیت کودک ، از استدلال و برهان قابل فهم استعانت جویند و هرگز چیزى را بدون دلیل به کودک القا نکنند. ذهن کودک در آن دوران بسیار مستعد و پرسش گر است و از همان آغاز باید با استدلالهاى متین و ساده و قابل فهم ، آن را شکوفا کرد.
سوم ، این که در هر حال والدین ، به شخصیت انسانى کودک توجه کنند؛ اگرچه او کودک است . قرآن مى فرماید:
لا تشرک باللَّه ان الشرک لظلم عظیم (568).
((به خدا شرک نورز که شرک ، ظلم بزرگى است )).
خداوند در این آیه براى اثبات توحید به نقطه مقابل آن ، یعنى ظلم توجه داده و بزرگى و عظمت این گناه را تبیین مى کند و مى فرماید که شرک نورزید؛ زیرا شرک ظلم است ؛ آن هم ظلم عظیم و تن دادن به ظلم ، سقوط از مراتب انسانى است . این یک روش صحیح در تربیت فرزند است که والدین باید بدان توجه کنند.
2 - احسان به پدر و مادر
دومین نکته اى که والدین باید به فرزند بیاموزند، نیکى به پدر و مادر است .
خداوند مى فرماید:
و بالوالدین احسانا(569).
((به پدر و مادر نیکى کنید)).
توجه دادن فرزند به نیکى به والدین باید با برهان و استدلال باشد. آیه کریمه قرآن مى فرماید:
و وصَّینا الانسان بوالدیه حَمَلَتهُ اءُمُّه وَهنا على وهن و فِصَاله فى عامَین (570).
((ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم . مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد (به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد) و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى یابد)).
چرا فرزند باید به اطاعت و نیکى به پدر و مادر دعوت شود؟ براى این که آنها در رشد و تربیت او متحمل رنج و مشقت شده اند. در حقیقت باید از ابتدا به کودک بیاموزند که هر کس به او احسان و خدمتى میکند، باید صاحب احسان را ارج نهد و احترام کند.
3 - توجه دادن به معاد
ثمَّ الى مَرِجعُکُم فاءُنبِّئُکم بما کنتم تعلمون # یا بُنَىّ انَّها اءِن تَکُ مثقال حَبَّة مِن خَردل فتکُن فى صَخرة اءو فى السَّموات اءَو فى الاَرض یاءت بها اللَّه انَّ اللَّه لطیف خبیر(571).
((بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى کردید آگاه مى کنم . پسرم ! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى کار نیک یا، بد وجود داشته باشد، و در دل سنگى یا در گوشه اى از آسمان ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را در قیامت براى حساب مى آورد. خداوند دقیق و آگاه است )).
در این اصل ، لقمان فرزند را به اصل معاد و عالمى ماوراى این عالم توجه مى دهد و به او مى آموزد که بداند اعمال دنیوى صحنه دیگرى دارند که منعکس کننده آنها خواهد بود. و بذرها و کشته هاى دنیوى در عالمى به بار خواهد نشست که ثمر خواهد داد. این مکان ، عالم آخرت است و دنیا بیهوده خلق نشده است .
اءفَحَسِبتُم اءَنَّما خَلَقنَاکم عَبَثا و اءنَّکم اِلَینا لا ترجعون (572).
((آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم ، و به سوى او بازگردانده نمى شوید؟!)).
کودک از آغاز باید بداند که اساس آفرینش او، بر حکمت و رمز و رازى استوار است و بیهوده خلق نشده است . هر کارى در این عالم انجام دهد، عالم دیگرى هست که نشانگر و نمایاننده همه افعال و کرده هاى انسان خواهد بود.
در حقیقت لقمان به فرزند خود مى فرماید اگر کرده هاى تو از کمترین و کوچک ترین شى ء قابل رؤ یت ، کوچک تر باشد و زیر یک صخره عظیمى پنهان شده باشد، خداوند قادر متعال ، در قیامت همان کوچک و ناچیز را مقابل چشم تو مجسم خواهد کرد.
4 - سفارش به نماز
بعد از این که لقمان اصول اعتقادى فرزند را به او مى آموزد، به هدایت رفتارى و اعمالى او از نظر شخصى و اجتماعى توجه مى کند و در ابعاد شخصى ابتدا مى فرماید:
یا بُنَىّ اءَقِمِ الصَّلاةَ(573).
((پسرم ! نماز را به پادار)).
در این عبارت ، لقمان ، کودک را به وظایف بین خود و خدایش آشنا مى کند. دقیقا یادآور همان فرمایش امام سجاد علیه السلام است که فرمایند:
والمَعونَةِ له على طاعَتِهِ.
((فرزند را در شناخت و اطاعت بهتر پروردگار، یارى و کمک نمایید)).
بر این اساس ، وظیفه والدین است که فرزند را یارى کنند تا به اطاعت الهى خو بگیرد و مطیع پروردگارش باشد. شیرینى و حلاوت انس و گفتگو با خدا را از همان آغاز به کودک بچشاند. به او القا کنند که کمترین وظیفه بنده در پیشگاه پروردگارش ، خضوع و تذلل است و همین مساله در امور مهم زندگى ، ماءمن و وسیله نجات انسان است .
الا بذکر اللَّه تطمئن القلوب (574).
((تنها با یاد و ذکر خدا، دلها آرام مى گیرد)).
والدین باید توجه داشته باشند که کودک را به عبادت و نماز که ساده ترین وسیله پیوند انسان و خالق است ، انس دهند. در سیره امام سجاد علیه السلام آمده است :
اءنَّه کان یاءخذ مَن عنده مِن الصِّبیان باءَن یُصِلُّوا الظُّهر و العَصر فى وقت واحد والمغرب والعشا فى وقت واحد فقیل له فى ذلک فقال هو اءَخَفُّ علیهم و اءَجدَرُ اءَن یُسَارِعوا الیها ولا یُضَیِّعوها و لا یَنَامُوا عنها و لا یَشتَغِلُوا و کان لا یاءخُذُهُم بغیر الصَّلاةِ المَکتُوبَةِ(575).
((روش امام علیه السلام این بود، که بر خلاف وقت فضیلت بچه ها را توصیه مى کردند که نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشا را پشت سر هم و بدون فاصله بخوانند. بعضى گفتند: چطور در توصیه نماز به اطفال ، رعایت فضیلت وقت را نمى فرمایید - مثلا نماز مغرب در اول وقت مغرب خوانده شود و عشا بعد از فاصله زمانى معین . همین طور، نماز ظهر و عصر. - حضرت فرمودند: اطفال باید به عبادت انس بگیرند، منتها عبادت بر آنها سنگینى نکند تا عبادت را دوست داشته باشند و به آن رغبت پیدا کنند. در این صورت وقتى با نماز انس گرفتند، دیگر آن را تضییع نمى کنند و به آن کم توجه نمى شوند و سایر اشتغالاتشان را بر نماز مقدم نمى کنند. و فرمودند: وقتى کودکان قدرت نماز خواندن پیدا کردند، بگذارید فقط نمازهاى واجبشان را بخوانند و آنها را به مستحبات وادار نکنید)).
5 - امر به معروف و نهى از منکر
مطلب پنجمى که والدین طبق بیان قرآن ، موظفند به کودک بیاموزند و به عنوان دو اصل ارزشمند دیگر مورد توجه قرار دهند، امر به معروف و نهى از منکر است .
واءمُر بالمعروف وَانهَ عن المنکر(576).
((امر به معروف و نهى از منکر کن )).
لقمان به فرزندش مى آموزد، علاوه بر این که روابط رفتارى شخصى او بین خود و خدا باید درست باشد، باید در او دو انگیزه خیرخواهى عمومى بیدار شود. یعنى لقمان اهتمام دارد که کودک باید از همان آغاز به مسوولیت خود در قبال همنوع نیز توجه کند.
پدر و مادر نباید از کودکشان یک انسان منزوى و گوشه گیر و معزول از اجتماع بسازند. باید بدانند که انسان سعادتمند کسى است که همه سعادت را فقط در قالب عبادت شخصى جستجو نمى کند.
ما از دوران کودکى سخن مى گوییم که شرایط حساس تربیتى بر آن حاکم است . اگر کودک در این شرایط، مسائل صحیحى را فراگیرد، سعادت او تضمین مى شود و اگر مطالب نادرستى بیاموزد، یا بر این حال تا آخر عمر خواهد ماند و یا بعد از رشد به نادرستى آنها پى خواهد برد که در صورت دوم ، تا به خطا و اشتباه خود توجه پیدا کند، زمان بسیارى از عمر او ضایع شده است .
بنابراین اهمیت مطلب در این است که والدین باید از همان آغاز، کودک را نسبت به اجتماع و سرنوشت سایر انسان ها توجه دهند. در او این حساسیت را ایجاد کند و اداى فریضه امر به معروف و نهى از منکر را به وى بیاموزند. او را طورى تربیت کنند که او خود را موظف به امر به معروف و نهى از منکر بداند.
لازم است این نکته را تذکر دهیم که مساله امر به معروف و نهى از منکر، نیازمند مباحث مستقلى است . شاید در بحث هاى بعدى فرصتى مقتضى پیش آید که به این مطلب بپردازیم . به همین دلیل والدین باید با شناخت کافى و کامل ، فهرست جامعى از موارد معروف و منکر تهیه کنند و آن را به فرزند بیاموزند که وى در انجام وظیفه امر به معروف و نهى از منکر دچار خطا و اشتباه نشود.
6 - صبر بر مصائب
ششمین اصلى که در آیات کریمه قرآن ، از زبان لقمان حکیم به عنوان یک اصل ارزشمند مطرح شده است و والدین باید فرزند را با آن آشنا کنند صبر بر مصائب است :
واصبر على ما اءصابک (577).
((در برابر مصائبى که به تو مى رسد شکیبا باش )).
کودک باید بداند در طول زندگى ، با شرایط بسیار متغیر و گوناگون برخورد خواهد کرد. براى او هم سرور و شادمانى پیش خواهد آمد و هم شرایط سخت و دشوار. کودک باید بیاموزد، در مقابل مشکلات و مصیبت هاى زندگى ، دچار خودباختگى نشود و از صحنه اجتماع نگریزد و گوشه انزوا اختیار نکند که عکس العمل هاى نامناسب دست نزند و آلوده نشود.
اگر در این مختصر نمى گنجید توصیه هاى آخر امیرالمؤ منین علیه السلام به فرزندشان امام مجتبى و سیدالشهدا علیه السلام را نقل مى کردیم تا ارزش والاى این سخنان ، خوب روشن شود. در یکى از این توصیه ها، امیرالمؤ منین علیه السلام به فرزندشان سیدالشهدا علیه السلام مى فرمایند:
یا بُنَىَّ! مِن کُنُوز الایمان الصبر على المصائب (578).
((فرزندم ! یکى از گنجینه هاى ارزشمند ایمان ، صبر بر مصیبت است )).
حضرت توصیه مى کنند که مبادا در مقابل مشکلات و مصائبى که غیرقابل پیش بینى است و به طور طبیعى پیش ‍ مى آید، از خودت ضعف نشان دهى و از مقابل آنها بگریزى ! به طور کلى طبیعت خلقت همراه با رنج و محنت و مشقت دنیوى است .
در یکى دیگر از تعبیرات حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام درباره دنیا آمده است :
دار بالبلاء محفوفَة (579).
((دنیا خانه مصیبت و مشکلات و دار ابتلائات و سختى ها است )).
و همچنین مى فرمایند:
ان الدُّنیا دار اءوّلها عَناء و آخرها فناء(580).
((دنیا با رنج و مشقت براى هر انسانى شروع مى شود و با مرگ و فنا هم به پایان مى رسد)).
قرآن کریم به این نکته تنبه زیبایى داده است :
وَلَنَبلُوَنَّکم بِشَى ء مِنَ الخوف و الجوع و نَقص مِنَ الاَموال و الاَنفُس و الثَّمَرات و بَشِّرِ الصَّابرین (581).
((قطعا همه شما را با چیزى از ترس و گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم . و به استقامت کنندگان بشارت ده )).
منظور آیه کریمه این است که خداوند انسان را با شرایط و حوادث مختلفى مى آزماید. سختى ها و مشکلات مراحل آزمونى است که در زندگى براى انسان پیش مى آید. فرار از این آزمون ، براى هیچ انسانى ، هنر و توانایى تلقى نمى شود.

 

خدا در ناموس خلقت دنیا چنین مقدر فرموده است که انسان ها گاهى با خوف و هراس مواجه شوند؛ گاهى با مصیبت گرسنگى مواجه شوند؛ گاهى در آنچه که جمع آورى کرده اند، نقص پدید آید؛ و گاهى عزیزانى که به آنها وابسته هستند؛ مانند پدر، مادر، فرزند، ارحام و اقارب نزدیک و یا دوستان خود را از دست بدهند و گاه ثمره یک عمر تلاش و زحمت آنها در اثر یک حادثه کوچک از بین برود.
ولنبلونکم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثّمرات و بشر الصابرین # الذین اذا اصابتهم مُصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون # اءولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون (582).
((قطعا همه شما را با چیزى از ترس و گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم . و به استقامت کنندگان بشارت ده . آنها که هرگاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: ما از آن خداییم و به سوى او بازمى گردیم . اینها، کسانى هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان هستند)).
همان طور که قرآن وعده داده این آزمون ها و مصائب قطعى است . علاوه بر آن ، تجربه زندگى دنیوى نیز آن را ثابت مى کند که چنین بوده ، هست و در آینده همچنان خواهد بود. حال اگر انسان با این حوادث مواجه شد، چه باید بکند؟ آیا باید به کلى صحنه زندگى را ترک کند و گوشه انزوا اختیار کند؟ یا باید بر مصیبت ها صبر کند و این حوادث را مردانه و با کمال شهامت ، اقتدار و اتکال به نفس تحمل کند و از سر بگذراند.
قرآن براى مقاومت و ایستادگى در مقابل مشکلات ، احساس ضعف نکردن و خود را نباختن وعده عجیبى مى دهد: به صابران بشارت بده ! صابران کسانى اند که در مقابل مشکلات خم به ابرو نمى آورند و مى گویند آنچه ما داشته ایم داده هاى الهى است . آنچه که از دست رفته است ، اقتضاى مصلحت الهى است . آنها هرگز به خاطر این حوادث از انجام وظایف انسانى و ایمانى خود دریغ نمى ورزند. اگر آنها چنین کردند، در سایه اتخاذ این شیوه ، خدا درود و رحمتش را بر آنها نازل خواهد کرد. اینها رستگاران حقیقى و واقعى اند.
بنابراین ، خداوند متعال فضیلت و منقبت عظیمى براى صابران در مقابل مشکلات و مصائب طبیعى زندگى مقرر فرموده است که این مقام و منزلت همان مقام و منزلتى است که خداوند متعال براى پیام آور و رسول خود در قرآن ذکر مى کند:
انّ اللَّه و ملائکتَهُ یُصَلُّون على النَّبِى یا اءیها الَّذین آمنوا صَلُّوا علیه و سلِّموا تسلیما(583).
((خدا و ملائکه او بر پیامبر درود مى فرستند. اى کسانى که ایمان آورده اید، بر او درود و سلام فرستید و کاملا تسلیم فرمان او باشید)).
در آیه مورد بحث هم مى فرماید افراد صابر و مقاوم در مقابل مشکلات و مصائب زندگى ، مشمول درود الهى اند:
اءولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمَة (584).
((اینان کسانى اند که مشمول صلوات و رحمت پروردگارشان قرار مى گیرند)).
از مجموعه این مطالب ، به این نتیجه مى رسیم که چون خلقت و طبیعت حیات دنیوى انسان ، با مصیبت ها و مشکلات گره خورده است . پدر و مادر باید فرزند را به این مساله انس بدهند، که مبادا به خاطر عدم اطلاع و آگاهى از حوادث زندگى ، احساس حقارت و ترس و ضعف کند.
وقتى کودک با خانواده است و از حمایت والدین برخوردار است ، معمولا درگیر مسائل زندگى نیست ، اما زمانى که پا را از محیط خانواده بیرون گذاشت و به محیط اجتماع ، که از مدرسه و کلاس آغاز مى شود تا دوران جوانى و بزرگسالى ، وارد شد، گاه با مصائب و مشکلاتى برخورد مى کند که احساس حقارت ، ضعف و خودباختگى مى کند. به همین دلیل میدان را خالى مى کند. باید به او توجه داد که انسان باید مقاوم و صبور باشد. در روایتى از رسول اکرم صلَّى اللَّه علیه و آله و سلم نقل شده است که مى فرمایند:
المؤ من الّذى یُخَالط النَّاس و یَصبِر على اءذاهم اءعظم اءجرا مِنَ الَّذى لا یُخالِطهم و لا یَصبر على اءذاهم (585).
((انسان مؤ منى که با مردم معاشرت مى کند و بر مشکلات معاشرت اجتماعى صبر کرده و پذیراى آنها است ، به مراتب اجر و پاداشش نزد پروردگار بالاتر از مؤ منى است که گوشه انزوا اختیار کرده و از صحنه اجتماع گریخته است یا در اجتماع است ، اما صبر بر مشکلات ندارد)).
این نکاتى است که والدین باید به فرزند بیاموزند و به آگاهى دهند که آینده زندگى او با مشکلات ، گره خورده است و راه غلبه بر مشکلات ، گریز از اجتماع نیست ؛ بلکه صبر است .
معناى دیگر صبر، حفظ حریم هاى شرعى و قانونى در رویارویى با مشکلات است .
ممکن است کودک در هنگام روبرو شدن با مشکلات به خاطر عدم آشنایى از خود عکس العمل هاى نامناسبى نشان بدهد؛ مثلا دست به خلاف شرع یا قانون بزند و به طور طبیعى در این موارد، یک انسان متخلف ، متمرد، بدچهره شناخته شده و از لذایذ زندگى دنیوى و سعادت اخروى محروم مى شود. جالب این است که خداوند در پایان همان آیه قبل فرماید:
واصبر على ما اءصابک انَّ ذلک مِن عَزم الامور(586).
((در برابر مصیبت هایى که به تو مى رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم است )).
7 - معاشرت با مردم
بعد از بیان این اصل ، قرآن اصول چهارگانه دیگرى را بیان مى کند که همه آنها متفرع بر اصل صبر و مقاومت در مقابل مشکلات است . چون اگر انسان این اصل را سرلوحه زندگى خود قرار ندهد، در زندگى ، انسانى مردم گریز خواهد بود.
یعنى فردى خواهد بود که از اجتماع و معاشرت و اختلاطهاى طبیعى زندگى فرار خواهد کرد. یا در مقابل حوادث و مشکلات تسلیم شده ، با اتخاذ روش هاى مذموم و ناپسند با مشکلات کنار خواهد آمد.
قرآن براى توجه انسان ها به این نکته هاى دقیق اخلاقى و حفظ کرامت و حرمت انسانى این مطالب را ذکر مى فرماید.
و لا تُصَعِّر خَدَّکَ للنَّاس (587).
((با بى اعتنایى از مردم روى مگردان )).
8 - پرهیز از غرور و تکبر
اگر صبور نباشى و در مصیبت ها و مشکلات دچار خودباختگى شوى ، یا تن به ذلت دهى و با غرور و کبر به عکس العمل هاى نامناسب روى آورى ، هر دو مذموم است . بنابراین قرآن این دو نکته را در کنار هم یادآورى کند.
و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فى الارض مَرَحا(588).
((با بى اعتنایى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمین راه مرو)).
بعضى انسان ها از یک روحیه زبون و ضعیفى برخوردارند که تن به ذلت مى دهند و حقارت را مى پذیرند و با ذلیل کردن نفس خود و تحقیر خود براى حل مشکلات اقدام مى کنند. حال آن که به فرمایش امیرالمؤ منین علیه السلام تحمل ذلت در بخش کوچکى از زمان ، هرگز توان برابرى با عزت عمر همه دنیا را ندارد. یعنى نمى ارزد که انسان ، آرامش ، عزت و رفاه عمر دنیوى خود را با تحمل حتى لحظه اى ذلت معامله کند.
انسان به طور طبیعى داراى تمایلات و غرائزى است و رسیدن به همه آن امیال و اهداف سهل و آسان نیست . طبیعتا انسان ها نیز به طرق مختلفى بر مشکلات خود فائق مى آیند.
ضعیف ترین انسان ، کسى است که براى رفع مشکلات ، نفس خود را ذلیل و کرامت انسانى خود را لگدمال امیال و آرزوهاى دور و دراز مى کند. براى رسیدن به هوس ها، ذلت و حقارت را مى پذیرد و توجه نمى کند که مشکل همان هوس هاى زودگذر او و امیال و آرزوهاى بزرگ و بى ارزش مادى است .
در روایتى از امام عسکرى علیه السلام نقل شده است که مى فرمایند:
ما اءقبح بالمؤ من اءن تکون له رغبة تُذِلُّهُ(589).
((چقدر براى یک انسان مؤ من قبیح است که میل و رغبت او را ذلیل و حقیر کند)).

اگر در جهان بایدت برترى

 

نباید به خود پست و دون بنگرى

اگر خویشتن ، پست بینى و خوار

 

دگر از کس امید عزت مدار

انسان فهیم و فکورى که به کرامت انسانى و بزرگوارى نفس خود اهتمام دارد، هرگز براى وصول به اهدافش هرچند هم بزرگ باشد حاضر نخواهد بود کرامت و شخصیت انسانى خود را پایکوب و لگدمال کند.
والدین باید به این نکته توجه داشته باشند که از آغاز، درس عزت نفس ، بزرگوارى و کرامت انسانى را به کودک بیاموزند تا او براى حل مشکلات زندگى ، با مقاومت ، بردبارى ، تدبیر و اندیشه ، تن به حقارت و ذلت ندهد و مشکل را نپذیرد. تن به ذلت دادن به معناى پذیرش مشکل و تسلیم شدن در مقابل موانع است .
انسان باید با سرانگشت اندیشه ، عقل و تدبیر، گره مشکلات و موانع را باز کند. طبیعى است اگر انسانى براى وصول به امیال خود، تربیت هاى لازم را فرانگرفته است و تسلیم حقارت و ذلت شود، فاقد صلاحیت هاى یک انسان شایسته و وارسته خواهد بود که از نظر عمومى شایستگى لازم را براى احراز مناصب وزین اجتماعى از دست خواهد داد.
انسانى که هواى نفس ، سیادت و ریاست موقت دنیارا در چشمش زیبا جلوه داده و او را اسیر مقام و منصب کرده ، یا او را فریفته پول و مادیات نموده ، طبیعى است که اگر به مقام و منصب یا به مادیات و پول هم دست یابد، مشکلات و موانع را با تحقیر نفسس و با پذیرش ذلت و بدون این که تدبیرى به خرج دهد، حل کرده است .
انسانى که براى رسیدن به جاه و مقام ، نفس خود را حقیر کرده و خوارى و حقارت را پذیرفته ، از منظر دیگران ، انسانى شریف نخواهد بود. تسلط چنین فردى بر سکان کشتى یک جامعه ، غرق کردن همه افراد آن اجتماع است . حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام مى فرمایند:
زَوالُ الدُّوَلِ بِاصطناعِ السُّفَلِ(590).
((اعتبار اجتماعى یک امت ، با گزینش و ریاست انسان هاى سفله و پست از بین مى رود)).
در روایت دیگرى از رسول اکرم صلَّى اللَّه علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:
اذا ساد القوم فَاسِقُهُم و کان زعیم القوم اءَذَلَّهم ، و اکرم الرجل الفاسق فلینتظر البلاء(591).
((هرگاه در بین امتى گناهکار به بزرگى رسید و فرومایه به رهبرى دست یافت و گناه پیشه بزرگ داشته شد، باید منتظر فرود آمدن بلا بود)).
بنابراین ، والدین باید به این نکته توجه داشته باشند که عزت و توفیق فرزندشان ، در تنبه دادن او به این نکته است که هرگز براى رسیدن به امیال و اهدافش ، نباید کرامت انسانى خود را زیر پاى بگذارد.
گفته شد که انسان در مواجهه با مشکلات ، یا با حقارت و ذلت آنها را مى پذیرد و یا به عکس العمل هاى ناهنجار و ناصواب متوسل مى شود. به جاى انتخاب شیوه صحیح ، گرفتار غرور نابجا مى شود و به اصطلاح علم اخلاق ، به کبر و خودبزرگ بینى گرفتار مى شود که از بزرگترین سیئات و زشتى هاى اخلاقى است .
امیرالمؤ منین علیه السلام مى فرمایند:
کَفَى بِالمَرء غرورا اءَن یَثِقَ بکُلّ ما تُسَوِّلُ له نفسه (592).
((یکى از علایم و مصادیق غرور این است که انسان ، بافته ها و خیالات خود را باور کند)).
انسان از آن جا که حب ذات دارد، کمتر اتفاق مى افتد که به زشتى ها و بدى هاى اخلاقى خود توجه کند، در نتیجه ، خود را انسانى وارسته و شایسته مى بیند. این وارستگى و شایستگى که ارمغان نفس است او را در مقابل مشکلات و حوادث زندگى به انزوا مى کشاند. یا به درگیرى با دیگران و تقاضاهاى غیرمعقول ، سوق مى دهد که در هر حال نتیجه این روش ، محرومیت است . امیرالمؤ منین علیه السلام در سخن دیگرى فرمایند:
مَن سَاءَلَ فَوقَ قدرِه استَحقَّ الحِرمَانَ(593).
((انسانى که بیش از استحقاق و شایستگى و نیاز خود، از دیگران متوقع باشد و بخواهد مشکلات زندگى او را دیگران حل و فصل کنند استحقاق محرومیت دارد)).
چنین کسى نمى تواند مشکل را حل کند و به مطلوب خود برسد. به جاى اندیشه ، تدبیر و به کارگیرى نیروى عقلى که خداوند متعال به انسان ها داده است ، به کبر، غرور و خودپسندى روى مى آورد. در نتیجه ، این غرور و کبر جلوى فکر و اندیشه انسان را مى گیرد. در سخن دیگرى از امیرالمؤ منین علیه السلام روایت شده است که مى فرمایند:
شر آفات العقل الکبر(594).
((یکى از بزرگ ترین و بدترین امراضى که دامن گیر عقل مى شود، کبر است )).
خودباورى و خودپسندى انسان متکبر، مانع و ساتر عقل در مسیر یافتن راه حل هاى سنجیده است . وقتى چنین شد، نمى تواند به مطلوب و مراد خود دست یابد؛ چون از یک طرف راه سنجیده اى نیافته ، از طرف دیگر کبر و غرور او را به درگیرى و رویارویى با دیگران وا مى دارد؛ چرا که تصور مى کند دیگران مشکلات را براى او به وجود آورده اند.
انسانى که چنین روحیه اى دارد، از رسیدن به آرزوها، آمال و اهدافش محروم مى شود. اگر به طور تصادف و اتفاق ، به جایگاه و منصب مهمى دست یابد، به دلیل نکته اى که قبلا هم به آن اشاره شد، به خیال بافى روى مى آورد. این خیال بافى و کبر، پرده اى روى عقل او مى کشند و مانع فعالیت و توان عقلانى او مى شوند. بنابراین ، هرگز قادر بر اداره صحیح امورى که به او واگذار شده است ، نخواهد بود. فرق نمى کند آن امور چه باشد؛ پست و ریاست بالا یا مسوولیت کوچکى در بخشى از اجتماع . به دلیل مشکلى که در اندیشه او به وجود آمده و نفس ، او را دچار خیال پردازى کرده ، بدون کمک گرفتن از عقل ، تسلیم آن خیال هاى نفسانى شده است ؛ بنابراین هرگز نمى تواند موفق باشد. این است که در اثر فشارهاى درونى به دیگران ظلم و تعدى مى کند.
متاءسفانه اگر به اطرافمان نگاه کنیم ، نمونه هاى روشنى از این افراد خطاکار و گرفتار به چنین ذهنیاتى را مى یابیم . همچنین اگر به تاریخ مراجعه کنیم ، مصادیق و موارد روشن بسیارى را مى توانیم بیابیم که افرادى داراى این روحیه بوده و گرفتار نفس خود شده اند و از مردم انتظارات فوق العاده و بى جا داشته اند.
مثلا مهلب ابن ابى صفره یکى از استاندارانى است که از طرف بنى مروان در قسمتى از شامات حکومت مى کرد. مى گویند: روزى از محلى عبور مى کرد که مدتى یکى از تربیت شدگان مکتب امام علیه السلام به آن منطقه تبعید شده بود و انسان هاى صالح و شایسته اى را تربیت کرده و یادگاران ارزشمندى از خود در خطه شامات به جاى گذاشته بود. یکى از شاگردان او در مسیر حرکت جناب استاندار قرار گرفت .
برحسب تعلیمات انسانى و اسلامى خود به استاندار توجهى نکرد. انسانى که گرفتار نفسانیات است از سلام نکردن فردى که در دایره حکومتى او زندگى مى کند، خیلى آزرده مى شود. بنابراین او را مخاطب قرار داد که آیا مرا شناختى و اعتنا نکردى ؟ او هم براى این که وى را تحقیر کند، در جواب سوال او گفت :
بلى اءعرفک اءوّلُک نطفة قَذِرَة و آخرک جیفَة مَذِرَة و اءنتَ بین ذلک تَحمِلُ عَذَرَة (595).
((تو انسانى هستى که در آغاز چند قطره آب نجس بودى و در پایان نیز مردارى نجس خواهى بود و در میان این دو هم حمال و نگه دارنده نجاستى !)).
با این سخن کوتاه ، او را تنبه داد. در حالات ملهب ابن ابى صفره نوشته اند که با این سخن متنبه شد و دست از کبر و غرور بى جا برداشت و این شکست او را بیدار کرد.
بنابراین مى توان گفت : چه بسا شکست هاى زندگى ، انسان را بیدار کند. ولى براى این که در اجتماع شکست دامن گیر انسان نشود، والدین باید فرزند را تربیت کنند؛ قبل از آن که اجتماع او را تربیت کند.
دسته اى دیگر، انسان هاى شراءفت مندى اند که هیچ حادثه اى ، جایگاه ، پست ، مقام و منصبى ، آنها را از مسیر صحیح منحرف نمى کند. امیرالمؤ منین علیه السلام مى فرمایند:
ذوالشرفِ لا تَبطَرَهُ منزلة نالَها و ان عَظُمَت کالجبل الَّذى لا تُزَعزِعُه الریاح (596).
انسان هاى شریف هرگز در مقابل نعمت هاى گذراى دنیوى لغزش پیدا نمى کنند؛ اگرچه آن نعمت ها خیلى هم بزرگ باشند. اگر عالى ترین مقام اجتماعى را پیدا کنند، هرگز این مقام باعث کبر و خودبزرگ بینى آنها نمى شود. و اگر کلان ترین و عظیم ترین سرمایه هاى دنیا را به دست آورند، هرگز در مقابل این نعمت هاى مادى خود را نمى بازند. مثل کوهى که در مقابل تندبادها مى ایستند، هرگز در او تغییر و تحول ایجاد نمى شود.
در روایت دیگرى از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است که مى فرمایند:
المؤ من کالجبل لا تُحَرِّکُهُ العواصف (597).
روح انسان مؤ من ، مانند کوه استوار است و حوادث روزمره دنیوى نمى تواند او را حرکت داده و تغییر و تحولى در او ایجاد کنند.
عواصف به معناى بادهاى تندى است که به طور طبیعى در عالم آفرینش وجود دارد. این بادهاى تند درخت وجود را مى شکنند و به انسان ها لطمه مى زنند، گاه ساختمان ها را ویران مى کنند، اما هرگز، نمى توانند کوه را جابه جا کنند.
9 - میانه روى در امور
واقصد فى مشیتک واغضض من صوتک (598).
((پسرم ! در راه رفتن ، اعتدال را رعایت کن ؛ و از صداى خود بکاه و هرگز فریاد مزن )).
به نظر مى رسد که ، تنها معنا و مفهوم لغوى آیه موردنظر نیست ؛ یعنى در این که لقمان به فرزندش مى گوید: در حرکتت میانه رو باش ، در راه رفتن نه سرعت به خرج بده و نه کند حرکت کن ، سخن که مى گویى صدایت را به فریاد بلند نکن ، یقینا کنایه از این است که در مسیر زندگى و حرکت به سوى مطلوب و صدا کردن و طلبیدن محبوب ، هرگز دچار افراط نشو؛ از تندروى و سرعت و از فریاد بپرهیز.
انسان در تلاش براى دستیابى به اهداف در نقطه آغازى ایستاده است ؛ گاه براى رسیدن به مقصود باید راهى را بپیماید، گاه نیز مى تواند از همان نقطه ، مطلوب و محبوب را به سوى خود فراخواند.
کسى مى تواند به وسیله هر یک از این دو شیوه حرکت کند و یا صدا زدن به مراد خود نائل شود که طریق اعتدال پیشه کند؛ وگرنه با تندروى ، خسته ، وامانده و ناتوان مى شود. یا به جاى فراخوانى ، با فریاد و نعره گوش خراش ، مطلوب و محبوب را فرارى مى دهد.
والدین ، از آغاز باید به عنوان یک اصل مهم ، اعتدال در رفتار و منش را به فرزند بیاموزند. راه آموزش هم استفاده از علاقه مندى هاى کودک است . اعتدال و میانه روى یک توصیه همیشگى و همگانى در همه امور زندگى است . از امور شخصى گرفته تا امور عبادى و اقتصادى . نه آنقدر تند برود که در راه بماند و نه آن چنان سستى و قصور کند که زمان بگذرد و مطلوب بگریزد.
اصولى که در آیات کریمه قرآن از زبان لقمان حکیم در سوره مبارکه لقمان آمده ، به پایان رسید. با دقت در این اصول که با کلمه یا بُنَى شروع مى شود و همراه با نوعى ملاطفت و نرمش است درمى یابیم در این اصول ، به آنچه که یک انسان باید براى وصول به موفقیت ها و لذایذ دنیوى و سعادت اخروى بداند، اشاره شده است .
در پایان این نکات آموزشى که از آیات شریفه قرآن و از زبان لقمان حکیم ذکر شد، لازم مى دانم توصیه مهمى را به والدین محترم بنمایم که امروز به خصوص در شرایط اجتماعى ما، مساله تربیت فرزند با شرایط گذشته بسیار متفاوت است .
والدین محترم و به خصوص جوانان عزیز ما اعم از دختر و پسر، وظیفه دارند قبل از فرزنددار شدن ، اصول و شیوه هاى تربیت فرزند را فرابگیرند. تصور نکنند که خود بدون حساب و کتاب رشد کرده اند و والدین در مورد آنها زحمتى نکشیده اند. اگر امروز در جامعه ، شاهد دوام و بقاى سلسله اى از سنت هاى اعتقادى و اصول اخلاقى هستیم ، حاصل زحمات ، اجداد، پدران و مادران ما است .
بنابراین ، ضمن قدردانى و قدرشناسى از آنها، قصور و مسامحه در فراگیرى روش هاى آموزشى و نگهدارى و صیانت از فرزند، قابل توجیه نخواهد بود.
در بعضى از روایات و آیات کریمه قرآن ، حقوق دیگران هم براى فرزند ذکر شده که با تاءمل در آنها، در مى یابیم که مصادیقى از اصولى است که ذکر شد هر چند بعضى از آنها مربوط به جنبه هاى جسمانى تربیت فرزند است که سعى مى کنیم به آنها اشاره کنیم ؛ رسول اکرم صلَّى اللَّه علیه و آله و سلم مى فرمایند:
من حَقُّ الوَالِدِ على والِدِهِ ثَلاثَة یُحَسِّنَ اسمه و یُعَلِّمُهُ الکتابةَ و یُزَوِّجُهُ اذا بلغ (599).
((حقّ فرزند بر پدر آن است که نام نیکویى براى او انتخاب کند و در تعلیم آداب و سنن اخلاقى صحیح و اجتماعى او بکوشد و به او قرآن بیاموزد)).
حضرت امیرالمومنین علیه السلام مى فرمایند:
حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ اءَن یُحَسِّنَ اسمَهُ و یُحَسِّنَ اءَدبهُ و یُعَلِّمُهُ القرآن (600).
((حق فرزند بر پدر آن است که نام نیکویى براى او انتخاب کند و در تعلیم آداب و سنن اخلاقى صحیح و اجتماعى او بکوشد و به او قرآن بیاموزد)).
روایت دیگرى از رسول اکرم صلَّى اللَّه علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:
حقّ الولد على الوالد اءن یُعَلِّمُهُ الکتابَةَ و السِّباحةَ والرَّمىَ(601).
((از جمله حقوق فرزند بر پدر این است که به او خواندن و نوشتن ، شنا کردن و تیراندازى بیاموزد)).
از رسول اکرم صلَّى اللَّه علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:
مِن حَقّ الولد على الوالد اءن یُحَسِّنَ اءَدَبه و یُحَسِّنَ اسمه (602).
((حقّ فرزند بر پدر آن است که او را نیکو تربیت کند و نام نیکو بر او نهد)).
از مجموع این روایات چند حقّ براى فرزند استفاده مى شود:
امر اول ، نام گذارى مطلوب و صحیح که در حقّ مادر از آن سخن گفتیم . نکته مهم و قابل توجهى که در آن مباحث به آن اشاره کردیم ، این بود که نام فرزند باید جنبه تربیتى داشته و در او احساس عزت بیافریند.
امر دوم ، توجه به تربیت صحیح در آداب و رسوم اخلاقى و اجتماعى است که در این موضوع هم بحث بسیار مفصَّلى مطرح شد.
امر سوم ، مساله اهتمام والدین به تعلیم و آموزش علوم و دانش هاى روز به فرزند است .
امر چهارم ، اهتمام به جنبه هاى جسمانى فرزند است .
امر پنجم ، کمک والدین در تشکیل خانواده و تزویج فرزندان دختر و پسر.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان