پشت پرده تغییر مواضع پناهیان

پناهیان در یکی دو ماه اخیر حسابی مریدانش را غافلگیر کرده است. ابتدا با هواداری از قالیباف و بلافاصله حمایت از جلیلی و حالا هم هواداری تیفوسی از پزشکیان. دو طیف هوادار قالیباف و جلیلی با دیدن و شنیدن این مواضع حسابی آب روغن قاتی کرده اند. طرفداران آقای پزشکیان هم هاج و واج مانده اند که این چه بوالعجبی است!

پشت پرده تغییر مواضع پناهیان

مگر می شود آدمیزاد تا همین چند روز پیش علیه رئیس جمهور وقت با چنان حدت و شدتی سخن بگوید و امروز خواهان توقیف روزنامه کیهان شود، آن هم به علت دوقطبی سازی؟ بله، آدمیزاد می تواند در یک فضای رقابتی سالم، رقیبی خیلی جدی برای یک نامزد انتخاباتی باشد و فردای انتخابات به دلیل پای بندی به منافع ملی، همه آن حرف ها را فراموش کند و کمر همت ببندد به ساختن کشورش. اما کسی که نامزد انتخاباتی جبهه مقابل را به استفاده ابزاری از نهج البلاغه و قرآن متهم می کند و بر منبر رسول خدا جرم او را عدم التزام عملی به سخن خدا و ولی خدا می داند چطور می تواند این قدر راحت حرف های پیشین خود را فراموش کند و با چنین حرارتی از نامزد پیروز انتخابات تعریف و تمجید کند؟ بله، به قول ایرج میرزا:

سیاست پیشه مردم حقه بازند

نه مانند من و تو پاکبازند

به هر تغییر شکلی مستعدند

گهی مشروطه گاهی مستبدند

ما به دیدن چنین سیاست پیشه مردمی سال هاست که عادت کرده ایم. سیاست پیشه مردمی که از چماقدار به روشنفکر شیفت می کنند و از اباحه گری به حزب الهی دوآتشه. اما این میزان از تغییر برای خیلی ها به ویژه آنان که به استاد پناهیان دلبسته بودند حیرت آور است. مگر می شود در کمتر از یکی دو ماه، سه بار تغییر جهت داد و در آخرین تغییر جهت چنان سینه چاک پزشکیان از آب درآمد که خواستار توقیف روزنامه کیهان شد؟ از من بپرسید می گویم بله، می شود. به شرط آن که پناهیان و امثال او را درست شناخته باشید. به شرط آن که سخنان قبلی او را خوب شنیده باشید. به شرط آن که وقتی می گفت پیامبر اسلام اراده معطوف به قدرت داشت و نه دغدغه اخلاق، می فهمیدید چه می گوید و با که می گوید.

سخن پناهیان در ستایش پزشکیان و توپ و تشر او به روزنامه کیهان را اگر به حساب رنگ و ریا بگذارید به نظرم کمی ماجرا را ساده فرض کرده اید. البته برای آن کسی که غایتی جز قدرت نمی شناسد رنگ و ریا اصلا معنا ندارد. این ها یک مشت حرف ها و فرضیات اعتباری و اخلاقی هستند که در ساحت اراده معطوف به قدرت هیچ ارزشی ندارند. و مگر خود خدا به مکار بودنش فخر نمی فروشد؟ اگر خدا می تواند خیرالماکرین باشد بشر از باب تخلقوا باخلاق الله نمی تواند به آن یگانه بی چند و چون تشبه کند؟ آری، اگر می خواهید پناهیان را اندکی فارغ از دوقطبی های کاذب این روزها فهم کنید به همان حرف هایی که پیش از این درباره فلسفه ظهور انبیا و ائمه اطهار گفته بود به دقت بنگرید. آن وقت معنی این پشتک واروهای سیاسی برایتان خیلی روشن خواهد شد. او به تاسی از همان شیوه و راه موهومی که در ذهن دارد می خواهد به قدرت دست پیدا کند. احتمالا قدرت را هم برای امر خیر می خواهد. لااقل در ذهن خودش این طور فکر می کند. درست یا غلطش به کنار اما او فکر می کند برای تحقق اخلاق و عدالت هم ابتدا باید قدرت داشت. بنابراین فرقی نمی کند امروز در جبهه جلیلی باشد و فردا در کنار پزشکیان. فعلا چیزی به جز قدرت اهمیت ندارد. این تئوری چیزی است شبیه « هدف وسیله را توجیه می کند». یا به تعبیر دقیق تر هدف «هرگونه وسیله ای» را توجیه می کند. آیا با این تئوری کسی تا به امروز رستگار شده است؟ لازم نیست جای دوری برویم. قائلان به این تئوری نه در طول تاریخ که در همین چند دهه اخیر از کجا سر درآورده اند؟

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان