چکیده :
از قدیمالایام افسانهی شیطان همواره انسانها را در دنیایی از ابهام و وحشت فرو برده و همچنان هم ادامه دارد. او از جنیان بوده و به خاطر عباداتی که انجام داده بود خداوند او را در خیل ملائکه جای داده بود و از ملائکهی مقرّب خود گردانیده بود ولی به دلیل نافرمانی که از جانب او سرزد و منشأ این نافرمانی حسد و کبر بود از درگاه الهی رانده شد و از خارشدگان گردید.
او به جای اینکه توبه نماید و از خداوند طلب مغفرت نماید عمل خود را توجیه نمود و عامل گمراهی خود را خدا دانست و قسم خورد از آدم و فرزندان او انتقام بگیرد و آنان را گمراه نماید.
سؤالات بسیاری درمورد شیطان اذهان را به خود مشغول کرده که در این تحقیق سعی شده است با استفاده از آیات شریف قرآنی به برخی از آنها پاسخ مختصر و کوتاه داده شود.
این تحقیق در یک مقدمه و شش فصل و نتیجهگیری تنظیم شده است که فصل اول کلیات تحقیق، فصل دوم ماهیت ابلیس، فصل سوم ویژگیهای ابلیس، فصل چهارم شیوههای تهاجم ابلیس و راههای مقابله با او، فصل پنجم روابط فردی و اجتماعی ابلیس و فصل ششم سرانجام و عاقبت ابلیس و در آخر هم نتیجهگیری شده است انشاءالله خداوند همهی ما را از شرّ این دشمن قسم خورده در پناه خودش حفظ بفرماید.
مقدمه :
«شیطان» در لغت از ماده «شطن» به معنای دور شدن است، لذا به شیطان، شیطان میگویند چون از فرمان خدا سرپیچی نمود، پس از رحمت او دور شد، و در اصطلاح «شیطان» مفهومی عام دارد که شامل هر موجود متمرد و طغیانگر و خرابکار میشود خواه از جن باشد یا از انسانها و غیر آن، اما آن چه در این نوشتار با عنوان «شیطان» از آن سخن به میان میآید موجودیست از طایفهی جن که رو در روی خدا ایستاد و نافرمانی کرد و در برابر حضرت آدم سجده نکرد.
در عالم آفرینش جدای از موجودات محسوس، موجودات غیرمحسوسی نیز وجود دارند که وجود آنها به واسطهی آیات الهی ثابت شده است یکی از آن موجودات غیرمحسوس جن است که برای ما در شرایط عادی، قابل درک حسی نیست و از آنجایی که شیطان نیز از جن است بدیهی است که آن هم از موجودات واقعی غیرمحسوس به شمار میآید. مؤید این مطلب (جن بودن و غیرمحسوس بودن شیطان) آیهی 50، از سورهی کهف است که میفرماید: «وَ کانَ مِنَ الجِن» : ( او ]ابلیس[ از جن بود).
شیطان از جنس فرشتگان نبوده بلکه از طایفهی جن بوده؛ چرا که شیطان دارای اولاد و ذریه است در حالی که فرشتگان فرزند ندارند، فرشتگان معصومند ولی شیطان معصوم نیست، شیطان از آتش آفریده شده اما فرشتگان از نور آفریده شدهاند. فرشتگان رسول الهیاند در حالی که ابلیس از چنین مقام و مرتبهای برخوردار نیست.
خلقت جن و شیطان بر خلقت انسان تقدم دارد، چرا که خداوند متعال در قرآن، سورهی حجر، آیت26 و27 میفرماید: ( همانا ما انسان را از گل و لای سالخورده تغییر یافته، بیافریدیم و طایفهی جن را پیشتر، از آتش گدازنده خلق نمودیم).
وجود شیطان از نظر نظام کلی ضرورت دارد و به عبارتی شیطان، سگ تربیت شده نظام آفرینش است، برای هر کسی پارس نمیکند و هر کس را نمیگزد، در کل این نظام وجود شیطان رحمت است، اگر کسی سگ تربیت شده داشته باشد میفهمد در عین حال که این سگ و نجسالعین و حرام گوشت است، خدماتی نیز دارد، بنابراین وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشری است و نسبت به راه مستقیم او به منزلهی کنار جاده است و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمیشود لذا القائات شیطانی خود مصلحتی دارد و آن این است که مردم عموماً به وسیلهی آن آزمایش میشوند و در کورهی امتحان ناخالصیها جدا میشوند.
خداوند از ابتدا شیطان را به عنوان شیطان نیافرید. بلکه او سالها، همنشین فرشتگان و از مخلوقات پاک بود ولی بعد، از آزادی خود، سوء استفاده کرد و وقتی در مقابل امر الهی مبنی بر سجده بر آدم قرار گرفت بنای سرکشی و طغیان گذارد.
قرآن جن و شیطان را به عنوان یک واقعیت مطرح کرده و ما نیز باید آنها را به عنوان یکی از واقعیات قرآن بپذیریم.
حزب شیطان کسانیاند که طوق بندگی و ولایت او را بر گردن نهادهاند کسانی که بارزترین نشانهشان نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ است.
بازار، میدان شیطان است، لذا امیرمؤمنان حضرت علی «علیهالسلام»، در نامهای به حارث همدانی میفرمایند: بپرهیز از نشستن بر سر گذرها و در مراکز عمومی و بازارها و مراکز تجارت، زیرا در آن جاها محل حضور شیطان و وسوسههای اوست، محل پیشامدها و تباهکاریهاست، شیطان سعی میکند افراد را برای تأمین منافع خودشان به دروغ، تهمت و انحراف بکشاند و به دنبال آن اضطراب و آشوب و نگرانی بوجود آورد. غالباً مردم در این جاها به امور دنیا و کارهای خلاف دین مشغولاند پس تا میتوانی باید از مراکز و بازارها که میدان ابلیس است دور شوی تا داخل فتنه و فساد نشوی.
شیطان برای گمراه کردن انسان از مسیر حق، به امور مختلفی متوسل میشود؛ وسوسه، زینت دادن گناه و کارهای زشت، ایجاد فراموشی در انسان، وعده دادن به انسان، مشارکت در اموال و اولاد مردم، امر به فحشاء و منکر و نجوای شیطانی از جملهی این امور است. (رضا آشوری، بهار 1389)
فصل اول : کلیات
کلیات تحقیق
1- تعریف و تبیین موضوع
قرآن مجید، از موضوعات مختلفی سخن به میان آورده است، موضوعاتی که هر کدام متضمن راهی به سوی شاهراه هدایت و حقیقت است، یکی از این موضوعات که قدمت آن به زمان خلقت حضرت آدم و حوا «علیهماالسلام» برمیگردد، موضوع شیطان است.
شیطان از جمله موضوعات و مسائل پیچیدهای است که دسترسی کامل به حقیقت آن برای انسان میسر نیست، لذا آنچه ما مسلمانان از معرفت شیطان در دست و به آن اعتماد داریم جز از راه قرآن مجید و احادیثی که از پیشوایان معصوم (علیهم السلام ) نقل گردیده، حاصل نشده است.
آری، قرآن مجید و احادیث، مطمئنترین مسیر برای رسیدن به معرفت و حقیقت شیطان است، پس هر کس طالب است دشمن دیرینه و قسم خوردهی خود را بشناسد، به ماهیت آن پی ببرد و از اهداف، ابزار، دامها و برنامههای آن مطلع گردد لازم است گام در این دو راه قدسی گذارد و دشمن خود را با سخن دوست شناسد.
2- ضرورت و اهداف تحقیق
شیطانشناسی لازمهی حیات آدمی است، هر که شیطان خود و شیطان زمانش را باید بشناسد ، تا بتواند بر او غلبه یابد.
معمولاً همین که سخن از مقولهی شیطان به میان میآید اول از همه، به بررسی ماهیت و جنسیت او میپردازند که از پریان است یا از فرشتگان و یا از آدمیان و عالمیان، جنس شیطان هر چه که باشد؛ شیطنت، حرفه و هربه حتمی اوست و نافرمانی و سرکشی و طغیان و تجاوز و معصیتسازی، تخصص همه جایی و همیشگیاش میباشد.
پس باید و باید و باید او را شناخت، از اهداف و أغراضش اطلاع یافت. از دامها وگامهایش خبر گرفت، از وسوسهها و دعوتهای خبیثانهاش آگاه شد و به ابزارها و اماکن و روابطش پی برد تا بتوان در برابرش مسلح شد و از فریب و اغوای او درامان ماند.
3- پیشینهی تحقیق
از آنجایی که قرآن ضمن آیاتی در سورههای مختلف و با عناوینی متفاوت به شیطان، ماهیت آن و نقش آن در گمراهی انسان اشاره نموده است؛ میتوان گفت: بعد از قرآن در تمام تفاسیر به نوعی موضوع شیطان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است ضمن اینکه، برخی از اهل قلم، مستقلاً به تدوین کتاب، در این باره اقدام نمودهاند؛ لذا در این نوشتار سعی شده است علاوه بر تفاسیر از منابعی که مستقلاً به بحث و بررسی در موضوع شیطان پرداختهاند، بهرهبرداری شود.
4- فرضیهها و سؤالات تحقیق
الف) شیطان، از جنس فرشتگان نیست.
ب) شیطان، قبل از خلقت انسان، با عنوانی دیگر موجود بوده است.
ج) فلسفه آفرینش شیطان چیست؟
د) آیا شیطان، از طایفهی جن بوده است؟
5-روش تحقیق
در تألیف و نگارش این تحقیق از روش کتابخانهای استفاده شده است. لذا سعی بر این بوده که با مراجعه به منابع معتبر، مطالب منقول در تحقیق، مطالبی معتبر و عاری از هر گونه تردید و شبهه باشد.
6- تعریف واژگان کلیدی
شیطان :
به معنای دور شده و متمترد میباشد. این کلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شیاطین)، هیجدهبار در قرآن آمده است.(1) به عقیدهی طبرسی و راغب از شطن یشطن میباشد به معنی دور شدن است علی هذا شیطان به معنی دور شدهی از خیر است به عقیدهی بعضی نون آن زائد است و اصل آن از شاط یشیط است و آن به معنی هلاکت است.(2)
ابلیس :
مراد از این کلمه در قرآن مجید موجودی است زنده، باشعور، مکلف، نامرئی، فریبکار و ... که از امر خدا سرپیچی کرد و به آدم سجده نکرد در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب گردید او در قرآن اکثراً به نام شیطان خوانده شده و فقط در یازده محلّ ابلیس به کار رفته است.(3)
ابلیس نام غیرعربی است و اسم اصلی او عزازیل یعنی عزیز خداوند بوده است.(4)
از امام رضا (ع) نقل شده است نام او در اول حارث بوده است و بعد ابلیس نامیده شده زیرا از رحمت خدا مأیوس گردید.(5)
مَلَک ( به فتح میم و لام ) :
به معنی فرشته و معنای اصطلاحی آن به معنای رسالت است(6) و شاید بدین جهت باشد که هر یک از ملائک رسالت و مأموریت به خصوصی دارند چنانچه فرموده «جاعِلُ الْمَلئِکَهِ رُسُلاً أولی أَجْنَحْهٍ»(7) از اینکه ملک از چه چیزی خلق شده در قرآن کریم مطلبی نیست ملائکه موجودات پاک و فرمانبردارند و خداوند اموری را در عالم به آنها محوّل نموده است مثل میراندن مردمان، آوردن وحی، نوشتن اعمال انسانها، حافظان انسانها، حاملان عرش و ... .(8)
جن ( به کسر اول ) :
این کلمه حدود بیست بار در قرآن مجید آمده است جنّ در عرف قرآن موجودی است باشعور و اراده که به اقتضای طبیعتش از حواسّ بشر پوشیده میباشد و مانند انسان مکلّف و مبعوث در آخرت و مطیع و عاصی و مؤمن و مشرک و ... است و جنّ به معنای پوشیده است مثلاً به قلب، جنان میگویند چون که در میان بدن پوشیده است به سپر مجنه میگویند چون صاحب سپر را میپوشاند به باغ و مزرعه و چمن، جنّت میگویند چون روی زمین را میپوشانند و ...
بعضی از آنها به رسول خدا (ص) ایمان آوردند و برخی کافر شدن .آنها چون ما سخن میگویند و یکدیگر را به نیکوکاری دعوت میکنند و از عذاب خدا میترسانند.(9)
نفس ( بر وزن فلس ) :
در اصل به معنی ذات است معانی دیگر هم دارد مثل روح؛ اللهٌ یَتوفی الأَنفس حینَ مَوْتِها(10) ، به معنای تأکید؛ جائِنی زیدٌ نَفْسَه، هم میباشد. در قرآن به معنای تمایلات نفسانی و خواهشهای وجود انسان و غرائز او میباشد که با اختیاری که به او داده شده میتواند آنها را در مسیر حق یا باطل قرار دهد.(11)
وسوسه :
وسوسه به معنای حدیث نفس است یعنی کلامی که در باطن انسان وارد میشود خواه از شیطان باشد یا از خود انسان در مجمع فرموده وسوسه با صدای آهسته به سوی چیزی خواندن است و وسواس افکار بیفائده و مضرّی است که به ذهن خطور میکند که گاهی ازجانب شیطان است و گاهی از مردمان ناپاک، در هر صورت فقط پناه بردن به خدا انسان را از شرّ آنها مصون میدارد.(12)
فصل دوم : ماهیت ابلیس
1- « ابلیس »
نام خاص موجودی زنده، مکلّف، متمرد از فرمان الهی و رانده شده از درگاه وی واژهی ابلیس در قرآن کریم یازده بار به کار رفته و نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش آدم و فرمان سجده بر وی آمده است (بقره:آیهی 34، اعراف:آیه 11، حجر: آیات 31و 32، اسراء: آیه 61، کهف؛ آیه 50، طه:آیه116، ص: آیات 74و 75)
شرح داستان براساس سورهی اعراف که با تفصیل بیشتری به این موضوع پرداخته، چنین است: هنگامی که خداوند، بشر را از گِل آفرید و از روح خویش در او دمید، به فرشتگان فرمان سجده بر وی داد. همهی فرشتگان، جز ابلیس سجده کردند؛ ولی او تکبّر ورزید و از سجده سرباز زد. وقتی خداوند سبب را پرسید، ابلیس گفت: من از او بهترم؛ زیرا مرا از آتش و او را از گِل آفریدی؛ آنگاه خداوند ابلیس را از آن مقام راند و او را لعنت کرد. ابلیس از خداوند تا روز بعثت مهلت خواست و خدا به او تا وقت معینی مهلت داد؛ سپس ابلیس سوگند یاد کرد که همهی بندگان به جز مخلصان را از راه به در برد و خداوند به او و پیروانش وعدهی جهنم داد.(13)
در دو مورد دیگر نیز واژهی ابلیس آمده است: یکی در سورهی سبا آیهی 20 که به پیروی قوم سبا از او اشاره دارد و دیگری در سورهی شعرا، آیهی 95 که پایان کار او و پیروانش در روز بازپسین را گزارش میدهد.
واژهی شیطان و شیاطین نیز 88 بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است.(14)
شیطان، اسم جنس و نامی فراگیر برای هر موجود شریر متمرد و فریبکار است.(15) از بررسی موارد کاربرد واژهی شیطان در قرآن کریم و گفتهی مفسران برمیآید که در اغلب موارد، مقصود از شیطان یا دست کم، مصداق بارز آن، همان ابلیس است. برخی تصریح کردهاند که شیطان اغلب به معنای ابلیس به کار رفته و عَلَم بالغلبه (برای آن شده است) و به نظر برخی «الشیطان» همه جا مترادف ابلیس است.(16) قرآن پس از سرباز زدن ابلیس از سجده، او را «شیطان» یاد میکند. (بقره:آیهی36؛ اعراف: آیه20، طه: آیه 117) در پارهای از آیات دیگر، واژهی شیطان معنایی جز ابلیس را نمیرساند؛ به طور مثال، در آیهی (وَ قالَ الشَیطانُ لَمّا قُضِیَ الْأمرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ) (ابراهیم، آیه22) به اتفاق گفته شده که مقصود از «شیطان»، جز ابلیس موجود دیگری نیست؛ البته در پارهای از موارد چون آیه (الْشَیطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقرَ) (بقره، آیه268) در اینکه مقصود، ابلیس است یا دیگر فریبکاران جن و انس را نیز دربرمیگیرد، اختلاف نظر وجود دارد.(17)
برآیند کاوشها آن است که مقصود از مفرد معرفه (الشیطان)، ابلیس است، مگر آنکه قرینهای برخلاف باشد و در بیشتر موارد، مقصود از مفرد نکره (شیطان) نیز ابلیس به شمار میرود و صیغه جمع آن (شیاطین) نیز ابلیس را که یکی از مصادیق روشن است، فرا میگیرد.(18)
برابر برخی روایات، نام اصلی ابلیس، حارث (حرث) بوده است که به دلیل عبادت طولانی، او را عزازیل، یعنی عزیز خدا، خطاب میکردند. وی پس از عجب، ابلیس نامیده شده و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهی، الشیطان نام گرفت.(19)
2- وجود ابلیس :
عدهای، ابلیس را همان نیروی درونی غرایز انسان که او را به سوی شر فرا میخواند دانستهاند.(20) تعابیر قرآن، ابلیس را به صراحت موجودی حقیقی، نه پنداری و نه همان نفس اماره معرفی میکند که نه به صورت استقلالی، بلکه در حیطهی حاکمیت خداوند، آدمیان را به شر و گناه فرا میخواند، از این رو وجود شیطان که به شر و معصیت فرا میخواند، از ارکان نظام عالم انسانی شمرده میشود نظامی که بر سنت اختیار جریان داشته و هدف آن سعادت نوع انسان است(21) و از آیاتی مانند: (فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوُّلَکَ وَ لِزَوْجِکَ) (طه، آیه117) استفاده میشود که خداوند، ابلیس را به طور مشخص و روشن به آدم و حوا شناسانده و از آیاتی مانند: (هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ) (طه، آیه120)، (قاسَمَهُما إِنّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ) (اعراف، آیه21) که گفتو گوی آدم و ابلیس را گزارش میکند، به دست میآید که ابلیس مخاطبی آشنا برای آدم بوده است؛ چنانکه پارهای از روایات، از تمثل و سخن گفتن وی با بسیاری از پیامبران چون آدم، نوح و ابراهیم و ... و شنیدن صدای او از سوی امامان معصوم دلالت دارند(22) ؛ همچنین به تصریح قرآن، ابلیس از ذریه (کهف، آیه50)، حزب (مجادله، آیه 19)، و لشکریان سواره و پیاده نظام (اسراء: آیه95؛ اسراء: آیه64)؛ برخوردار است.
3- ابلیس از جن :
دربارهی اینکه ماهیت و حقیقت ابلیس از جن است یا ملائکه، دو دیدگاه مهم وجود دارد و عدهای آن را از دسته جن میدانند و عدهای از گروه ملائک، ولی چون براساس آیات و روایات دیدگاه نخست صحیح میباشد، از ذکر دیدگاه دوم صرف نظر میکنیم.
حسن بصری و قتاده در روایات، ابنزید، بلخی، رمانی و بسیاری دیگر چون سید مرتضی، ابوالفتوح رازی(23) ، زمخشری(24) ، قمی ، سید قطب و مغنیه؛ ابلیس را از جن میدانند. شیخ مفید، شیعه را بر این رأی دانسته و فخر رازی آن را به معتزله نسبت داده است. بسیاری از دارندگان این رأی، به استناد پارهای از روایات، او را پدر جن (ابوالجن) دانستهاند در برابر حضرت آدم که او را ابوالانس است(25) صاحبان این رأی افزون برخی روایات، ادلهی ذیل را نیز اقامه کردهاند:
الف) به تصریح قرآن، ابلیس از جنیان بوده است: (فَسَجَدوا إِلّا إبلیسَ کانَ مِنَالجِنَّ فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبَّهُ) (کهف، آیه50)
ب) برابر آیات قرآن، انسان از خاک، و جن از آتش آفریده شدهاند (حجر، آیات 26و 27) و طبق روایات، آفرینش ملائک از نور، ریح و روح بوده و ابلیس، جنس خود را از آتش معرفی کرده است: (خَلَقْتَنی مِن نارٍ وَ خَلْقَتَهُ مِنْ طِینٍ) (ص، آیه76) بر این اساس، ابلیس از جنیان است که از آتش آفریده شدهاند.
ج) ابلیس که استکبار ورزید و از انجام فرمان خداوند سرباز زد نمیتواند از ملائک باشد؛ زیرا ملائک معصومند و هرگز در برابر فرمان الهی سرپیچی وگناه نمیکنند: (لا یَعْصوُنَ اللهَ ما أمَرَهُمْ وَ ما یُؤْمَرونَ) (تحریم، آیه6) بلکه از جن است که برخی فرمانبردار و برخی منحرفند: (وَ أنا مِنّا الْمُسلِموُنَ وَ مِنّا الْقاسِطوُنَ)، (وَ أنا مِنَّا الصّالِحوُنَ وَ مِنّا دُونَ ذلِکَ کُنّا طَرائِقَ قِدَداً) (جن، آیه11)
د) ابلیس که از کافران بود و از امر الهی سرپیچیده نمود نمیتواند از ملائک باشد؛ زیرا خداوند فرشتگان را رسولان خویش معرفی کرده است: (جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً) (فاطر، آیه1) و کفر و فسق در ساحت رسولان الهی راه ندارد.
د) ابلیس که به تصریح قرآن، ذریه و نسل دارد، از جن است(26) ؛ (أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرّیَتَهُ أوْلِیاءَ مِنْ دُونِی) (کهف، آیه50) زیرا جنیان دارای جنسیت، آمیزه و در نتیجه تولد و تناسلاند: مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه میبرند: (وَ أُنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإنْسِ یَعوذونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنَّ) (جن، آیه6) و در وصف زنان بهشتی میفرماید: دست هیچ انس و جنی پیش از ایشان به آنها نرسیده است: (لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جانٌّ) (الرحمن، آیات 56 و 74) در حالی که فرشتگان از جنسیت و در نتیجه از توالد و تناسل مبرا هستند: (وَ جَعَلوا الْمَلائِکَهَ الَّذینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَشْهِدوا خَلْقَهُم) (زخرف، آیه19)
براساس این دیدگاه، شمول فرمان سجده با استثنای ابلیس از ملائک نشان دهندهی آن نیست که وی جزو فرشتگان بوده است، زیرا این استثنا، یا استثنای منقطع است؛ یعنی استثنایی است که مستثنا (ابلیس) از جنس مستثنا منه (ملائک) نیست که این نوع استثنا درکلام عرب متداول بوده است و کاربرد فراوانی دارد یا استثنایی متصل است؛ اما به ادله ذیل، در ردیف فرشتگان شمرده میشده است.(27)
یک: به علت فزونی تعداد ملائک، لفظ ملائک از باب تغلیب بر ابلیس نیز اطلاق شده است.
دو: از آنجا که ابلیس در معیت ملائک به عبادت اشتغال داشت، ولی ملائک که مقامشان از وی برتر بوده، به سجده مأمور شدند ابلیس که از جنس جن و همراه ایشان بود به طریق اولی به سجده کردن سزاواتر است.(28)
سه: به دلیل آنکه ابلیس از نظر فعل، فرشته و از جهت نوع، از جن بوده، امر به فرشتگان، او را نیز در برگرفته است.
چهار: ضمیر جمع در «فسجدوا» به همهی مأموران به سجده باز میگردد که اعم از فرشتگان و جنیان است؛ ولی خداوند به ذکر ملائک که با همهی علوشان، مأمور به تذلل و خضوع در برابر آدم بودهاند، بسنده کرده است.(29)
فصل سوم: ویژگی های ابلیس
1- صفات ابلیس
در قرآن کریم برخی از اوصاف این موجود شریر ارائه شده که بدین شرح است:
1- مستکبر (بقره، آیه34)
2- کافر (بقره، آیه 34؛ ص، آیه74)
3- کفور «ناسپاس» (اسراء، آیه27)
4- فاسق (کهف، آیه50)
5- عصی «عصیانگر» (مریم، آیه 44)
6و 7- مارد و مرید «سرکش» (صافات، آیه77 ؛ نحل، آیه98)
10- مدحور «رانده» (اعراف، آیه18)
11- ملعون «مهلت یافته» (اعراف، آیه15)
13- عَدُوّ، عَدوٌ مبین «دشمن، دشمن آشکار» (یاسین، آیه 60؛ کهف، آیه50؛ فاطر، آیه6؛ بقره، آیه208 و 168؛ انعام،آیه 142؛ یوسف، آیه5)
14- ساءَ قَرین «هم دم بد» (نساء، آیه 38)
15- خذول «فروگذارنده انسان» (فرقان، آیه 29)
16- مُضِلّ «گمراه کنندهی آشکار» (قصص، آیه15؛ ص، آیه82)
17- غرور، «فتنهگری، فریبکاری» (اعراف، آیه 22 و 27؛ طه، آیه120)
18- وعده کاذب و برانگیختن آرزو (نساء، آیه120)
19- دعوتگری به سوی جهنم (لقمان، آیه 21)
2- علت رانده شدن ابلیس :
برابر آیات قرآن، سرپیچی ابلیس از امتثال فرمان خداوند در سجده بر آدم، موجب رانده شدن او از مقام قرب الهی و خواری وی شد: (فَسَجَدُوا إِلّا إِبلیسَ ... قالَ فَاهْبِط مِنها فَما یَکونَ لَکَ أَن تَتَکبرَ فیها فأخرَجْ إِنَکَ مِنَ الصاغرین) (اعراف، آیات 11 تا 13)
عصیان و تمرد ابلیس در استکبار و حسد او ریشه دارد.(30) دقت در آیات سورهی حجر، از تعصب شدید وی دربارهی جنس خویش در برابر ماده نخستین آفرینش آدم پرده برمیدارد؛ آنجا که به صراحت میگوید: من آن نیستم که برای بشری آفریده شده از گلی خشک، سیاه و بدبو سجده کنم: (قالَ لَم أَکُنْ لَاَ سْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَه مِنْ صَلصالٍ مِنْ حَمأ مَسْنونٍ) خداوند در پی این تعصب او را از آن مقام راند «قالَ فَاخْرُج مِنْها فَإِنَّکَ رَجیِمٌ» بر پایه روایتی از امام زینالعابدین (ع) نخستین گناهی که معصیت خداوند بدان صورت گرفت، کبر ابلیس بود.(31)
حسادت ابلیس در برابر کرامت ذاتی انسان که موجب خضوع و تکریم همهی فرشتگان در مقابل حضرت آدم شد، عامل دیگر سرپیچی ابلیس است که میتوان آن را از آیات سورهی اسراء استفاده کرد: آیا برای کسی که از گل آفریدی، سجده کنم؟ چرا او را بر من برتری دادی؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی، به طور قطع فرزندانش را جز اندکی لجام زده، به دنبال خود کشانده، آنان را مستأصل خواهم کرد: ( قالَ أ أسْجُدَ لِمَنْ خَلقْتَ طیناً) قالَ أَرَأیتَکَ ألذّی کَرَّمْتَ عَلیَّ لَئنْ أَخَّرْتَنِ إلی یَومِ القیامه لَأَخْتَنِکُنَّ ذرُیَته إلّاَ قلیلا) (اسراء، آیات 61 و 62) استفهام انکاری و گفتار اعتراضآمیز ابلیس در برابر تکریم مقام آدم، نشان دهندهی اوج حسادت او به آدم است. امام علی (ع) در تبیین استکبار ابلیس، به تعصب و حسادت وی اشاره کرده و او را سر سلسله مستکبران و پیشوای متعصبان و حسودان بر آدم خوانده است.(32)
3- فلسفه آفرینش و امهال ابلیس :
طبق آیات، ابلیس از انجام فرمان الهی دربارهی سجده بر آدم سرباز زد و از جایگاهی که در آن قرار داشت، رانده شده؛ پس از آن، از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد و خداوند نیز آن را پذیرفت: (قال أنْظُرنی الی یَوم یبعثون* قال فَإنّک مِنَ المنظَرین) (حجر، آیات 36 و 37) چون از ابلیس جز شرارت برنمیخیزد، همواره این پرسش مطرح بوده است که چرا خداوند با شناختی که از ابلیس داشت، او را آفرید و مهلت خواهی او را پس از رانده شدن، پذیرفت. گرچه حکمت آفرینش شیطان بسیار است و جز خدا کسی بر همهی آنها احاطه ندارد(33) ، فیلسوفان، متکلمان و مفسران، براساس مبانی خود پاسخهای گوناگونی دادهاند:
1- آفرینش ابلیس به اعتبار وجود نفسیاش جز خیر نیست و به اعتبار وجود لغیره و اضافی آن نیز نفعش از شر او بیشتر است؛ زیرا هستی هر موجود، دو گونه اعتبار میشود: وجود فی نفسه ( نفسی) یعنی اعتبار موجود به خودش، و وجود لغیره (اضافی) یعنی سنجش و اعتبار آن موجود، به موجودات دیگر.
وجود نفسی هر موجود که آفرینش بدان تعلق میگیرد، جز خیر نخواهد بود و جز به نیکویی متصف نمیشود؛ همچنین براساس حکمت الهی، وجود اضافی موجود به موجودات دیگر نیز باید نفعش از ضررش بیشتر باشد. آفرینش شر مطلق، شر غالبی بر خیر، یا خیر و شرمساری، با حکمت الهی سازگار نیست(34) ؛ بر این اساس و از آنجا که وجود ابلیس، شر محض نیست؛ بلکه شر آمیخته به خیر است و چون جنبهی خیر او از جنبهی شرش بیشتر است، در مجموع، وجودش برای جهان هستی خیر است، نه شر، و اگر موجودی، منفعتی اعظم یا دفع مفسدهای اکبر را در برنداشته باشد، آفریده نمیشود؛ از این رو همانگونه که انسان از الهام ملک منتفع میشود، از وسوسه شیطان نیز بهره میبرد.
اگر اوهام شیطانی نبود، اولیای الهی برای کشف حقایق در جست و جوی براهین برنمیآمدند. چه بسا آدمی از عداوت دشمن، بیشتر از محبت دوست بهرهمند میشود. یکی از فوائد عداوت دشمنان، سرعت بازگشت به سوی خداست.
از امام علی (ع) نقل شده که فرمود: خدا میخواهد کرامتش را بر مؤمنان ظاهر سازد؛ زیرا اگر ابلیس و وسوسههایش نبود، نور معرفت بر دل مؤمن نمیتابید و عطر محبت از آن پیدا نمیشد.(35)
بدین سان وجود ابلیس برای افراد با ایمان و رهپویان راه حق زیانبخش نیست؛ بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است.(36)
2- وجود ابلیس و شرور دیگر به خودی خود برای انسان خوب یا بد نیست؛ بلکه خوب یا بد بودن هر چیز، به نوع واکنش انسان در برابر آن بستگی دارد؛ بر این اساس، وجود ابلیس در صورتی که از او پیروی شود، شر، و در صورت مخالفت، خیر و موجب تعالی است.
3- وجود ابلیس برای نظام عالم انسانی که بر سنت اختیار و سعادت نوع بنا شده، ضرورت دارد. مرتبه وجودی انسان ایجاب میکند که آزاد و مختار باشد تا بتواند کمال و فعلیت خویش را از راه اختیار و انتخاب بدست آورد؛ از این رو همواره باید بر سر دو راه: (وَ هَدْیناهُ النَّجْدَیْن) (بلد، آیه 10) و میان دو دعوت (فَالْهَمَهُما فُجورَها و تَقْواها) (شمس، آیه8) قرار گیرد.(37) راه راست و صراط مستقیم که همان راه سعادت و رهایی او است و فطرت و فرشته، وی را به این راه میخوانند و بیراهه و فجور که شیطان با وسوسههای خویش در جهت سوق انسان به آن سو ایفای نقش میکند؛ بنابراین، وجود شیطان که به شرارت میخواند ضرورت دارد؛ زیرا طاعت بدون معصیت بیمفهوم است و با بطلان طاعت و معصیت، ثواب، عقاب و رسالت هم باطل میشود.
4- آفرینش ابلیس، برای امتحان بندگان است: (وَ ما کانَ لَه عَلَیهِم مِنْ سُلطان الّا لِنَعلَمُ مِن یؤمِنُ بال آخره مَمَن هُوَ مِنْها فی شک) (سبأ، آیه 21) خداوند، القائات شیطان را برای بیماردلان و سنگ دلان مایه آزمایش قرار داده است: (لِیَجْعَلَ ما یُلِقی الشَیْطان فِتْنَته لِلَّذینَ فی قُلوبِهم مَرضُ وَ القاسیَهِ قُلوبُهُم) (حج، آیه 53) ابلیس، با بهرهگیری از هوای نفس انسان، او را وسوسه کرده، در بوتهی آزمایش قرار میدهد. تکلیف و هدایتپذیری، بدون آفرینش ابلیس تحقق نمییابد. دو آیه 43 انعام و 48 انفال نیز به تزیین اعمال انسان برای وی از سوی شیطان اشاره دارد. خدا اجازه چنین فتنهگری را از آن رو به شیطان داده تا آزمایش بندگان، کامل و زمینهی تربیت بشر فراهم شود.(38)
برابر آیات پیشین، مصلحت القائات شیطانی، آزمون عامهی مردم است و امتحان، از سنن الهی حاکم بر عالم انسانی به شمار میرود که سعادت و شقاومت انسان بدان بستگی دارد و البته در این صحنه پیکار، خداوند انسان را در مقابل وسوسههای شیطان بیدفاع واننهاده است؛ بلکه با اعطای عقل، فطرت پاک و عشق به تکامل، انسان را به سوی حق رهنمون کرده و با تزئین ایمان در قلب وی و شناساندن فجور به وی او را در مقابل شیطان مجهز و مؤید کرده است.(39)
به گفتهی برخی نسبت ابلیس با ملائک، نسبت وهم به قوه عاقله است. همان گونه که وجود وهم در عالم صغیر، در ادراک جزئیات لازم است البته اگرچه موجب غلط و کفر میگردد، ولی ضرر آن با حکمت و برهان دفع میشود. وجود شیطان نیز برای عمارت نشئه دنیایی ضرورت دارد و شر او با نور اسلام و شریعت دفع میشود.(40)
فصل چهارم: شیوههای تهاجم ابلیس و راههای مقابله با او
1-ابلیس و پیامبران
از آنجا که ابلیس دشمن انسانیت است، نسبت به هر انسان دشمنی میورزد، اگرچه در بندگان مخلص نفوذی ندارد، بلکه نسبت به خود آنان مطیع و منقاد است ولی در برنامههای موردنظر آنان رخنه ایجاد میکند. بدین روی ابلیس و یارانش در برابر همهی پیامبران به دشمنی آشکار برخاستهاند: «وَ کَذلَکَ جَعَلْنا لَکُلِّ نَبیٍ عَدُواً شَیطِینَ الإنْسِ وَ الجِنِّ» (انعام/ 6، 112) و در جهت مقابله با اهداف وآرزوهای انبیا، کوششهایی فریب کارانه پی افکندهاند: «تَا اللهِ لَقَدْ أرْسَلنا إلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُم الشَّیطَنٌ أَعْمَلَهُمْ» (نحل/ 63، 16) و نیز «وَ ما أرسَلْنا مِنْ قَبْلِکً مِنْ رَّسولٍ وَ لا نَبِیٍ إلا إذا تَمَنَّی إلقی الشََیطنُ فی اُمْنیَّه» (حج، 52)
براساس روایتی از امام صادق و امام رضا (ع) ابلیس از زمان آدم به بعد نزد انبیا حضور مییافته و با آنان گفت و گو میکرده است.
در قرآن کریم و روایات، گوشههایی از اقدام ابلیس بدین شرح انعکاس یافته است:
الف- آدم «علیهالسلام»:
کوششهای خصمانه ابلیس بر ضد حضرت آدم مشتمل بر وسوسه: «فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَیطنُ» (طه، 120) سوگند دروغ مبنی بر خیرخواهی: «وَ قاسَمَهُما إِنی لَکُما لَمِنَ النَّصحینَ» (اعراف،12) فریبکاری و ایجاد زمینه هبوط مشقتآمیز از بهشت:
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطنٌ عَنْها فَأخْرَجَهُمَا مِمّا کَانَا فِیهِ وَ قُلْنَا أهْبِطُوا» ( بقره، 36) در آیات قرآن گزارش شده است. افزون بر موارد پیشین، پس از توبه هنگام انجام مناسک حج که با آموزش جبرئیل صورت میپذیرفت، بارها خود را نمایاندند که به اشاره فرشته وحی، از سوی حضرت آدم رانده شد.(41) وی دربارهی اسمگذاری فرزند نیز چنان وسوسه کرد که نزدیک بود میان آدم و حوا اختلافهایی پدید آید ابلیس پس از تولد فرزندان آدم آنان را به عرصه نزاعی کشاند که به قتل هابیل منجر شد.(42)
ب- ابراهیم «علیهالسلام»:
یکی از آزمونهای الهی برای حضرت ابراهیم (ع)، رؤیای مأموریت قربانی کردن فرزند بود که ابلیس کوشید با وسوسه او و ایجاد تردید در همسر و فرزندش، مانع تراشی کند؛ ولی طبق آیات 104-105 صافات«وَ نَدَایَنهُ أنْ یَأِبرَاهیمُ * قَدْ صَدًّقْتَ الرُّءیَا» خداوند او را از صادقه بودن رؤیا مطمئن ساخت. از ابن عباس نقل میشود هنگامی که ابراهیم (ع) مشغول انجام مناسک بود ابلیس سه بار بر وی ظاهر گشت که با واکنش سخت پرتاب سنگ از سوی ابراهیم مواجه شد که هم اکنون نیز حرکت نمادین آن (رمی جمرات) جزء مناسک به شمار میرود. ابلیس در طراحی، آموزش و ساخت منجنیق نیز که در پرتاب حضرت ابراهیم به درون آتش به کار گرفته شد، نقشی اساسی ایفا کرد.(43)
ج-سلیمان «علیه السلام»:
خداوند قدرت فرمانروایی بر جنیان و شیاطین را به حضرت سلیمان عنایت فرمود: «وَ مِنَ الشیطین مِنْ یغوصون له» (انبیاء ، 82) ( وَ الشَیطین کلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ) (ص/38، 37) اما وی را نیز با یکی از آنان آزمود: ( وَ لَقَد فَتنا سلیمن وَ ألْقَینا علی کُرسیه جسداً) (ص/38، 34) ولی آنان با آموزش سحر و جادو به امت وی، به انتشار کفر و فساد دست زدند: (وَ ما کَفَر سُلیمن وَ لکنًّ الشَیطینَ کَفَروا یُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحْرَ) (بقره/ 102)
چگونگی این آموزش و نشر، در روایات چنین گزارش شده است: ابلیس پس از مرگ سلیمان، تمام آموزههای سحرآمیز را در کتابی گرد آورد و در ابتدای آن نگاشت: این آن چیزی است که آصف بن برخیا برای سلیمان بن داوود از گنجینههای علوم نگاشته است.(44)
براساس آیه پیشین، این آموزهها را شیاطین به مردم آموختند.
د-ایوب «علیهالسلام»:
ایجاد زمینه پیدایش امور مشقت آفرین و سخت برای ایوب (ع) پیامد کوششهای ابلیس بود: (أنی مسنی الشیطان بِنُصُبِ وَ عذاب) (ص/41)
این کوششها که از حسادت ابلیس بر عبودیت و شکرگزاری ایوب نشأت میگرفت، فقط به خود او منحصر نمیشد، بلکه همسر وی را که دختر حضرت یعقوب بود نیز دربرگرفت؛ به گونهای که برای رهیدن از آن همه مشکلات، همسر وی را به سجده در برابر خود دعوت کرد. افزون بر این، امت را با تمسک به ادله واهی از تماس و هدایت جویی از وی باز میداشت.(45)
ه- یوشع (علیه السلام):
فراموشاندن آوردن ماهی به وسیلهی یوشع که گفته شده قرآن از او با عنوان (فتاه) (کهف/ 60) یاد کرده، کوششی از سوی ابلیس گزارش شده است که (وَ ما أنْسنیِه إلّا الشَّیطنَ اَنْ اَذْکُرَه) (کهف/ 63)
و-یوسف «علیه السلام»:
برانگیختن آتش حسادت در برادران که سختیهای بسیاری را در زندگی یوسف در پی داشت: (اَنْ نزعْ الشَیْطَن بَیْنی و بَیْنَ إِخْوَتی) (یوسف/ 100) نیز فراموشاندن بازگویی داستان یوسف نزد عزیز مصر به وسیلهی همبند آزاد شدهی وی که موجب بقای یوسف در زندان تا چندین سال دیگر شد، از اقدامهای خصمانه ابلیس بوده است.(46)
ز- موسی «علیهالسلام»:
کوشش برای کشاندن موسی (ع) به حمایت یکی از یاورانش در بنیاسرائیل که به مرگ دشمنش منتهی شد، به صراحت اقدامی از سوی شیطان معرفی شده است: (فَوَ کَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلیهِ قالَ هذا مِن عَمِل الشَّیْطن) (قصص/ 28، 15) افزون بر مورد پیشین، ظاهر شدن ابلیس بر موسی در کوه طور، دروغگویی به امت وی، تحریک سامری و پدید آوردن زمینهی گوسالهپرستی از دیگر اقدامهای ابلیس بر ضد حضرت موسی (ع) است که در روایات ذکر شده است.
ح- حضرت لوط «علیه السلام»:
برابر روایات، ابلیس نخست قوم لوط را به ارتکاب عمل زشت لواط فراخواند سپس همجنسگرایی را میان زنان نیز رواج داد.(47)
ط- حضرت عیسی «علیهالسلام»:
از ابن عباس روایت شده که حضرت عیسی (ع) در 30 سالگی به پیامبری مبعوث شده و معجزههای خویش را در میان مردم آشکار ساخت. ابلیس نزد وی آمد و با گوش زد کردن ولادت او بدون آن که پدری داشته باشد و با تأکید بر سخن گفتن وی در گهواره و با تکیه بر معجزههایش چون شفای بیماران و زنده کردن مردگان و عبور از دریا بدون آن که در آب فرو میرود، به وی گفت:
تو به بالاترین درجهی ربوبیت رسیدهای و روزی خواهد آمد که بر آسمانها و زمین و هر کس در آنهاست، برترییابی و آن دو را اداره کرده، به دیگران روزی دهی!
حضرت عیسی(ع) پس از ذکر هر یک از موارد پیشین، آن را به خداوند منتسب ساخته، در پایان چنان به عبادت و تضرع خداوند بزرگ پرداخت که ابلیس هراسان از نزد او گریخت.(48)
افزون بر مورد پیش گفته شده در کوه «اریحا» به صورت پادشاه فلسطین نزد حضرت آمد و گفت: ای روحالله! تو که مردگان را زنده میکنی و بیماران را بهبود میبخشی، خود را از کوه پرتاب کن! حضرت عیسی (ع) در پاسخ او فرمود:
در آن گونه امور، خداوند به من اجازه داده است؛ ولی در این اقدام چنین نیست و در روایت دیگری فرمود: بنده هرگز خدای خویش را نمیآزماید.(49)
براساس روایات، روزی ابلیس نزد عیسی (ع) آمد و برای شبههافکنی پرسید: آیا خداوند میتواند همه جهان را در تخم مرغی جا دهد بدون آنکه تخم مرغ را بزرگ کند؟ حضرت عیسی (ع) فرمود: خداوند هرگز به ناتوانی وصف نمیشود. وانگهی، چنین عملی فینفسه محال و نشدنی است.(50)
ی- حضرت یحیی و زکریا «علیهالسلام»:
حضرت یحیی که از کودکی به نبوت برگزیده شد، از همان آغاز، مردم را به عبادت خداوند؛ فراخواند ولی پس از نهی پادشاه از ازدواج با خواهرزاده خود به تحریک ابلیس کشته شد. پدرش حضرت زکریا نیز پس از شهادت وی گریخت و در درختی پنهان گشت، ولی به راهنمایی ابلیس، مردم آن درخت را بریدند و زکریا را نیز به شهادت رساندند. گونههای دیگر روایت پیشین، علت گریختن زکریا را نشر اتهامهای نادرست بر ضد وی در میان مردم دانستهاند.(51)
ک- پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :
قرآن فقط از کوشش ابلیس در فراموشاندن: « وَ إِمّا یَنْسَّنکَ الشَّیْطن» (انعام/ 6، 68) واخلال درتحقق آرزوی پیامبر گرامی اسلام در هدایت امت: «أَلقَی الشَّیْطنَ فی أمْنیَتِه» (حج/ 52) پرده برداشته است؛ ولی در روایات، گزارشهای بیشتری دربارهی اقدامهای ابلیس بر ضد آن حضرت ارایه شده است؛ حضور در اجتماع دارالندوه که برای کشتن پیامبر (ص) تشکیل شده بود، تحریک مشرکان برای رفتن به جنگ بدر و احزاب و هدایت آنان در منازعه با پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» تحریک عمر و بن عبدود در جنگ خندق، کم جلوه دادن تعداد مسلمانان در چشم کافران برای تقویت روحیهی آنان و لشکرکشی شیاطین در برابر مسلمانان حتی فراخوان همهی لشکریانش در روز غدیر، نمونههایی از این اقدامها است.
در تفاسیر نیز گزارشهایی از گفت و گو، مجادله، وسوسه و کنشهای خصمانه دیگر ابلیس بر ضد انبیاء و اولیای الهی ارائه شده است. روایات درمورد شرارتها و گفتو گوی ابلیس با پیامبرانی چون نوح، ابراهیم، داوود، زکریا، ذیالکفل (بنابراین که وی از پیامبران باشد)، موسی، عیسی و پیامبر گرامی اسلام (ص) و در زمان حیات و پس از رحلت آن حضرت با امام علی (ع) نیز گزارشهایی را ارایه کردهاند.
روشن است که به سبب عصمت انبیا، کوششهای گوناگون ایذایی و وسوسههای تعبانگیز ابلیس، در نفوس پیامبران تأثیری بر جای نمیگذارد؛ بلکه به جهت مصالحی مانند آزمودن آنان بوده است. اقدامهای فریبکارانه وی برای گمراهی امتهای آنان نیز گرچه زحمات بیشتری را برای پیامبران در پی داشت، هرگز مانع تحقق اهداف و آرزوهای آنان نبوده است.
2- اهداف و شیوههای ابلیس :
قرآن کریم ابلیس را دشمن آشکار انسان شناسانده(52) از همینرو، ابلیس پس از گرفتن مهلت از خداوند، سوگند یاد کرد که همهی بنیآدم به جز مخلصان را گمراه کند:
«قالَ فَبِعِزَتِکَ لَأغْوِیَنَّهُمْ أَجّْمَعین* إلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخلَصینَ» (ص، آیات 82 و 83) و در نخستین گام به وسوسه آدم و حوا پرداخت: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطانُ» (اعراف، آیه20) خداوند نیز هدف ابلیس را در گمراهی کشاندن انسانها : «وَ یُریدُ الشَیطانُ أنْ یُضِلَهُمْ ضَلالاً بَعیِداً» (نساء، آیه 60) و نیز جهنمی کردن آنها به روشنی بیان میکند: «أوَ لَوْ کانَ الشَّیطانُ یَدعُوهُمْ إلی عَذابِ السَّعیِرِ» (لقمان، 21) «إِنَّما یَدعُوا حِزبَهُ لِیَکوُنوا مِنْ أصحابِ الْسَّعیِر» (فاطر، آیه6) ابلیس، هم در حوزهی اندیشه و هم در حوزهی عمل، فعالیت دارد و میکوشد در ارتباطهای فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آدمیان اخلال کند. او برای تحقق مهمترین هدف خود که انحطاط انسان و انحراف او از صراط مستقیم است.(53) اهداف میانی و راهکارهایی دارد که قرآن، سخنان تهدیدآمیز وی بر ضد انسان را پس از مهلت یابی بدین شرح باز گفته است:
الف-تهاجم همه جانبه:
ابلیس به خداوند گفت: چون مرا گمراه ساختی، من هم برای فریفتن آدمیان بر سر راه راست تو خواهم نشست و از پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپشان بر آنها میتازم؛ به گونهای که بیشتر آنان را شکرگزار نخواهی یافت: «قالَ فَبِما أغْوَیْتَنی لَأقعُدنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمٌستَقیمَ * ثُمَّ لاتِیَّنَهُمْ وَ مِنْ بَیْنِ أَیدیِهمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ إیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ» (اعراف، آیات 16و17)
ب- لگام زدن و سلطهی کامل:
ابلیس گفت: اگر تا روز قیامت مهلتم دهی، به طور قطع بر بیشتر فرزندان آدم، لگام خواهم زد و آنان را ریشهکن خواهم ساخت: «قالَ أرَأیْتَکَ هذا الَّذی کَرَمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إلی یَوْمِ القِیامَه لأختَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهٌ إلّا قَلیلاً» (اسراء، آیه 62)
ج- ایجاد دشمنی:
«إنّما یُریدُ الشَّیطانُ أنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ العَداوَهَ وَالبَغضاءَ فِی الْخَمرِ وَ المَیْسِرِ وَ یَصُدُکَمْ عَنْ ذِکْرِاللهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهونَ» (مائده، آیه 91)
د- ایجاد حزن و افسردگی در جامعهی اسلامی و به هراس افکندن مؤمنان:
نجوا از القائات شیطان است تا در کسانی که ایمان آوردهاند، دلتنگی پدید آورد: «إنّما النَّجوی مِنَ الشَّیطانِ لِیَحزُنَ الَّذینَ آمَنُوا» (مجادله، آیه 10)
ه- دعوت به کفر:
«کَمَثَلَ الْشَّیطانِ إذْ قالَ الإنْسانِ اکَفَرَ فَلّما کَفَرَ قالَ إنّی بَرِیءٌ مِنْکَ»
(حشر، آیه16) دعوت ابلیس به کفر، بدان جهت است که کفر زمینهی دوستی و ولایت، بلکه سلطه کامل او را فراهم میسازد: «إنّا جَعَلنَا الشَّیاطینَ أوْلیاءَ لِلّذینَ لایُؤمِنوُنَ» (اعراف، آیه27)
و- تزیین:
آراستن گناه و زیبانمایی افکار و اعمال باطل در دیدگاه مرتکبان گناه ، شیوهی دیگر ابلیس است: «قالَ ربِّ بِما أَغْوَیتَنی لأَزینَّن لَهُمْ فِی الأرْضِ» (حجر، آیه 39) و نیز آیه 48 سورهی انفال؛ آیه 63 سورهی نحل؛ آیه 43 سورهی انعام؛ آیه 24 سورهی نمل؛ آیه 27 و 28 سورهی عنکبوت اشاره به همین مطلب دارد. قرآن از آراستن نعمتهای دنیایی و محبوب نمایاندن زنان، فرزندان، اموال فراوان از زر و سیم، مرکب، دام و کشتزار، در آیات 212 بقره و آیه 14 سورهی آل عمران پرده برداشته است.
ز- برانگیختن آرزوهای طولانی:
یکی از شیوههای ابلیس برای گمراهی انسانها، برانگیختن آرزوی طول بقا ودیگر آرزوهای دور و دراز دنیایی است(54): «وَ لَأٌضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَینَنهُمْ» (نساء، آیه 119).
ح- فراموشاندن:
یکی از راههای نفوذ ابلیس در حزب خویش، اصلی نمایاندن موضوعات فرعی و جلب توجه ایشان بدان است تا بدین وسیله، یاد خداوند یا عمل به وظایف خود، فراموششان گردد:
«اسْتَحْوَذَ عَلَْهِمَ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللهِ أولِئِکَ حِزْبَ الشَّیطانِ ألا إنَّ حِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الْخاسِرونَ» (مجادله، آیه 19)
« وَ ما أنْسانِیَهُ إلا الشَّیْطانُ» (کهف، آیه 63) و نیز سورهی یوسف آیه 42. « فَأنساهُ الشَّیطانُ عَنْ ذِکرِرَبِّه»
ط- ترساندن:
روش دیگر ابلیس، ایجاد ترس در پارهای اوقات چون هنگام رویارویی با دشمن است.(55)
«إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أوْلیاءَهُ فَلا تَخافوُهُمْ وَ خافوُنِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ» (آل عمران، آیه 175)
ی- تسهیل نمودن گناه:
روش دیگر، آسانسازی و کوچکنمایی گناهان بزرگ و زمینهسازی برای ارتکاب آن از طریق ظاهرکردن کار زشت در هیئتی زیبا با تطویل آرزوهای انسان است(56) : « الْشَّیطانٌ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُم» (محمد، آیه25)
ک- گسترش فساد و ترویج فحشا و منکر:
«وَ مَنْ یَتَّبِعُ خُطُواتِ الشَّیطانِ فَإنّهُ یَأمُرُ بِالْفَحشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (نور، آیه21) شیطان، در ارتکاب انسان به شرابخوری و بتپرستی و قماربازی میکوشد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا إِنّمَا الْخَمْرَ وَ الْمَیْسِرُ وَ الأنْصابُ وَ الأزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبوُهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحوُنَ» (مائده، آیه90) و نیز شیاطین به آموختن سحر به مردم همت میگماردند:
«وَ لکِنَّ الْشَیاطینَ کَفَروا یُعَلِّموُنَ النّاسَ السِّحْرَ» (بقره، آیه 102)
ل- برانگیختن حسد، ایجاد درگیری و تنازع:
حضرت یوسف (ع) بر هم خوردن ارتباط درست میان خود و برادرانش را به شیطان نسبت میدهد: «أنْ تَرَغَ الْشَّیطانُ بَیْنی وَ بَینَ إخْوَتِی» (یوسف، آیه100) حضرت موسی (ع) نیز درگیری یکی از دشمنانش را با وی که به قتل اوانجامید، محصول تلاش شیطان میداند: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الْشَّیطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ» (قصص، آیه15) به همین جهت، به همگان سفارش میکند که با یکدیگر نیکو سخن بگویند تا شیطان نتواند میان آنان آتش دشمنی برافروزد: «وَ قُلْ لِعِبادی یَقولوُا الّتی هِیَ أَحْسَنُ إنْ الشَّیطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُم» (اسراء، آیه 53) این کوشش شیطانی از طریق شراب و قمار نیز پیگیری میشود: « إِنّما یُریدُ الشَّیطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ البَغْضاءَ فی الخَمْرِ و المَیْسِر» (مائده، آیه 91) شیاطین با ایجاد زمینه مجادله نیز میکوشند حقگویان را به اطاعت خویش وادارند یا به تشنج دامن زنند: «وَ إِنَ الْشَّیاطِینَ لَیُوحوُنَ إلی أوْلیائِهِمْ لِیُجادِلوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُموهُمْ إنَّکُمْ لَمُشرِکونَ» (انعام، آیه 121 و نیز حج آیه 3)، افزون بر آن ابلاغ سخنان زیبا و فریبنده به دشمنان انبیاء، در مقابله با تبلیغ حق میکوشند. شیاطین، آدمی را هنگام انتخاب حق بر باطل، به تردید میافکنند و در مسیر حیات معنوی به رهزنی میپردازند. آنان از این راه آدمیان را حیران و مذبوب میسازند.(57)
م- داوری بردن نزد طاغوت:
ابلیس و دستیاران وی در جهت تحکیم پایههای حکومت طاغوت که به اجرای فرمانهای الهی گردن نمینهند، میکوشند و مؤمنان را به داوری بردن نزد آنان فرا میخوانند: «یُریدُونَ أنْ یَتَحاکَموُا إلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أمِروُا أنْ یکْفُرُوا بِه وَ یُریدُ الشَّیطانُ أَنْ یُضَلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدا» (نساء ، آیه 60)
ن- توسعه ربا:
شیطان با ایجاد تردید و مشابه دانستن ربا و بیع، قدرت تشخیص درست را از بین برده، ریا را میگستراند(58): «ألَّذینَ یَأکُلوُنَ الرِّبا لایَقوُمونَ إِلّا کَما یَقُوُم أَلَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مَنَ الْمَسِّ ذلک بأنَّهم قالوا إنّما البیعُ مثلُ الرّیا» (بقره، آیه 268)
س- وعده فقر برای جلوگیری از انفاق:
«الْشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (بقره، آیه 268)
3- گرفتاری بسیاری در دام ابلیس:
به رغم محدودیت گستره فعالیت و کوشش ابلیس و یارانش و نداشتن هیچگونه سلطه بر آدمیان، بسیاری با سوء اختیار خویش، به دام او گرفتار آمده و دچار گمراهی شدهاند؛ از این رو خداوند مردم را به اندیشه فرا میخواند: «وَ لَقَدْ أَضًلَّ مَنْکُمْ جِبِلاً کَثیراً أَفَلَمْ تَکوُنوا تَعْقِلونَ» (یس، آیه 62) برگزیدن امیال انسانی بر تمایلات فطری و دنیا بر آْخرت، گمان ابلیس را محقق کرد و تهدید او را مبنی بر فریب بسیاری از انسانها جامهی عمل پوشانید: «وَ لَقَدْ صَدَقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّه فَاتَّبَعوُهُ إلّا فَریقَاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ» (سبأ، آیه20)
قرآن، عوامل و زمینهها و رمز نفوذ ابلیس را چنین بیان کرده است:
الف- پذیرفتن ولایت ابلیس و شرک به خدا:
پذیرفتن ولایت ابلیس و شرک به خداوند موجب سلطهی ابلیس میشود: «إنّما سلطانُهُ عَلَی الّذینَ یَتَوَلَّونَه وَ الّذینَ هُم بِهِ مُشْرَکوُنَ» (نحل، آیه 100)
ب- روی گرداندن از یاد خدا:
هر کس از یاد خدا دل بگرداند، بر او شیطانی میگماریم که همنشین او باشد: « وَ مَنْ یَعِشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحمنِ نُقیض لَه شَیطاناً فَهْوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف، آیه36)
ج- قساوت قلب:
سنگدلی، زمینهی تزیین اعمال ناشایست را پدید میآورد: « وَ لکنَّ قَسْت قُلوبِهِمْ وَ زَیِّنَ لَهُمْ الشَّیطان ما کانوا یَعْمَلون» (انعام، آیه 43)
د ،ه ، و- جدایی از آیات الهی، دنیاگرایی و هواپرستی:
انسلاخ و جدایی از آیات الهی و دل بستگی به مادیات و به تعبیر قرآن إخلاد إِلی الارض و پیروی از هوای نفس زمینه فعالیت شیطان را در وجود انسان فراهم میکند: «وَاتلُ عَلیهم نَبَأ الَّذی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَه الشَّیطانَ فَکان مِنَ الغاوین* و لَوْ شِئْنا لَرَفْعناهُ بِها و لکِنَّه أخْلَد إِلی الأرضِ وَ اتَّبَعَ هواهُ» (اعراف، آیات 175 و 176)
ز-گناه:
سلطه شیطان بر اثر گناه پدید میآید: « إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ » (آل عمران، آیه 155)، «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ » (شعراء، آیات 221 و 222)
4- کیفیت فریب و گمراه سازی :
قرآن کریم پس از برحذر داشتن انسان از گرفتار آمدن در دام ابلیس، در تبیین چگونگی فریب او میفرماید: همانا او و قبیلهاش شما را از آنجایی میبینند که شما آنها را نمیبینید:
«إنَّه یَراکُم هُوَ و قبیلَه مِنْ حَیْثُ لا تَروْنَهُمْ» (اعراف، آیه 27) ابلیس و شیاطین تحت امر او، با بهرهگیری از ابزار عواطف و احساسات انسان، در ادراک وی تصرف کرده، اوهام و اندیشههای دروغین و باطل را در نفس او میافکنند؛ با این حال، انسان این اوهام را از خود دانسته و در آن تردیدی ندارد؛ از این رو افکار و اوهام یاد شده، هم به ابلیس و هم به انسان نسبت داده میشود و با استقلال انسان در اندیشه و اراده منافاتی ندارد؛ زیرا تصرف ابلیس در ادراک انسان، تصرف طولی و در جهت ارادهی انسان است و نه در عرض و برابر آن(59) ؛ به همین جهت، پس از فراخواندن ابلیس به انجام معصیت یا ترک طاعت، آدمی در خود برای انجام واجبات، احساس سنگینی میکند و برای انجام گناهان میل شدید در خود مییابد؛ بدین جهت، در قرآن از این اوهام القایی ابلیس به وسوسه یاد میشود. «فَوَسْوَسَ إلیهِ الشَیطان» (طه، آیه 120)
برخی مفسران گفتهاند: وسوسه، صوتی خفیف است که ابلیس در گوش آدمی میافکند. وسوسهی ابلیسی با ویژگی فراخواندن به گناهان قابل تشخیص و شناسایی است(60). به تصریح قرآن، ابلیس با تزیین، آراستن و جلوه دادن دنیا در چشم انسان، او را به سوی گناهان میکشاند و از توجه به حقیقت خویش و یاد خداوند باز میدارد؛ بنابراین ابلیس در برابر هوای نفس، استقلال وجودی دارد؛ اما استقلال عملی نداشته، فقط از رهگذر هوای نفس آدمی عمل میکند.(61) از جمله راههای نفوذ شیطان، شهوت، غضب و هوای نفس دانسته شده است(62) و برخی با واجب دانستن شناخت راههای نفوذ شیطان؛ مواردی چون حسد، حرص و تعصب ... را نیز بدانها افزودهاند.(63)
5- راههای مقابله با کوششهای ابلیس :
از آنجا که گسترهی تلاش ابلیس و یارانش، اندیشه و ادراک آدمیان است میتوان با بازشناسی چگونگی عملکرد او، خود را از فریب او مصون و محافظ نگه داشت. ابلیس، لشکر، ذریه و حزبش، بر آدمی سلطه ندارند؛ اما از آنجا که همواره میکوشد و از طریق هواهای نفسانی عمل میکند، در صورتی که با آنها مقابله نشود، کامیاب خواهند شد. از محتوای آیات قرآن برمیآید که میتوان با راههای ذیل به مقابله با شیطان برخاست:
الف-اخلاص :
ابلیس از همان آغاز، با اعتراف به عدم توانایی خود در فریب مخلصان و آنان که از قید خویش رهایی یافتهاند، یعنی مخلصان، اخلاص را حسن تسخیرناپذیر شیاطین معرفی کرد:
« وَلأغْوِیَنَّهُمْ أجّمَعین* إِلّا عِبادِکَ مِنْهُم الْمُخْلَصینَ» (حجر، آیات 39 و 40) نیز ص/ 82، 83
ب و ج- ایمان و توکل :
شیطان بر آنان که در حصن ایمان، سنگر گرفته و بر خدا توکل کردهاند، هیچگونه سلطهای نخواهد داشت: «إنّه لَیْسَ سُلْطانٌ علی الّذین آمُنوا وَ علی ربّهم یتوکّلون» (نحل، آیه 99)
د- استعاذه :
پناه بردن به خدای یگانه و پناه جستن از وی در برابر دشمن بیامان، یکی از راههای مقابله با ابلیسان است که قرآن ما را بدان فراخوانده: «و امّا یَنْزَغنّک مِنَ الشَّیطانِ نزعٌ فاستعذْ بالله إِنّه سمیعٌ علیم» (اعراف، آیه 200) نیز مؤمنون، آیه 97؛ نحل، آیه 98؛ فصلت، آیه 36؛ آل عمران، آیه 36.
ه- پاکیزگی و طهارت :
پاکیزگی و طهارت، آدمی را از پلیدی شیطان دور میسازد: «وَ یُنَزَّلُ عَلیکُم مَن السَّماءِ ماءً لِیُطَّهِرَکُم بِه و یُذْهِبْ عَنکُم رِجْزَ الشَّیْطان» (انفال، آیه11) چنانکه تحصیل ملکه تقوا و تحکیم آن، چشمان دل را بر تماس و وسوسهی ابلیس و یارانش بینا و از فرو افتادن در دامهای وی حفظ میکند(64): «اِنَّ الذین اتّقوا إِذا مَسَّهَم طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّروا فإِذا هُمْ مُبْصِرُون» (انفال، آیه 201)
فصل پنجم : روابط فردی و اجتماعی ابلیس
1- فرزندان و یاران شیطان :
«در قرآن کریم آیهای وجود دارد که معلوم میکند ابلیس هم نسل و فرزندانی دارد ولی کیفیت این زاد و ولد برای ما مجهول است. چنانکه میخوانیم: «أَفَتَتَّخِذُونَه ذُریَّتَه أولیاءَ مِنْ دونی وُ هُم لَکُم عَدُو»(65) (آیا مرا فراموش کرده و شیطان و فرزندانش را دوست و ولی خود گرفتید) البته بعضی احتمال دادهاند که ذریه همان اتباع شیطان باشند.
در برخی روایات بعضی از اسامی ذریه شیطان و یاران و اتباع او عنوان شده که به چند نمونه از آنها اشاره میشود:
1- زَوال: که کارش شراکت در نکاح و آمیزش حرام است.
2- قفندر: که هرکس در خانهاش چهل روز طبنور نوازد قفندر بر تمام اعضای او مینشیند و از او غیرت را زایل میکند.
3- رها: که مانع بیدار شدن بندگان برای نماز شب میشود.
4- متکوّن: که به هر صورتی درمیآید چه به صورت کوچک و به چه به صورت بزرگ و مردم را به این وسیله گول میزند.
5- وَلهان: که مأمور است به هنگام وضو گرفتن وسواس ایجاد کند.(66)
2- برادران شیطان :
هر کس در دنیا برادر یا برادرانی دارد و اگر حیاناً برادری نداشته باشد برای خود برمیگزیند تا تنها نباشد. کسانی را که انتخاب مینماید باید با او هم فکر و هم عقیده باشند. شیطان هم برای خود برادرانی برگزیده است. آنها کسانی هستند که حق خویشان و هموطنان و بیچارگان و درماندگان را پایمال میکنند و به آنها نمیپردازند اسراف و تبذیر میکنند مال خود را در راه غیر صحیح و فساد مصرف مینمایند. یا بدون انگیزه دارایی خود را ریخت و پاش مینمایند و به مصرف صحیح و عقلایی نمیرسانند. چنین افرادی برادران شیطاناند. قرآن دربارهی آنها چنین میفرماید: «إِنّ المُبَذِرین کانوا إخوانَ الشَیاطین و کان الشَّیطانُ لِرَّبِه کَفورا»(67) : (به درستی که تبذیرکنندگان برادران شیطاناند و شیطان هم نعمتهای پروردگارش را ناسپاس کرد) این که شیطان، نعمتهای پروردگارش را ناسپاسی کرد روشن است، زیرا خداوند نیرو و توان، هوش و استعداد فوقالعادهای به او عنایت کرده، ولی او همهی نیروها را در راه نادرست، یعنی در راه اغوا و گمراهی مردم مصرف کرد، به این خاطر تبذیرکنندگان برادران شیطاناند که از نعمتهای خدا، ناسپاسی کرده و در راه ناصواب صرف مینمایند.
3- حزب شیطان :
«حزب در اصل به معنی جماعت و گروهی است که دارای تشکّل و شدت عمل باشند ولی معمولاً به هر گروه و جمعیتی که از برنامه و هدف خاصی پیروی میکنند اطلاق میشود.(68)
حزب الشیطان نیز که یک تعبیر قرآنی و در مقابل حزبالله است، به پیروان شیطان و کسانی که در خط او هستند اطلاق میشود. البته شیطان نمیتواند همه کس را عضو رسمی حزب خویش قرار دهد و آنها را به سوی جهنم دعوت کند، نفرات حزب او کسانی هستند که طوق بندگی و ولایت او را بر گردن نهادهاند و کسانی هستند که بارزترین نشانههای آنها نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ است.
حزب شیطان برعکس حزبالله، در آخر با زیانکاری و شکست و ناکامی در برنامهها و باز ماندن از مقصد روبرو است و نیز این حزب و پیروان خود را به آلودگی و گناه، به پلیدیهای شهوات، به شرک و طغیان و سرانجام به آتش دعوت میکند.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «إسْتَحْوِذْ علَیهم الشَّیطان فَأَنْسینهُم ذِکرَالله، أولئکَ حِزْبُ الشَّیطان، الا اِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانَ هُمْ الخاسِرون»(69): (شیطان بر آنها چیره شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده است، آنها حزب شیطاناند، بدانید که حزب شیطان زیانکارانند»(70).
4- پیروان شیطان :
شیطان پیروانی دارد. عدّهی زیادی از مردم دنیا به جای اینکه از خدای مهربان خود پیروی نمایند از شیطان سرکش پیروی کردهاند. اینان در قالبهای گوناگون خودنمایی میکنند؛ گاهی در قدرت خدا، دربارهی زندگی کردن مردگان به بحث و مجادله مینشینند؛ گاهی ملائکه را دختران خدا میدانند، بعضی معاد را منکرند و برخی با تقلید کورکورانه از خرافات و هوسها به جدال با حق برمیخیزند، زمانی روی مسئله ی علمی بحث و مجادله میکنند و به ناحق روی بحث خود پافشاری مینمایند و تا سر حد امکان میکوشند تا حرف نادرست خود را به طرف بقبولانند، در حالی که نه از اسلام خبری دارند و نه حتی کوچکترین مسئله از قرآن و اسلام را درک میکنند. آنان بر همه چیز و همه کس به دیدهی تردید مینگرند و بر سر گمان خودشان که غلط است سر و صدا راه میاندازند. چنین کسانی پیروان هر شیطان سرکشی خواهند بود.
5- دوستان شیطان :
یکی از نیازهای روحی و اجتماعی انسان، نیاز به دوست، همفکر و همراه در زندگی است، لذا همواره بشر به انتخاب و گزینش دوست اقدام میکند. البته همه در این انتخاب، معیار و ملاک واحدی ندارند بلکه، خوبان، دوستان و همفکران خوب و بدان، دوستان و همفکران بد برای خود انتخاب میکند و امّا دوستان شیطان، کسانی هستند که فتنه و فتنهانگیزی را دوست دارند، از خونریزی و کشت وکشتار خوششان میآید، دیگران را برای جنگ و دعوا با مسلمانان تحریک میکنند. آنها تحت تأثیر وسوسههای شیطان قرار میگیرند، به خاطر دوستی با آنان، با مؤمنان میجنگند. قرآن در این باره میفرماید: «و إنّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إلی اَولیائِهِم لِیُجادِلوکُم و إنْ أطعتُموهُم إنَّکُم لَمُشْرِکین» (و شیاطین به دوستان خود مخفیانه مطالبی القاء میکنند تا با شما به مجادله برخیزند- ولی شما به هوش باشید- اگر از آنها اطاعت کنید شما هم مشرک خواهید بود)
نقل شده است که روزی حضرت رسول (ص) با شیطان ملاقات کرد و فرمود: ای لعین! دوستان تو از امت من چه کسانی هستند؟ شیطان گفت: دوازده نفر، امیر ستمگر، ثروتمند خودخواه، کسی که باک ندارد ازکجا به دست میآورد و در کجا صرف میکند، عالمی که پادشاه ستمکاری را با ظلم و جورش تأیید کند، تاجر خائن که در تجارت خود به مردم خیانت کند، محتکر که ارزاق مردم را ارزان میخرد و برای گران شدن ذخیره و انبار میکند، زناکار، رباخوار که مال فقیران را به این وسیله از کفشان بیرون میآورند، افراد بخیل که از انفاق مال خود بخل میورزند، کاهلان در نماز، شخص سخنچین، کسانی که مست و بیهوشاند. »(71)
فصل ششم : سرانجام و عاقبت ابلیس
1- فرجام ابلیس در دنیا :
ابلیس وقتی خود را راندهی درگاه خدا دید و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختی او شد آتش کینه در دلش شعلهور گردید تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد لذا به خدا عرض کرد پروردگارا اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إلی یَومِ یُبْعَثوُن (حجر، 36) نه برای اینکه توبه نماید یا از کردهی خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید بلکه برای اینکه لجاجت و عناد و دشمنی و خیرهسری را ادامه دهد.
خداوند هم این خواستهی او را پذیرفته و فرمود مسلماً از مهلتیافتگانی «قالَ فَاِنَّکَ مِنَالمُنْظَرینَ (حجر، 37) در اینکه منظور از یومالوقت المعلوم چه روزی است مفسران احتمالات متعددی دادهاند که مهمترین آنها این است که منظور روز قیامت است چرا که او میخواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید به خصوص اینکه تعبیر به یومالوقت المعلوم در آیه 50 سورهی واقعه دربارهی روز قیامت نیز آمده است.
ولی این احتمال بسیار بعید است چرا که اگر چنین میبود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد در حالی که ظاهر آیات فوق این است که به طور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یومالوقت المعلوم موافقت شده است.(72)
ولی نظر دیگری هم هست و آن اینکه منظور از وقتالمعلوم ظهور امام زمان عجاله تعالی فرجه است که وقتی حضرت ظهور نمایند از جمله کارهایی که انجام میدهند محاکمه واعدام ابلیس است که طبق روایات حضرت شیطان را در مسجد کوفه گردن میزنند و به عمر ننگین او پایان میدهند.(73)
آیا اگر شیطان نبود باز هم در این عالم گناهی صورت میگرفت یا نه؟
بسیاری از اذهان به این سؤال مشغول است که آیا اگر شیطان نبود باز هم گناهی صورت میگرفت یا اینکه همهی انسانها پاک و معصوم بودند و دیگر هیچ کس جرم و جنایتی انجام نمیداد اگر کمی در آیات قرآن دقت نمائیم میفهمیم که ما یک شیطان باطنی داریم و یک شیطان ظاهری. شیطان ظاهری همان ابلیس است و شیطان باطنی که نفس انسان است، قرآن در سورهی مبارکه ی یوسف آیهی 53 میفرماید:« إنَّ النَفَسُ لَاُمّارهٌ باِلسُّوء». نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مینماید پس حتی اگر شیطان نبود باز هم گناه و عصیان صورت میگرفت و نکتهی قابل توجه اینکه خداوند درمورد مکر و کید شیطان در سورهی مبارکهی نساء آیه 76 میفرماید: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیطانَ کانَ ضَعیفا» (همانا مکر و حیلهی شیطان ضعیف است) در این آیه خداوند مکر و حیلهی شیطان را ضعیف و ناچیز معرفی مینماید ولی درمورد نفس با شدت و تأکیدهای بیشتری میفرماید همانا به درستی که نفس انسان را به بدیها امر میکند و این به صورت تجربی هم ثابت شده مثلاً روایات زیادی داریم که درمورد ماه مبارک رمضان میفرماید شیاطین در غلّ و زنجیر هستند ولی باز میبینیم در همان ماه رمضان هم بسیار جرم و جنایت انجام میگیرد اگرچه میزان آن به طور قابل توجهی کاهش مییابد ولی باز هم مردم خطا و گناه زیادی انجام میدهند پس در نتیجه حتی اگر ابلیس هم نبود باز هم این نفس امارهی ما ساکت نمینشست و به فعالیت خود ادامه میداد.
البته لازم به توضیح است که علمای اخلاق براساس آیات قرآنی برای نفس (احساسات و عرائز و عواطف آدمی) سه مرحله قائلند؛
مرحلهی نخست:
نفس اماره که انسان را به گناه فرمان میدهد و در این مرحله هنوز عقل و ایمان آن قدرت را نیافته که نفس سرکش را مهار زند و آن را رام نماید بلکه در بسیاری از موارد در برابر او تسلیم میگردد و یا اگر بخواهد گلاویز شود نفس سرکش او را بر زمین میکوبد و شکست میدهد این مرحله همان است که در آیهی فوق به آن اشاره شد.
مرحلهی دوم:
نفس لوامه است که پس از تعلیم وتربیت و مجاهدت انسان به آن ارتقاء مییابد در این مرحله ممکن است بر اثر طغیان غرائز مرتکب خلاهایی بشود اما فوراً پشیمان میگردد و به ملامت و سرزنش خویش میپردازد و تصمیم بر جبران گناه میگیرد و دل و جان را با آب توبه میشوید و به تعبیر دیگر در مبارزه عقل ونفس گاهی عقل پیروز میشود و گاهی نفس، ولی به هر حال کفهی سنگین از آن عقل و ایمان است البته برای رسیدن به این مرحله جهاد اکبر لازم است وتمرین کافی و تربیت در مکتب استاد و الهام گرفتن از سخن خدا و سنت پیشوایان و این مرحله همان است که قرآن مجید در سورهی قیامت به آن سوگند یاد کرده است سوگندی که نشانه عظمت آن است. « لا اُقسِمُ بِیوُمِ القیامَه و لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوامَه» (قیامت 1و2) (یعنی سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر)
مرحله سوم:
نفس مطمئنه است و آن مرحلهای است که پس از تصفیه و تهذیب و تربیت کامل، انسان به مرحلهای میرسد که غرائز سرکش در برابر او رام میشوند و توانایی مبارزه با عقل و ایمان را در خود نمیبینند چرا که عقل وایمان آنقدر نیرومند شدهاند که غرائز نفسانی در برابر آن توانایی چندانی ندارند این همان مرحله آرامش و سکینه است و این مقام انبیاء و اولیاء و پیروان راستین آنهاست آنهایی که در مکتب مردان خدا درس ایمان و تقوا آموختند و سالها به تهذیب نفس پرداخته و جهاد اکبر را به مرحلهی نهایی رساندهاند. این همان است که قرآن در سورهی فجر به آن اشاره میکند آنجا که میفرماید: « یا أیتَها النَّفْسُ المُطْمَئِنَه إِرْجِعی إِلی رَبِّکِ راضیَهً مَرضیَّهً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی» (فجر ، آیه27 و28) (ای نفس مطمئن و آرام بازگرد به سوی پروردگارت که هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو و داخل در زمرهی بندگان خاص من شو و در بهشتم قدم بگذار)(74)
2- فرجام ابلیس و یاران او در آخرت :
خداوند در همان گفت و گوی آغازین، جایگاه نهایی ابلیس و پیروانش را فروافتادن در دوزخ و خشم الهی اعلام فرمود: «قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقُّ أقول* لَأمْلأَنَّ جَهنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبَعَکَ مِنْهُم أجْمَعین» سوره ص، آیات 84 و 85 و جهنم را سزای آنان دانست: «قالَ أذْهَبْ فَمَن تَبَعکَ مِنْهُم فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤکُم جزاءً مَوْفورا» ، سورهی اسرا، آیه63.
براساس آیات قرآن، در روز حشر، پس از داوری خداوند(75) ، ابلیس در سخنانی درس آموز با اعلام بیزاری از پیروان خویش، مسئولیت انحرافهای آنان را برعهده خود ایشان دانسته، میگوید: همانا خداوند به شما وعده داد وعدهای راست، ولی من به شما وعده دادم؛ پس تخلف کردم. مرا بر شما تسلطی نبود، جز آن که شما را خواندم و شما اجابت کردید؛ پس مرا سرزنش نکنید و به ملامت خویشتن بپردازید. اکنون من فریادرس شما نیستم و شما نیز نمیتوانید فریادرس من باشید. من کفر میورزم به این که شما مرا پیش از این شریک (پروردگار) کردید: « وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (ابراهیم، آیه 22)
در پایان، همهی آنان به فرجام خویش رسیده، به «جحیم» افکنده میشوند: «فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ القاوون* وَ جُنودُ إِبلیسَ أجْمَعون» (شعراء، آیات 94 و 95)
چگونگی وسوسه و نفوذ شیطان در قلب
در بیان حضرت آیت ا... جوادی آملی
در هر سنی که باشیم مهمترین مشکل ما همان هستی خود ما است. گاهی اسرائیل، سرزمین فلسطین را اشغال میکنند و سعی می کند صاحب اصلی را از آن بیرون کند؛ همگان میفهمند و علیه اسرائیل می شورند. دشمن درونی ما یعنی شیطان نیز چنین کاری انجام میدهد؛ یعنی سرزمین هستی ما را اشغال میکند، ما را از سرزمین خودمان بیرون میکند و خودش به جای ما مینشیند و برای ما تصمیم میگیرد. یک نفر ممکن است در تمام مدت عمر تحت ولایت شیطان باشد و زمین زندگی او به وسیله شیطان اشغال شده باشد، یعنی شیطان به جای او حرف بزند، تصمیم بگیرد و ... و آن شخص خیال کند خودش این کارها را انجام میدهد . شیطان هرگز با مال، جان، خانه و زندگی کاری ندارد؛ او نمیخواهد ما را از بین ببرد چون جنگ شیطان که جنگ صغیر و کوچک نیست، جنگ کبیر است. در جنگ کوچک، دشمن میکوشد انسان را از پا درآورد و بکشد، اما در جنگ بزرگ این چنین نیست، او که نمیخواهد ما را بکشد، او میخواهد ما را به اسارت بگیرد. از این رو، ما کاری مهمتر از این نداریم که خویشتن خویش را بشناسیم و پاسدار او باشیم و خودمان به جای خودمان تصمیم بگیریم.
البته این کار کوچکی نیست؛ هم هوش عمیق میطلبد و هم طهارت روح. اگر این دو عنصر محوری جمع شد به انسان میگویند تو نگهبان خویشتن باش. یعنی اگر کسی خیلی اهل عقل و فکر و خیلی ظاهر بود میگویند آنجا دیدهبانی دیده و مراقب باش دیگری به جای تو تصمیم نگیرد.
تمام تلاش و کوشش عارفان این است که اولاً این سرزمین را حفظ کنند تا بیگانه اشغال نکند، ثانیاً خودشان را مهماندار بدانند و جان خویش را به عنوان امانت الهی حفظ نمایند و ثالثاً دیگری به جای آنها ننشیند و تصمیم نگیرد، این کار عارفان و مؤمنان است.
یعنی میخواهند بکوشند که بیگانه، خیال خام، کینه باطل، گناه و مانند آن در حرم امن دلشان راه پیدا نکند. این صحنه دل را تطهیر کنند و خودشان برای خود تصمیم بگیرند، چون میدانند با ابدیت در ارتباطند و علمشان محدود است. میکوشند این زمام را فقط به دست خداوند بدهند که به جای آنها بنشیند و تصمیم بگیرد.
در مقابل، آن کسی که هستی را میبازد در هر سه بخش، گرفتار ویرانی است، یعنی اول راهها را ناامن میکند، در مرحله بعد راهزنان وارد حرم امن دل او میشوند، و سرانجام وقتی که این سرزمین را اشغال کردند صاحبخانه را از خانهاش بیرون میکنند و فرمانروای مطلق او میشوند و به صاحبخانه میگویند این حرفهایی که ما میزنیم حرفهای تو است. اینها علومی نیست که در حوزه و یا دانشگاه بتوان فراگرفت، اینها علم وحی است و انبیاء هم برای همین آمدهاند. البته انبیاء علوم فراوانی را برای بشر به ارمغان آوردهاند اما مهمترین آن همین است؛ زیرا علومی است که انسان نه با پیشرفت مسائل تجربی میتواند یاد بگیرد و نا با پیشرفت مسائل ریاضی، فیزیک، شیمی و غیره.
ما میتوانیم با استفاده از ابزار، دورترین کهکشانهای جدید را ببینیم، آنچه را که در دل خاکها نهفته است ببینیم، اما نمیتوانیم معانی را با آن صور هماهنگ کنیم.
دو نفر حضور رسول اکرم (ص) رسیدند، حضرت آنها را به خوردن غذایی دعوت کردند، گفتند: ما روزهداریم، حضرت فرمودند: نه، شما روزهدار نیستید، من نشانهی خوردن گوشت را در دستگاه هاضمه شما میبینیم. عرض کردند: ما روزهداریم و چیزی نخوردهایم، حضرت دستور داد تشتی حاضر کردند و به آنها فرمودند تهوع کنید، محصول تهوع آنها گوشتی بود که در تشت افتاد وموجب تعجب آنها شد.
عرض کردند یا رسول الله! ما که چیزی نخوردهایم، حضرت فرمود: این که غیبت برادر مؤمن را کردهاید مثل خوردن گوشت او است. اگر او مشکلی داشت به عنوان امر به معروف و نهی از منکر نه تنها عیب نداشت بلکه بر شما لازم بود با او در میان بگذارید و هدایتش کنید. اینکه در غیاب او با آبرویش بازی کردید مثل این استکه گوشت بدنش را خورده باشید؛ او که نمیتوانست از خود دفاع کند.
در قرآن کریم آمده است: «لا یَغْتَبْ بَعْضَکُم بَعْضاً أیُحِبُّ أحدُکُم أنْ یَأکُلَ لَحمَ أخیه مَیْتاً فَکِرْ هْتُموه» (حجرات ، 12) این معنا را فقط وحی میتواند مجسم کند. این را میگویند تجسم و تمثل اعمال، این کار در حیطهی علوم تجربی نیست، فقط علوم وحی قدرت بیان این مطلب را دارد. بد نیست جهت تنبیه این نکته را هم به عرض برسانیم: مرحوم استاد علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه نقل میکردند؛ عصر پنجشنبه و شب جمعه بسیاری از مؤمنین به زیارت قبول وادیالسلام در نجف اشرف میرفتند.
وادیالسلام قبرستان بسیار وسیعی است پشت حرم مطهر امیرالمؤمنین (ع) و اگر کسی از دور به سرزمین نجف اشرف نظر داشته باشد، این چنین برایش مشهود است که وجود مبارک حضرت امیر (ع) جلو و همه مؤمنین پشت سر او خوابیدهاند.
علامه طباطبایی میفرمود: بعضی از علما که عازم زیارت اهل قبور بودند، دیدند یکی از بزرگان اهل معرفت- که در نجف نزد خواص معروف بود به این چشم باطنی دارد- در حال برگشتن از زیارت وادیالسلام است. در بین راه از او سؤال کردند: چه دیدی؟ چون میدانستند او یک فرد عادی نیست که برود و قرائت قرآنی داشته باشد و برگردد، بلکه عارفانه میرود و عاشقانه برمیگردد.
از او سؤال کردند: چه دیدی؟ گفت چیزی نبود، رفتیم و فاتحهای خواندیم و زیارتی کردیم و برگشتیم. اصرار کردند که چه دیدی؟ گفت: من که وارد وادیالسلام شدم (میدانیدکه در قبرستانهای عمومی همیشه تعدادی از قبرها آماده است، وادیالسلام منطقهی شنی است و خیلی از قبور کهنه فروریخته و قبرها مخروبه است، هم قبرهایی که تازه حفر کرده بودند باز بود، هم قبرهای کهنه و فروریخته درونش پیدا بود) این قبرها را بررسی کردم ولی مار و عقربی ندیدم، خزنده و گزندهای ندیدم، از قبرها سؤال کردم: این علما به ما میگویند داخل قبر، مار و عقرب هست ولی اینجا خبری نیست. قبرها در جواب گفتند: آری اینجا مار و عقرب هست ولی ما خودمان مار و عقرب نداریم، هر کس به همراه خود میآورد.
این معنا نه در حوزه قابل درک است نه در دانشگاه، اهانت به مسلمانان، تجاوز به حق مردم، هتک حیثیت، ریختن آبروی کسی، ظلم به ملت، تجاوز به بیتالمال و ... به صورت مار و عقرب درآمدن، اینها را نه علم میتواند تشخیص دهد نه فقه معمولی، نه فلسفه معمولی و نه علوم دیگر. علوم حوزوی امکانش را اثبات میکند ولی قدرت تمثیل ندارد، این، راه دیگری میطلبد.
به هر حال مهمترین مسئله ما باید این باشد که مواظب خودمان باشیم و ببینیم آیا به جای خودمان نشستهایم یا دیگری زمین زندگی ما را اشغال کرده و سخنگوی ما است و به جای ما تصمیم میگیرد، میاندیشد و حرف میزند.
برای مواظبت از خود چند کار لازم است انجام دهیم: اول اینکه مراقب باشیم در حرم امن وجودمان بیگانه نیاید و شیطان وارد آن نشود؛ امام صادق (ع) فرمودند: «القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیرالله»(76) دوم اینکه باید خدا در دل حضور و ظهور پیدا کند، او باید فیض برساند و به جای ما تصمیم بگیرد. بنابراین، مقدمات را باید برای میهمان بزرگ آماده کنیم. سوم اینکه وقتی چنین میهمانی را پذیرا شدیم آنگاه بگوییم:
روزی رخش ببینم و جان تسلیم وی کنم
لازم نیست بمیرم و در هنگام مرگ، جان را به او بدهیم، همین که خدا را صاحبخانهی اصلی دانستیم، بگوییم خدایا! تو به جای ما تصمیم بگیر. ما به تو توکّل کردیم، یعنی تو وکیلی مایی، حرف ما را تو بزن و تلاش کنیم بالاتر از توکل به مقام رضا برسیم.
پسندم آنچه را جانان پسندد
و بالاتر از رضا، من کی هستم که بگویم راضی هستم به رضای تو،
حکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی
این مقام تسلیم است. این مرحله سوم بعد از مرحلهی اول و دوم است، مرحلهی نهایی یک انسان کامل است که انبیاء و اولیاء (علیهمالسلام) به اینجا رسیدندو ما را هم به این سمت فراخواندهاند. از سوی دیگر شیطان سعی میکند از طریق کینه، حسد، اختلاف، هوس و سایر رذایل اخلاقی وارد حرم امن دل شود و کمکم زمینه را آماده کرده و ما را منزوی کند. آنگاه خود به جای ما بنشیند و به ما بگوید آنچه من میگویم گفتهی تو است.
مرحوم کلینی و بسیاری از بزرگان اهل تشیع و اهل سنت حدیثی را از وجود مبارک رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) نقل کردهاند که به حدیث «قرب نوافل» معروف است. قرب نوافل یعنی انسان نه تنها کارهای واجب، بلکه کارهای مستحب را هم انجام دهد تا محبوب خدا شود.
«ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء أحب إلی مما افترضت علیه و إنّه لیتقرب الی بالنافله حتی أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الّذی ینطق به و یده الّتی یبطش بها»(77) انسان میتواند لحظه به لحظه در اثر اعمال واجب و مستحب، به خدا نزدیک شود.
اینکه گفتهاند : «اَلْصَّلواه قربان کل تقی»(78) نماز قربان هر تقی است یعنی هر انسان باتقوایی با نماز قربانی میکند. هر عملی که انسان را به خدا نزدیک کند، قربانی اواست و این که در روز دهم ذیالحجه یا عید قربان عدهای در سرزمین «مِنی» یا غیرمنی گوسفند قربانی میکنند برای آن است که این عمل وسیلهی تقرب الی الله است وگرنه نماز، روزه، حج، درسهای صحیح، تعلیم و تعلم صحیح، خدمت به مردم، همه و همه اگر برای رضای خدا باشد قربانی است.
دربارهی نماز از حضرت رضا (ع) وارد شده است که «اَلصّلوهُ قُربانَ کُلِّ تَقِیِ» نماز قربانی هر انسان باتقوا است، دربارهی زکات هم همینطور است. اگر کسی مال دارد زکات مال انفاق است علم دارد زکاتش گفتن و نوشتن است. جمال دارد زکاتش عفاف است. اگر جوانی از جمال بیشتری برخوردار بود او باید زکاتش را با عفت بیشتری بپردازد. همگان باید عفیف باشند اما جمال بیشتر عفاف بیشتر میطلبد.
اگر کسی شجاع بود، باید بیش از دیگران به جبهه کمک کند « زَکاهُ الشَجاعَهِ الجَهادُ فی سَبیلِ الله»(79) کسی که موجه و آبرومند است زکات جاه و مقامش، خدمت به مردم است.
انسان با اعمال واجب و مستحب به خدا نزدیک میشود، وقتی نزدیک شد محبوب خدا میشود. دنباله روایت میفرماید: «حتیّ أحَبَّه فَإذا أحْبَبْتَه کنتَ سَمْعُه الَََّذی یُسْمَعُ به و بَصَرَه الّذی یُبْصَرُ بی و لسِانَه الّذی یَنْطِقُ بُه و یُدَه الّتی یَبْطِشُ بها»(80)
ذات اقدس اله نه در مقام ذات و نه در مقام صفات ذات- که اینها منطقه ممنوعه است- بلکه در مقام فضل و در مقام فیض خاص میفرماید: من زبان گویای این شخص میشوم، زبان او چیزی را که من میخواهم میگوید، گوش او همان را که من راضی هستم میشنود. انسان میتواند با انجام کارهای واجب و مستحب، زمینه را فراهم کند تا مهماندار خدا شود. بعد از آنکه خودش منزوی شد و صاحبخانه اصلی که فیض ذات اقدس اله است به جای او نشست، به جای او هم تصمیم میگیرد، میبیند، میشنود و ... چنین انسانی به ابدیت راه پیدا کرده است.
وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) که هم انسان کامل است و هم انسانشناس کامل، قسمت مهم رهنمودهایش در همین محورها است. آن حضرت میفرماید: «گروهی شیطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دامها بافت، در سینههایشان جای گرفت و در کنارشان پرورش یافت «اتخذوا الشیطان لأمرهم ملاکاً، و اتخذهم له أشراکاً فباض و فرّخ فی صدورهم و دبّ و درج فی حجورهم، فنظر بأعینهم و نطق بألسنتهم»(81)
شیطان اول فریب میدهد و پس از آن کمکم وارد حرم دل میشود. گاهی انسان گناهی را انجام میدهد و از آن متنفر است بعد استغفار میکند و چهار اشک میریزد و جبران میکند. گاهی بعد از انجام یک گناه از آن لذت میبرد و درصدد توجیه این کار برمیآید؛ میگوید این کار بدی نبود، کمکم میگوید نه تنها بد نیست بلکه کار خوبی است، وقتی گفت کار خوبی است یعنی حرم امن دل را برای پذیرش شیطان باز کرد، آن وقت شیطان بر او احاطه مییابد.
به این ترتیب که شیطان درون قلب به تخمگذاری میپردازد: «باضَ وَ فَرَّخَ» باض یعنی تخمگذاری کرد، اول تخم میگذارد و بعد آنها را به بچه شیطان تبدیل میکند- اینها چیزی نیست که انسان با دستگاه بفهمد که شیطان آمده و تخمگذاری کرده، فقط آنکه چشم ملکوتی دارد میبیند- وقتی تخمگذاری کرد این تخمها به صورت جوجه شیطان درآمده و جنب و جوش پیدا میکنند و (درج) یک وقت شما میبینید در درونتان غوغایی است که شما را میشوراند و آرام نیستید. وقتی به سخن حضرت علی (ع) نگاه میکنید میبینید این غوغا و بلوا ناشی از بچه شیطان است.
خاطرات بد، شورشی درونی ایجاد میکند. شیطنت هم یعنی همین، اینها افسانه و خیال نیست. این شورش که ما در خود احساس میکنیم همین است. انسان وقتی به اینجا رسید هر چه میخواهد راهش را برگرداند نمیتواند، چرا؟ برای اینکه شیطان آمد، آشیانه ساخت، تخمگذاری کرد و تخمها را به جوجه تبدیل نمود. بعد از این کمکم صاحبخانه را منزوی و در یک گوشه اسیر میکند، دست و پایش را میبندد، بعد : «فنظر بأعینهم و نطق بألسنتهم» با زبان اینها حرف میزند، آن وقت انسان بیچاره نمیداند که گوینده شیطان است.
آنکه در مقابل خدا ایستاد و گفت: «أنا خیرٌ منه» ( سوره ص، آیه 76) همو امروز با زبان تو حرف میزند وگرنه تو یک بچه مسلمان و شیعه هستی، چگونه چنی ادعایی داری و میگویی من نظرم این است، دلم میخواهد این گونه باشیم، دلم میخواهد این طور از خانه بیرون بروم. اینها همه تصمیمهای شیطان است که به وسیلهی انسان اجرا میشود.
این است که به ما گفتهاند هرگز از جانتان غفلت نکنید، مبادا بیگانهای به جای شما بنشیند و تصمیم بگیرد و شما خیال کنید خودتان هستید. خیلیها میگویند من نظرم این است، در حالی که این نظر را وقتی مقابل سخنان حضرت امیر (ع) قرار دهید میبینید رو در روی سخن او است یا در مقابل قرآن قرار دهید میبینید مخالف آن است.
در اوایل سورهی نساء آمده است : «إِنَّ الّذینِ یَأکُلُونَ أمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنّما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً» (سورهی نساء، آیه 10) آنها که مال حرام میخورند مخصوصاً مال یتیم، اینها در شکمشان آتش است. کسی که چشم ملکوتی دارد این حقایق را میبیند، چنان که برخی از بزرگان در کتاب تفسیرشان نوشتهاند.
انسان تا جوان است خیلی به این دنیا میچسبد، ولی وقتی سن یک مقدار بالا رفت میبیند به چیزی علاقه ندارد. مثل میوه خام که محکم به درخت چسبیده است، اما بعد از مدتی که رسید اگر باغبان نچیند بالاخره میافتد. میوه وقتی رسید (انسان در اواخر عمر میرسد) کمکم آن خوشه و شاخه را رها میکند چه سیب و گلابی شیرین باشد چه حنصل تلخ، ولی بالاخره شاره را رها میکند.
همهی ما همینطوری هستیم. سن که یک قدر بالا آمد، این همه علاقهای که نسبت به دنیا داریم یکی پس از دیگری از دست میرود و آن وقت همه چیز را باید بگذاریم و برویم؛ آن هم به کوی ابد، سخن از یک سال و دو سال و یک میلیون سال و یک میلیارد و اینها که نیست، سخن از بینهایت است.(82)
نتیجهگیری :
در پایان این نوشتار لازم است نتایج حاصل از مطالب مندرج به طور خلاصه بیان گردد:
1- «شیطان» در لغت از ماده «شطن» به معنای دور شدن است و در اصطلاح شامل هر موجود متمرد و طغیانگر و خرابکار میشود.
2- «شیطان» یکی از موجودات واقعی غیرمحسوس است.
3- «شیطان» از جنس فرشتگان نبوده، بلکه از طایفه جن بوده است.
4- خلقت «شیطان» بر خلقت انسان تقدم دارد.
5- وجود «شیطان» از نظر کلی ضرورت دارد و در کل این نظام وجود شیطان نوعی رحمت است.
6- «شیطان» از ابتدا «شیطان» آفریده نشده است.
7- «شیطان» دشمن قسم خورده انسان از راههای مختلفی، برای گمراه کردن انسان وارد میشود.
8- ما دو شیطان داریم یکی شیطان باطنی که همان نفس است و در قرآن تعبیر به نفس اماره اشاره شده است و دیگری شیطان ظاهری که همان ابلیس است.
پی نوشت ها :
- المعجم المفهرس، ص 142
2 - نهایه
3 - قاموس قرآن،ج 1 ، ص 54
4 - مجمعالبیان
5 - تفسیر صافی، جلد اول، ص254
6 - مجمع
7 - فاطر، آیه 1
8 قاموس قرآن
9 - سورهی احقاف، آیهی 29
10 - زمر 42
11 - قاموس قرآن، ج3،صفحه 340
12 - قاموس قرآن، ج3 ،صفحه 393
13 - اعراف ، آیات 20-21-22-23
14 - مجمع البیان، ج1، ص336، المیزان، ج14، ص343
15 - مفردات راغب، ص 220
16 - قاموس قرآن ، ج 1 ، ص54
17 - المیزان، ج7، ص321
18 - روحالمعانی، ج4، ص202
19 - بحارالانوار، ج60، ص241
20 - المیزان، ج8، ص37
21 - المیزان، ج8، ص38
22 - المیزان ، ج1 ،ص 131
23 - روضالجنان، ج1، ص151
24 - الکشاف، ج1، ص151
25 - کشفالاسرار، ج3، ص570
26 - مجمعالبیان، ج1، ص189
27 - الکشاف، ج1، ص127
28 - الکشاف، ج3، ص91
29 - روحالبیان، ج8، ص59
30 - معارف قرآن، ص57
31 - الکافی، ج2، ص317
32 - نهجالبلاغه، ج192، ص389
33 - تفسیر ملاصدرا، ج5، ص286
34 - شرحالأسماء، ص598 و 599
35 - کشفالاسرار، ج2، ص701
36 - نمونه، ج1، ص701
37 - عدل الهی، ص72
38 - المیزان، ج3، ص96
39 - المیزان، ج12، ص163، نمونه، ج6، ص111
40 - تفسیر ملاصدرا ، ج 4 ، ص 254
41 - کنز الدقایق، ج1، ص324
42 - تفسیر نمونه ، ج 6 ،ص 354
43 - کنز الدقایق، ج1، ص325
44- حیاه القلوب ، ج 1 ،ص 175
45- حیات القلوب، ج1، ص201
46 - نمونه، ج9، ص360
47 - بحار، ح63، ص246
48 - حیات القلوب،ج1،ص223
49 - سفینه البحار، ج 1،ص 120
50 - حیات القلوب ،ج 1، ص 225
51 - سفینهالبحار، ج1، ص101
52 - یس ، آیه 60
53 - اعراف ،آیه 16
54 - مجمعالبیان، ج3، ص173
55 - مجمعالبیان، ج2، ص890
56 - الکشاف، ج2، ص890
57 - انعام ، آیه 71
58 - المیزان، ج2، ص412
59 - المیزان، ج8، ص43
60 - مجمع البیان، ج2، ص461
61- اخلاق در قرآن، ج1، ص236
62 - تفسیر ملاصدرا، ج1، ص182
63 - مکاشفه القلوب، ص70
64 - الکشاف، ج2، ص191
65- سوره حج، آیه3
66 - رجالی تهرانی، علیرضا، جن و شیطان، ص115-114
67 - سورهی اسراء، آیه 27
68 - قاموس قرآن ،ج 1 ،ص 282
69 - سورهی مجادله، آیه 18
70 - رجالی تهرانی، علیرضا، جن و شیطان، ص139
71 - محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه با ترجمهی فارسی، نشر الحدیث، ج4، ص107
72 - تفسیر نمونهف جلد11، ص72
73 - نورالثقلین، جلد3، ص13، حدیث45
74 - تفسیر نمونه، جلد9، ص437
75 - مجمع البیان، ج6، ص478
76 - بحارالانوار، ج70، ص25
77 - الاصول کافی، ج2، ص352
78 - الفروع الکافی، ص265
79 - شرح غررالحکم، ج4، ص106
80 - الاصول کافی، ج2، ص352
81 - نهجالبلاغه، خطبهی هفتم
82 - پرسش و پاسخهای دانشجویی، ج20، ص27-19
منابع و مأخذ :
1- قرآن مجید
2- ابونصر سلمی قندی: تفسیر عیاشی، انتشارات علمیه الاسلامیه
3- اکبری، محمود: دام وگامهای شیطان، انتشارات سماء ، 1381 هـ.ش
4- پاینده، ابوالقاسم، نهجالفصاحه، نشر جاویدان، 1374 هـ.ش
5- راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، انتشارات دارالعلم، 1412 ق
6- رجالی تهرانی، علیرضا: فرشتگان، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1378 هـ.ش
7- ری شهری، محمد: میزانالحکمه با ترجمه فارسی، نشر الحدیث ،چاپ سوم ، 1381 هـ . ش.
8- طریحی، فخرالدین: مجمعالبحرین و مطلع النیرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
9- قرشی، سید علی اکبر: قاموس قرآن ، طهران دار الکتاب الاسلامیه ،چاپ ششم 1356 هـ. ش.
10- علامه طباطبایی: تفسیر المیزان، ترجمهی موسوی همدانی، جامعهی مدرسین، 1374 هـ.ش
11- فخر رازی: تفسیر کبیر ،انتشارات دار العلم ،142 هـ . ق.
12- مکارم شیرازی ، ناصر : تفسیر نمونه ، چاپ بیست و یکم ، 1380 هـ . ش .
13- نهجالبلاغه: فیضالاسلام، ناشر مؤلف