زندگانی امام سجّاد (ع)

ر بیان انتقال حضرت سجاد علیه السلام از این سراى فانى به دار باقىبدان که در وفات آن حضرت مابین علما، اختلاف بسیار است و مشهور آن است که در یکى از سه روز بوده : دوازدهم محرم یا هیجدهم یا بیست و پنجم آن سنه نود و پنجم یا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را ( سَنَةُ الْفُقَهاء ) مى گفتند از کثرت مردن فقهاء و علماء

زندگانی امام سجّاد (ع)

ر بیان انتقال حضرت سجاد علیه السلام از این سراى فانى به دار باقى
بدان که در وفات آن حضرت مابین علما، اختلاف بسیار است و مشهور آن است که در یکى از سه روز بوده : دوازدهم محرم یا هیجدهم یا بیست و پنجم آن سنه نود و پنجم یا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را ( سَنَةُ الْفُقَهاء ) مى گفتند از کثرت مردن فقهاء و علماء. در مدت عمر شریف آن حضرت نیز اختلاف است ، اکثر پنجاه و هفت سال گفته اند، و شیخ کلینى به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که حضرت على بن الحسین علیه السلام را در وقت وفات پنجاه و هفت سال بود، و وفات آن حضرت در سال نود و پنج واقع شد. و بعد از امام حسین علیه السلام ، سى و پنج سال زندگانى کرد.(103)
ز اخبار معتبره که بر وجه عموم وارد شده ظاهر مى شود که آن حضرت را به زهر شهید کردند. و ابن بابویه و جمعى را اعتقاد آن است که ولید بن عبدالملک آن حضرت را زهر داده و بعضى هشام بن عبدالملک گفته اند.
و ممکن است که هشام بن عبدالملک به جهت آن عداوت و بغضى که از آن حضرت در دل گرفت از آن روزى که آن حضرت در طواف کعبه استلام حجر کرد و هشام نتوانست و فرزدق شاعر، آن جناب را به آن اشعار معروفه مدح کرد چنانکه در فصل معجزات آن حضرت به آن اشاره شد. به این سبب و سببهاى دیگر برادر خود ولید بن عبدالملک را که خلیفه آن زمان بود وادار کرده باشد که آن حضرت را زهر دهد پس هر دو آن حضرت را زهر داده اند و صحیح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن .
شیخ ثقه جلیل على بن محمد خزّاز قمى در کتاب ( کفایة الا ثر ) از عثمان بن خالد روایت کرده که گفت مریض شد حضرت على بن الحسین علیه السلام همان مرضى که در آن وفات فرمود، پس جمع کرد اولاد خود محمد و حسن و عبداللّه و عمر و زید و حسین را و در میان همه فرزندش محمد بن على علیه السلام را وصى قرار داد و نامید او را به باقر و امر سایرین فرزندا خود را به آن جناب واگذار فرمود. و از جمله مواعظى که در وصیت خود به آن حضرت فرمود این بود:
( یا بُنَىَّ اِنَّ الْعَقْلَ رائدُ الرُّوحِ وَ الْعِلْمَ رائدُ الْعَقْلِ (اِلى اَنْ قالَ) وَ اعْلَمْ اَنَّ السّاعاتِ یُذْهِبُ عُمْرِکَ وَ اِنَّکَ لا تَنالُ نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى فَاِیّاکَ وَ اْلاَمَلَ الطَّویلَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ اَمَلا لایَبْلُغُهُ وَ جامِعِ مالٍ لایَاءْکُلُهُ الخ ؛ ) (104)
فرمود: بدان که ساعتها بر تو مى گذرد و عمر تو را مى برد و تو نمى رسى به نعمتى مگر بعد از مفارقت نعمت دیگر؛ پس بپرهیز از آرزوى دراز چه بسیار آروزمندان بودند که به آرزوى خود نرسیدند و چه بسیار کسان که جمع کردند مالى را و آن را نخوردند، و منع کردند مردم را از چیزى که زود آن را بگذاشتند و بگذشتند و شاید آن مال را از راه باطل فراهم آورده و از حقش منع کرده به حرام آن را دریافته و ارث گذاشته و وزر و وبال و سنگینى و اثقال آن را بر دوش خود برداشته این است زیان روشن و خسران مبین .
و نیز از زهرى روایت کرده که گفت : در آن مرض که على بن الحسین علیه السلام وفات فرمود خدمتش رسیدم در آن وقت طبقى که در آن نان و کاسنى بود خدمتش ‍ بیاوردند، به من فرمود: از این بخور، عرض کردم : یابن رسول اللّه ! تناول کرده ام ، فرمود: این کاسنى است . گفتم : فضل کاسنى چیست ؟ فرمود: هیچ برگى از آن نیست جز آنکه قطره اى از آب بهشت بر آن است و در او هست شفاى هر دردى . زهرى گوید پس از آن طعام را برداشتند و روغن بیاوردند، فرمود: تدهین کن . عرض کردم : روغن مالیده ام ، فرمود: این روغن بنفشه است . عرض کردم : فضیلت روغن بنفشه بر سایر ادهان چیست ؟
( قالَ: کَفَضْلِ الاِسلامِ عَلى سایِرِ اْلاَدْیانِ. )
فرمود: چون فضیلت اسلام است بر سایر مذاهب . پس از آن پسرش محمد علیه السلام بر آن حضرت وارد شد، آن حضرت مدتى دراز با وى راز فرمود و شنیدم که در جمله کلمات خویش فرمود: ( عَلَیْکَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ! ) بر تو باد خلق و خوى . عرض کردم یابن رسول اللّه ! اگر امر و قضاى خدا که ما را بجمله درخواهد یافت فرا رسد بعد از تو به نزد کدام کس برویم و مرا در دل افتاده بد که آن حضرت از موت خود خبر مى دهد، فرمود: اى ابوعبداللّه ! به سوى این پسرم ، و اشاره به فرزندش محمد علیه السلام کرد و فرمود: همانا او است وصى من و وارث من و صندوق علم من ، معدن علم (حلم ) و باقر علم است ، عرض کردم : یابن رسول اللّه ! معنى باقرالعلوم چیست ؟ فرمود: زود است که شیعیان خالص من به خدمتش ‍ مراوده کنند و براى ایشان بشکافد علم را شکافتنى .
زهرى مى گوید: پس از این ، جناب محمدباقر علیه السلام را براى حاجتى به بازار فرستاد چون برگشت عرض کردم : یابن رسول اللّه ! از چه روى به اکبر اولاد خود وصیت ننمودى ؟ فرمود: امامت به کوچکى و بزرگى نیست ، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم اینگونه با ما عهد نهاده و در لوح و صحیفه به اینگونه نوشته یافتیم که دوازده تن مى باشند نوشته شده بود امامت ایشان و نامهاى پدران و مادران ایشان آنگاه فرمود: از صلب پسرم محمد هفت تن از اوصیاء بیرون مى آیند که مهدى علیه السلام از جمله ایشان است .(105)
شیخ کلینى از حضرت امام محمدباقر علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: چون پدرم را وقت وفات رسید مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: اى فرزند گرمى تو را وصیت مى کنم . به آنچه وصیت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصیت کرده بود به این وصیت در وقت وفات خود: که زنهار ستم مکن بر کسى که یاورى بر تو به غیر از خدا نداشته باشد.(106)
و در ( بحار ) از ( بصائر الدرجات ) نقل کرده که چون آن حضرت را حالت موت رسید، رو کرد به اولاد خود که در نزدش جمع بودند و از میان توجه ، فرمود به پسرش حضرت امام محمدباقر علیه السلام ، فرمود: اى محمد، این صندوق را ببر به منزل خود، پس فرمود معلوم باشد که در این صندوق دینار و درهمى نیست لیکن مملو از علم است و در روایت دیگر است که آن صندوق را چهار نفر حمل کردند و مملو بود از کتب و سلاح رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم .(107)
و در ( جلاءالعیون ) فرمود، و در ( بصائر الدرجات ) به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام ، روایت کرده است که آن حضرت فرمود: پدرم حضرت امام محمدباقر علیه السلام مى فرمود که چون وقت وفات پدرم حضرت زین العابدین علیه السلام شد فرمود آب وضویى براى من بیاور، چون آوردم فرمود که در این آب میته هست ، بیرون بردم و نزدیک چراغ ملاحظه کردم موش مرده اى در آن بود آن را ریختم و آب دیگر آوردم وضو ساخت و فرمود که اى فرزند این شبى است که مرا وعده وفات داده اند ناقه مرا در خطیره ضبط کن و علفى براى آن مهیا کن ، پس حضرت صادق علیه السلام فرمود که چون آن حضرت را دفن کردند ناقه خود را رها کرد و از خطیره بیرون آمد و نزدیک قبر رفت بى آنکه قبر را دیده باشد و سینه خود را بر قبر آن حضرت گذاشت و فریاد و ناله مى کرد و آب از دیده هایش ‍ مى ریخت . چون این خبر به حضرت امام محمدباقر علیه السلام دادند، حضرت به نزد ناقه آمد و فرمود که ساکت شو و برگرد خدا برکت دهد براى تو، پس ناقه برخاست و به جاى خود بازگشت و باز بعد از اندک زمانى برگشت به نزد قبر و ناله و اضطراب مى کرد در این زمان که خبر آن را به حضرت گفتند فرمود: که بگذارید آن را که بیتاب است و چنین ناله و اضطراب مى کرد تا بعد از سه روز هلاک شد. و حضرت بر آن ناقه بیست و دو حج کرده بود یک تازیانه بر آن نزده بود!(108)
و على بن ابراهیم به سند حسن از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده است که حضرت على بن الحسین علیه السلام در شب وفات پدرش مدهوش گردید و چون به هوش باز آمد فرمود:
( اَلْحَمْدُللّه الَّذى صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ اَوْرَثَنَا اْلاَرْضَ نَتَبَوَّءَ مِنَ الْجَنَّةِ نَشاءُ فَنِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ ) ؛(109)
یعنى حمد مى کنم خداوندى را که راست گردانید وعده مار را و میراث داد به ما زمین و بهشت را که در هر جاى آن خواهیم قرار گرفت پس نیکو اجریست مزد عمل کنندگان براى خدا. این را فرمود و به ریاض بهشت ارتحال کرد.(110)
و کلینى به سند حسن از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده است همین روایت را و اضافه کرده است که سوره ( اِذا وَقَعَتْ ) و سوره ( اِنّا فَتَحْنا ) تلاوت فرمود و بعد از آن ، این آیه را خواند و به عالم بقا ارتحال نمود.(111)
و در ( مدینة المعاجز ) از محمد بن جریر طبرى نقل کرده که چون حضرت امام زین العابدین علیه السلام را حالت موت در رسید فرمود به امام محمدباقر علیه السلام : اى محمد! امشب چه شب است ؟ گفت : شب فلان و فلان ، از ماه چه گذشته ؟ فرمود: فلان و فلان ، فرمود: از ماه چه باقى مانده ؟ گفت : فلان و فلان . فرمود: این همان شب است که مرا وعده وفات داده اند، سپس فرمود: براى من آب وضویى حاضر کنید، چون حاضر کردند فرمود در این آب موش است ، بعضى گفتند که این سخن از سنگینى مرض مى فرماید. پس چراغى طلبیدند و در آن آب نگاه کردند موشى در آن دیدند پس آن آب را ریختند و آب دیگر آوردند، آن حضرت با آن وضو ساخت و نماز گذاشت چون شب به آخر رسید آن حضرت از این سراى پر ملال به دیگر جهان انتقال فرمود: صلوات اللّه و سلامه علیه .(112)
و از ( دعوات راوندى ع( نقل شده که آن حضرت در وقت وفات ، این کلمات را مکرر نموده تا وفات فرمود:
( اَللّهَمَّ ارْحَمْنى فَاِنَّکَ کَریمٌ اَللّهُمَّ ارْحَمْنى فَاِنَّکَ رَحیمٌ. ) (113)
و چون حضرت امام زین العابدین علیه السلام از این عاریت سرا بگذشت مدینه در ماتمش صیحه واحده گشت و مرد و زن و سیاه و سفید و صغیر و کبیر در مصیبتش ‍ نالان و از زمین و آسمان آثار اندوه نمایان بود.
از على بن زید روایت شده و همچنین از زهرى که گفت من به سعید بن مسیّب گفتم : تو مى گویى على بن الحسین علیه السلام نفس زکیه بود و نظیر نداشت ؟ سعید گفت : چنین بود و کسى قدر او را نشناخت . على بن زید گفت ، گفتم : سوگند به خداى این حجت محکم بر تو وارد مى آید که بر جنازه مبارکش نماز نگذاشتى ، سعید گفت : همانا چنان بود که قاریان به سفر مکه بیرون نمى شدند تا حضرت على بن الحسین علیه السلام بیرون شود، در یکى از سالها آن حضرت بیرون شد و ما نیز در حضرتش بیرون شدیم ، گاهى که هزار نفر بودیم و در سقیا  که نام منزلى است  فرود آمدیم حضرت فرود آمد و دو رکعت نماز گذارد و بعد از نماز به سجده رفت و تسبیحى در سجود خود خواند، پس هیچ درخت و کلوخى در دور آن حضرت نماند جز آنکه با آن حضرت تسبیح گفتند. و ما از این حال در فزع شدیم پس سر مبارک برداشت و فرمود: اى سعید! در فزع شدى ؟ عرض کردم : آرى یابن رسول اللّه . فرمود که حق تعالى چون جبرئیل را خلق کرد این تسبیح را به الهام فرمود و چون جبرئیل این تسبیح را خواند جمیع آسمانها و آنچه در آسمانها بودند با او در این تسبیح موافقت کردند و آن اسم اعظم اللّه و اکبر است .
اى سعید، خبر داد مرا پدرم از پدرش حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم از جبرئیل از خداوند عز و جل که فرمود: نیست هیچ بنده از بندگان من که به من ایمان آورده و تو را تصدیق نموده باشد نماز گزارد در مسجد تو دو رکعت در وقت خلوت از مردمان مگر آنکه مى آمرزم گناهان گذشته و آینده اش را.


سعید مى گوید: که من هیچ شاهدى افضل از حضرت على بن الحسین علیه السلام ندیدم وقتى که این حدیث را براى من نقل کرد پس چون آن حضرت وفات نمود ابرار و فجار بجمله در جنازه اش حاضر شدند و همگى آن حضرت را به خیر و نیکى یاد کردند و جمیع مردم از پى جنازه بیرون رفتند تا به محل خود فرود آوردند، من با خود گفتم اگر در تمام روزگار روزى دریابم که در خلوت آن دو رکعت نماز را در مسجد گزارم امروز است و جز یک مرد و زن کسى بر جاى نمانده بود ایشان نیز به تشییع جنازه بیرون شدند و من بر جاى بماندم تا آن نماز بگزارم این هنگام بانگ تکبیرى از آسمان برخاست و از زمین تکبیرى در جواب گفته شد و هم از آسمان بانگ تکبیرى بلند گشت و زمین نیز جواب داد، من ترسیدم و بر روى در افتادم پس ‍ آنانکه در آسمان بودند هفت تکبیر گفتند و کسانى که در زمین بودند، هفت تکبیر گفتند و نماز گذاشته شد بر حضرت على بن الحسین علیه السلام و مردمان داخل مسجد شدند و من نه به آن دو رکعت نماز نائل شدم و نه به نماز گذاشتن بر جنازه مبارک آن حضرت .
راوى گفت : گفتم اى سعید، من اگر به جاى تو بودم اختیار نمى کردم جز نماز بر على بن الحسین علیه السلام را، همانا این کردار تو خسرانى بود آشکار. پس سعید بگریست و گفت : من در این کار نمى خواستم مگر خیر خود را کاش بر وى نماز کرده بودم که مانندش دیده نشده است .(114)
در ( جنّات الخلود ) در ذکر مدفن حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرموده که آن حضرت در مدینه طیبه وفات یافت در خانه خود و در بقیع نزد عم بزرگوار خود مدفون گشت ، و آن مکان را شرافت بسیار است و از جمله بقاع مکرمه است که هر کس در آنجا مدفون گردد بى حساب داخل بهشت شود به شرایط ایما صحیح ، چنانکه در حدیث معتبر وارد شده که :
( الْحَجُونُ وَالْبَقیعُ یُاءْخَذانِ بِاَطْرافِهِما وَ یُنْشَرانِ فِى الْجَنَّةِ. )
و ( حجون ) قبرستانى است در مکه : یعنى این دو بقعه را در قیامت گوشه اش را مى گیرند و مانند پلاس مى تکانند به بهشت .(115)
و در خصایص آن جناب گفته که خصایص آن حضرت :
1  تاءلیف صحیفه کامله است که مصحف اهلبیت علیهم السلام و عروة الوثقى شیعیان است .
2  جمع شدن نجابت عرب و عجم هر دو در او به اعتبار پدر و مادر به قول حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم که ( اِنَّ للّهِ مِنْ عِبادِهِ خِیَرَتَیْنِ فَخِیَرَتُهُ مِنَ الْعَرَب قُرَیْشٌ وَ مِنَ الْعَجَمِ فارْسٌ. ) لهذا ملقب به ابن الخیرتین شد.
3  انتشار اولاد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم از آن حضرت ، لهذا او را آدم بنى الحسین گویند و اول کسى است که گوشه نشینى و عزلت را اختیار کرد و اول کسى است که به مهر و تسبیح خاک امام حسین علیه السلام سجده و عبادت کرد و از همه خلایق بیشتر گریست ؛ وارد شده که رئیس البکّائین چهارند: آدم و یعقوب و یوسف و امام زین العابدین علیهم السلام .
مؤ لف گوید: که صحیفه کامله همان ادعیه مبارکه سجادیه است که به ( اخت القرآن و انجیل اهل البیت ) و ( زبور آل محمد ) علیهم السلام ملقب است .
ابن شهر آشوب در ( مناقب ) نقل کرده که نزد مردى بلیغ از اهالى بصره از صحیفه کامله سخن رفت گفت : ( خُذوا عَنّى حَتّى اُمْلِىَ عَلَیْکُمْ؛ ) از من بگیرید تا بر شما املاء کنم ، کنایت از اینکه به این فصاحت از بهر شما از خود آغاز نمایم و قلم برگرفت و سر به زیر افکند تا املاء نماید سر بر نیاورد تا همچنان جان سپرد.(116)
__________________________________
103- ( الکافى ) 1/360.
104- ( کفایة الاثر ) ص 239  240.
105- ( کفایة الاثر ) ص 241  243، چاپ بیدار، قم .
106- ( الکافى ) 2/249.
107- ( بحارالانوار ) 46/229.
108- ( جلاءالعیون ) ص 840، ( بصائرالدرجات ) ص 483، حدیث 11.
109- سوره زمر، آیه 74.
110- ( تفسیر على بن ابراهیم قمى ) 2/254.
111- ( الکافى ) 1/468، حدیث 5.
112- ( مدینة المعاجز ) 23/298.
113- ( دعوات راوندى ) ص 250.
114- ( بحارالانوار ) 46/149.
115- ( جنّات الخلود ) ص 25، جدول یازدهم .
116- ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/149.
منبع : بنیاد دعبل خزایی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان