گفتی رباب ، آه ! دل من کباب شد از روشن سلیمانی

گفتی رباب ، آه ! دل من کباب شداشکی چکید وچلّه نشست و شراب شدآیینه ها شکست ، زمین گُرگرفت و سوختوقتی امیرقافله پا دررکاب شدوقتی که دورمی شد ازاندوه خیمه هاچشمی به سوی خیمه وچشمی پُر آب شدهرکس تمام هستی خود را به او سپردحالا زمان زمزه های رباب شدتا صبح خواند ، آیه ی « اَمّن یجیب » راتا پاسدارکوچک او انتخاب شد

گفتی رباب ، آه ! دل من کباب شد
اشکی چکید وچلّه نشست و شراب شد
آیینه ها شکست ، زمین گُرگرفت و سوخت
وقتی امیرقافله پا دررکاب شد
وقتی که دورمی شد ازاندوه خیمه ها
چشمی به سوی خیمه وچشمی پُر آب شد
هرکس تمام هستی خود را به او سپرد
حالا زمان زمزه های رباب شد
تا صبح خواند ، آیه ی « اَمّن یجیب » را
تا پاسدارکوچک او انتخاب شد


منبع : روشن سلیمانی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان