احادیث امام سجاد (ع)

حضرت سجاد (ع) : درانجام وظیفه سنگین تربیت فرزند ، از خداوند بزرگ استمداد می نمود و در ضمن دعاهای خود در پیشگاه الهی عرض میکرد ، بار خدایا مرا درتربیت وادب ونیکوکاری فرزندانم یاری و مدد فرما

 حضرت سجاد (ع) : درانجام وظیفه سنگین تربیت فرزند ، از خداوند بزرگ استمداد می نمود و در ضمن دعاهای خود در پیشگاه الهی عرض میکرد ، بار خدایا مرا درتربیت وادب ونیکوکاری فرزندانم یاری و مدد فرما. الحدیث جلد1 صفحه 53
 
حضرت امام سجاد (ع) : حق اخلاقی آنکس که به تو بد کرده این است که او را عفو نمایی و اگر بدانی عفو تو مضر است و او را به تجری و تجاوز وا می دارد ، برای کیفر او ، از قانون و مردم نصرت ( کمک )  می طلبی.الحدیث جلد 1 صفحه 89
 
وقتی حضرت سجاد (ع) را به دنیا آمدن کودکی خبر می دادند ، ایشان نمی پرسید پسر است یا دختر ، بلکه از اعضای سالم و اندام متعادل او سئوال می کرد ، چون خبر سلامتش را می شنید می گفت خدای را شکر که این کودک را قبیح و ناقص الخلقه نیافریده است. الحدیث جلد 3 صفحه 53
 
امام سجاد (ع) : بارالها ، عمرم را ادامه بده، تا مادامی که هر روزش در طاعت تو مصروف گردد. اما اگر موقعی فرا رسد که عمرم چراگاه شیطان باشد، جانم را بگیر و به حیاتم پایان بخش، پیش از آن که بغض تو متوجه من شود یا خشمت درباره‌ام استقرار یابد. الحدیث جلد 2  صفحه 27
 
 ابی مالک از حضرت سجاد (ع) درخواست کرد او را از جمیع طرق و مناهج دین آگاه سازد. حضرت در پاسخ او به عنوان قدر جامع تمام روشهای اسلامی از سه مسئله انسانی و اخلاقی نام برد : سخن حق، حکم به عدل، و وفای به عهد. الحدیث جلد 2  صفحه 53
 
  حضرت امام سجاد (ع) : کسی که برای خدا و به قصد صله رحم ازدواج نماید ، پروردگار جهان او را به تاج بزرگی و عظمت ، مفتخر و سرافراز خواهد ساخت. الحدیث جلد 2 صفحه 230
 
 حضرت امام سجاد (ع) در ضمن حقوق فرزند فرموده است :  پدر ، در حکومتی که به فرزند دارد مسئول است که طفل را مودب و با اخلاق پسندیده پرورش دهد و او را به خداوند بزرگ راهنمایی کند . الحدیث جلد 2 صفحه 349
 
زهرى گوید: حضرت على بن الحسین علیهما السلام فرمود: اگر همه مردم که ما بین مشرق و مغرب هستند بمیرند من از تنهائى هراس نکنم پس از آنکه قرآن با من باشد، و آن حضرت علیه السلام شیوه اش این بود که هرگاه ((مالک یوم الدین )) را مى خواند آنقدر آنرا تکرار مى کرد که نزدیک بود بمیرد. اصول کافى جلد 4 صفحه 403
 
زهرى گوید: از حضرت على بن الحسین علیهما السلام شنیدم که مى فرمود: آیه هاى قرآن گنجینه هائى است ، پس ‍ هرگاه در یک گنجینه را گشودى شایسته است که بدانچه در آن است نظرى بیفکنى . اصول کافى جلد 4 صفحه  412
 
امام سجاد (ع) : هر بامداد زبان انسان بر دیگر اعضای بدن توجه می کند و می گوید چگونه هستید ؟ حالتان چطور است ؟ آنها می گویند : اگر تو ما را رها کنی خوبیم(اگر تو با حرف زدن گناه نکنی خوبیم ) خدا را خدا نسبت به ما بیاد آور .  و او را به خدا قسم می دهند و می گویند : پاداش و کیفر ما تنها بخاطر توست ( یعنی اگر انسان پاداش کسب کند با استفاده از زبان است و اگرانسان عذابی هم شود بخاطر زبان است ) اصول کافی جلد 3 صفحه 177
 
امام سجاد (ع) : مردی از امام زین العابدین (ع) سوال کرد : ملاک پذیرش نماز چیست ؟ امام (ع) در پاسخ فرمود : ولایت و دوستی ما  ( اهل بیت (ع) ) و برائت از دشمنان ما. بحارالانوار جلد 84 صفحه 245
 
امام سجاد (ع) : بهترین مردم هر زمان کسانی هستند که منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
 امام سجاد (ع) : چیزی که زیانش برای تو از سودش زیادتر است بر خود روا مدار و آنرا به خویشتن اعطا مکن.  الحدیث جلد 3 صفحه 300
 
 حضرت امام سجاد (ع) : مرد واقعی، مرد تمام، مرد خوب و شایسته کسی است که هوای نفس خود را پیرو اوامر الهی قرار دهد و غرائز خود را بر وفق رضای خداوند ارضا نماید.  الحدیث جلد 3 صفحه 288
 
بر نگین انگشتر حضرت حسین بن علی (ع) این جمله نقش بسته که هرگاه دانستی عمل کن و گروهی گفته اند که اولین مرحله علم سکوت کردن است بعد از آن شنیدن علم ، سپس نگهداری علم ، بعد عمل به آن علم ، بعد از آن نشر دادن علم است ، و در تفسیر گفته خدای تعالی سوره آل عمران آیه 183 ( دانش را پشت سرشان افکندند ) فرمود : عمل به علم و انتشار آن را وا گذاشتند. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 37
 
حضرت علی بن الحسین (ع) فرموده است : خرد راهنمای خوبیهاست و هوای نفس مرکب گناهان است.  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 145
 
 حضرت على بن الحسین علیه السّلام فرمود: که همانا میان شب و روز (بین طلوعین) باغى است که در روشنى آن خوبان می چرند و غرق در نعمت باغهاى آن باشند پرهیزکاران  از خوف خدا شبها را بیدارند و روزها را روزه دارند.
پس بر شما باد بخواندن قرآن ( و عمل کردن آن ) در اول شب و بتضرع و زارى و استغفار در آخر شب و چون وارد روز شوید همت بکارهاى خوب و ترک منکرات و هر چه که شما را پست میکند از گنان کوچک بگمارید زیرا که آن گناهان کوچک شما را نزدیک به گناهان و زشتیهاى بزرگ میکند و گویا مرگ شما را فراگرفته و ساعت آن فرا رسیده پس همانا بانگ زننده ى مرگ شما را بانگ میزند که حرکت کنید پس بترسید از پشیمانى از زیاد روى در گناه آنهم وقتى که پشیمانى سودى ندارد روزى که گامها بلغزد. ارشاد القلوب  جلد 1  صفحه 203
 
حضرت على بن الحسین علیه السّلام فرمود: اى پسر آدم تو همیشه در حال خوبى و خیرخواهى بود تا وقتى که براى تو اندرز دهنده اى از طرف نفست باشد و تا زمانى که شعار تو ترس و بیم و حزن و اندوه باشد ، اى پسر آدم تو خواهى مُرد ، پس جواب را آماده کن.   ارشاد القلوب ج لد 1 صفحه 253
 
   مردى به حضرت على بن الحسین علیه السّلام عرضکرد که فلان شخص در باره ى شما چنین و چنان میگوید حضرت به او فرمود: که حق برادرى برادرت را بجا نیاوردى با اینکه او تو را امین دانست تو در باره ى او خیانت کردى و نیز احترام ما را هم نگاه نداشتى زیرا که ما از تو سخنى شنیدیم که نیاز و احتیاجى به شنیدن آن نداشتیم آیا نمیدانى که سخن چینان سگ هاى دوزخند به برادرت بگو مرگ براى همه ى ماست و قبر ما را در برگیرد روز قیامت وعده گاه ماست خدا در آن روز بین ما قضاوت کند. ارشاد القلوب جلد 1  صفحه  282
 
 ابو حمزه ى ثمالى روایت کند که حضرت على بن الحسین علیهما السّلام فرمود : همانا دوست ترین شما بسوى خدا خوشخوترین شما و آن کس است که کردار نیکش بزرگ باشد و به آنچه که در پیشگاه خداست حداکثر میل و رغبت را داشته و دورترین افراد از عذاب خدا کسى است که بیمناکترین شما از خداست و گرامیترین شما در پیشگاه خدا پرهیزکارترین شماست.  ارشاد القلوب جلد 1  صفحه 321  
 
حضرت على بن الحسین علیهما السّلام یکى از غلامانش را چند مرتبه صدا زد او جواب نداد ، حضرت فرمود چه باعث شد که جواب مرا ندادى عرض کرد بخشش شما مرا از مجازات در امان داشت ، حضرت فرمود : برو اى غلام که تو در راه خدا آزادى. از نشانه هاى حسن خلق این است که بنده همان را که براى خودش دوست دارد به مردم بدهد و نیز تحمل ستم مردم را بکند در صورتى که مردم از او تحمل خشم و اذیت را نمی کنند.  ارشاد القلوب جلد 1  صفحه 324
 
امام سجاد (ع) فرمودند : گناهان را بخشهایی است ، نخستین چیزی که به سبب آن ، نافرمانی خدا شد ، تکبر بود که شیطان مرتکب شد چرا که تکبر ورزید و جزو کافران گردید.  اصول کافی جلد 3 صفحه 197
 
ابی مالک گوید : به امام زین العابدین (ع) عرض کردم : همه دستورات دین را به من بفرمایید : حضرت سجاد (ع) فرمود : 1- حق گویی 2- قضاوت عادلانه 3- انجام دادن تعهدات ( به وعده وفا کردن )  خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 127
 
حاج شیخ عباس قمی (ره) مولف کتاب مفاتیح الجنان گوید که روایت شده در خبری از حضرت سیدالساجدین علیه السلام آنچه حاصلش آن است که فرمودند خدا رحمت کند عباس را که ایثار کرد بر خود برادر خود را و جان خود را فدای آنحضرت نمود تا آنکه در یاری او دو دستش را قطع کردند و حق تعالی در عوض دو دست او دو بال به او عنایت فرمود که با آن دو بال با فرشتگان در بهشت مانند جعفر بن ابیطالب پرواز میکند و از برای عباس (ع) در نزد خداوند منزلتی است در روز قیامت که مغبوط جمیع شهداء است و جمیع شهدا را آرزوی مقام او است. مفاتیح الجنان ( حاج شیخ عباس قمی ره ) صفحه 719  
 
ابوحمزه ثمالی گوید : حضرت سجاد (ع) فرمود : محبوب ترین شما در نزد خداوند کسی است که اعمالش از همگان بیشتر و نیکوتر باشد ، و بزرگترین شما آن کسی است که رغبتش به آنچه در نزد خداوند است زیادتر باشد ، آن کسی میتواند از عذاب خداوند رهایی پیدا کند که از همگان بیشتر از خدا بترسد و نزدیکترین شما به پروردگار کسی است که اخلاقش بهتر باشد و آن کسی از شما بیشتر در نزد خداوند پسندیده است ، که با اهل و عیالش با وسعت دل زندگی کند و گرامی ترین شما نزد خداوند کسی است که تقوای او از همه بیشتر باشد.   کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق  106  
 
امام سجاد (ع) و مرد فحاش : امام (( علی بن الحسین )) {ع} در خانه اش برای مهمانان خود سخن می گفت ، در همین هنگام شخصی از راه رسید و شروع به بدگوئی از امام نمود و امام را به کارهای زشت و دروغگوئی متهم کرد و صفت های ناشایست بسیاری را به ایشان نسبت داد ؛ امام در جواب سخنان آن مرد هیچ نگفت و خاموش ماند ، مرد پس از اینکه سخنان خود را تمام کرد ، برخاست و به منزل خود رفت ، پس از اینکه مرد خارج شد ، امام به یاران و اطرافیانش فرمود : {{ از شما می خواهم با من بیائید ؛ تا جواب آن مرد را بازگویم }} حاضرین در مجلس پذیرفتند ، امام سجاد (ع) کفش خود را به پا نمود و پیاده با دیگران به راه افتاد.خانه آن مرد را یافتند و امام خود دقُ الباب کرد و مرد فحاش را صدا کرد ، مرد وقتی که صدای امام را شنید ، با ناراحتی زیاد و حالتی پریشان { به خیال اینکه امام برای گرفتن انتقام آمده } بیرون آمد. امام زین العابدین (ع) با مهربانی به وی گفت : (( ای برادر ، چیزهایی را که درباره من گفتی ، اگر واقعا در من وجود دارد و آنچنان هستم که تو گفتی ، از خداوند آمرزش و بخشش می طلبم و توبه میکنم ، و اما اگر آن عیب ها و بدی هایی که گفتی ، در وجود من نیست ( و به ناروا گفتی ) خداوند بزرگ و متعال تو را بیامُرزد و تو را عفو کند و از گناهت درگذرد )) مرد فحاش که چنین انتظاری نداشت ، وقتی این سخنان امام را شنید ، از کار خویش بسیار خجل و شرمنده گشت و پیشانی امام را بوسید و گفت : سخنانی که گفتم همه لایق خود من است و اصلا در شان شما نیست ، بلکه خود من بدان صفت ها سزاوار هستم )).  داستانهای کوتاه از تاریخ اسلام صفحه 11
 
نصیحت  حضرت سجاد علیه السّلام به یاران و شیعیانش و یادآورى به آنان در هر جمعه
 اى مردم! از خداوند بپرهیزید و آگاه باشید که به سوى او بازمی گردید و هر کسى کردار نیک و بدش را در برابر خویش خواهد یافت اگر چه دوست دارد بین او و کار ناپسندش فاصله اى دور باشد. خداى، شما را از خویش پرهیز داد. واى بر تو اى آدمیزاده غفلت ورز که از تو غافل نیستند، به درستى مرگ به سوى تو، بیش از هر چیز دیگرى شتاب گرفته، به راستى که شتابان به تو روى آورده، تو را می جوید و نزدیک است که تو را در رباید؛ پس به تحقیق، عمرت به سر آید و فرشته مرگ جانت را برباید و تنها به گورت خواهى رفت؛ پس جانت به تو بازگردانده شود و بی خواست تو دو فرشته نکیر و منکر بر تو درآیند براى بازپرسى و آزمونى سخت.
هان! اولین پرسش از تو، در باره پروردگار توست که او را می پرستیدى و از پیامبرى که به سویت فرستاده شده بود و دینى که بدان گرویده بودى   و کتابى که می خواندى و امامى که رهرو او بودى و عمرت که در چه کار به پایان رساندى و دارائى تو که از چه راهى به دست آوردى و در چه راهى خرج کردى.
بر حذر باش و مواظب خود باش و پیش از آزمون و پرسش و خبرگیرى، پاسخ را آماده کن. پس اگر مؤمن و آگاه به دین خویش، پیرو راست پیشه گان، دوستدار اولیاء خداى باشى، خداى، برهانش را در دسترس تو بگذارد و زبانت را به درست گویا سازد تا اینکه نیکو پاسخى دهى و به بهشت و خشنودى خداى بشارت داده شوى و فرشتگان با مهر و نشاط به استقبال تو آیند و اگر این گونه نباشى، زبانت به لکنت افتد و برهان تو بی ارزش گردد و از پاسخ عاجز گردى و تو را به آتش دوزخ خبر دهند و فرشتگان عذاب با گدازه جوشان و کشاندن تو به سوى شعله هاى دوزخ، به استقبالت آیند.
اى فرزند آدم، آگاه باش! به راستى فراسوى این روز، هنگامه رستاخیز است که بزرگتر، دهشتناک تر و دردناک تر است. آن روز مردم را گرد هم می آورند و آن روز روزى است که جملگى در آن حاضر می شوند. خداى در آن روز پیشینیان و پسینیان را گرد هم می آورد، روزى که در صور دمیده شود و قبور، زیر و رو گردد. این است روز رستاخیز! آنگاه که دلها در گلوها تپد و دم فرو برد. آن روز است که از خطائى هم نگذرند و از کسى به جاى مجازات، تاوان نگیرند و پوزش کسى نپذیرند و هیچ کس نتواند به توبه روى آرد. نیست چیزى مگر پاداش نیکى و سزاى بد. پس هر آن که از مؤمنان باشد و به قدر ذرّه اى کار نیکو کرده باشد [پاداش ] آن را بیابد و هر آن که از مؤمنان باشد و قدر ذرّه اى کار بد کند [سزاى ] آن را بیابد اى مردم! از گناهان و عصیان ها که خداى، شما را از آنان نهى کرده و در کتاب راستین و گفتار گویا به دور داشته، بر حذر باشید و آنگاه که شیطان نفرین شده، شما را به شهوتها و لذّتهاى زودگذر فرا می خواند. از مکر خداى ایمن نباشید. به راستى،   خداى می فرماید: «در حقیقت کسانى که از خدا پروا دارند چون وسوسه اى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند» [اعراف (7)، آیه 201] دلهایتان را آکنده از ترس خداى، کنید و نیک پاداشى را که خداوند در بازگشتتان به سویش وعده حتم داده به یاد آرید همان طور که شما را از کیفر سختش قاطعانه ترسانیده است. به راستى هر که از چیزى بترسد از آن پروا کند و هر که از چیزى پروا کند ترکش نماید. از غافلانى که به زرق و برق دنیا روى آورده اند نباشید.
و به راستى، خداى تعالى فرمود: «آیا کسانى که تدبیرهاى بد می اندیشند ایمن شدند از اینکه خداى آنها را در زمین فرو ببرد یا از جایى که حدس نمی زنند عذاب برایشان بیاید؟* یا در حال رفت و آمدشان گریبان آنان را بگیرد و کارى از دستشان برنیاید؟* یا آنان را در حالى که وحشت زده اند فرو گیرد؟» [نحل (16)، آیه 45- 47].
دورى گزینید از آنچه خدایتان شما را به دور داشته است به آنچه با ظلم پیشه گان کرده و در کتاب خویش بیان نموده است و ایمن نباشید از اینکه خداى بر شما نازل کند آنچه به ظلم کیشان، در کتابش وعده داده است، به درستى، خداى شما را به واسطه دیگران پند داده است و به راستى، نیکبخت آن است که از دیگرى پند گیرد و به تحقیق، خداى در کتاب خویش آنچه را که با ظلم پیشگان آبادى هاى پیشین کرده به گوشتان رسانده آنجا که فرموده: «و پس از آنها، قومى دیگر پدید آوردیم» [انبیاء (21)، آیه 11] و فرمود: «پس چون عذاب ما را احساس کردند به ناگاه از آن می گریختند» [انبیاء (21)، آیه 12] و فرمود: « [هان ] مگریزید و به سوى آنچه در آن متنعّم بودید و [به سوى ] سراهایتان بازگردید. باشد که شما مورد پرسش قرار گیرید [انبیاء (21)، آیه 13].
پس چون عذاب به آنان رسید: «گفتند «اى واى بر ما که ما واقعا ستمکار بودیم» [انبیاء (21)، آیه 14] اى مردم اگر بگویید: به راستى که منظور خداوند از اینان اهل شرک است [این گونه نیست و چگونه این باشد و حال آن که خداى می فرماید: «و ترازوهاى داد را در روز رستاخیز می نهیم پس هیچ کس در چیزى ستم نمی بیند و اگر عمل هم وزن دانه خردلى باشد آن را می آوریم و کافى است که ما حساب رس باشیم» [انبیاء (21)، آیه 47].
بندگان خداى، آگاه شوید که براى اهل شرک ترازوئى نمی گذارند و براى ایشان نامه عملى نمی گشایند و به درستى، فقط دسته دسته رهسپار دوزخ گردند و به تحقیق، نهادن ترازوها و گشودن نامه هاى اعمال تنها براى مسلمانان است. (1) پس اى بندگان خدا، از او بپرهیزید و بدانید که خداى تعالى، زینت دنیا را براى هیچ یک از اولیاء خویش نمی پسندد و به آن و زیبایى گذرا و طراوت ظاهرى اش ترغیب نمی کند و تنها دنیا و اهلش را آفرید تا آنان را بیازماید که کدامین براى آخرت نیکوکارترند و به خداى سوگند که به راستى برایتان مثال ها زدم و آیاتى براى آنان که اندیشه می کنند نقل کردم، پس اى مؤمنان از گروه اندیشه ور باشید و لا قوّة إلّا باللَّه.
پارسا باشید در آنچه خداوند شما را بی میل خواسته که زندگى زودگذر دنیاست، به درستى خداى می فرماید- و سخنش درست است- «در حقیقت، مثل زندگى دنیا، بسان آبى است که آن را از آسمان فرو ریختیم. پس گیاه زمین- از آنچه مردم و دام ها می خورند- با آن درآمیخت تا آنگاه که زمین پیرایه خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند که آنان به آن قدرت دارند. شبى یا روزى فرمان [ویرانى ] ما آمد و آن را چنان درویده کردیم که گویى دیروز وجود نداشته است. این گونه نشانه ها [ى خود] را براى مردمى که اندیشه می کنند به روشنى بیان کردیم» [یونس (10)، آیه 24] و به دنیا تکیه نکنید چرا که خداى به محمّد صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «و به کسانى که ستم کرده اند متمایل مشوید که آتش دوزخ به شما می رسد» [هود (11)، آیه 113] و به این سراى و آنچه در آن است اعتماد نکنید همانند کسى که آن را سراى همیشگى و اقامتگاه دائمى خویش قرار داده، پس به راستى، این سراى محل کوچ و گذرگاه و جایگاه کردار است، پس پیش از آن که فرصت هاى کردار نیکو از دست برود و پیش از آن که خداى، اذن در ویرانى دنیا دهد از کردار نیکو توشه بردارید که همان کس که دنیا را از ابتدا آبادش کرده و آغازش نموده است ویرانش سازد که همو صاحب اختیار میراث خویش است.
و از خداوند، براى خویش و شما، خواهان یارى در توشه گیرى پرهیزگارى و زهد در دنیا هستم، خداى ما و شما را از زهدورزان در زندگى گذراى این دنیا و مشتاقان پاداش آینده آخرت قرار دهد. پس به درستى که تنها از آن اوییم و به او زنده ایم. سلام بر شما و مهر و فزونى خداى، نصیب تان باد!.

 تحف العقول-ترجمه حسن زاده از صفحه 434 الی  صفحه  441
 
پند و زهد و حکمت
 خداوند، نیرنگ ستم پیشه گان و تجاوز حسدورزان و خشونت گردنکشان را از ما و شما دور سازد. اى مؤمنان مباد که سرکشان و پیروان ایشان که شیفته دنیا و روى آورنده به آنند شما را از حقّ برگردانند آنان که فریب خورده دنیایند و به دنیا و کالاى پوسیده و گیاه خشکیده نابودشده اش در فردا، روى آورده اند. از آنچه خداى شما را به دور داشته، برکنار باشید و در آنچه خداى شما را بی میل خواسته، زهد در پیش دارید و بدان چه در این سراى می باشد اعتماد نکنید چونان کسى که این سراى را منزل پایدار و آرامش جاودانه خود شمرده است. و به خداى سوگند که در آنچه در این دنیاست از زرق و برق دنیا و گذشت روزهایش و دگرگونى و انقلابش و عبرتها و به بازى گرفتن شیفتگانش، نشانه اى بر ضدّ دنیاست. به راستى، دنیا پایین دست را فرا می برد و بالادست را فرو می نشاند و فردا گروهى را به دوزخ می راند، پس در این [حادثه ها] براى آگاه دل، عبرت گیرى و آزمایش و بازدارندگى است. و به راستى، واقعه هایى که هر روز و شب براى شما پیش می آید از تاریکى فتنه ها و بدعت هاى پیش آمده و روش هاى ستمگرانه و تلخی هاى روزگار و هراسناکى پادشاه و وسوسه شیطان، دلها را از خواسته خویش باز می دارد و از هدایت در دسترس و شناخت حقّ گرایان مانع می شود مگر اندکى که خداى عزّ و جلّ نگاه می دارد، پس کسى به گذشت روزگار و دگرگونى حالت ها و نتیجه فتنه ها واقف نمی گردد مگر آن که خداى نگاهش دارد و راه حقیقت را بپیماید و میانه رو باشد سپس در این رهروى از زهدورزى، یارى جوید و پیوسته اندیشه کند و از عبرتها پند گیرد و [خویشتن را] باز دارد، پس به طراوت زودگذر دنیا بی میل باشد و از لذّتهاى آن چشم پوشد و مشتاق نعمت هاى پایدار آخرت باشد و برایش نهایت کوشش خود را بکند و یادآور مرگ و دشمن هم زیستى با ستم پیشه گان باشد، پس در این صورت به دنیا با نگاهى روشن و تیزبینانه بنگرد و فتنه هاى پیش آمده و گمراهی هاى تازه پدید آمده و ستم پادشاهان ستمران را موشکافانه نظر کند. به عمرم قسم که شما از حوادث گذشته در روزگار پیش از این، چندان انبوه فتنه ها و پافشارى در فتنه ها را پشت سر گذاشته اید  که بتوانید براى دورى گزیدن از گمراهان و بدعت گذاران و ستم پیشه گان و تباهى گزینان در زمین دلیل جویید. پس از خدا طلب یارى کنید و به عبادت خدا و فرمان بردارى از آن که برتر است به فرمان بردارى از آن که [اینک ] پیروى و اطاعت می شود بازگردید. پس زنهار، زنهار! پیش از پشیمانى و حسرت و از این سراى راهى شدن به پیشگاه خداوند و ایستادن در محضر او، به خداى سوگند هیچ گاه مردمى از نافرمانى خدا جز به عذابش روانه نشدند و هرگز مردمى دنیا را به آخرت ترجیح ندادند مگر آن که پایان [کار] ایشان، تباه و فرجام شان سیاه شد. شناخت خدا و بندگی اش جز دو همراه مونس نیستند. پس هر که خدا را شناخت از او ترسید آنگاه ترس، او را بر فرمان بردارى خدا برانگیخت و به راستى، صاحبان دانش و رهروان ایشان کسانى هستند که خدا را شناختند و هر کارى را براى او کردند و شیفته او شدند و به راستى، خداى فرمود: «از بندگان خدا تنها دانایانند که از او می ترسند» [فاطر (35)، آیه 28].
پس در این سراى چیزى به عصیان نجوئید و به فرمان بردارى خداوند بپردازید و روزهاى مهلت این سراى را غنیمت شمرده و در رهایى خویش از عذاب فرداى خداوند بکوشید؛ زیرا این روش، پیامد [ناگوارش ] کمتر و به عذر نزدیک تر و براى نجات امید افزاتر است. پس فرمان خدا و بندگی اش و فرمان بردارى آن که خداى واجبش دانسته بر هر کارى جلو اندازید و کارهایى چون اطاعت گردن کشان و فریفته شدن به طراوت دنیا را که با آن مواجه می شوید بر فرمان خدا و بندگی اش و اطاعت فرمان داران مقدّم ندارید؛ آگاه باشید که به راستى، شما بندگان خدا هستید و ما با شماییم. فردا، سرورى، بر ما و شما حکم خواهد راند و شما را بایستاند و بازپرسى کند پس پیش از ایستادن [در محضر خدا] و بازپرسى و پاسخ گویى به پروردگار جهانیان، در آن هنگام که کسى جز به اجازه اش سخن نگوید، پاسخ را آماده دارید و بدانید که به راستى خداوند هیچ دروغ پیشه اى را تصدیق نمی کند و هیچ راست بیانى را دروغ پرداز نمی پندارد و عذر موجّه ردّ نمی شود و عذر غیر موجّه پذیرفته نمی گردد. بلکه خداوند را با فرستادگان و اوصیاى پس از فرستادگان، بر بندگانش، دلیلى [قاطع ] می باشد. پس، از خدا پروا دارید و به اصلاح خویش و بندگى خداى و فرمان بردارى ولایت یافتگان از جانب او در فرمان بردارى، روى آورید، چه بسا که نادمى، از کوتاهى دیروز خویش در محضر خدا و تضییع حقّ خدا، پشیمان شود. از خدا آمرزش جوئید و به سوى او باز گردید. پس به راستى، او بازگشت پذیر و بخشنده گناهان و آگاه به کرده ماست.
از همنشین گناهکاران و یارى ستمرانان و همراهى بدکاران پروا دارید و از نیرنگ ایشان پرهیز کنید و از درگاهشان دورى گزینید و بدانید به راستى هر که با دوستان خدا مخالفت ورزد و به غیر آئین خداى روى آورد و در برابر فرمان ولىّ خدا، خودسرى کند در آتشى شعله ور باشد؛ [آتشى ] که بدن ها را فرو برد [که روحشان خارج شده ] سیاه بختى بر آنها چیره گشته [پس آنان مردگانى هستند که گرماى آتش را حس نمی کنند]. پس اى ژرف نگران! عبرت گیرید و خداوند را بر راه نمائى شما، سپاس گوئید و بدانید که به درستى از [سایه ] قدرت خداى به زیر قدرتى دیگر برون نشوید و خداوند کردار شما را هر آن می نگرد سپس به سوى او برانگیخته می شوید؛ پس، از اندرز سود برید و به رفتار نیکویان تربیت یابید.

 تحف العقول-ترجمه حسن زاده، از صفحه 441 الی صفحه 446


--------------------------------------------------------------------------------

رساله امام سجّاد علیه السّلام که مشهور به «رساله حقوق» است
 آگاه باش- خدایت ببخشاید- که خدا را بر عهده تو حقوقى است که در هر جنبشى که صورت دهى و هر سکونى که بر آن بمانى و هر جایى که بر آن وارد شوى و هر عضوى که تکان دهى یا وسیله اى که استفاده کنى تو را در بر گرفته اند که پاره اى از این حقوق بزرگتر از پاره اى دیگر است که بزرگترین حقوق خداى بر تو، حقوقى است که براى خودش تبارک و تعالى واجب نموده است که حقّ خداوند، اساس تمام حقوق هاست و دیگر حقوق از آن نشأت می گیرد؛ سپس براى خود تو از سر تا قدمت براى هر عضوى حقوقى را واجب کرد پس براى چشم تو بر عهده ات حقّى و براى گوش تو حقّى و براى زبان تو حقّى و براى دست تو حقّى و براى پایت حقّى و براى شکمت حقّى و براى عورت تو حقّى را قرار داد؛ زیرا این اعضاى هفتگانه همان اند که با آنها کارها را انجام می دهى.  آنگاه خداى عزّ و جلّ براى اعمالت حقوقى را قرار داد پس براى نماز تو حقّى و براى روزه تو حقّى و براى صدقه ات حقى و براى قربانی ات حقى و براى [دیگر] عملکردهاى تو حقى بر عهده تو نهاد. سپس دایره حقوق از تو بیرون رفته و به دیگر صاحبان حقوق که بر تو واجب شده، گسترش می یابد و واجب ترین آنها بر تو، حقّ امامان توست؛ سپس حقوق زیر دستان تو و آنگاه حقوق خویشان توست؛ پس، از این حقوق، حقوق دیگرى نشأت می گیرد.
حقوق امامان تو سه حقّ است: واجب ترین آنها بر تو، حقّ کسى است که با سلطه [شرعى ] خویش تو را اداره می کند سپس حقّ کسى که یادگیرى تو را بر عهده دارد و بعد، حقّ کسى که مالک توست و هر سرپرستى، پیشواست، و حقوق زیر دستان تو سه حقّ است: واجب ترین آنها حق کسى است که در زیر سلطه و فرمان توست، سپس حق کسى که دانش آموخته توست؛ پس به راستى نادان زیر دست داناست و حقّ کسى که به زناشوئى یا بردگى، صاحب اختیار او هستى و حقوق خویشان بسیار است که به اندازه نزدیکى خویشاوندى مرتبط است، پس واجب ترین آن حقوق بر تو، حقّ مادرت است سپس حقّ پدرت و بعد حقّ فرزندت و پس از آن حق برادرت و آنگاه حقّ نزدیکتر، در خویشاوندى پس نزدیکتر و بهتر [در میان خویشان ] پس بهتر، سپس حقّ مولایى که به تو نعمت داده؛ سپس مولایى که اکنون نعمت تو از جانب او جارى است؛ سپس حقّ نیکوکار به تو؛ سپس حق اذان گوى [و یادآور] نمازت سپس حقّ پیشنمازت سپس حقّ همنشینت سپس حقّ همسایه ات پس آنگاه حقّ دوستت، سپس حقّ شریکت؛ سپس حقّ دارایى تو؛ آنگاه حق بدهکارت که از او مطالبه می کنى؛ بعد حق طلبکارت که از تو طلب می کند؛ سپس حقّ کسى که با او نشست و برخاست دارى؛ پس از آن حقّ خصومت گرى که بر علیه تو اقامه دعوى کرده؛ سپس حقّ خصومت گرى که تو بر ضدّ او اقامه دعوى کرده اى؛ آنگاه حقّ کسى که از تو مشاوره می خواهد؛ سپس حقّ کسى که به تو مشاوره می دهد؛ پس از آن حقّ اندرز جوى تو؛ سپس حقّ اندرزگوى تو؛ آنگاه حقّ بزرگسال تر از تو؛ بعد حق خردسال تر از تو؛ سپس حقّ کسى که از تو چیزى می خواهد؛ سپس حقّ کسى که تو از او چیزى می خواهى؛ بعد حقّ کسى که از جانب او به گفتار یا کردار بر تو، بدى رفته است، و یا به گفتار و یا کردار بر زیان تو شادى نموده، خواه عمدى باشد یا غیر عمدى؛ سپس حقّ تمام هم کیشان تو؛ آنگاه حقّ کافران ذمّى [که در کشور اسلامى هستند]؛  سپس حقوقى که نسبت به دلایل و حالت ها و تغییر اسباب به وجود می آید.
پس خوشا به حال کسى که خدایش بر انجام حقوق واجب بر او، یاری اش نموده و در این کار توفیق داده و استوارش ساخته است.
1- و امّا بزرگترین حقّ خدا بر تو این است که او را بپرستى و هیچ چیز را با او شریک قرار ندهى؛ پس چون حقّ خداى را بی شائبه به جاى آوردى خداوند بر عهده خویش گرفته که امور دنیا و آخرت تو را تأمین کند و آنچه را که [از دنیا و آخرت ] دوست دارى برایت نگهدارد.
2- و امّا حقّ خودت بر خویشتن این است که خویش را به بندگى خداى درآورى پس حقّ زبانت را اداء کنى و حقّ گوشت و حقّ چشمت و حقّ دستت و حقّ پایت و حقّ شکمت و حق عورتت را ادا نمایى و بر این اداى حق از خداى یارى طلبى.
3- و امّا حقّ زبان آن است که از دشنام دهى، برتر دارى و بر نیک گفتارى عادت دهى و همراه ادب به کارش گیرى و در کام نگاهش دارى مگر در جایگاه نیاز و سود براى دین و دنیا و از زیاده گوئى ناپسند کم ثمرى که با وجود کم ثمرى آن، از زیانش ایمنى نیست، زبان را باز دارى و زبان، گواه دانایى و نشانه خرد است و آراستگى عاقل به عقل، به نیک روشى او در زبان است و هیچ نیرویى جز به خداى والاى بزرگ نیست.
4- و امّا حقّ گوش این است که پاکش دارى تا اینکه راهى به سوى دلت قرار دهى [و آن را نگشایى ] جز براى گفتار نیکى که در دلت نکوئى پدید آورد و یا رفتار نیکى که به دست آرى. چرا که گوش دروازه سخن به سوى دل است که معانى نیک و بد را به آن می رساند. و لا قوّة إلّا باللَّه.
5- و امّا حقّ چشم تو این است که از آنچه بر تو حلال نیست فرو نهى و به کارش نگیرى جز در جایگاه عبرت گیرى که بدان بینا شوى یا دانشى به دست آورى؛ چرا که چشم دروازه عبرت است.  6- و امّا حقّ پاهایت این است که با آنها به محل ناشایست نروى و آنها را مرکبى براى راه پویى به راهى که خوارکننده راه پوى آن است نسازى به خاطر اینکه پاهایت، بار بر تو و پیماینده تو به راه دین و [موجب ] پیشروى در آن هستند. و لا قوّة إلّا باللَّه.
7- و امّا حقّ دستت این است که به سوى ناشایست دراز نکنى تا به خاطر دست درازى، در آن سراى از سوى خداوند عذاب شوى و در این سراى دچار سرزنش مردم گردى و آن را از واجب خداوند فرو نبندى و لکن با فرو بستن دست از بسیارى از آنچه بر تو مباح و رواست و باز کردن دست بر بسیارى از آنچه که بر آن واجب نیست [و مستحب است ] بزرگش بدار؛ پس چون در این دنیا دستت [از ناپسند] بسته ماند و [با انجام حلال ] شرف مند شد، در آخرت پاداشى نکو برایش واجب می گردد.
8- و امّا حقّ شکمت این است که آن را ظرفى براى اندک و افزونى از حرام قرار ندهى و از حلال نیز به اندازه اش بدهى و آن را از اندازه نیرو افزایى به شکم باره گى و ناجوانمردى نرسانى و چون به گرسنگى و تشنگى گرفتار آمدى آن را نگهدارى چرا که سیرى، زیاده خور را سنگین سازد و کسل و ناتوان کند و از هر نیکى و احسان باز دارد و آشامیدنی اى که نوشنده را به مستى کشاند، خوارکننده و مایه نادانى و موجب از دست دادن مروّت است.
9- و امّا حقّ عورتت این است که از کار ناشایست به دورش دارى و با چشم پوشى [از حرام ]، یاری اش کنى [و نیرویش افزایى ] زیرا چشم پوشى از برترین یاوران است و مرگ را بسیار یاد آرى و خویشتن را به [مجازات ] خداوند تهدید کنى و بترسانى که پاکدامنى و نیروبخشى از جانب خداوند است. و لا قوّة إلّا باللَّه.

سپس حقوق کردار
 10- و امّا حقّ نماز آن است که بدانى به راستى نماز رهسپارى به سوى خداست و تو در محضر خداى ایستاده اى؛ پس چون بر این [مطلب ] دانا شدى در جایگاه بنده خوار مشتاق ترسان امیدوار درمانده گریان باشى   که با آرامش، سر فرو هشته، با فروتنى تمام وجود و سبک بال، بزرگ دارنده اویى که در محضرش هستى و از دل با او به نیکى نیایش می کنى و [تو] آزادى خویش را از گناهانى که احاطه ات کرده اند و خطاهایى که به نابودی ات کشانده اند، خواستار می شوى. و لا قوّة إلّا باللَّه.  11- و امّا حقّ روزه این است که بدانى روزه حائلى است که خداى بر زبان و گوش و چشم و عورت و شکمت نهاده تا تو را از آتش دوزخ در امان دارد و این گونه در حدیث آمده: روزه سپر آتش است پس اگر اندام هایت را در پس آن حائل [و پرده ] آرام دارى امیدوار شوى که محفوظ بمانى و اگر آن ها را رها سازى که در پس پرده آشوب کنند و اطراف پرده را کنار زنى و بدان چه نباید نگریست با دیده شهوت اندود و با نیروى خارج از مرز پارسایى، سرکشى کنى ایمن نیستى که پرده دریده شود و از آن بیرون افتى. و لا قوّة إلّا باللَّه.  12- و امّا حقّ صدقه این است که آگاه باشى که راستى صدقه پس انداز تو نزد پروردگار توست و امانتى است که بی نیاز از گواه آورى است؛ پس چون بر آن [مطلب ] آگاه گردیدى، بر سپرده گذارى در نهان، بیشتر از سپرده گذارى آشکارا، اعتماد کن و شایسته است که آنچه که خواهى آشکار بدارى، در نهان به خداوند بسپارى و در هر حال رازى باشد میان تو و خدا و در امانت سپارى به خدا از گواه گیرى گوش ها و چشم ها مدد مجوى، گویى که به گوش ها و چشم ها بیشتر اعتماد دارى و این گونه به نظر می رسد که در بازپس گیرى سپرده ات، به خداوند اطمینان ندارى. سپس با صدقه ات بر هیچ کس منت مگذار چرا که صدقه براى خود توست پس چون منت نهادى، ایمن مباش از اینکه همانند آن کس که بر او منت نهادى نگون حال گردى؛ چرا که این منت گذارى نشانه آن است که تو صدقه را براى خود نمی خواهى و چنانچه صدقه را براى خود خواهى بر کسى منت مگذار.
و لا قوّة إلّا باللَّه.13- و امّا حق قربانى این است که با قربانى، تنها، پروردگارت را بخواهى و رحمت او و پذیرفتنش را خواستار شوى و براى جلب نظر دیگران نباشد؛ پس چون چنین بودى سخت گیر و ظاهر ساز نبوده اى و تنها خداى را خواستارشده اى و بدان که به راستى خداوند با [کار] آسان، خواسته می شود [و رضایتش جلب می شود] و با آنچه دشوار است خواسته نمی شود همان گونه که خدا از بندگانش آسان گیرى خواسته و سخت گیرى را نخواسته است و همچنین فروتنى براى تو نیکوتر از ریاست مآبى است زیرا به زحمت اندازى و ولخرجى، شیوه ریاست مآبان است ولى در فروتنى و نادار پیشه گى، زحمت و پرخرجی اى نیست. زیرا که این دو خصلت موافق سرشت آن دو در نهاد آدمى هستند. و لا قوّة إلّا باللَّه.

سپس حقوق پیشوایان
 14- و امّا حقّ آن که بر تو تسلّط دارد [و حکومت می کند] این است که بدانى تو براى پیشوا، آزمون [و آزمایش ] هستى و با تسلطى که خداوند از جانب او، بر تو، قرار داده آزموده می شود و اینکه خیرخواه او باشى و با او ستیزه نکنى که به درستى دست قدرت او بر تو گشوده است که سبب هلاکت خویشتن و او می گردى. و [در مقابل سلطان، خویشتن را] خاردار و نرم خوئى کن تا خشنودى او را تا بدان جا که زیانش به تو نرسد و به دینت ضررى نزند، به دست آورى و در این کار از خداوند مدد خواه و در قدرت با او به رقابت و ضدّیت برنخیز و دشمنى نکن، زیرا که اگر این گونه کردى او را سپاس نداشته اى و بر خودت [هم ] ناسپاسى کرده اى و خویش را دستخوش رفتار ناپسند او ساخته اى و او را هم به هلاکت کشانده اى و سزاوار است که تو به زیان خود، یارى رساننده او باشى و در هر چه با تو کند، شریک [همصدا] با او باشى و لا قوّة إلّا باللَّه.  15- و امّا حقّ استاد تو، بزرگداشت او و احترام گذارى به مجلس اوست و نیکو گوش دادن به سخنان او و رو کردن به او و یارى رسانى به او به سود خودت است تا بتواند دانشى را که به آن نیاز دارى بیاموزدت بدان گونه که ذهن خود را تنها براى [گوش دادن به سخنان ] او اختصاص دهى و فهمت را براى او به کار گیرى و با دلى پاک به سخنان او گوش سپارى و چشمت را با روشنى تمام با ترک لذّت ها و کم کردن شهوت ها به او دوزى و بدانى که به راستى هر آنچه به تو می آموزد تو به نادانان می رسانى [و یاد می دهى ]؛ پس می بایست دانش رسانى از سوى استادت را به آنها نیکو به انجام رسانى و در انجام رسالت او خیانت نکنى و چون آن [رسالت ] را به گردن گرفتن از سوى استادت به آن [رسالت ] بپردازى. و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه. 16- و امّا حقّ مالک تو همانند پیشواى توست جز آن که به راستى مالک، مالى را صاحب است که می بایست در افزون و اندک اطاعتش کنى مگر آن که تو را از [انجام ] حقّ واجب خداوند خارج سازد و مانعى میان تو و حقّ او و حقّ بندگان شود.پس آنگاه که حقّ خدا را به انجام رساندى به حقّ مالک بازمی گردى و بدان می پردازى و لا قوّة إلّا باللَّه.


سپس حقوق زیر دستان
 17- و امّا حقوق مردم در زیر سلطه تو این است که بدانى که به درستى به فزونى نیروى تو آنان را به زیر سرپرستى خویش گرفتى و به راستى ناتوانى و خوارى ایشان، آنان را تحت سلطه تو درآورده است پس چه نیکوست که آن کس که ناتوانى و خواریش تو را بی نیاز از او گردانیده آن گونه که او را زیر دست تو ساخته و دستور تو را بر او نافذ گردانیده، با غلبه و قدرت از تو سرپیچى نکند و در آنچه که از دست تو درمانده شده جز از رحمت و حمایت خدا و بردبارى، یارى نجوید و چه تو را نیکوست که چون دانستى خداى تو، به توان این غلبه و قدرت که بر دیگران چیره شده اى چه چیزى به تو ارزانى کرده سپاسدار خداى گردى و هر آن که سپاسمند خداى باشد، خدایش در آنچه بدو بخشیده بیفزاید و لا قوّة إلّا باللَّه.
18- و امّا حقّ دانش آموختگان تو این است که بدانى به راستى خداوند با دانشى که به تو ارزانى کرده و گنجینه حکمتى که به تو سپرده است، تو را براى آنان قرار داده پس اگر در این سرپرستى که خدایت بر عهده نهاده، نیکو به انجام رسانى و براى شاگردانت چونان گنجینه دار مهربانى باشى همچون خیرخواهى مولا براى بنده اش و بردبار مراقبى باشى که چون نیازمندى را بیند از دارایى در دستش به او بدهد؛ در این صورت تو، سرپرستى راستین و امیدوارکننده اى با ایمان خواهى بود و گرنه خیانت کار به خدا و ستم پیشه به بندگانش هستى و در معرض بازپس گیرى [نعمت ] از جانب خدا و غلبه او [بر خودت ] گردیده اى.  19- و امّا حقّ همسرت این است که بدانى، به راستى خداوند او را مایه آرامش و آسایش و همدم و پرستار تو قرار داده و بایسته است که هر یک از شما [زن و شوهر] به سبب همسرش خداى را سپاس دارد و بداند که این ارزانى خدا بر اوست و باید با نعمت خدا، نیک رفتار باشد و گرامیش دارد و با او سازگارى کند و اگر چه حقّ تو بر عهده او سخت تر و فرمان پذیرى از تو در آنچه دوست می دارى و ناپسند می شمارى تا جایى که گناه نباشد، بر او لازم تر است ولى زن نیز حقّ مهرورزى و همدمى دارد و حق دارد که آرامشش در برآوردن لذّتى که در انجامش ناگزیر است، فراهم شود و لا قوّة إلّا باللَّه.
20- و امّا حقّ برده تو این است که بدانى به راستى او آفریده آفریدگار توست و گوشت و خون [همانند] تو را دارد و تو [فقط] مالک او شده اى و نه اینکه به جاى خدا او را آفریده اى و نه اینکه به او گوش و چشم داده اى و نه اینکه برایش روزى می رسانى و بلکه خداوند همه اینها را، براى آن که زیردست توست تأمین کرده و تو را امین او ساخته و او را به امانت، به تو سپرده تا نگهدارش باشى و به روشى خداپسندانه با او رفتار کنى؛ پس باید از آنچه خود تناول می کنى به او نیز بخورانى و از آنچه خود می پوشى او را بپوشانى و به کارى بیش از توانش وادار نکنى و اگر او ناپسندت آید از وظیفه الهى نسبت به او بدر آیى و او را با دیگرى عوض کنى و آفریده خدا را آزار ندهى و لا قوّة إلّا باللَّه.
و امّا حقّ خویشاوندى
21- و امّا حقّ مادرت این است که بدانى او تو را [در شکمش ] حمل کرده آن گونه که کسى، کس دیگر را حمل نکند و از شیره جانش تو را خورانده آن گونه که کسى، دیگرى را نخوراند و به راستى او با گوش و چشم و دست و پا و مو و پوست و تمام اندامش تو را نگهدارى کرده و به این نگهدارى، خشنود و شاد و پیوسته کار بوده است و هر ناگوارى و رنج و سختى و نگرانى را تحمل کرده تا اینکه دست قهر [طبیعت ] را از تو دور سازد و تو را به دنیا آورده و آنگاه خشنود بوده که تو سیر باشى و او گرسنه باشد، تو پوشیده باشى و او برهنه ماند، تو را بنوشاند و خود تشنه ماند، تو را در سایه دارد و خود در آفتاب باشد. با تنگنایى خویش به تو نعمت بخشد، با شب بیدارى، تو را شیرینى خواب چشاند و شکمش آوند وجود تو و دامنش پرورش تو و پستانش، مشک نوشین تو، و وجودش پرستار تو بوده، گرم و سرد دنیا را براى تو و به خاطر تو به جان خریده پس به اندازه این همه [تلاش مادر] سپاسش دار و جز به یارى و توفیق خداوند، تو را یاراى آن سپاسدارى نباشد.
22- و امّا حقّ پدرت این است که بدانى به راستى او ریشه [وجود] توست و تو شاخه [درخت وجود] اویى و چون او نبود تو نیز نبودى؛ پس هر گاه در خویش چیزى دیدى که پسندیده آمد پس آگاه باش که این نکویى در تو، ریشه در پدرت دارد پس خداى را ستایش نما و به اندازه آن نکویى، سپاسش دار و لا قوّة إلّا باللَّه.
23- و امّا حقّ فرزند تو این است که بدانى او از توست و در پسند و ناپسند دنیاى زودگذر، دنباله روى توست و به درستى که تو در تربیت نیکو و راهنمایى به سوى پروردگارش و یارى رسانى او در فرمان پذیرى از خداوند نسبت به خویشتن و حقّ فرزندت پرسیده خواهى شد پس [اگر وظیفه ات را به انجام رسانى ] پاداش گیرى و چون [کم کارى کنى ] بازخواست شوى. پس کار فرزندت را چونان کسى که کارش را در این سراى زودگذر با نیکو ثمرى بیاراید، انجام بده و در روابط بین تو و فرزندت به سبب نگهدارى خوب و ثمر الهى که از او گرفته اى، نزد پروردگار، عذرت پذیرفته شده باشد. و لا قوّة إلّا باللَّه.
24- و امّا حقّ برادرت این است که بدانى او به منزله دست به کار گرفته شده توست و پشتیبانى است که به او پناه می برى و نیروى توست که بدان اعتماد می کنى و توان توست که با آن می تازى و در هم می کوبى؛ پس او را وسیله طغیان بر خدا و دستاویز تجاوز به حقّ خداوند مگیر و از مدد رسانى به او و یارى کردن او در برابر دشمنش و حایل شدن میان او و شیطانش و پند دهى به او و روى آوردن به او براى خشنودى خدا، خوددارى مکن پس اگر فرمانبردار خدا گردید و [فرمان ] خدا را به نیکى پاسخ داد و گر نه می بایست خدا در نزد تو از برادرت برگزیده تر [مقدم تر] و گرامیتر باشد.
25- و امّا حقّ آن که به تو نعمت رهایى از بردگى داده این است که بدانى او دارایی اش را براى [رهایى ] تو خرج کرده و از خوارى بردگى و اضطراب آن رهانیده و به بزرگى آزادگى و آرامش آن رسانده و از بند بردگى آزاد کرده و حلقه هاى زنجیر بندگى را از دست و پایت گشوده و رایحه بزرگى را به مشامت رسانده و از زندان درماندگى برونت آورده و سختى را از تو دور ساخته   و زبان عدالت را برایت به سخن آورده و تمام دنیا را براى تو روا ساخته و تو را سرور خویش گردانیده و از بند، رهایت نموده و براى عبادت پروردگارت تو را آسوده گردانیده و براى آزادى تو کسرى دارایى را متحمل شده؛ پس بدان که او پس از خویشانت در زندگى و مرگت از همه کس به تو نزدیک تر است و در مدد و یارى و همکارى در راه خدا، از همه کس سزاوارتر است. پس تا او نیازمند توست، خویشتن را بر او ترجیح مده.
26- و امّا حقّ آن کس که تو او را آزاد کرده اى این است که بدانى به راستى خداوند تو را پشتیبان و نگهدار و یاور و پناهگاه او ساخته و او را دستاویز و سببى میان تو و خویش قرار داده و نیکوست که تو را از آتش دوزخ دور سازد. پس پاداش پشتیبانى تو در آخرت می باشد و در این دنیا اگر خویشاوندى نداشته باشد، به خاطر جبران مالت که براى او صرف کرده اى و پس از پرداخت مالت، به انجام حقّش به پا خاسته اى، از او ارث می برى؛ پس اگر حقّش را به انجام نرسانى بیم آن می رود که میراثش بر تو روا نباشد. و لا قوّة الّا باللَّه.
27- و امّا حقّ آن کس که به تو نیکى کرده این است که او را سپاس دارى و نیکی اش را یاد کنى و سخنى پسندیده را در باره او [در میان مردم ] شایع کنى و در خلوت میان خویش و خداى سبحان، خالصانه دعایش کنى؛ چرا که به راستى چون این گونه کردى در نهان و آشکار، سپاسش گزارده اى و سپس اگر توان جبران نیکى او را دارى، پس تلافى نما، و گر نه در صدد جبران باش و براى تلافى، خویش را آماده دار.
28- و امّا حقّ اذان گو این است که بدانى او تو را به یاد پروردگارت می اندازد و به نصیب و سهمت [از عبادت ] فرا می خواند و از برترین مددکاران تو در انجام وظیفه اى [نماز] است که خداوند بر تو واجب نموده است پس او را بسان سپاسدارى از نیکوکننده بر تو، سپاس گزار و اگر در [نگاه کردن او] به خانه ات [از روى مناره ] به او بدبینى، نباید در کار الهى او، بدو بدبین باشى و بدانى که او بی تردید ارزانى خداوند بر توست؛ پس، در هر حال با شکرگزارى از پروردگار در مورد او، با نعمت خداوند، نیک رفتارى نما. و لا قوّة الّا باللَّه.

  29- و امّا حقّ پیش نمازت این است که بدانى او واسطه میان تو و خدا و نماینده تو در نزد خداوند می باشد.
و او از جانب تو سخن می گوید و تو از جانب او سخن نمی گویى. براى تو دعا می کند و تو برایش دعا نمی کنى و براى تو [از خداوند چیزى را] خواستار می شود و تو در مورد او [چیزى را] خواستار نمی شوى و تو را از اضطراب ایستادن در نزد خداى و خواستار شدن از او بی نیاز می کند و تو او را در این کار بی نیاز نمی سازى؛ پس اگر در بخشى از این وظائف، کم کارى باشد بر دوش اوست و نه تو و چنانچه گناهکار باشد، تو شریک گناه او نیستى و او افزون بر تو چیزى، ندارد؛ پس تو را در پناه خویش گرفته و با نمازش، نماز تو را محافظت کرده است؛ پس او را بر این کار سپاس بگزار. و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه.
30- و امّا حقّ همنشین تو این است که با او نرم رویى و پاک خوئى نمایى و در سخن پردازى انصاف دهى و چون خواستى [در هنگام گفتگو] از او چشم بردارى، در چشم بردارى خویش زیاده روى نکنى و در سخن پردازى، فهماندن به او را بخواهى؛ پس اگر تو به دیدنش رفتى و همنشین او شدى در برخاستن از نزد او، اختیار دارى و اگر او، همنشین تو شد، او نیز در برخاستن اختیار دارد ولى تو بدون اجازه او بلند نشو. و لا قوّة إلّا باللَّه.
31- و امّا حقّ همسایه نگاهدارى از [حق و اموال ] او در غیابش و ارجمند دارى او در حضورش و مدد دهى و یارى رسانى در حضور و غیابش می باشد و عیبش را نجوى و براى آگاهى از بدى او جستجو نکن؛ پس اگر ناخواسته و بدون تلاش، بدیش را دانستى بر دانسته خویش، حصارى استوار و پرده اى پوشاننده باش آن گونه که چون نیزه ها آن دل راز دار را بشکافند به آن دست نیابند.
آنگاه که او بی خبر است، بر آنچه علیه اوست گوش نسپار، در سختى او را رها نکن و هنگامه نعمت بر او رشک نورز. از لغزش او گذشت کن و نادرستی اش را ببخش، اگر با تو جاهلانه رفتار کرد، بردبارى خویشتن را از او مضایقه منما و با او سازگارى کن تا بدزبانى را از او دور سازى و نیرنگ اندرز گوى دروغین را در باره او بی اثر کن و با بزرگى و ارجمندى با او برخورد کن. و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه.

  32- و امّا حقّ دوست این است که تا آنجا که می توانى با او نیک برخورد و نیکو رفتار باش و چون نتوانستى از انصاف خارج نشو و ارجمندش دار آنسان که تو را ارج می نهد و نگاه دارش آن گونه که نگاهت می دارد و در کارى پسند، بر تو پیشى نگیرد و چون پیش افتاد، جبرانش کن و در دوستى در خور او کم کارى نکن، پند دهى و نگهدارى و مدد بر بندگى پروردگارش و یارى دهى بر ترک نافرمانى خدایش را برخوردت لازم بدان؛ آنگاه بر او رحمت باش و نه زحمت. و لا قوّة الّا باللَّه.
33- و امّا حقّ شریک این است که در نبودش، کارش را انجام دهى و چون باشد پا به پاى او، تلاش کنى و بدون توجه به خواسته او، تصمیم نگیرى و بدون نظر خواهى از او، [خواسته ات را] به انجام نرسانى و دارایی اش را نگهدارى و در فزون و اندک بر او خیانت نکنى چرا که به ما رسیده: تا آن زمان که دو شریک به یک دیگر خیانت نکنند دست [عنایت ] خدا بر ایشان است. و لا قوّة الّا باللَّه.
34- و امّا حقّ دارایى این است که آن را جز از راه پسند و روا برنگیرى و از آن جز در راه روا، استفاده نکنى و آن را به ناشایست نکشانى و از جایگاه هایش، خارج مسازى و چون دارایى تو از آن خداست جز در راه و خواست او و سببى براى [نزدیکى ] به خداوند به کار مگیرى و دارایی ات را به جاى خویشتن براى آن کس که چه بسا سپاست ندارد، برنگزینى و نیکوست که دارایی ات را به وسیله نافرمانى و ترک اطاعت پروردگار، به ارث نگذارى که وارث را بر نافرمانى خدا یارى رسانده اى و یا اگر وارث با دارایى تو، کارى شایسته و نیکو انجام دهد تا بدین وسیله، فرمان پذیرى خدا را بکند، وارث سود برد و تو گناه و حسرت و پشیمانى و پیامدهایش را به دنبال کشى.
35- و امّا حقّ بستان کار تو این است که اگر توانگرى، طلبش را بدهى و برآورده سازى و او را بی نیاز کنى و او را سر ندوانى و امروز و فردا نکنى؛ چرا که پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «امروز و فردا کردن توانگر در پرداخت بدهى ستم است» و اگر تهیدست بودى او را با نیک سخنى، خرسند نما و از او به نیکى فرصت بخواه و با خوش برخوردى او را، از خود بازگردان   و بر از دست رفتن دارایی اش [که به تو قرض داده ]، برخورد ناپسند [خودت را] میفزاى؛ چرا که این رفتار، پست پیشه گى است. و لا قوّة الّا باللَّه.
36- و امّا حقّ آن کس که با او نشست و برخاست دارى این است که او را فریب ندهى و با او ناراستى نکنى و به او دروغ نگویى و مکر نورزى و در راه دوستت همچون دشمنى که بی ملاحظه است، سنگ اندازى نکنى و چون به تو اعتماد کرد تا توانى برایش تلاش نمایى و بدانى که مکرورزى با کسى که به تو اطمینان نموده بسان خوردن رباست. و لا قوّة الّا باللَّه.
37- و امّا حقّ خصمى که بر علیه تو اقامه دعوى کرده این است که اگر اقامه دعوى او به درستى است، دلیلش را نقض و ادعایش را بی اثر مکنى و به سود او، دشمن خودت گردى و بر آن داورى کنى و بدون شهادت گواهان، بر حقّ او گواهى دهى؛ چرا که این گونه رفتار حقّ خدا بر توست و چنانچه، ادعاى او نادرست بود، با او مدارا کنى و [از کرده خود نزد خدا] بیمناکش سازى و به دین خودش سوگندش دهى و با یاد آورى خداوند، گران رفتارى او را درهم شکنى و خود سخن بیهوده و ناصواب را وارهانى که این بیهوده گویى نه تنها دشمن ورزى خصم تو را باز ندارد بلکه تو را به گناه او گرفتار کند و شمشیر عداوتش را بر تو تیز کند؛ چرا که سخن ناپسند شرّ را برانگیزد و سخن پسند شرّ را براندازد. و لا قوّة الّا باللَّه.
38- و امّا حقّ خصمى که تو علیه او اقامه دعوى کرده اى این است که اگر علیه او به درستى اقامه دعوى کرده اى، براى بیان ادعاى [خودت ] پسندیده سخن بگویى؛ زیرا شنیدن [و تحمل ] ادعا برخوانده [آن کس که علیه او ادعایى شده ] سخت می باشد و دلیل خویش را با نرم رفتارى و مداراگونه ترین حالت و واضح ترین گفتار و نیکوترین روش بیان کنى و او با درگیرى و قیل و قال، تو را از دلیلت دور نسازد آن گونه دلیلت از دست رود و دیگر نتوانى به دست آورى. و لا قوّة الّا باللَّه.
39- و امّا حقّ آن کس که جویاى تدبیر و نظر توست این است که اگر تدبیر نیکویى یافتى در پند دهى به او تلاش کنى.  و آنچه می دانى به او بنمایانى، آنسان که اگر جاى او بودى، همان گونه عمل می کردى و این رهنمود دادن می بایست با نیکوئى و نرم خویى باشد چرا که نرم خویى، اندوه را بدر کند و سخت گیرى، هم دلى را گریزان سازد و چنانچه تدبیرى براى او نیافتى ولى کسى را می شناسى که به نظر او اطمینان دارى و خودت، رهنمود او را می پسندى، او را به آن شخص راهنمایى کنى و نشان بدهى پس در این صورت در خیرخواهى به او کوتاهى نکرده اى و در نیکى رسانى بدو کم کارى ننموده اى. و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه.
40- و امّا حقّ مشاور تو این است که در نظرى که بر وفق مراد تو نیست و او به تو مشاوره داده است، متّهمش نکنى چرا که به راستى این ناهماهنگى بین نظر او و تو، همان گوناگونى و اختلاف بین نظرات مردم است. پس اگر به راهنمایى او بدگمانى، مختار می باشى ولى متّهم کردن کسى که به عقیده تو سزاوار مشاوره بوده، شایسته نیست و براى این که نظرش را به تو نمایانده و به نیکى به تو مشاوره داده است، سپاسداریش را وامگذارى و چون نظرى مناسب خواست تو داد، خدا را شکر کنى و این نظر را با سپاسگزارى از برادرت قبول نمایى و در پى فرصتى باشى که اگر از تو مشاوره اى خواست همان گونه جبران نمایى. و لا قوّة الّا باللَّه.
41- و امّا حقّ اندرزجوى تو این است که تا بدان جا که سزاوار اوست و تاب می آورد، پندش دهى و آن گونه سخن گویى که به گوشش نیکو آید و توان فهمش را داشته باشد؛ چرا که هر عقلى شایسته نوعى از سخن است که آن را بفهمد و متوجّه شود ولى می بایست شیوه ات مهرورزى باشد. و لا قوّة الّا باللَّه.
42- و امّا حقّ اندرزگوى تو این است که براى او افتادگى کنى و از چشمه پندش، دلت را سیراب کنى و بدو گوش بدارى تا پندش را بدانى؛ آنگاه در پندش اندیشه نمایى؛ پس چنانچه به درستى پندت داده خدا را سپاس بگزارى و از او پذیرا باشى و ارزش رهنمودش را بدانى و اگر تو را رهنمودى نادرست داده با او، با محبّت برخورد کنى و متّهمش نسازى و بدانى که او در پند دهى به تو کم کارى ننموده است جز آن که به خطا رفته، مگر اینکه به دیده تو، او در خور تهمت باشد که به هیچ وجه سخنى از او را ارزشمند مدارى. و لا قوّة الّا باللَّه.
43- و امّا حقّ سالمند این است که احترام سنّش را داشته باشى و اگر از فضیلت مندان باشد با پیشى داشتن او، اسلامش را بزرگ دارى و با او به کشمکش نپردازى و در راه، جلو نروى و از او پیش نیفتى و با او نابخردى نکنى و اگر او با تو نابخردى کرد شکیبایى نمایى و به احترام اسلام و سالمندی اش، او را بزرگ دارى، چرا که به راستى حقّ سالمندى به قدر اسلام است. و لا قوّة الّا باللَّه.
44- و امّا حقّ خردسال محبّت کردن به او و پرورش و آموزش او و بخشش او و اغماض بر او و نرم خویى با او و یارى او و پرده پوشى خطاهاى کودکى اوست. چرا که این، باعث توبه است و با او مدارا نمایى و سر به سر او مگذارى زیرا این روش به رشد و بزرگ شدن او نزدیک تر است.
45- و امّا حقّ گدا این است که اگر راستگویش می دانى و توان برطرف کردن نیازش را دارى، به او بدهى [و در رفع نیازمندی اى ] که بر سرش آمده دعایش کنى و در خواسته او یاریش کنى و چنانچه در راستگویی اش شک دارى و به او بدگمانى و نمی خواهى کمکش کنى در امان نیستى که شاید این بدگمانى به گدا مکر شیطان است که خواسته تو را از سهم پاداشت باز دارد و میان تو و نزدیکى به پروردگارت فاصله اندازد و با دیده اغماض او را واگذارى و به نیکویى، عطایش کنى و اگر بر بدبینى نسبت به او، بر خودت چیره شدى و با آن که نسبت به او به ذهنت گمانى [بد] خطور کرده بود به او چیزى عطا کردى، این کار تو، از راسخ ترین کارهاست.
46- و امّا حقّ آن کس که از او چیزى بخواهند این است که اگر چیزى بخشید با سپاسدارى و قدردانى، بخشش او پذیرفته گردد و چون چیزى نداد عذرش پذیرفته شود و به او نیک گمان باش و بدان که اگر مضایقه کرد از مالش مضایقه نموده است و ملامتى بر او در حفظ مالش نیست و اگر چه ستم پیشگى است؛ زیرا انسان بسیار ستم پیشه و ناسپاس است.

 47- و امّا حقّ کسى که خداوند بوسیله او و توانایی اش تو را شاد نموده پس اگر او قصد شاد نمودن تو را داشته نخست خداى را سپاس بگزار و آنگاه به اندازه شایستگی اش، با پاداش دادن، از او قدردانى کن و نیک آغازى او را تلافى کنى و در صدد جبران [کار] او باشى و چنانچه قصد شاد نمودن تو را نداشت خدا را سپاس بگزارى و از او تشکّر کنى و بدانى که این شاد شدن تو از اوست و این شادمانى مخصوص توست و او را از آن رو که سببى از اسباب نعمت هاى خداوند است دوستش بدارى و از این پس نیک خواه او باشى؛ چرا که اسباب نعمت ها در هر کجا که باشند و اگر چه قصدى نداشته باشند، خیر و برکت هستند. و لا قوّة الّا باللَّه.
48- و امّا حقّ کسى که دست تقدیر، با گفتار و یا کردار کسى، به تو بدى کرده این است که اگر او، خود، خواهان بدى کردن بود، پس گذشت نمودن از مردمى از این دست، که موجب بازدارندگى و خوش برخوردى است، نیکوتر است. چرا که خداوند می فرماید:
«و هر که پس از ستم [دیدن ] خود، یارى جوید و انتقام [گیرد] راه [نکوهشى ] بر ایشان نیست- تا بدان جا که- از اراده قوى در کارهاست». [شورى (42)، آیه 41 و 43] و خداى عزّ و جلّ فرمود: «و اگر عقوبت کردید همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفته اید، متجاوز را به عقوبت رسانید و اگر صبر کنید البته آن براى شکیبایان بهتر است». [نحل (16)، آیه 126]. این، در صورت عمدى است، پس اگر عمدى نبود، به قصد انتقام جویى بر او ستم روا مدارى تا او را به خطاى غیر عمد، از قصد کیفر دهى و با او مهربانى کنى تا به نیکوترین برخوردى که می توانى پاسخش داده باشى. و لا قوّة الّا باللَّه.
49- و امّا حقّ عموم هم کیشان تو، خوش نیّتى و مهربانى شامل همگان، نرم رفتارى با بدرفتاران، انس و الفت با دینداران، تلاش براى اصلاح امور آنان، سپاسگزارى از خوش رفتاران با خود و با تو؛ زیرا خوش رفتارى با خودش، یک نوع خوش رفتارى با تو نیز به حساب می آید که در واقع او با این رفتارش از آزار تو خوددارى کرده و زحمتى به تو نداده و خودش را حفظ کرده است؛ پس براى همگان دعا کن و به یارى همه پرداز و در مقایسه با خود براى یکایک آنها موقعیّتى را مدّ نظر دار، کهنسال آنان را به جاى پدر و خردسالشان را به جاى فرزند و میانسالشان را به جاى برادر خود در نظر دار و هر کدام نزد تو آمدند با لطف و محبّت به دلجویى آنان پرداز و به کارشان رسیدگى نما و حقوق برادرى را به خوبى رعایت کن.

  50- و امّا حقّ اهل ذمّه، حکم در باره آنان چنین است که از آنها بپذیرى آنچه را خدا پذیرفته است و به آن ذمّه و پیمانى که خدا براى آنها مقرّر داشته پایبند باشى و در آنچه از آنها خواسته شده و مجبورند همان طور رفتار نمایند، طبق همان قرار داد باید با آنها سخن گویى و در برخوردهایى که با یک دیگر دارید به حکم خدا باید عمل کنى و با توجّه به اینکه آنها در پناه تو و ذمّه خدا و رسول اویند نباید بر آنها ستم نمایى؛ زیرا به ما رسیده است که [پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله ] فرمود:
«هر کس بر منعقدکننده پیمانى ستم نماید، من دشمن اویم». پس از خدا پروا کن.
و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه.
این پنجاه حقّ است که تو را احاطه نموده و براى تو خارج شدن از این حیطه گسترده امکان پذیر است و رعایت آنها بر تو واجب است و تحقّق بخشیدن به آنها بر تو لازم است و در این کار استعانت از خداوند- جلّ ثناؤه- باید باشد.
و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

 تحف العقول-ترجمه حسن زاده،از صفحه 446 الی  صفحه 479


--------------------------------------------------------------------------------

از سخنان امام سجاد علیه السّلام در باره زهد
 به راستى، نشانه روى برتافتگان از دنیا و شیفتگان آخرت، ترک گفتن هر همنشین و دوست و طرد هر رفیقى است که با آنان همدل و همرنگ نیستند. هان! همانا، آن کس که براى ثواب آخرت کار کند، نسبت به زرق و برق زودگذر دنیا بی رغبت و براى سفر آخرت حاضر و آماده است و پیش از فرجام مهلت و فرا رسیدن مرگ که از دیدارش گزیرى نیست، دست به کار شده و پرهیز را پیشه خود ساخته است؛ زیرا خداى عزّ و جلّ می فرماید: «تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، می گوید: پروردگارا! مرا بازگردانید، شاید من در آنچه وانهاده ام کار نیکى انجام دهم» [سوره مؤمنون (23)، آیه 99 و 100]، پس باید هر کس خود را در این دنیا چنان بدارد که گویى عمر دوباره یافته و از کوتاهى در انجام عمل صالح براى روز مبادا [قیامت ] پشیمان است. اى بندگان خدا، آگاه باشید! هر که از شبیخون ترسد از بستر گرم و نرم دورى گزیند و از خواب شیرین بگذرد و از ترس چیره شدن دنیا پرستان،  از خوردن برخى از غذاها و نوشیدنی ها خوددارى نماید؛ پس واى بر تو اى پسر آدم! با شبیخون هراس انگیز خداوند شکست ناپذیر چگونه اى؟! مؤاخذه دردناک او و شبیخونش بر اهل معصیت و گناه، با مرگهاى ناگهانى شب و روز؟! آرى، این همان شبیخونى است که هیچ راه نجات و پناهگاه و گریزگاهى براى آن طرّاحى نمی شود.
پس اى مؤمنان! از این شبیخون خدا همچون اهل یقین و تقواپیشگان که از آن در ترس و هراساند، بهراسید؛ زیرا خداوند می فرماید: «این براى کسى است که از ایستادن [در محشر به هنگام حساب ] در پیشگاه من بترسد و از تهدیدم بیم داشته باشد» [سوره ابراهیم (14)، آیه 14]، پس از زرق و برق فریبنده دنیا و آسیبهاى آن، بترسید و فرجام زیانبار تمناى به آن را یادآور شوید، زیرا آرایش آن فتنه انگیز است و دلبستگى به آن گناه.
و بدان! واى بر تو اى پسر آدم که شکمبارگى و تمایل نفسانى و سرمستى و فریفتگى به ملک [قدرت و ثروت ] از جمله امورى است که انسان را از کار و تلاش باز می دارد و عملکرد انسان را کند می نماید و ذکر را فراموشش می سازد و او را از نزدیک بودن اجلش غافل می کند تا آنجا که گویى این گرفتار به دنیا دوستى در اثر نوشیدن شراب، عقل خود را از دست داده است. به راستى، مردى که در اندیشه خداست و خداترس است و کارهایش خدائى است، باید نفس خود را تمرین دهد و آن را با گرسنگى آشنا سازد تا عادت کند که به انباشته ساختن شکم تمایلى از خود نشان ندهد و اسبهاى ویژه مسابقات را با این روش آماده و لاغر نمایند. پس اى بندگان خدا، از خدا پروا کنید چون پرواى آرزومند به ثواب و ترسان از کیفر و عقاب او. به یقین، در پیشگاه الهى با شما اتمام حجّت شده و راه هر گونه عذر و بهانه اى بر شما بسته شده، زیرا خدا هم شما را تشویق کرده و هم بیم داده است، ولى شما نه به آن ثواب ارزنده که براى دستیابى به آن تشویقتان نمود، اشتیاقى از خود نشان می دهید و دست به کار می شوید و نه از کیفر سخت و عذاب دردناکش که شما را از آن ترسانده، ترسى به خود راه می دهید و [از گناه ] دست بر می دارید.
به درستى، خداوند در قرآن به شما خبر داده که «هر که کارهاى شایسته انجام دهد و مؤمن هم باشد، براى تلاش او ناسپاسى نخواهد بود و ماییم که به سود او ثبت مى کنیم». [سوره انبیاء (21)، آیه 94]. سپس در قرآن براى شما مثلها زده و آیاتى آورده تا از زیبائی هاى زودگذر دنیا برحذر باشید و فرموده است: «همانا، اموال شما و فرزندانتان وسیله آزمایش شمایند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است» [سوره تغابن (64) آیه 15]،  پس تا آنجایى که در توان دارید خدا را پرهیزگارى نمایید و به سخنانش گوش سپارید و فرمان برید و از او پروا کنید و از اندرزهاى الهى پند گیرید. من همین قدر می دانم که بسیارى از شما در اثر نافرمانى وامانده شده اید و باز هم از گناهان دست بر نمی دارید و با اینکه به دین او ضربه زده باز هم آنها را بد نمی داند. آیا فریاد الهى را نمی شنوید که آنها را عیب می داند و حقیر به شمار می آورد و می فرماید: «بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخر فروشى شما به یک دیگر و فزون جویى در اموال و فرزندان است. مثل آنها چون مثل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن باران به شگفتى اندازد، سپس آن کشت خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود. و در آخرت، دنیا پرستان را عذابى سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
براى رسیدن به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است و براى کسانى آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند، بر یک دیگر سبقت جویید. این فضل خداست که به هر کس بخواهد آن را می دهد و خداوند را فزون بخشى بزرگ است» [سوره حدید (57)، آیه 20- 21] و همچنین می فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید و هر کسى باید بنگرد که براى فرداى خود از پیش چه فرستاده است و باز از خدا پروا دارید. در حقیقت، خدا به آنچه می کنید آگاه است. و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد؛ آنان همان نافرمانانند» [سوره حشر (59)، آیه 18- 19] پس اى بندگان خدا، از خدا پروا دارید و به فکر بپردازید و براى آن هدفى که آفریده شده اید عمل کنید؛ زیرا خدا شما را بیهوده نیافریده و سر خود رها نساخته، خود را به شما شناسانده و پیامبرش را به سوى شما فرستاده و کتابش را بر شما نازل کرده که حلال و حرام و حجّتها و مثل هایش در آن ذکر شده است؛ پس از خدا پروا دارید که پروردگارتان بر شما حجّت آورده و فرموده: «آیا دو چشمش نداده ایم؟ و زبانى و دو لب. و هر دو راه [خیر و شرّ] را بدو نمودیم» [سوره بلد (90)، آیه 8- 10]؛ پس این آیات بر شما حجّت است، لذا تا آنجا که در توانتان هست از خدا پروا دارید؛ زیرا هیچ قدرتى نیست جز به خدا و توکّلى نیست مگر بر او. و صلّى اللَّه على محمّد [نبیّه ] و آله.

 تحف العقول-ترجمه حسن زاده،از صفحه 479 الی  صفحه 483


--------------------------------------------------------------------------------

نامه امام سجاد علیه السّلام به محمّد بن مسلم زهرى که در آن وى را نصیحت کرده
 خداوند، ما و تو را از فتنه ها حفظ کند و بر تو رحم نماید تا گرفتار دوزخ نشوى؛ در حقیقت، تو به حال و روزى افتاده اى که جا دارد هر که تو را در این حال و وضع بیند بر تو دلسوزى نماید. به تحقیق، بار نعمت هاى الهى که تو را از تنى سالم و عمرى طولانى برخوردار ساخته بر دوش تو سنگین شده، حجّتهاى خدا بر تو تمام گشته چرا که تو را با کتابش آشنا ساخته و فهم دین خود را به تو آموخته و سنّت پیامبرش را به تو معرفى کرده و در برابر هر نعمتى که به تو داده و هر حجّتى که براى تو آورده، وظیفه اى را بر دوش تو نهاده که مورد نظر اوست و این همه، براى آن است که میزان سپاسگزارى تو را آزمایش نماید و لطف و فضل خود را بر تو آشکار سازد و در این خصوص فرموده است: «اگر واقعا سپاسگزارى کنید، نعمت شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید، قطعا عذاب من سخت خواهد بود» [سوره ابراهیم (14)، آیه 7]؛ پس بنگر فرداى قیامت که در پیشگاه خدا خواهى ایستاد چگونه مردى خواهى بود؟ آن روزى که خدا در باره نعمتهاى خویش از تو بازجویى نماید که چگونه حقّ آنها را رعایت کرده اى؟ و در خصوص حجّتهاى خود سؤال نماید که چگونه با آنها برخورد نموده اى؟ مبادا گمان کنى که خدا از تو عذرى پذیرد و به تقصیر تو راضى گردد.
هیهات هیهات! این چنین نیست. خداوند در قرآن علما را مسئول دانسته آنجا که فرموده: «حتما باید آن را به وضوح براى مردم بیان نمایید و کتمانش مکنید» [سوره آل عمران (3)، آیه 187].
و بدان که کمترین چیزى که کتمان نموده اى و سبکترین بارى که بر دوش دارى این است که با انس خود، ستمگر را از وحشت تنهایى رها ساخته اى و راه گمراهى را با نزدیک شدن به او و پذیرفتن دعوتش، برایش هموار کرده اى؛ وه! چه می ترسم که فرداى قیامت همراه با خیانتکاران گرفتار گناه خود باشى و به خاطر درآمدى که در اثر کمک به ستمگران به دست آورده اى مورد بازخواست قرار گیرى؛ زیرا تو چیزى را دریافت کرده اى که نه از آن تو است و نه از آن کسى که آن را به تو بخشیده است و به کسى نزدیک شده اى که حقّ هیچ کس را نپرداخته است و تو نیز از این نزدیکى خود به او براى جلوگیرى از باطل استفاده نکرده اى و کسى را که به جنگ خدا رفته دوست داشته اى. آیا غیر از این است که دعوت آنها از تو براى این بود که تو را محور چرخش دستگاه ظلم و ستم خود قرار دهند؟! و با پل قرار دادن تو راهى براى گرفتار ساختن مردم پیدا کردند و تو را نردبان گمراهى و مبلّغ تباهکارى و پوینده راه خود نمودند. در تو نسبت به علماء [آل محمّد علیهم السّلام ] بذر شک و شبهه کاشتند و به وسیله تو دل نادانان را صید کردند  و تو آن چنان در این کار پیش رفتى که برجسته ترین وزیران و نیرومندترین یاران آنها هم نمی توانستند این چنین فسادشان را اصلاح جلوه دهند و راه رفت و آمد خواصّ و عوام را به درگاه آنها هموار سازند. [در مقابل این همه خوش خدمتى ]، چه بسیار کم به تو مزد دادند در برابر آنچه از تو گرفتند! چه کم براى آبادى دنیایت مایه گذاشتند در برابر تخریب آخرتت! پس مراقب خود باش که دیگرى به فکر مراقبت تو نیست و همچون مردى مسئول به حساب خود رسیدگى کن.
ببین چگونه باید سپاسمند باشى از کسى که تو را تغذیه [مادى و معنوى ] کرده، چه در خردسالى و چه در بزرگسالى. وه چه می ترسم که تو در شمار کسانى باشى که خداوند در باره آنها در قرآن چنین فرموده است: «پس بعد از آنان، جانشینانى وارث کتاب آسمانى شدند که متاع این دنیاى پست را می گیرند و می گویند: «بخشیده خواهیم شد». [سوره اعراف (7)، آیه 169].
تو در خانه دائمى نیستى بلکه در اقامتگاه موقّتى به سر می برى که آهنگ کوچ از آن داده شده است، مگر آدمى پس از مرگ همسالانش چقدر زنده می ماند؟ خوشا به حال آن کس که در دنیا بیمناک باشد و بدا به حال آن کس که بمیرد و گناهانش بعد از او ماندگار باشد. به هوش باش که نیک آگاه شدى و بشتاب که فرصت محدودى براى تو تعیین شده و تو با کسى وارد معامله شده اى که نادانى در او راه ندارد و به راستى، کسى که حفاظت تو را به عهده گرفته از تو یک آن هم غافل نیست.
حاضر باش که بزودى تو را سفرى دور و دراز پیش آید و گناهت را درمان کن که به راستى، بیمارى سختى به وجود تو راه یافته است و گمان مکن که من در صدد بازخواست و نکوهش و سرزنش تو هستم بلکه می خواهم خداوند اندیشه مرده تو را، دیگر بار، احیاء نماید و آنچه که احیاء نماید و آنچه از دین تو [در اثر همکارى با ستمگران ] نهان گشته به تو بازگرداند و سخن خداى تعالى در کتابش را به یادت آورم که فرمود: «و یادآورى کن که مؤمنان را یادآورى سود بخشد» [ذاریات (51)، آیه 55].
تو یاد همسالان و نزدیکانت را که درگذشته اند، به فراموشى سپردى و پس از آنان، همچو قوچ شکسته شاخ، به جا ماندى. نگاه کن که آیا آنان نیز چون تو گرفتار آمدند؟ و یا چونان تو سقوط کردند؟ یا آن که تو کار خیرى را به یاد می آورى که آنها آن را فرو گذاشته باشند و به چیزى پى برده باشى که آنها به آن دست نیافته بودند؛ بلکه فرق این است که در دل مردم نفوذ کردى و آنها دور تو را گرفتند و از نظریه تو پیروى نمودند و امر تو را فرمان بردند؛ به طورى که اگر چیزى را حلال دانى حلالش دانند  و اگر چیزى را حرام شمارى حرامش شمارند در حالى که تو شرائط و شایستگى چنین کارى را ندارى؛ امّا دلبستگى آنان به تو زمینه ساز چنین نفوذى بوده است و از طرف دیگر، از دست رفتن علمایشان و چیرگى نادانى بر تو و هم بر ایشان و ریاست دوستى و دنیاطلبى تو و ایشان، همه، پشتوانه این محبوبیّت شده است. آیا توجّه ندارى که تو در نادانى و فریبکارى غوطه ورى و مردم در بلا و فتنه گرفتارند؟ آرى، این تو بودى که آنها را در بلا و فتنه درافکندى و از کار و زندگى بازداشتى و از اینکه تو را در آن موقعیّت می بینند، شیفته آنند که به آن موقعیّت علمى تو نائل شوند که تو نائل شده اى یا دریابند آن را که تو دریافته اى، ولى توسط تو به دریائى افتادند که ژرفاى آن دانسته نشود و به بلائى گرفتار آمدند که اندازه آن معلوم نگردد. خدا به داد ما و تو برسد و هو المستعان.
امّا بعد؛ اینک تصمیم بگیر از وضعى که براى خود ساختى روى گردانى تا به نیکان بپیوندى که در جامه هاى ژنده به خاک سپرده شدند و چندان از شدّت گرسنگى ریاضت مى کشیدند که شکمشان به پشتشان چسبیده بود و میان آنها و خدا حجابى نبود و نه دنیا توانست آنان را فریب دهد و نه خود فریفته دنیا شدند. [آرى ] آنها شیفتگى را پیشه ساختند و به جستجو پرداختند و بی درنگ به نیکان پیوستند. اگر دنیا در جان توى پیرمرد دانشمند مردنى چنین رخنه کرده، پس آن نوجوان که نه علم چندانى دارد و نه رأى پخته اى و نه عقل نابى، تکلیفش چیست؟ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ! پس به چه کسى باید پناه برد؟ به چه کسى باید گلایه کرد؟ ما گلایه و درد دل خود و آنچه را که در تو مشاهده می کنیم به درگاه خدا عرضه می داریم و مصیبتى که از جانب تو به ما رسیده به حساب خدا می گذاریم. اینک نیک بنگر که چگونه باید سپاسمند باشى از کسى که تو را تغذیه [مادى و معنوى ] کرده، چه در خردسالى و چه در بزرگسالى. و چگونه تجلیل می کنى از کسى که در پرتو دین خود تو را به خوشنامى معروف ساخته است؟ و چگونه از کسوت آن کس که تو را با پوشاندن کسوت و پوشش خود در میان مردم آبرومند ساخته حفاظت می کنى؟ و چگونه است نزدیکى و دورى تو از آن کس که تو را فرمان نزدیکى و فروتنى داده است؟ تو را چه شده که از خواب غفلت بیدار نمی شوى و از لغزش خویش باز نمی ایستى تا بگویى: سوگند به خدا که من در تمام عمر خود یک بار هم نشد که به پا خیزم و محض رضاى خدا، دین خدا را زنده سازم یا باطلى را بمیرانم. پس این است سپاسمندى تو، از کسى که تأمین زندگى تو را به عهده گرفته است.چقدر بیمناکم که تو در شمار کسانى باشى که خداوند متعال در قرآن فرموده: «نماز را ضایع کردند و پیرو شهوات نفسانى شدند، به زودى به کیفر گمراهى و تباهى برسند».
خداوند قرآنش را در دسترس تو گذاشت و علم آن را به تو آموخت ولى تو آن را تباه ساختى. پس ما سپاس می گذاریم خداوندى را که ما را از آن چه تو به آن مبتلا گشتى محفوظمان داشت؛ و السّلام.

 تحف العقول-ترجمه حسن زاده،از صفحه 483  الی  صفحه 491


--------------------------------------------------------------------------------

سخنان کوتاه امام سجاد علیه السّلام در همین زمینه ها
 1- راضى بودن به قضاى ناخوشایند از بالاترین مراتب یقین است.  2- هر که به کرامت نفس خود پى برد، دنیا در دیده اش خوار شد.  3- ارزشمندترین مردم کیست؟ فرمود: کسى که دنیا را براى خود با ارزش نداند. 4- مردى در حضور امام سجاد علیه السّلام، گفت: بار خدایا! مرا از آفریدگانت بی نیاز کن ،
امام علیه السّلام فرمود: چنین نیست؛ زیرا مردم به یک دیگر نیازمندند، بلکه چنین بگو: بار خدایا! مرا از بدترین افراد خلق خود بی نیاز گردان. = 5- کسى که به آنچه خدا برایش در نظر گرفته قانع باشد، او از بی نیازترین مردمان به شمار آید.  6- هیچ عملى آنگاه که از پشتوانه تقوى برخوردار باشد، اندک نخواهد بود، پس چگونه علمى که به درگاه خداوند مقبول افتاده، اندک باشد؟  7- از دروغ خوددارى کنید، چه دروغ کوچک باشد و چه بزرگ، چه دروغ جدّى باشد و چه شوخى؛ زیرا اگر انسان دروغ کوچکى بگوید، بر گفتن دروغ بزرگ نیز دل و جرات پیدا مى کند.  8- همین نصرت خدا بر تو بس که می بینى دشمن تو براى ضربه زدن به تو به نافرمانى خدا روى آورده است.  9- تمام خیر آن است که انسان خویشتندار باشد.  10- امام سجاد علیه السّلام به یکى از فرزندانش فرمود: پسر جانم! خدا مرا براى تو پسندید ولى تو را براى من نپسندید، سفارش مرا به تو نمود ولى سفارش تو را به من ننمود؛ پس بر تو باد به نیکى [بر پدر] هر چند به اندک هدیه اى.

 11- مردى از امام سجاد علیه السّلام پرسید: زهد چیست؟ امام سجاد علیه السّلام فرمود:
زهد ده جزء دارد: بالاترین درجه زهد، کمترین درجه پارسایى است و بالاترین درجه پارسایى، پایین ترین درجه یقین است و عالی ترین درجه یقین، کمترین درجه خشنودى است. همانا [تعریف ] زهد در یکى از آیات قرآن آمده است: «تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به سبب آنچه به شما داده است شادمان نگردید» [سوره حدید (57)، آیه 23].  12- درخواست حاجات از مردم، زندگى را ذلّت بار سازد و شرم و حیا را از بین ببرد و سبب کاهش وقار گردد و این همان فقر آشکار است. و کمتر حاجت خواستن از مردم، همان بی نیازى آشکار و واقعى است.  13- به راستى، محبوبترین شما در نزد خدا خوش کردارترین شماست و به راستى، بزرگوارترین شما در پیشگاه الهى شیفته ترین شما به آن چیزى است که نزد خداست. و به راستى، نجات یافته ترین شما از عذاب الهى بیمناک ترین شما از خداست و به راستى، نزدیک ترین شما به خدا گسترده اخلاق ترین شماست و همانا، پسندیده ترین شما در پیشگاه خدا نعمت بخش ترین شما بر خانواده خویش است و همانا، ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.  14- امام سجاد علیه السّلام به یکى از پسرانش فرمود: پسر جانم! پنج کس را در نظر دار و با آنان همنشین و هم سخن مشو و در هیچ راهى آنان را همراهى مکن. گفت: پدر جانم، آنها کیانند؟ امام سجاد علیه السّلام فرمود: مبادا با دروغ پرداز همنشین شوى که او همچون سراب است، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور جلوه گر می سازد؛ مبادا با فاسق نشست و برخاست نمایى که تو را به لقمه اى یا به کمتر از آن بفروشد، مبادا با تنگ نظر مصاحبت کنى که به هنگام نیازمندى شدید تو به مال او، تو را واگذارد؛ مبادا با احمق رفاقت نمایى که چون خواهد به تو سود رساند به زیان دچارت سازد مبادا با کسى که با خویشاوندانش قطع رابطه کرده رفت و آمد کنى که من او را در قرآن نفرین شده یافتم.  15- به راستى، شناخت و کمال دیانت مسلمان در این است که از سخنان بی فائده خوددارى نماید و کم به جدل پردازد و بردبارى و شکیبایى و خوش اخلاقى را پیشه خود سازد.  16- پسر آدم! همیشه در خیر و خوبى به سر خواهى برد اگر واعظ درونى براى خود داشته باشى و به حسابرسى نفس خود پردازى و ترس از خدا را روپوش خود و پرهیز را زیرپوش خودنمایى. پسر آدم! به راستى، تو خواهى مرد و برانگیخته خواهى شد و در پیشگاه خداى عزّ و جلّ براى پاسخ گویى خواهى ایستاد؛ پس خود را براى پاسخ گویى آماده ساز. 17- براى قریشى و عربى، افتخارى جز به تواضع و بزرگوارى جز به تقوى و کردارى جز به نیّت و عبادتى جز به آشنائى با مسائل فقهى آن، نباشد. هان! منفورترین مردم نزد خدا کسى است که خود را پیرو امامى به شمار آورد ولى در کردار و رفتار از او پیروى ننماید.  18- مؤمن کسى است که دعایش یکى از این سه اثر را داشته باشد: یا برایش ذخیره گردد [تا در آخرت از آن بهره مند شود] یا در همین دنیا مستجاب گردد یا بلایى را که می خواهد به او برسد، دفع نماید.  19- همانا، منافق نهى از منکر نماید ولى خود از منکر دست برندارد و امر به نیکى کند ولى خود به کار نیک نپردازد و چون به نماز ایستد به هر سو نگاه اندازد، چون رکوع کند [گوسفندوار] بر زمین زانو زند و سجده نماید و چون سجده کند [کلاغ وار] شتابان به زمین منقار زند و بی آن که روزه بگیرد روز را به شب رساند و همه فکر و ذکرش خوردن غذا باشد و در روز همه اش در فکر خوابیدن است با آن که شب زنده دارى نکرده است. امّا مؤمن، کردارش را با بردبارى درآمیزد، بنشیند تا بیاموزد، سکوت اختیار نماید تا سالم ماند و اسرار را که به امانت نزد او گذاشته اند با دوستان صمیمى خود نیز در میان نگذارد و گواهى بیگانگان را کتمان ننماید و در انجام کار حقّ خود نمائى نکند و در اثر شرم حقّ را ترک نکند، اگر از او تعریف و تمجید نمایند و او را از پاکان دانند، بترسد و از اینکه آنان از گناهان او اطلاع ندارند از خداوند طلب آمرزش نماید و جهل آن کس که او را نمی شناسد براى او زیان آور نیست.  20- امام سجاد علیه السّلام بیمارى را دید که بهبود یافته است فرمود: پاک کننده گناهان بر تو گوارا باد! به راستى، خداوند به یاد تو بوده پس تو نیز به یاد او باش و از تو درگذشت پس تو نیز سپاس گوى او باش.  21- پنج سخن ارزنده است که اگر براى به دست آوردن آن کوچ کنید و در این راه مرکبهاى خود را [در اثر پیمودن راه دور و دراز، خسته و] لاغر سازید، مانند آن سخنان پیدا نخواهید کرد : هیچ بنده اى نترسد مگر از گناه خود، امیدوار نباشد جز به پروردگار خود، نادان را شرم نیاید اگر چیزى از او پرسیدند و او پاسخ آن را ندانست در پى فراگیرى آن باشد، صبر نسبت به ایمان چون سراست نسبت به پیکر، و هر که صبر ندارد ایمان ندارد.  22- امام سجاد علیه السّلام فرمود: خداوند می فرماید که اى پسر آدم! به آنچه تو را داده ام راضى باش تا زاهدترین مردم باشى. پسر آدم! به آنچه بر تو واجب نموده ام عمل کن تا عابدترین مردم باشى. پسر آدم! از آنچه بر تو حرام کرده ام برحذر باش تا پارساترین مردم باشى.  23- چه بسیار کسى که در اثر تعریف مردم از او، عقل از سرش پرید و چه بسیار کسى که در اثر حسن پرده پوشى خداوند، غرور ورش داشت و چه بسیار کسى که از احسان غافلگیرکننده خدا، غافلگیر شد.  24- واى بر حال کسى که یکان هایش بر دهگان هایش غالب آید. مرادش این است که گناهانش که یکان هستند بر حسنه هاى او که دهگان به شمار می آیند چیره شود.  25- به راستى، دنیا کوچیده و پشت کرده و آخرت کوچیده و دارد می آید و هر کدام از آن دو، فرزندانى دارند؛ پس شما از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان دنیا. از آنان باشید که به دنیا تمایلى ندارند و مشتاق آخرت اند؛ زیرا آنان که تمایلى به دنیا ندارند، زمین را سفره و خاک را رختخواب و کلوخ را بالش و آب را عطر خود ساخته اند و گذران زندگى را از دنیا قیچى کرده اند. بدانید هر که مشتاق بهشت است به سوى خوبی ها شتاب گیرد و از شهوتها دست بردارد و هر که از دوزخ ترسد براى توبه کردن از گناهانش به درگاه خدا به سرعت حرکت نماید و از کارهاى حرام عقب نشینى کند.
هر که تمایلى به دنیا ندارد دشواریهاى دنیا بر او آسان گردد و بر او ناخوشایند نباشد. به راستى، خداوند عزّ و جلّ بندگانى دارد که دلهایشان به آخرت و ثواب آن آویخته و آنان مانند کسانی اند که بهشتیان را در بهشت، جاودان و غرق در نعمت دیده اند و دوزخیان را در دوزخ گرفتار عذاب. آنان همان کسانی اند که آسیب شان به مردم نمی رسد؛ زیرا دلهایشان آنچنان از خوف الهى لبریز شده که دیگر به فکر [آزار] مردم نمی افتند و چشم از حرام پوشیده اند و نیازشان به مردم بسیار ناچیز است. معاش اندک را که همان بخور و نمیر باشد از خدا پذیرفته اند و براى رهائى از افسوس دراز روز قیامت بر این چند روز کوتاه [دنیا] صبر کرده اند. 26- مردى به امام سجاد علیه السّلام، عرض کرد: به راستى، من تو را به خاطر خدا به شدّت دوستت دارم. امام سجاد علیه السّلام لحظه اى سر به زیر انداخت و سپس فرمود:
بار الها! به تو پناه می برم از اینکه به خاطر تو محبوب گردم و تو از من بیزار باشى! سپس به او فرمود: من نیز تو را براى همان خدائى که مرا به خاطرش دوست دارى، دوست می دارم.  27- به راستى، خدا از بخیل گداى سمج، بیزار است.  28- چه بسیار فریفته و نیرنگ خورده اى که سرگرم بازى و خنده است، می خورد و می نوشد و غافل از آن است که هر لحظه امکان دارد خشمى از جانب خدا او را در برگیرد و در آتش جهنّم سرنگونش سازد.  29- به راستى، از اخلاق مؤمن است انفاق به اندازه شرائط سخت زندگى و گشاده دستى به اندازه گشایش در زندگى و انصاف به خرج دادن نسبت به مردم و پیشدستى کردن در سلام نمودن به مردم.  30- سه چیز مایه نجات مؤمن است: نگه داشتن زبان خود از مردم و از غیبت کردن آنها، مشغول ساختن خود به امورى که براى آخرت و دنیایش سودآور است و گریه طولانى بر گناهان خویش.  31- نگاه محبّت آمیز و صمیمانه مؤمن به چهره برادر مؤمن خود، عبادت است.  32- سه چیز است که در هر مؤمنى باشد در پناه خدا قرار گیرد و خداوند وى را در روز قیامت در سایه عرش خود جاى دهد و از هراس آن روز بزرگ آسوده سازد: یکى از آنها کسى است که به مردم همان را دهد که خود از آنها انتظار دارد به او بدهند، یکى دیگر کسى که دست به کارى نزند و گامى برندارد مگر آن که بداند آن کار در راه طاعت خداست یا عدم طاعت او، مردى که به عیب و نقطه ضعف برادرش نپردازد مگر آن که آن عیب را از خود ریشه کن نماید و براى مرد همین بس است که به عیب خود پرداختن، او را از عیبجویى مردم باز دارد. 33- هیچ چیز نزد خدا پس از خداشناسى، محبوبتر از پاک شکمى و پاکدامنى نیست و چیزى نزد خدا دلپذیرتر از اینکه از او درخواست شود نیست.  34- امام سجاد علیه السّلام به فرزند خود- امام باقر علیه السّلام- فرمود: هر که از تو خیرى بخواهد برایش انجام بده که اگر درخور آن بود بجا کرده اى و اگر در خور نبود تو در خور آن بوده اى. و اگر مردى از جانب راست تو، تو را دشنام داد و سپس به جانب چپ تو رفت و از تو پوزش خواست، پوزش او را بپذیر.  35- با صالحان نشستن، زمینه نیکى و صلاح را فراهم آرد و آداب دانشمندان را فراگرفتن خرد افزاید و اطاعت از پیشوایان الهى موجب کمال عزّت گردد و سود دهى ثروت [براى جامعه ] کمال مردانگى است و راهنمایى آن که از تو مشورتى خواهد، گزاردن حقّ نعمت است و خوددارى از آزار مردم، نشانه کمال خرد است و مایه آسایش دنیا و آخرت.  36- هنگامى که امام سجاد علیه السّلام این آیه را تلاوت مى کرد: «و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمى توانید آن را به شمار درآورید». [سوره ابراهیم (14)، آیه 34]، پاک و منزّه است آن کس که «نعمت شناسى» را نصیب کسى نساخت مگر همان اندازه که فهمید از «نعمت شناسى» عاجز است و خداشناسى را نصیب کسى نکرد مگر همان اندازه که فهمید از شناختن کامل خدا ناتوان است و خداوند عزّ و جلّ از همین اندک شناخت عارفان که وجودش را مورد تقدیر قرار داده و این اعتراف به عجز از خداشناسى آنها را به عنوان سپاس پذیرفته، همان طور که علم دانشمندان را در عدم درک وجودش را به عنوان ایمان از آنها قبول نموده است؛ زیرا خداوند به خوبى مى داند که وجودش گسترده تر از آن است که در فهم بندگان بگنجد و از آن حدّ فراتر رود.  37- پاک و منزّه است آن کس که اعتراف به نعمت خود را به عنوان حمد و سپاس خود شناخته و منزّه است آن کس که اعتراف به درماندگى از سپاسگزاریش را سپاس به شمار آورده است.

 
 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر