یزید و هجوم به مکه

همزمان با شورش مدینه ، در مکه نیز آشوبهایى صورت گرفته و نغمه هاى مخالفت با حکومت امویان ، آغاز شده بود

یزید و هجوم به مکه

همزمان با شورش مدینه ، در مکه نیز آشوبهایى صورت گرفته و نغمه هاى مخالفت با حکومت امویان ، آغاز شده بود.
سپاه شام از آغاز حرکت ، دو هدف را در پیش روى خود مى دیدند، نخست فرو نشاندن شورش مدینه و سپس خاموش ساختن نغمه هاى مخالف آشوبهاى مکه . عبدالله بن زبیر که از بیعت با یزید امتناع ورزیده و براى ایمن ماندن از توطئه هاى دستگاه خلافت ، به حرم امن پناه برده و در مکه ساکن شده بود، در طول اقامتش در مکه هوادارانى گرد آورده ، سر یاسازگارى با یزید را برداشته بود.
از این رو، سپاه شام پس از قتل عام مدینه و خاموش ساختن صداى مخالف آنان ، عازم مکه شدند.
مسرف بن عقبه ، بر اثر بیمارى و کهولت سن در میان راه جان سپرد. از آخرین سخنانى که مسرف بر زبان آورده و نشانه پلیدى روح اوست این عبارت است که گفته : پس از شهادت توحید و رسالت محمد (ص ) هیچ یک از عملى را به اندازه کشتار مردم مدینه در نظرم ارجمند نیست و در قیامت مزد هیچ عملى را به اندازه آن مهم و ارزنده نمى شناسم ! (320)
این نشانگر فرهنگ منحط و اندیشه خام و نارساى کسانى است که در لواى حکومت معاویه رشد یافته و نام مسلمان بر خود نهاده بودند!
به هر حال پس از مسرف ، رهبرى سپاه یزید را حصین بن نمیر به عهده گرفت ، چه ین که او از شام براى چنین روزى و چنین منظورى از سوى یزید انتخاب شده بود.
سپاهیان شام مکه را محاصره کردند و با منجنیق بر مکیان و برخانه ها مکه سنگ فرو ریختند و در این نبرد خانه کعبه آتش گرفت و از وس دیگر خبر مرگ یزید میان سپاه شام و همچنین اهل مکه انتشار یافت .
با مرگ خلیفه ، بدیهى است که جنگ نمى توانست تداوم یابد.
حصین بن نمیر فرمانده سپاه شام ، پایان جنگ را اعلام داشت و به عبد الله بن زبیر پیشنهاد کرد که اگر شام به عزیمت کند حاضر است به عنوان خلیفه با او بیعت نماید. ولى عبدالله بن زبیر که در این پیشنهاد، برنامه هاى توطئه آمیز حصین را نهان مى دید، پیشنهاد او را پذیرفت و حصین همراه با سپاه به شام بازگشت ..
فتنه عبدالله بن زبیر
مرگ یزید در ربیع الاول سال 64 هجرى هر چند به روایارویى سپاه شام و مردم مکه پایان داد ولى ادعاى ابن زبیر براى خلافت همچنان استمرار یافت .
عبدالله بن زبیر که پس از مرگ معاویه از پذیرش حکومت یزید و بیعت با او سرباز زده بود براى ایمن ماندن از انتقام یزید، مکه را پایگاه خویش قرار داده بود و در این منطقه براى بیعت گرفتن از مردم و دستیابى خود به خلافت تلاش مى کرد. روى آورى ابن زبیر به مکه دو دلیل مى توانست داشته باشد. نخست این که مکه سرزمین امن به شمار مى آمد و دیگر این که عبدالله ریشه در نسل مکیان داشت .
چه این که زبیر - پدر عبدالله - فرزند صفیه ، عمه رسول خدابود.
عبدالله بن زبیر به دلیل این که پدرش - زبیر - از صحابه معروف رسول خدا - صلى الله علیه وآله - و مادرش اسماء دختر ابوبکر - نخستین خلیفه - بود، مکه را که سرزمین پدرى او به شمار مى آمد براى عرض اندام و جلب هوادار مناسب مى دید.
تا قبل از مرگ یزید تلاشهاى عبدالله براى بیعت گرفتن از مردم چندان ثمر نبخشید زیرا وحشتى که یزید در کربلا و مدینه به وجود آورده بود، مردم را از پیامدهاى مخالفت با یزید و حکومت امویان باز مى داشت ،. اما پس از مرگ یزید دامنه نفوذ عبدالله گسترش یافت و او مى توانست در برخى مناطق نمایندگانى بگمارد و از مردم بیعت بگیرد.
در مصر عبدالرحمان حجدم فهرى ، عامل ابن زبیر بود و توانست مردم را به فرمان او در آورد.
در فلسطین ، نائل بن قیس جزامى .
در دمشق ، ضحاک بن قیص فهرى .
حمص ، نعمان بن بشیر انصارى .
در بصره ، حارث بن عبدالله بن ابى ربیعه .
در خراسان ، عبدالله بن خازم سلمى .
در کوفه عبدالله بن مطیع عامل او بودند و تنها در این میان اردن تحت فرمان حسان بن طلبى به عبدالله بن زبیر تمایل نیافت .
عبدالله بن زبیر على رغم تلاشهایش براى دستیابى به حکومت هرگز در طول دوران مبارزه اش از مکه بیرون نیامد و گویا بیرون از مکه هرگز احساس ‍ امنیت نداشت .
عبدالله در طول دوران مبارزه قدرتش دوبار مورد هجوم شدید قرار گرفت نخست به وسیله سپاه یزید به فرماندهى حصین بن نمیر که با مرگ یزید سپاه شام دست از مبارزه کشیدند و عبدالله و هوادارانش جان سالم به در بردند. و سپس به وسیله سپاه عظیمى که حجاج بن یوسف ثقفى به مکه اعزام داشت تا به مقابله عبدالله و یارانش برخیزند و ادعاها و تلاشهاى آنان را براى همیشه خاموش کنند.
دومین جنگ با عبدالله آخرین جنگ او نیز بود زیرا در این یورش سپاه حجاج بن یوسف شکست سختى بر هواداران ابن زبیر وارد کردند و عبدالله بن زبیر را دستگیر کرده ، در مکه به دار آویختند. و این گونه فتنه عبدالله بن زبیر که از سال 64 اوج گرفته بود پس از9 سال (321) در 73 هجرى به پایان خط رسید. (322)
موضع امام سجاد در برابر ابن زبیر
براى شناخت موضع امام سجاد ع در برابر ابن زبیر و تلاشها و داعیه هاى وى نخست باید مرورى اجمالى به شخصیت سیاسى وى عواملى که مى تواند در فکر و اهداف او تاثیر بگذارند داشت .
شخصیت فکرى و سیاسى عبدالله بى ارتباط با شخصیت پدرش زبیر نبود.
زبیر از یک سو پسر عمه رسول خدا و از سوى دیگر صحابى نام آشناى پیامبر اسلام به شمار مى آمد و پس از قتل عثمان با على بن ابى طالب ع بیعت کرد ولى دیگرى نگذشت که بیعت خود را شکست و با ناکثین روانه بصره شد و در جنگ جمل علیه على ع جنگید و خارج از میدان جنگ اما در رابطه با همان درگیریها کشته شد .
درگیرى و ستیز نهایى زبیر با على بن ابیطالب ع و مرگ او در این گیر و دارها مى توانست شعله هاى کینه و عداوت را در قلب فرزند زبیر علیه خاندان على ع روشن کند و یا اگر کینه اى از پیش وجود داشته آن را شعله ورتر سازد.
مطالعه تاریخ جنگ جمل مى نمایاند که اصلى ترین محرک اصحاب جملا قدرت طلبى و انگیزه هاى قومى بوده است بویژه در مورد شرکت زبیر در این جنگ مورخان یاد آور شده اند که او نخست از شرکت در این جنگ نادم شده بازگشت ولى فرزندش عبدالله او را به جنگیدن تحریک کرد. (323)
این پیش زمینه ها مى تواند جدایى راه و اندیشه عبدالله بن زبیر از راه ائمه ع و على بن الحسین ع را بنمایاند ولى نشانه هاى دیگرى نیز در دست است که آن را تقویت مى کند.
در سالهاى بعد هنگامى که یزید به خلافت چنگ زد عبدالله بن زبیر نقطه اشتراکى با حسین بن على ع پیدا کرد زیرا آن دو هیچ کدام حاضر به بیعت با یزید نبودند.
زمانى که حسین بن على ع از مدینه به سوى مکه رهسپار گردید ابن زبیر نیز در مکه حضور داشت .
بدیهى است که پس از استقرار حسین بن على در مکه به دلیل نقطه اشتراکى که یاد شد ابن زبیر به دیدار آن حضرت مى آمد تا از تصمیمهاى حسین بن على ع آگاه شود.
حساسیت ابن زبیر نسبت به برنامه هاى حسین ع بى دلیل نبود، زیرا ابن زبیر در سر اندیشه رهبرى و خلافت و جلب هوادارى و حمایت مکیان را داشت و حضور حسین ع شخصیت او را بشدت تحت الشعاع قرار مى داد و با وجود آن حضرت کسى به بیعت با ابن زبیر تمایل نمى یافت این است که او در ملاقاتهایش هم سعى داشت امام را به خروج از مکه تشویق کند و هم تلاش مى کرد انگیزه اصلى خود را نهان دارد. از این رو گاه پیشنهاد مى کرد که امام در مکه بماند زیرا مکه امن تر است . (324) و زمانى هم مى گفت اگر من یارانى مثل یاران و هواداران شما در کوفه داشتم حتما به سوى کوفه حرکت مى کردم و از تصمیم خود برنمى گشتم . (325)
حسین بن على ع در همین سفر مخالفت خود را با روش ابن زبیر به طور ضمن بیان داشت زیرا ابن زبیر به گمان خود کعبه را سنگر مبارزه قرار داده تا هر گاه خطرى متوجه او شد به کعبه پناه برد ولى امام به او یاد آور شد که این امر موجب هتک حرمت کعبه مى شود زیرا یزید و بنى امیه کسانى نیستند که به کعبه حرمت نهند حسین بن على ع به ابن زبیر فرمود.
اى پسر زبیر من راضى نیستم یک قطره از خون من در خانه خدا ریخته شود و اگر یک یا دو وجب هم از حرم الهى دورتر باشم و خونم ریخته شود بهتر است از این که حرمت کعبه پایمال گردد. (326)
در بیانى دیگر چنین آمده است .
پسر زبیر به حسین بن على ع گفت : اگر مى خواهى در مکه بمانى بمان و کار قیام علیه خلافت یزید را رهبرى کن زیرا ما تو را پشتیبان هستیم و با تو بیعت مى کنیم .
امام حسین ع فرمود: پدرم به من خبر داده است که سالارى در مکه جاى خواهد گرفت و مسجد الحرام را خواهد شکست من نمى خواهم در مکه بمانم و آن سالار باشم . (327)
سرگذشت زمان نشان داد که پیش بینى امام ع تحقق یافت و عبدالله سبب شد تا دو مرتبه حرمت مکه در هم ریخته شود یک بار به وسیله حصین بن نمیر و مرتبه دیگر به وسیله حجاج بن یوسف .
گذشته از این نشانه ها و شواهد گویا ناسازگارى و عداوت ابن زبیر با اهل بیت و بنى هاشم صریحتر از اینها بوده است چنان که نوشته اند.
در روزگار قدرت ابن زبیر چهل روز در خطبه هایش درود بر پیامبر نفرستاد و مى گفت : من از آن جهت بر پیامبر درود نمى فرستم که برخى بنى هاشم گرفتار غروز نشوند و احساس فخر و بزرگى ننمایند. (328)
برخورد ابن زبیر با بنى هاشم در ایامى که قدرى اقتدار یافته بود بسیار خشن و غیر دوستانه یاد شده است . چنان که در مقطعى از کشمکشها هاشمیان مکه را در دره اى مجتمع ساخت و آنان را با فراهم آوردن هیزم مورد تهدید قرار داد به گونه اى که اگر شعله اى در آن هیزمها مى افتاد هیچ هاشمى سالم نمى ماند. (329)
با توجه به این نکات موضع امام سجاد ع در قبال حرکتهاى ابن زبیر روشن مى نماید.
آن حضرت برنامه هاى ابن زبیر را حرکتى ثمر بخش و قیامى رهایى آفرین نمى دانست بلکه فتنه اى بحران خیز به شمار مى آورد چنان که از روایات ابو حمزه ثمالى استفاده مى شود.
ابوحمزه ثمالى مى گوید امام سجاد ع دیوارى را به من نشان داد و فرمود من روزى به این دیوار تکیه زده بودم و در نگرانى به سر مى بردم ناگهان مردى سفید پوش را در برابرم دیدم که مرا مى نگرد.
آن مرد به من گفت اى على بن الحسین چرا تو را اندوهگین مى یابم . اگر براى دنیا غمگین هستى خدا روزى نیک و بدکار را مى رساند و اگر براى آخرت نگرانى آخرت و عده اى است صادق که فرمانرواى آن خداوندى است قاهر.
به او گفتم ترس و نگرانى من از فتنه ابن زبیر است .
مرد خندید و گفت اى على بن الحسین آیا تا کنون دیده اى کسى بر خدا توکل کند. خدا کارش را سامان ندهد آیا تاکنون دیده اى کسى از خداى چیزى را طلب کند و خدا پاسخش ندهد ناگهان آن مرد از برابر دیدگانم پنهان شد و دیگر او را نمى دیدم او خضر ع بود. (330)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر