قیام امام حسین(علیه السلام) تبلیغ دین بود و اگر از امر به معروف و نهی از منکر هم سخنی به میان آمد به این دلیل بود که امر به معروف و نهی از منکر نیز نوعی عملیات تبلیغی به شمار میرود.
فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) تبلیغ دین بود و اگر از امر به معروف و نهی از منکر هم سخنی به میان آمد به این دلیل بود که امر به معروف و نهی از منکر نیز نوعی عملیات تبلیغی به شمار میرود.
هنگامی که از عزاداری ابا عبد الله الحسین(علیه السلام) تقدیر میشود، به این دلیل است که عزاداری هم نوعی فعالیت تبلیغی است.
در ایام محرم باید به امر تبلیغ پرداخت و این امر باید برای عامی مومنین و کسانی که در جامعی اسلامی زندگی میکنند، عادت فراگیر بشود. امر تبلیغ در یک جامعی دینی باید به صورت عادت ثانویه و فرهنگ برای عموم مؤمنان تبدیل شود.
تبلیغ یعنی هر نوع تاثیرگذاری بر رفتار دیگران. تبلیغ و اثرگذاری بر دیگران "ویژگی " ذاتی مومنان است، نه فقط یک "وظیفی " عمومی.این نکته بسیار مهم را هم باید مورد توجه قرار دهیم که امر تبلیغ مختص قشر خاصی از جامعه مثل روحانیون یا متخصصین در دین نیست، بلکه امری عمومی است و در همی روابط اجتماعی ما باید تبلیغ وجود داشته باشد.
اثرگذاری غزیره ذاتی مومنان است، امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این باره میفرمایند: " غریزه و طبیعت مومن نصیحت کردن است. "(1) یعنی تبلیغ و اثرگذاری جزء صفات ذاتی او شده است و نمیتواند خود را کنترل کند که اثرگذار نباشد. اگر کسی را یافتید که توانست در امر تبلیغ، خود را کنترل کند، باید در ایمانش تردید کرد. تاثیرگذاری و تلاش برای این تاثیر را یک امر فراگیر بدانیم.
تبلیغ و اثرگذاری ویژگی ذاتی مومنان است و تبلیغ را باید در جامعه رواج دهیم، هر چند ممکن است دیگران نامش را تظاهر یا فضولی بگذارند. چراکه ماتا به حال عملیات تبلیغی نکردهایم یا رفتار تبلیغی درستی نداشتهایم لذا حتی ممکن است ما را مسخره کنند، این مسئلهای نیست. کدام یک از انبیا را سراغ دارید که مسخره نشده باشند؟ تبلیغ، یک کار پیامبرانه است. در روایت داریم: "کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند، جانشین رسول خداست. "(2)
متاسفانه فرهنگ جامعی کنونی ما به سمت غربی شدن حرکت میکند. فرهنگی که مطابق با نفس انسانهاست. و غرب هم برای القای فرهنگ خودش به ملتها هزینههای تبلیغاتی زیادی مصرف میکند و سعی دارد فرهنگ غلط خود را در همه جا حکم فرما کند.یکی از آن فرهنگها این است که سکوت و بیتفاوتی را نشانی شخصیت بدانیم. یا اینکه فقط قانون و پلیس را در جامعه منشا اثر بشماریم. و این نشان دهندی مُردگی جامعه غرب است. در صورتی که جامعی ما، جامعهای زنده است. و خیلی از اوقات مردم منتظر پلیس و قانون نمیشوند. مثلاً خیلی از اوقات وقتی یک تصادفی میشود، میبینی چند نفر جمع میشوند و قبل از آمدن پلیس، سعی میکنند مسئله را با پادرمیانی و ریشسفیدی حل کنند. این فرهنگ، فرهنگ خوبی است و نشان میدهد که ما از جامعی غربی خیلی جلوتر هستیم. منتها باید این فرهنگ را رشد و توسعه بدهیم.
کسی که تبلیغ میکند، خدا را یاری کرده است. در روایت آمده است "کسانی که کار تبلیغ انجام میدهند، انصار خدا محسوب میشوند "(3) در باری یاری کردن خدا، ائمه هدی " إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکُمْ "(4) را اینگونه تعبیر میکنند که " خدا را میتوان یاری کرد با قلب و لسان و دستها "(5) البته یاری کردن با قلب حداقل است و ما نباید در حداقل بمانیم.
راههایی وجود دارد که این مبحث را از ذهنی بودن خارج میکند و آن را کاملاً عینی بیان میکند:
1. از فرصتها استفاده کرده و صحبت کنید:
در روایت آمده است "مومن پرحرف و عمل کننده به کلام خود هست. "(6) مثلاً در واقعا کربلا امام حسین(علیه السلام) برای هدایت مردم خطبههای فراوانی خواندند. عمر سعد ملعون هنگامی که میخواست صدای امام را سپاهش نشنود میگفت هلهله کنید او مثل پدرش حرّاف است و زیاد حرف میزند. شما هم بیائید برای اثرگذاری، زیاد صحبت کنید. البته صحبت مفید و بهجا. وقتی در مجلسی حضور دارید که سکوت حاکم است، با صحبتی صحیح و بهجا فضا را نورانی کنید، حتی اگر لازم است، برای این کار مطالبی را یاد بگیرید، ولی این کار را انجام دهید.
مثلا زمانی که سوار تاکسی میشوید، با صحبت حق و بهجای خود فضا را نورانی کنید. یا وقتی از کنار مسجدی نیمهساز عبور میکنید، بگوئید "خدا خیر بدهد به آنهایی که در ساختن مساجد کمک میکنند ، چقدر آدمهای خوب در جامعه ما هستند " حرف مثبت بزنید.
چرا اجازه میدهید همیشه در تاکسی حرفهای منفی ذکر شود. متاسفانه منفی حرف زدن، فرهنگ حرفهای تاکسی شده است. البته بعضی تاکسیرانها وجود دارند که خودشان مدام حرفهای خوب و مثبت میزنند و خدا میداند روز قیامت با چه نوری وارد صحرای محشر میشوند.
2. به ذکر خوبان و خوبیها بپردازید :
متاسفانه برای ما فرهنگ شده است وقتی در جمعی مینشینیم، ابتدا از بدهایی که دیدهایم شروع به صحبت میکنیم. باید این فرهنگ که همیشه از ضعفها و بدیها صحبت میشود را عوض کرد. ما واقعاً گاهی اوقات کفران نعمت میکنیم و قدردان خوبان و خوبیها در جامعه نیستیم. اصلاً نه میبینیم و نه آن را بیان میکنیم. عادت فرهنگ ما پرداختن به زشتیها و بیهوده حرف زدن شده است. و این فرهنگ غلطی است.
برای مقابله با این فرهنگ غلط باید خوبان و خوبیها را زیاد در جامعه مطرح کنیم. یک آقای دندانپزشکی میگفت من برای هر بیمارم تبلیغ دین میکنم و در طول درمان، مباحثی را که فکر میکنم متناسب با او و برایش مفید است، مطرح میکنم. مثلاً میگفت: "بدترین بیماریها، بیماریهایی است که درد ندارند، زیرا باعث میشود انسان به مداوای آن نپردازد، مثل فلان بیماری " بعد یک شاهد مثال معنوی آن را هم میآورد.
یا طلبهای که برای تبلیغ به روستایی رفته بود و توانسته بود دعوای 40 سالی دو روستا را خاتمه دهد. البته برای این کار وقت میگذاشت. یک روز در این روستا مهمان بود، و یک روز در روستای دیگر. و آنقدر خوب عمل کرد که مردم دعوای چندین سالی خود رافراموش کردند. و هر جا که این طلبه میرفت، همه دوست داشتند همراهش باشند.
امر تبلیغ در وجود چنین انسانهایی، "غریزی " و "ذاتی " است و این ویژگی مؤمنین است. این مثالها نشانگر این است که افراد خوب در جامعه ما بسیارند، انسانهای گل تبار زیادی وجود دارند ولی چون گل فروش نیست به چشم نمیآیند. بیائید گل فروشی کنیم، خوبیها را ترویج کنیم.
البته توجه به خوبیها و نکات مثبت و سخن گفتن از آنها، به معنای مخالفت با انتقاد نیست. اما انسان باید متوجه فضای اطراف خود باشد و توجه کند که چه چیزی را ببیند و بگوید تا اثرگذار باشد. اثرگذار بودن یک شاخص است. لذا انتقاد کردن با حرف بیهوده و منفی زدن متفاوت است.
در حدیث "یاری کردن خدا با عمل و دست و زبان است. " بیان می شود که ما باید از زبان که راحتترین وسیله تبلیغ است استفاده کنیم. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: "هر کس با زبان خود ما را بر علیه دشمنان یارى دهد خداوند زبان او را- در روزى که در پیشگاه عظمت خداوندیش براى حسابرسى بازداشت شود- به حجّت و دلیل خود گویا سازد "(7)حتی لازم نیست همی مردم هم تبلیغ کنند. اگر یک درصد هم به این فرمایش امام صادق(علیه السلام) عمل کنند، خیلی مؤثر خواهد بود و این وظیفه و مسئولیت آن یک درصد را بیشتر میکند، مثلاً 10 دانشآموز مذهبی، برای 1000 دانشآموز در یک مدرسه کفایت میکند. اما ما متاسفانه به خود راحت باش دادهایم و کاری نمیکنیم.
اگر ما همین یک ویژگی، یعنی روحیی تاثیرگذار بودن را در خود تقویت کنیم، خدا را یاری کردهایم. گرچه خداوند نیازمند یاری ما نیست، اما لطف کرده، منت گذاشته، کار نیک ما را کمک به خود به حساب آورده است.
برای ذکر اهمیت تبلیغ و ایجاد انگیزه نسبت به عملیات تبلیغی، روایات زیادی وجود دارد:
- امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: " بر شما باد به نصیحت کردن مردم بخاطر خداوند که هیچ عملی با فضیلت تر از این نیست "(8)
- رسول خدا(ص) میفرماید: " همانا دین، نصیحت کردن هست. "(9) نصیحت کردن، خود دین است نه جزیی از آن. نه فقط اینکه از وظایف دینی ما باشد، اصلاً خود دین است.
- امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در یکی از خطبههای نهج البلاغه میفرمایند: "از حقوق واجب خداوند بر بندگان خود، نصیحت کردن برای خداوند به میزان توان هر کس و همکاری برای برپا کردن حق در بین بندگان میباشد. "(10)
ما باید در جامعه دینی خود آنچنان عملیات تبلیغی خوبی داشته باشیم که با تغییر مکان ما امام زمان(عج) خوشحال بشوند. به گونهای باشیم که وقتی به یک محل جدید میرویم، آن محل را برای امام زمان آباد کنیم. حضرت در دلشان خوشحال شوند و بفرمایند: "با آمدن این دوست ما به این محل جدید، چند نفر جدید جذب ما خواهند شد. " ما باید طوری زندگی کنیم و خاصیت داشته باشیم که مایی شادی دل امام زمان باشیم.
ما باید از خدا بخواهیم تا مؤثر بودن را نصیبمان کند. درست است که برای تبلیغ روایات زیادی وجود دارد و در انسان ایجاد انگیزه میکند، اما در مواقع عمل خداوند سنتش این است که ناز میکند. خداوند از هر کسی یاری نمیگیرد. خیلی باید انسان از خدا بخواهد که به او توفیق و اجازی مؤثر بودن بدهد.
معنویت در امر تبلیغ دین اهمیت بسیار دارد. گاهی خداوند به یک عمل تبلیغی به ظاهر کوچک اما نورانی، اثری فراگیر و ماندگار میدهد. یکی از این نمونهها در شام اتفاق افتاد. شام کجاست؟ شام جایی است که از ابتدا با بغض نسبت به خضرت علی(ع) مسلمان شدند. دورترین مردم از امیرالمؤمنین(ع) شامیان بودند و در اثر فعالیتهای معاویه از حقیقت دور افتاده بودند.
شاید زبان حال امام حسین(علیه السلام) این بود که "یا امیرالمومنین! کار تبلیغی شام را به من بسپار، من هم آن را به دختر کوچک خود میسپارم ". ببینید دُردانی حسین(علیه السلام) چگونه شام را به هم زد؟ چگونه منشأ اثر واقع شد، که الان در شام همه خود را علوی میدانند ...
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
پی نوشت:
1. امام علی(ع): الْمُؤْمِنُ غَرِیزَتُهُ النُّصْحُ، (غرر الحکم)
2. عَنْ عَلِی ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثاً قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یتَّبِعُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی ثُمَّ یعَلِّمُونَهَا أُمَّتِی . (امالی صدوق:247/266) و همچنین عَنِ النَّبِی (ص): مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ فَهُوَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِهِ (کنز العمال، 3/75/5564)
3. امام علی(ع)، انْصُرِ اللَّهَ بِقَلْبِکَ وَ لِسَانِکَ وَ یدِکَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ تَکَفَّلَ بِنُصْرَةِ مَنْ ینْصُرُهُ(غرر الحکم:2382)
4. اگر ( آیین ) خدا را یاری کنید، همانا خداوند شما را یاری خواهد کرد. (سوری محمد، آیه 7)
5. (غرر الحکم:2382)
6. الْمُؤْمِنُ هُو ... قَوَّالٌ عَمَّال (مستدرک الوسائل، ج11، ص180)
7. عن جعفر بن محمد عن أبیه ع قال: من أعاننا بلسانه على عدونا أنطقه الله بحجته یوم موقفه بین یدیه عز و جل (امالی مفید: 33، ترجمه حسین استاد ولی)
8. عن أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ عَلَیکُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقَاهُ بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْهُ (کافی، ج2، ص208)
9. قال النبی (ص): إن الدین النصیحة (روضةالواعظین،ج2،ص424)
10. عن امیر المؤمنین(ع): مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ النَّصِیحَةُ لَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ فِیهِم(نهج البلاغه: خطبه 216؛ الکافی:8/352)
منبع : تبیان زنجان