جلوه هایى از درسهاى امام سجاد ( علیه السلام )

روشنترین دلیل سیماى تابناک خورشید، پرتو فروزانى است که از آن جدا شده و روح و تن جویندگان را گرامى و توان بخشد. از این رو درسها و معارفى که از امام سجاد - علیه السلام - در متون اسلامى و منابعى دینى بر جاى مانده و به ثبت رسیده ، خود بهترین گواه بر منزلت علمى و نیز جایگاه اخلاقى و فضایل معنوى آن حضرت است .

جلوه هایى از درسهاى امام سجاد ( علیه السلام )

روشنترین دلیل سیماى تابناک خورشید، پرتو فروزانى است که از آن جدا شده و روح و تن جویندگان را گرامى و توان بخشد. از این رو درسها و معارفى که از امام سجاد - علیه السلام - در متون اسلامى و منابعى دینى بر جاى مانده و به ثبت رسیده ، خود بهترین گواه بر منزلت علمى و نیز جایگاه اخلاقى و فضایل معنوى آن حضرت است .

چه شایسته است که پس از ملاحظه توصیفها و تمجیدهاى دیگران و مطالعه زندگى اصحاب و شاگردان آن حضرت ، خود به کوثر حیاتبخش ‍ معارف آن اسوه فضیلت و دانش ، دست فرو بریم و جان و اندیشه را از آن سیراب سازیم .

در این رهگذر، نخست به رساله حقوق و سپس سجادیه نگاهى گذاریم خواهیم داشت .

رساله حقوق

در اوج حاکمیت استبداد در روزگارى که حکام اموى با تمام توان درصدد زدودن نور شرافت و آزادى از سرزمین وحى بودند و در خاموش ساختن منادیان حق و از میان بردن سیره حیاتبخش پیامبر کرم - صلى الله علیه وآله - از هیچ تلاشى فروگذار دوباره قامتى در جاى ایستاد، هرچند آثار زنجیرهاى استبداد اموى هنوز بر اندامش حک بود، اما زبانش هرگز و هیچ گاه از حق و دفاع انسانها باز نایستاد!

رساله حقوق امام حقوق امام سجاد - علیه السلام - در عصر حاکمیت جهل و جور پیامى است فراتر از زمان خویش ، بلکه فراتر از همه اعصار تمدن بشرى !

امروز که بشر، مدعى دستیابى به عالى ترین شکل تمدن و فرهنگ ارزشى است و دم از حقوق بشر و حتى حمایت از حیوانات و یا حفظ محیط زیست مى زند، علاوه بر پوشالى بودن بسیارى از شعارهایى که مطرح مى کند در بعد قانون شناسى و قانونگذارى نیز ضعفهایى دارد که اگر با رساله حقوق امام سجاد - علیه السلام - مقایسه شود و عنصر زمان و ظرفیت ونیازها نیز ملاحظه گردد، اوجهاى آن رساله و کاستیهاى دست نوشته هاى بشر متمدن این عصر آشکار خواهد شد!

هر چند پذیرش این نکته - در نگاه نخست - براى دلباختگان مادى و دور ماندگان از مکتب وحى و رسالت مشکل خواند نمود، اما تاءمل واقع بینى ، آنان را به تواضع در برابر حق واخواهد داشت .

قبل از پرداختن به متن این رساله ، تحقیقى درباره اسناد و رجال آن شایسته مى نماید.

رساله حقوق در منابع روایى

پیشین ترین منابع حدیثى که رساله حقوق امام سجاد - علیه السلام - را به طور کامل ثبت کرده اند عبارتند از:

1- تحف العقول ، تاءلیف حسن بن على بن حسین بن شعبه حرانى ، متوفاى 381 قمرى . در کتاب پنجاه حق از حقوق ثبت شده اما سند رساله یاد نشده است .

2- خصال تاءلیف ابوجعفر محمد بن على بن حسین بابویه قمى ، متوفاى 382 هجرى .

3- من لا یحضره الفقیه ، تاءلیف شیخ صدوق ابو جعفر محمد بن على .... که از کتب چهارگانه معتبر شیعه مى باشد.

شیخ صدوق ره دردو اثر اخیر خصل و من لا یحضر الفقیه علاوه بر پنجگانه ، حقى را تحت عنوان حق حج یاد کرده و در مجموع پنجاه و یک حق را متذکر شده است . هر چند در مقدمه حصال ، آنجا که فهرست حقوق ذکر گردیده از حج یادى به میان نیامده است .

در حدیث من لا یحضر سلسله سند نقل نشده و حدیث مرسل است .

میان حدیث من لا یحضر با روایت تحف العقول و نیز روایت خصال تفاوتهایى دیده مى شد، در حالى که سایر نقلها از آغاز به تفصیل یکایک حقوق پرداخته اند.

ثانیا در سند خصال ، نامى از اسماعیل بن فضل به میان نیامده است .

ثالثا در من لا یحضر تصریح نشده است که حقوق مذکور، رساله اى است از امام سجاد علیه السلام   ولى در خصال به این نکته تصریح شده است و عبارت چنین است : الحقوق الخمسون التى کتب بها على بن الحسین سید العابدین علیه السلام الى بعض اصحابه ...

متن رساله حقوق

حقوق الهى ، پایه همه حقوق فردى و اجتماعى

امام سجاد - علیه السلام - در نامه یکى از اصحاب خویش درباره حقوق چنین نوشت :

خدایت مورد رحم و محبت قراردهد!

آگاه باش ! که خداوند بر تو حقوقى دارد. درباره حرکت و سکون و هر جایگاهى که در آن قدم نهى و براى هر عضوى از اعضاى تحت فرمان تو و هر ابراز و امکاناتى که آنها را به استخدام در مى آورى .

برخى از این حقوق مهمتر و گرانتر از سایر حقوق به شمار مى آیند .

بزرگترین حقوق ، حقوق مربوط به خداوند است حق معرفت و عبادت خدا و اطاعت از او... این حقوق که ترسیم کننده رابطه اى خلق باخالق وظیفه انسان در برابر خداست زیربنا وپایه سایر حقوق فردى و اجتماعى به حساب حساب مى آید. (455)اگر حقوق الهى نادیده گرفته شود و انسان موجودى غیر مسوول و بى هدف و فاقد تکلیف به شمار آید در آن صورت پایبندى وى به سایر حقوق فردى و اجتماعى لغو و بیهوده مى نماید و هیچ قانون و تکلیفى ضمانت اجرا ندارد.

فراگیرى و گستردگى دامنه حقوق

خداوند در پى حقوق ویژه خود بر خلق حقوقى را براى تمامى اعضاى بدنت از فرق تا قدم قرار داده است . چشم گوش ، زبان ، دست ، پا شکم و شرمگاه ، اینها اعضاى هفتگانه اى هستند که افعال آدمى به وسیله آنها صورت مى گیرد.

علاوه بر اعضا که وسیله صدور افعال مى باشند، خود افعال نیز بر انسان حقوقى دارند.

خداوند براى نماز، روزه ، انفاق و پرداخت حقوق مالى ، هدیه و سایر افعال بر عهده تو حقوق و قوانینى نهاده است .

در مرحله سوم نوبت به حقوق اجتماعى مى رسد حقوقى که در رابطه انسان با جمع بر او واجب مى گردد. نخست حقوق پیشوایان تو و سپس ‍ حقوق رعایا و کسانى که تحت سرپرستى تو قرار داند و پس از آن حقوق خویشاوندان قرار دارد.

فهرست حقوق اجتماعى

هر کى از حقوق اجتماعى که بر شمردیم خود خاستگاه حقوق متعددى است . حق پیشوایان در سه بخش باید ملاحظه شود. 1 - حق سیاستگذاران و سیاستمداران و اداره کنندگان نظام اجتماعى . 2 - حق معلمان و سرپرستان علمى و فرهنگى . 3 - حق مولا بر بنده . البته هر مربى و اداره کننده اى خود امام و پیشوایى به شمار مى آید و حقوقى دارد.

حقوق رعایا و نیروهاى تحت سرپرستى انسان نیز سه است . 1 - حق رعایا و افراد جامعه که به قانون فرمانروا و حاکم گردن مى نهند. 2 - حق نیروهاى تحت تعلیم و شاگردان ، زیرا کسى که چیزى را نمى داند و در مقام دانشجویى بر آمده رعیت فرد عالم به حساب مى آید. 3 - حق کسانى که تو اختیار دار آنانى مانند زنان و یا کسانى که مملوک تواند.

و امام حق خویشاوندان بسیار است و هر چه خویشاوندى نزدیکتر باشد حقوق نیز بیشتر و جدیتر خواهد بود. ضروریتر از همه حق مادر سپس حق پدر و پس از آن حق فرزند و در مرحله بعد حق برادر و در مراتب بعد هر کدام که نزدیکتر و نزدیکترند.

از حقوق خویشاوندان که بگذریم حقوق اجتماعى در گستره اى دیگر مطرح است از آن جمله حقوق مربوط به مولا و سرپرستى که تو را از قید بردگى آزاد ساخته است مولا و سرپرستى که اکنون از الطاف او بهره ورى کسى که به تو احسان کرده آن که با نداى اذانش تو را به سوى نماز فرا خوانده امام جماعت تو همنشین همسایه رفیق شریک ، اموال بدهکار، طلبکار، معاشر، کسى که علیه تو ادعا دارد، کسى که تو علیه او ادعا دارى مشورت کننده با تو کسى که با او مشورت مى کنى نصیحت خواه نصیحت گو. آنان که از تو بزرگترند، کسانى که از تو کوچکترند، کسى که دست نیاز به سوى تو دراز کرده ، آن کس که به او اظهار نیاز مى کنى ، کسى که با سخن یا رفتار به تو بدى روا داشته و کسى که دانسته یا ندانسته درباره تو به خشونت رفتار کرده است .

سپس حقوق همه همکیشانت و نیز آنان که کافرند ولى در ذمه اسلام در آمده اند و حاکمیت سیاسى را پذیرفته اند.

و سرانجام حقوقى که بر اساس حالات مختلف و مناسبتهاى گوناگون به روابط اجتماعى تعلق مى گیرد.

خوشا به حال کسى که خدایش یارى دهد و در پایبندى به این حقوق استوار و موفق باشد.

امام سجاد  علیه السلام   هر چند در این فهرست به حقوق بسیار متنوع و گوناگونى اشاره کرده اما در پایان این حقیقت را آشکار ساخته است که حقوق اجتماعى و فردى به آنچه گفته شد، منحصر نمى باشد، بلکه اصولا برخى از حقوق داراى جنبه متغیرى هستند که در شرایط و زمان و مکان مختلف و مناسبات گوناگون تغییر مى کنند و یا مطرح مى شوند.

بى شک گشودن این زاویه بر اتقان ، اعتبار و واقع بینى این رساله افزوده است و وسعت بینش و واقعگرایى نویسنده آن را آشکار مى سازد.

امام سجاد  علیه السلام   پس از بر شمردن فهرست حقوق الهى ، فردى و اجتماعى انسان به توضیح و تشریح هر یک از آنها پرداخته است .

1 - حقوق الهى بر انسان

حق برتر خداوند برانسان این است که او را عبادت کند کمترین شرکى به او نورزد. اگر انسان ، خداى خویش را خالصانه پرستش کند، خداوند نیز امور دنیا و آخرت او را کفایت خواهد کرد و آنچه محبوب و مطلوب آدمى اس ‍ برایش حفظ و تدارک مى کند. (456)

2- حق انسان بر خویش

حق نفسه آدمى بر او این است که آن را در اطاعت خداوند به کار گیرد. سرمایه وجود را هدر ندهد و صرف بیهوده گیها و گمراهیها نکند. و حق زبان ، گوش ، چشم و دست و... را ادا کند آنها را در مسیر باطل و پوچ به کار نیندازند و در راستاى استفاده صحیح از این امکانات خداوند یارى بجوید. (457)

3- حق زبان و قوانین گفتار

حق زبان این است که از گرفتار شدن به گفتار زشت مصون ماند و عادت بر خوبیها و سخنان نیک پیدا کند.

زبان باید کنترل و محبوس شود، جز آنها که نیازى ارزشى باشد و در راستاى منافع دین و دنیا قرار گیرد. آن را از سخنان بیهوده و کم نتیجه و زایان آورى باید دور داشت . آنچه مشخص مى کند که کجا باید سخن گفت و زبان را به کار گرفت عقل است . جمال انسان عاقل در شیوه گفتار او متجلى است - نیرویى نیست مگر متکى به خداوند بزرگ -

جمله اخیر امام سجاد - علیه السلام - یعنى ؛ لا قوة الا بالله العلى العظیم ظاهرا حکایت از دشوارى امر و ناتوانى انسان در مسیر حفظ کامل زبان و تنظیم گفتار دارد. و هشدارى است به این که براى موفقیت در این راه باید از حمیت الهى ، بهره گرفت و با استمداد از درگاه او به پیروزى رسید. (458)

4- قواى شنوایى

حق قواى شنوایى است که آن را از شنیدن سخنان آلوده و شنیدنیهاى مضر دور نگاه دارى . گوش کانالى است به سوى قلب - مرکز ادراک ، تصمیم گیرى و تاءثیر پذیرى - انسان ، این کانال را جز بر روى سخنان ارزشى و خیر آفرین مگشاى ؛ سخنانى که یا نتیجه مثبتى براى قلبت به ارمغان آورند و یا اخلاق کریمانه اى را به تو تعلیم دهند.

ابزار شنوایى ، کانال و در ورودى قلب آدمى است و از این طریق انواع معانى و مفاهیم به قلب مى رسد، خیر باشد یا شر! و لا قوة الا بالله . (459)

5- حق قواى بینایى

حق چشم این است آن را به حرام ندوزى و جز در مسیر عبرت آموزى و بینش یابى و دانش اندوزى به کارش نگیرى . همانا چشم گذرگاه عبرتها و درس آموزیهاست . (460)

6- حق پا، به کارگیرى آن در مسیر عزت و دین

حق پا این است که آن را به حرام دراز نکنى تا به کیفر الهى مبتلا نگیرى و به راهى نکشانى که صاحبش را به ذلت افکند. پا چونان استرى است راهوار که مى بایست تو را در راه دین و پیروزى در میدان ارزشها پیش برد و لا قوة الا بالله

7- دست ، باز داشتن آن از تجاوز و ناحق

حق دست این است که آن را به حرام دراز نکنى تا به کیفر الهى مبتلا نگردى و در دنیا از سوى مردم ملامت نشوى .

دست از واجبات بر مدار و با دور داشتن آن از حرام حرمتش را نگه دار. کارآیى آن را محدود به واجبات مساز بلکه در میدان ارزشهاى غیر واجب مستحبات - نیز به کارش گیر!

استفاده خردمندانه و شرافتمندانه از این عضو مهم بدن - دست - پاداشهاى اخروى را به دنبال خواهد داشت . (461)

8- ممنوعیت زیاده روى در خوراک

حق شکم این است که آن را ظرف کمترین غذاى حرام قرار ندهى و نیازش ‍ را از راه حلال و به اندازه بر آورده سازى کار تقویت را به سستى و تن پرورى و ناجوانمردى و بیعارى نکشانى .

شکم باید به هنگام تشنگى و گرسنگى تحت کنترل باشد. سیرى زیاد، مایه کسالت ، کندکارى و بازماندن از ارزشها و کرامتهاست .

زیاده روى در نوشیدن آب ، مایه کند فهمى و کودنى مى شود. (462)

9- کنترل قواى شهوى با یاد مرگ

حق اندام جنسى این است که آن را از مبتلا شدن به حرام نگاه دارى . و این مهم را از طریق کنترل نگاه عملى سازى ، زیرا چشم بستن از مناظر شهوت انگیز، از مهمترین عوامل مصونیت انسان به شمار مى آید.

یاد مرگ و تهدید نفس به کیفر الهى و بیم دادن خویش از مخالفت خدا نیز از دیگر عوامل امنیت فکرى و عملى انسان از آفات شهوت است .

پاکدامن ماندن نیاز به کمک از سوى خدا دارد لا حول و لا قوة الا بالله (463)

حقوق در قلمرو کردار

10- حق نماز و قوانین مربوط به آن

حق نماز این است که بدانى نماز حرکت به درگاه الهى است . با نماز در پیشگاه خدا مى ایستى .

اگر این حقیقت را به هنگام نماز متوجه باشى ، شایسته است که چونان بنده اى ذلیل ، چشم دوخته به لطف و رحمت حق ، بیمناک از کجى اعمال خویش و کیفر پروردگار، امیدوار به غفران او و با تضرع به زارى در برابر خدا بایستى و نمازگزارى .

چونان کسى که با آرامش و سرافکندگى و تواضع و کرنش به آستان بلندش ‍ سرمى ساید و در اعماق وجود با او مناجات دارد و آزادى خویش را باز بند گناهانش مى طلبد. ولا قوة الا بالله

11- روزه ، با دارنده از آتش و عصیان

حق روزه این است که بدانى حجابى است ایمنى بخش ، پوشش است که آدمى را از آفات زبان و گوش و چشم و اندامى جنسى و شکم مصونیت مى دهد و از آتش ایمن مى دارد.

در حدیث چنین آمده است : روزه سپرى در برابر آتش است .

اگر اعضاى خویش را در پس این سپر و حجاب ، از مبتلا شدن به عصیان نگاه دارى ، امید است که وجودت از عذاب الهى در امان ماند و اگر با وجود این حجاب ، اعضاى خویش را از گناه بازدارى و با داشتن روزه ، چشمت نگاه شهوت انگیز کند و قوایت به راه نادرست صرف شود، چه بسا این حریم بشکافد و از آن شکاف بیرون افتاده ، آتش مبتلا شوى . (464)

12- انفاق ، ذخیره سازى امکانات نزد خداوند

حق انفاق وصدقه این است که بدانى نزد پروردگارت ذخیره مى شود. انفاق امانتى است که نیاز به گواه است که نیاز به گواه ندارد. اگر به این حقیقت رسیده باشى ، این نکته را نیز درک خواهى کرد که انفاق در نهان ، مطمئنتر از انفاق در عیان است ، سزاست که انفاقها همواره سرى میان تو و خدایت باشد. چه این که تظاهر به انفاق و نمایاندن آن به خلق ، مثل این است که ایشان را مطمئنتر از خدا به حساب آورده اى و میل دارى آنان نیز گواه شاهد باشند!

پس از این نکته که ید شد، باید مراقب این جهت باشى که در انفاقها و بذل و نهادن و آزرده ساختن روح افراد، به همان میزان انفاق و پس انداز تو معیوب مى شود.

منت نهادن بر دیگران به خاطر انفاقى که کرده اى معنایش این است که آن انفاق را براى خود نیندوخته اى وگرنه چه دلیلى دارد که کسى براى ذخایر و اندوخته هاى خود بر دیگران منت نهد! (465)

 13- حق قربانى این است که با نیت خالص و بدون خودنمایى صورت گیرد. صرفا رضا و رحمت حق مورد نظر باشد و جلب توجه دیگران هدفت نباشد.

قربانى خالصانه ، دور از ریا و خودنمایى است . و کارى که براى خودنمایى نباشد خالى از تکلف و همراه با سهولت و آسانى ، زیرا خداوند براى بندگانش سهولت و آسانى قرار داده است .

زندگى ساده و متواضعانه بسیار راحت تر از زندگى پر تکلف و خان منشانه است .

زیرا تواضع و ساده زیستى با روح و فطرت آدمى سازگارتر است . و لا قوة الا بالله (466)

 

حقوق پیشوایان و مدیران

14- حق رهبران سیاسى و مدیران جامعه

حق رهبر سیاسى این است که بدانى خداوند تو را وسیله آزمایش او قرار داده است .

تسلطى که حاکم و رهبر سیاسى بر تو دارد، مایه ابتلا و آزمایش اوست . باید خیرخواهانه نصیحتش کنى و از در لجاجت و ستیز با او وارد نشوى و او و خود را به هلاکت نیفکنى .

آن گونه رفتار نکن که تو خود شریک کارهایى باشى که حکومت علیه تو اعمال مى کند. (467)

در تبیین این بخش از رساله حقوق باید توجه به شرایط سیاسى امام سجاد - علیه السلام - و نیز موقعیت شیعه داشت ، زیرا امام سجاد - علیه السلام - این رهنمودها را به شیعیان خود داده است . و چون عصر آن حضرت از دورانهاى تاریک دینى و سیاسى به شمار مى آید، امام - علیه السلام - پیروان خویش را به نوعى تقیه فرا خوانده است ، هر چند رهنمود آن حضرت داراى جنبه هاى عمى نیز هست زیرا اصولا اگر همیشه بنا به جنگ و معارضه با حکومتها و حاکمان و نظامهاى سیاسى باشد، هرگز در جامعه ثبات سیاسى شکل نخواهد گرفت و عدم ثبات سیاسى بسیارى از امور اجتماعى را نیز متزلزل وناپایدار کرده و جامعه را مواجه با رکود اقتصادى و فرهنگى مى کند.

بنابر این ، اصل برمدار و نصیحت ارشاد است ، مگر آن جا که حتى نصیحت و ارشاد نیز نه دنیاى مردم امنیت و رفاه یابد و نه دین مردم باقى بماند. در چنین صورتى است که تکلیف فرق کرده و براى حفظ اسلام و صیانت جامعه اسلامى ، جهاد علیه حاکم جائر ضرورت مى یابد.

15- حق استادان و پیشوایان علمى

حق معلمان و سرپرستان علمى این است که آنان را بزرگ بدارى ، مجلس و حضورش را محترم شمارى و با دقت سخنانش را بشنوى .

استاد را به بیان مطالبى یارى دهى که به کار تو مى آید و به آن نیازمندى .

فکر را فارغ و ذهن را مهیاسازى .

با چشمپوشى از لذتها کاستن از تمایلات درونى ، قلب خویش را پاک و چشم خود را جلا دهى !

خویش را پیک استاد در رساندن آن معارف به دیگران بدین و در ایفاى رسالت علمى خود مرتکب خیانت نشوى و لا حول ولا قوة الا بالله . (468)

16- حق پرستان مالک

حق مولا و مالک ، چون حق حاکم است با این تفاوت که این مالک است و آن مالک نیست . از این رو اطاعت مولا در هر امر کوچک و بزرگ واجب است مگر آن جا که تو را از حق خدا بازدارد و میان تو و خدا حقوق خلق حایل شود که در این صورت اداى حق خدا و خلق بر تو لازم است . ولاقوة الا بالله . (469)

حقوق رعیت و عناصر تحت سرپرستى

17- حقوق مردم در نظام سیاسى

حقوق مردم که تحت مدیریت و حکومت تو به سر مى برند این است که بدانى تو در پرتو برخى ویژگیها و توانمندیها بر آنان سرورى و فرمانروایى یافته اى ، پس سزاوار است که از موقعیت فرمانپذیرى آنان سوء استفاده نکرده ، بر ایشان رحم آورى و آنان را مورد حمایت و شکیبایى قرار دهى .

قدرت خویش را با لطف و رحمت به بندگان خدا بیامیزى و از این طریق خداوند را سپاسگزارى . زیرا نعمتها در پرتو شکر است . پایدارى حکومت و فرمانروایى در سایه راءفت و رحمت و دلسوزى براى خلق .. ولاقوة الابالله . (470)

18- حقوق دانشجویان و متعلمان

حق آنان که از تو مى آموزند، اى است که بدانى خداوند آنچه از دانش و حکمت در اختیار تو قرار داده براى خدمتگزاران آنهاست . یعنى ؛ علم باید در خدمت خلق خدا باشد.

پس اگر در ایفاى این نقش وفادار بودى و گنجینه دار امین و مهربانى به شمار آمدى و حق خدا را درباره بندگانش به نیکى به جاى آوردى ، راه رشد و تکامل در پیش خواهى داشت وگرنه خائن به خدا و ظالم به خلق خواهى بود و در این صورت سزاست که خداوند دانش تو را برگیرد. (471)

19- حقوق متقابل زن و مرد در نظام همسرى

حق زنى که به وسیله ازدواج در دایره سرپرستى مرد قرار مى گیرد، این است که مرد به فلسفه همسرى و ارزش وجودى وى توجه داشته باشد و بداند که خداوند، زن را مایه آرامش ، آسایش انس و پاسدارى از زندگى و نظام خانواده قرار داده است . و نباید از او انتظارى مغادیر با این امور داشت .

اصولا زن و مرد آن گاه که به همسر خویش را موهبتى الهى بدانند که خداوند به او عطا کرده است . آن گاه با چنین بینش و نگرشى ، ضرورى است که هر کدام از آنان نعمت خدا به به شایستگى ارج نهاده ، براى هم انیس و همراهى مهربان و رحیم باشند.

در این میان هر چند وظایف مرد در میدان مدیریت نظام خانواده و تنظیم آن فزونتر است و جنبه مدیریت وى - در امور مباح - تقویت شده است ولى این تقدم و اولویت هرگز نباید مورد سوء استفاده قرار گیرد و وسیله بى مهرى به حقوق زن باشد ، زیرا زن به هر حال حق رحمت ، انس آرامش و کامجویى دارد و مرد مو

است که این حقوق را براى او تاءمین کند و نباید نحوه مدیریت و برنامه ریزى او مایه از میان رفتن حقوق یاد شده زن گردد. (472)

20- حقوق مملوکان برمالکان

حق مملوکان بر مالکان این است که مالک بداند انسان زیردست او، همانند او مخلوق وبنده خداست .

مملوک با وارد شدن در ملک مولاى خویش به منزله گوشت و خون مولا مى شود یعنى همان گونه که انسان از اعضاى وجود خود، هم کار مى کشد و هم نسبت به آنها راءفت و دلسوزى دارد، نسبت به مملوکان و خدمتکاران خویش نیز این چنین است .

مالک باید بداند که آفریدگار خدمتگزار و مملوک خویش نیست ؛ تنها مالک اوست . بنابراین مالک بر مملوک خدایى ندارد و در قلمرو قوانین الهى مى تواند از تو کار بکشد و انتظار داشته باشد.

مالک و ارباب ، نه گوش و چشم خدمتکارش را آفریده و نه واقعا روزى رسان اوست . آفریننده و روزى رسان ، تنها خداست و اوست که مملوک را تحت فرمان مالک به امانت سپرده است .

از این مالک باید رفتارى خدا پسندانه داشته باشد هر چه مى خورد به مملوک خویش هم بدهد و هر چه مى پوشد به مملوک خویش بپوشاند، کار بیش از طاقت بر عهده اش ننهد و اگر نسبت به او نفرت و بیزارى پیدا کرد، او را بفروشد و مورد آزار و شکنجه قرار ندهد. ولا قوة الا بالله . (473)

حقوق خویشاوندان

21- حقوق مادران

حق مادر این است که بدانى او تو را به گونه اى نگهدارى کرده رشد داده و پروریده است که نظیر و مانند ندارد. از شیره وجودش به تو خورانده است ، و این کارى است که جز مادر ، کیس در حق دیگرى انجام نداده و نمى دهد.

مادر با تمام وجودش از تو حمایت و مراقبت کرده و تمامى سختیهاى دوران باردارى را بر خویش هموار ساخته است تا تو گام بر زمین نهاده اى .

مادر دلخوش بود که تو را سیر کند، هر چند خود گرسنه بماند؛ تو را بپوشاند، سرت سایه افکند، هرچند خود طعم آفتاب را بچشد؛ خود سختى کشد و تو را به ناز پرورد؛ بیدار ماند و تو را به خواب نوش کند.

آرى مادر! تنش ظرف وجود تو، دامنش ، آرامشگاه تو و جانش ، سپر بلاى تو است .

سرد و گرم جهان را به خاطر تو به جان خرید و تو باید در خور چنین فداکارى و محبتى ، شکرگزار و حق شناس وى باشى ! و البته این حق شناسى را - با چنین وسعت وژرفایى ! - جز توفیق و کمک خداوند نتوانى ! (474)

22- حقوق پدر

حق پدر این است که بدانى اصل توست و تو شاخه وجود اویى . اگر او وجود نداشت تو نیز گام به عالم وجود نمى گذاشتى . پس هرگاه ارزشى در زندگى و وجود خود یافتى ، بدان که آن نعمت را از پدر دارى . پس بدین پایه و در خور شاءن او، قدردان و سپاسگزارش باش و لا قوة الا بالله

23- حق فرزدان و مسؤ ولیت سرپرستى آنان

حق فرزند این است که توجه کنى او جزئى از وجود توست . فرزند با هر خیر و شرى که داشته باشد، منتسب به پدر است .

تو نسبت به ادب ، خداشناسى ، رفتار عبادى و دینى او مسوول هستى و در قبال آن پاداش و یا کیفر خواهى داشت .

پس فرزندت را چنان پرورشى ده که در دنیا مایه افتخار و زینت تو باشد و در آخرت نزد خداوند معذور باشى . و لا حول و لا قوة الا بالله (475)

24- حقوق برادران

حق برادر این است که او را دست کار آمد و کارگشاى خویش بدانى . و وى را پشتوانه اى امن و مایه عزت و اعتماد به شمار آورى . و بدانى که او نیروى تو در برابرمشکلات و ناهنجاریهاست . پس او را در گناه و معصیت حق و وسیله ظلم به حقوق الهى قرار نده .

او را در اصلاح امور خویش رها مکن و در برابر دشمنان تنها مگذار، میان و شیاطین مانع شو، ازنصیحت کردن او دریغ ننما و در مسیر خدا همواره به او توجه داشته باش اگر فرمانبر خدا و بنده مطیع فرمانش باش - ولى اگر اهل گناه معصیت بود، فرمان و خواست خدا را بر خواست او مقدم دار. (476)

25- حق مولى و آزاد کننده عبد

بنده اى که بوسیله مولایش آزاد شده باید سپاسگزار لطف مولایش باشد؛ چه این که مولا را از ذلت بندگى رهانیده و او عزت آزادى بحشیده است ،...

بهره ورى از امور حلال دنیا را بر او ممکن ساخته و تمامى وقت و امکاناتش ‍ را در اختیار او نهاده تا به هر اندازه خواست به عبادت خداوند بپردازد...

مولایى که بنده را آزاد مى سازد، نزدیکرین کس به آن آزاد شده - پس از خویشاوندان رحمى رحمى او - است . اگر مولا نیازى به کمک و همیارى پیدا کرد، سزاوارترین کس به یارى دادن او، همان آزاد شده اوست . (477)

26- حق بنده آزاد شده ، برمولا خویش

مولایى که بنده اش را آزاد مى کند، باید بداند که خداوند او را حامى و پناه آن بنده بى پناه قرار داده است ، در حقیقت او - بنده آزاد شده - وسیله اى است میان خدا و مولا یعنى با لطف و رحمت نسبت به بنده اش مى تواند جلب رضاى خدا کند و رحمت الهى را نصیب خویش سازد تا آنجا که مى سزد همان برده ناتوان که در جامعه بظاهر قدر و هویتى ندارد، مولاى خویش را از آتش دوزخ برهاند و دنیوى این است که اگر بنده شده وارثى نداشته باشد، مولایى که به او نعمت آزادى بخشیده ، میراث بر او خواهد بود تا در برابر مالى باشد که براى او صرف کرده است .

اگر مولا پس از آزاد سازى بنده خویش ، حقوق بعدى او را ادا نکند چه بسا میراث آن عبد، بر مولا گوارا حلال نباشد. و لا قوة الا بالله .(478)

در روزگار ما، هر چند مساءله بردگى بردگى به صورت گذشته مطرح نیست و اصولا تدابیر رهایى بخش اسلامى سبب گردیده است تا در ممالک اسلامى قبل از سایر جوامع مساءله بردگى و برده دارى از میان برود، اما ثبت این حقوق که امام سجاد - علیه السلام - براى حقوق متقابل مولا و بنده آزاد شده او مطرح کرده از آن جهت ثمر بخش است که این رهنمودها خود گواه تدابیر عمیق رهبران دینى در گشودن زنجیرهاى بردگى و پس از آن حمایت اجتماعى از ایشان است .

برده اى که آزاد مى شود، عنصرى است بى پیوند با جامعه ، غریب و بى پناه و نیازمند حمایت و مساعدت . از این رو امام سجاد - علیه السلام - بر اساس مبانى دینى ، مولا را موظف مى داند که پس از آزاد ساختن بنده خویش ، او را رها و بى پناه نگذارند بلکه براى آزاد زیستن او زا یارى دهد.

اکنون دانسته مى شود که چقدر فاصله است میان ذهنیت برده دارى در جوامع غیر اسلامى با آنچه در جوامع اسلامى بوده است ! چقدر فرق است میان جوامع غربى و اروپایى و جوامع صدر اسلام و رفتار آنان بابردگان . چه این که در جوامع غربى انسانهاى آزاد به جرم پوست سیاهشان به اسارت کشیده و به ممالک خود آورده و به عنوان برده مورد بدترین سوء استفاده ها قرار مى دادند و اکنون که بظاهر آن گونه بردارى را کنار گذشته اند به غارت منابع اقتصادى و ملى و فرهنگى ملتهاى جهان سوم پرداخته اند و در پوشش حمایت از حقوق بشر، آزادیخواهان جهان را به تروریست بودن محکوم مى کنند و در برابر چشم جهانیان ، خود به هر سرزمین و ملتى که بخواهند زور مى گویند، فرمان مى رانند، لشکرکشى مى کنند و حکومتهاى مردمى را عزل و حکام وابسته به خویش را بر سر ملتهاى مسلمان مسلط مى دارند!

چه قدر تفاوت است میان تزورگرانى که امروز در صحنه جهانى دم از دموکراسى و حقوق بشر مى زنند و هدفى جز حمایت از منافع سلطه گرانه خویش ندارند، با رهبران مسؤ ول و صادقى چون امام سجاد - علیه السلام - که اگر در رساله حقوقش سخن از حمایت محرومان و بردگان به میان آورده ، خود در طول زندگیش صدها اسیر را آزاد ساخته و نه تنها به بردگان - که انسانند و بنده خدایند - بلکه به حیوانات نیز کمترین ظلم و آزارى وارد نساخته است .

27- حق احسان کنندگان به انسان

حق آن کس که به تو نیکى و احسان کرده ، این است که از او تشکر کنى و مراتب امتنان و قدرشناسى خود را به او بنمایى ، لطفش را به زبان آرى ، او را در محافل به نیکى یادکنى و در اعماق وجودت برایش خالصانه دعا کنى تا از این طریق در نهان و عیان یادکنى و در اعماق وجودت برایش خالصانه دعا کنى تا از این طریق در نهان و عیان قدرشناسى کرده باشى . اگر توانستى باید لطفش را جبران کنى وگرنه مترصد فرصتى مناسب باشى (479)

28- حق مؤذنان و منادیان نماز

مؤذن ،خداى به را یاد تو مى آورى و به عبادت حق فرا مى خواند و بهترین بارى دهنده تو در راستاى عبادتى است که خداوند بر تو واجب ساخته است .

سپاس از مؤذنان در حقیقت سپاس از احسانگران است .

آنگاه که تو در خانه آرمیده اى چه بسا او را متهم کنى چرا که در سحرگاه تو را از بستر گرم به محراب فرا مى خواند و این ناسازگار با طبع آسایش طلب آدمى است و نفس را خوش نمى آید اما او در کار خویش از سوى خدا هرگز متهم نیست شیوه اش مورد رضاى خداست .

منادى اذان نعمتى است از خدا بر تو، پس با نعمت خدا بر خوردى نیک داشته باش و شاکر باش . (480)

 29- حق معنوى امام جماعت

آن کسى که در نماز جماعت به امامت مى ایستد، سفیرى میان تو و خداست . نماینده ، به درگاه پروردگار است ، از جانب ، سخن مى گوید، برایت دعا مى کند و از جانب ،، واجبات و مستحبات نماز را به جا مى آورد، اگر نقصى در کار او باشد، مقصر اوست نه تو در حالى در کاستیهاى عمل او شریک نیستى .

تو امام جماعت احسان خاصى نکرده اى اما او خود و نمازش را سپهر تو ساخته و این لطف ، شایان قدردانى است . و لا قوة الا بالله (481)

30- حقوق همنشینان

حق همنشین این است که با او نرمش و ملایمت اخلاقى داشته باشى ، در گفتگوى با او از مرز انصاف نگذرى ، با بى مهرى نگاه از او برنگیرى و در خور فهم او با وى سخن بگویى .

اگر تو بر او وارد شده اى ، حق حرکت و اقدام به ترک مجلس با توست ولى اگر تو ابتدا خواستن از وى حرکت کنى و مجلس را ترک گویى . ولا قوة بالله (482)

چنان که در این رهنمود تاءمل شود، امام - علیه السلام - به ریزترین نکات اخلاقى و لطفترین مسایل روابط اجتماعى اشاره کرده است . نکاتى که اگر مورد توجه قرار گیرد، جامعه اسلامى در اوج اخلاق و آداب صحیح اجتماعى قرار مى گیرد و بى نیاز از رهاوردهاى ناهنجار روانشناسان و دانشمندان علوم تربیتى غرب و شرق خواهد بود.

31- حق همسایگان

حق همسایه این است که در غیاب وى آبرو امکانات او را نگهبان باشى در حضورش ، احترام وى را نگاه دارى . هماره یاریش دهى ، درصدد عیبجویى او و کنجکاو لغزشهایش نباشى . اگر اتفاقا عیبى از او مشاهده کردى ، آن عیب را در سینه ات نهان دارى ، آن گونه که سرنیزه نتوانند دژ سینه ات را فتح کنند و به آن سر دست یابند!

اگر همسایه ات با کسى راز مى گوید، سعى نکن تا ارزش مطلع شوى .

در سختیها، تنهایش مگذار، در نعمت بر او رشک مبر، از خطایش درگذر! به بدگویانش مجال و زمینه بدگویى مده ، اگر دغلکار را بر او آشکار ساز! با همسایه ات خوش رفتار باش . و لا حول قوة الا بالله (483)

32- حق همراهان و همسفران

حق همراه و همسفر این است که تو در نیکى و محبت از او برتر و فزونتر باشى و اگر فزوتر نیستى دست کم با او برابر باشى آن گونه که تو را اکرام و احترام مى کند تو نیز او را حرمت نهى و اکرام کنى .

اجازه نده در جوانمردى بر تو پیشى گیرد و اگر پیشى گرفت درصدد جبران باش .

در مسیر دوستى کوتاهى نکن . خیر خواه و پاسدار عزت و آبرویش باش

در راه اطاعت خدا یاریش کن و در ترک گناه معاونش باش

براى او لطف و رحمت باش و نه مایه عذاب و رنج و لا قوه االا بالله .

حق شریک

حق شریک این است که در نبودن او کارهایش را سامان دهى و در حضورش ‍ با وى به مساوات و برابرى رفتار کنى تنها بر اساس راى خویش و بدون مشورت با وى تصمیم نگیرى مستبدانه عمل ننمایى از داراییش نگهدارى کنى و در هر موضوع کوچک و بزرگى به او خیانت نورزى این حدیث به ما رسیده است که : دست حمایت خداوند بر سر دو شریک است تا آن زمان که به هم خیانت نورزند. و لا قوه الا بالله .

حق داراییها و امکانات مادى

حق مال این است که آن را از حرام به کف نیازى در حرام به کار نگیرى از صرف آن در امور بایسته و ارزشى دریغ ننمایى و در مسایل غیر ضرورى آن را به هدر ندهى .

داراییها و امکاناتى که از آن خداست و موهبت او به توست در مسیر خدا و وسیله اى براى تقرب به او قرار ده آنها را براى کسانى به ارث نگذار که چه بسا تو را ستایش هم نکنند و براى تو جانشین شایسته اى نباشند.

با ارث دادن اموال فراوان به وارثان ناشایست در حقیقت تو آنها را در حیف و میل امکاناتت یارى داده اى .

بر فرض که وارثان تو شایسته باشند و مالت را در راه خدا صرف کنند باز این آنهایند که منافع معنویش را مى برند و این تو هستى که باید حسرت و پشیمانى و کیفر و مواخذه به دست آوردن آن اموال را داشته باشى و تحمل کنى . و لا قوه الا بالله .

حقوق طلبکاران

حق طلبکار این است که اگر مال و طلب او را در اختیار دارى و مى توانى طلبش را ادا کنى او را سرگردان و معطل نگذارى زیرا رسول خدا ص فرمود: -مسامحه کارى بدهکار نسبت به پرداخت حق طلبکار ظلم است

و اما اگر حق طلبکار را اکنون در اختیار ندارى سعى کن که با زبان خوش ‍ رضایت او را به دست آورى و مهلت گیرى و با لطف بارش گردانى نه این که هم مالش را به او ندهى و هم با او به درشتى و خشونت رفتار کنى زیرا این کار فرومایگى است . و لا قوه الا بالله .

حق معاشران

حق معاشر این است که از در نیرنگ و تقلب و دروغ با او وارد نشوى اغفالش نکنى و چون دشمن بیرحم او را نکوبى اگر به تو اعتماد کرد توانت را در مسیر رعایت حال او به کارگیرى زیرا فریب دادن شخصى که به تو اعتماد کرده چونان ربا و ربا خوارى است . و لا قوه الا بالله

حق مدعیان و شاکیان

حق مدعى این است که اگر ادعایش بحق است و دلایلش صحیح و منطقى است او را رد نکنى بلکه خویش را در کنار او و همصداى او علیه خویش به شمار آورى بى آن که نیازى به شاهد باشد تو خود هم گواه باشى و هم داور.

این حق خدا بر توست .

و چنانچه ادعاى او باطل و نارواست نرمش و تهدید را درهم آمیزى و او را به دینش سوگند دهى و با یاد خدا سرسختى او را درهم فرو ریزى سخنان بیهوده و جنجال را به میدان نیاورى ، زیرا این گونه سخنان نه خشم طرف مقابل را مى کاهد و نه تو را به مقصود مى رساند بلکه ناظران تو را متهم واقعى مى پندارند سخن ناهنجار شراره بدیها را مى افروزد و سخن نیک آتش شر را خاموش مى کند. - و لا قوه الا بالله

 38- حق کسانى که مورد ادعا و شکایتند

حق کسانى که علیه آنان شکایت و ادعا دارى این است که حق خویش و ادعاى خود را علیه او بنرمى طرح کنى زیرا ادعا هماره براى شخص مقابل ناراحت کننده است ( و نرمش در گفتار قدرى از این ناراحتى خواهد کاست )

با ملایمت و آرامى و بیان روشن و لطیف استدلال کن به جاى دلیل و برهان به جار و جنجال روى نیاور زیرا قیل و قال حرف حسابت را هم پایمال مى کند و مشکلاتى جبران ناپذیر به وجود مى آورد و لا قوه الا بالله

39- حق مشورت کنند گان و راءى خواهان

حق کسى که با تو مشورت مى کند و نظر تو را درباره مساءله اى جویا مى شود این است که که اگر نظر درست و بایسته اى دارى در نصیحت و راهنمایى او بکوشى و راهى را به او بنمایى که اگر خودت جاى او بودى همان راه را برمى گزیدى .

در کار نصحیت ، باید شیوه اى رفتار کنى که وحشت را از او بزدایى و او را در اقدام به عمل یارى دهى !

و چنانچه در مساءله مورد پرستش ، نظر قاطع و دید روشنى ندارى و کسى را مى شناسى که صاحب نظر و مورد اعتماد است ، مشورت خواه را به آن شخص راهنمایى کنى تا از او نظر خواهى کند. تو با روش مى توانى به او خدمتى شایان داشته باشى . ولا قوة الا بالله . (484)

40- حق مشاوران و رایزنان

حق کسى که مورد مشورت تو قرار مى گیرد این است که وقتى نظر خویش را ابراز کرد و موافق میل تو نظر نداد، او را متهم نکنى ! نظرها مختلف است و تو در انتخاب و پذیرش نظر او مجبور نیستى . بنابراین اگر او شایسته مشورت دانسته اى ، متهمش نکن ! بلکه در برابر اظهار نظر وى ، از او تشکر و قدردانى کن .

و در صورتى که نظر او با نظر موافق تلافى لطف او باشى . ولا قوة الا بالله (485)

41- حق نصیحت طلبان

کسى که از تو نصحیت مى خواهد حقش این است که بینش و نظر درست خود را به او عرضه دارى و سخن در حد فهم و درک او گویى ، زیرا هر اندیشه اى ، گنجایش و تحملى خاص دارد. روش به تو در نصیحت و راهنمایى دیگران باید آمیخته با رحمت و ملاطفت باشد! و لا قوة الا(486)

بالله

42- حق خیر خواهان نصیحت گویان

کسى که از سیر خیرخواهى به نصحیت تو مى پردازد، حقش این است که در برابر او نرم باشى و سرسختى نشان ندهى ، دلت را براى درک نصیحتش ‍ آماده کنى و خوب گوش فرا دهى . اگر سخنانش درست بود، خداى را سپاس گویى و راهنماییش را بپذیرى و قدردانى کنى ، و اگر مطالبش را درست نیافتى ، متهمش نکنى زیرا نهایت این است که او در تشخیص به خطا رفته است و با تو غرض ندارد!

بلى ! اگر نصیحت گو از آغاز براى تو شناخته شده و مورد اتهام باشد ، در این صورت مجالى براى پذیرش راءى او نیست . و لا قوة الا بالله . (487)

43- حقوق بزرگسالان

حق کسانى که از تو بزرگسالترند این است که آنان را حرمت نهى . و اگر کسى ازایشان در میدان دین و معنویت داراى سبقت و فضیلت است ، بدین خاطر نیز او را ارجمند بدارى !

از در مخالفت و خصومت با او رویارو نشوى . در راه رفتن بر او سبقت نگیرى ، کم خردش نپندارى ، اگر رفتار ناهنجارى از او دیده شد، شکیبا باشى و به دلیل پیشینهادى دیندارى و کهنسالى وى احترام وى او را نگاه دارى زیرا حق سن و سال چون حق اسلام و دیندارى است . ولا قوة الا بالله . (488)

  44- حق خردسالان و کوچکتران

خردسالان را باید مورد رحمت قرار دهى و در تربیت و تعلیمشان بکوشى ، از لغزشها آنها چشم پوشى و بر خطاهاى آنان پرده تغافل افکنى ، با ایشان سازگار باشى و یاریشان دهى .

پوشش خطاهاى کودکانه خردسالان ، زمینه اصلاح رفتار آنان است و انگشت نهادن بر نقاط ضعف ایشان وجب تجرى و بى باکى و تحقیر مى شود.

باید با کودک مدارا کرد و با او روش براى رشد و هدایت وى مناسبتر است . (489)

45- حق نیازمندان و وامخوهان

حق آنان که نزد تو اظهار نیاز مى کنند و از تو طلب یارى دارند این است که در رفع گرفتارى و حاجتش تلاش کنى و براى گشایش دشواریهایش دعا نمایى .

اگر در صداقت و راستگوییش تردید دارى و به او بدبین هستى ، نخست در این نکته بیندیش که بى اعتمادى تو به معلول چیست ؟آیا وساوس شیطانى سبب این تردید شده است تا تو را از خدمت به او و ثواب الهى محروم کند و نگذارد به پرودگار تقرب جویى ! یا تردید تو علتى معقول منطقى دارد؟

به هر حال اگر تصمیم ندارى نیازش را برآورده سازى ، آبرویش را نریز و! زبان خویش او را در کن . هر چند اگر بتوانى بر تردیدها وسوسه هاى درونى غلبه پیدا کنى و حاجتش را بر آورى ، نشان عزم راسخ توست . (490)

46- حق نیاز بر آوردان مسؤ ولان

حق کسى که نیاز خویش را نزد او اظهار مى دارى تا او نیازت را بر آورد، این است که اگر خواسته ات را بر آورد و چیزى به تو عطا کرد، با تشکر و سپاس ‍ از او بپذیرى و مراتب فضل او را قدردانى کنى و اگر عذرى آورد و گفت نمى تواند در خواست تو را برآورده سازد، عذر او را بپذیرى و به او بدگمان نشوى و عذر او را بهانه جویى نپندارى . و بر فرض که او بى جهت مالش را دریغ کرده باشد مال خود اوست و کسى را بر مالش توبیخ نمى کنند هر چند در این صورت او ظالم به شمار آید همانا انسان بسیار ستمگر و سیاهکار و ناسپاس است . (491)

47- حق شاد کنندگان و مسرت آفرینان

کسى که وسیله خشنودى تو را فراهم آورده و خداوند از طریق او تو را مسرور گردانیده است ، حقش این است که اگر انگیزه اصلى او، شادمان ساختن تو بوده است ، نخست خداى را شکر گویى و سپس از خود آن شخص قدردانى نمایى و در فکر جبران لطف او باشى .

و اگر منظور او مسرور ساختن تو نبوده است کار را به انگیزه و هدف دیگرى انجام داده ولى در نهایت به نفع تو هم تمام شده است باز هم خداى را سپاس گو و بدان که اراده الهى در رسیدن این شادى به تو نقش ‍ داشته است . و به هر حال آن شخص را نیز دوست بدار و خیر خواهش ‍ باش زیرا وسیله لطف الهى در حق تو قرار گرفته ، هر چند نیت آن نداشته است . ولا قوة الا بالله . (492)

48- حق بدى کنندگان و جفا کاران

کسى که واسطه شر شده و به وسیله او امرى ناگوار به تو رسیده است ، حقش این است که اگر به عمد بوده ، از او بگذرى تا با عفو تو، ریشه بدى و بدخواهى کنده شود و هم نشان ادب و اخلاق والاى توباشد. خداوند مى فرماید: آنان که پس از ستم دیدن درصدد انتقام برآیند مورد تعرض قرار نمى گیرند و... البته آن کس که از انتقام چشم بپوشد و صبر کند نشان اراده محکم اوست . ونیز خداوند مى فرماید: اگر انتقام مى گیرید به قدر ستمى که دیده اید انتقام بگیرید و اگر صبر کنید البته بهتر است .

اما اگر عمدى در کار نبوده است و آن شخص ندانسته و ناخواسته به تو جفا کرده است ، نباید در فکر انتقام باشى و نباید خطا را با عمد مکافات دهى بلکه با شیوه اى شایسته او را از کردارش بازگردان . و لا قوة الا بالله . (493)

49- حقوق همکیشان

حق آنان همکیش تواند این است که مایه رحمت آنان باشى ، با بد رفتارانشان مدارا کنى و به صلاح دعوتشان نمایى و از نیک رفتارشان تشکر کنى ... پس به همه همکیشان خویش دعا کن ، همه را یارى ده ، موقعیت ارزشى هر یک را رعایت کن ، کهنسالان را به جاى پدر، کودکان را به جاى فرزند و میانسالان را به جاى برادر خود به شمار آور، هر کس نزد تو آمد با وى لطف و مهربان کن و حقوق برادرى را در حقش مراعات کن . ولا قوة الا بالله (494)

50- حق اهل ذمه کافرانى که در پناه حکومت اسلامى اند

حق ذمیان و یهود و نصارى و مجوس که در جامعه اسلامى و یا در پناه حکومت اسلامى زندگى مى کنند و حاکمیت سیاسى اسلام را پذیرفته اند، توهم بپذیرى عهد و پیمان خدا را درحقشان رعایت کنى ، تنها چیزى را از آنان طلب کنى که در قرار داد و پیمان طلب کنى که در قرارداد و پیمان با ایشان قید شده و خود پذیرفته اند، خدا پسندانه با آنها رفتار کنى و به احترام خدا و رسول آنها را نیازارى .

زیرا از پیامبر - صلى الله علیه وآله - روایت شده است : هر کس به کافرى که در پناه اسلام قرار گرفته ، ستم روا دارد، با من دشمنى ورزیده است و من دشمن اویم . پس تقواى الهى را درباره کافران ذمى رعایت کن و لا حول قوة الا بالله . (495)

استمداد از خداوند در ایفاى حقوق

در پایان رساله حقوق پس از ترسیمم حقوق الهى و اجتماعى و فردى مؤمنان چنین آمده است :این حقوق پنجاه گانه بر سراسر زندگى انسان سایه افکنده است و آدمى به هر حال از مجموعه این قوانین و حقوق نمى تواند به دور بماند. عمل بر طبق این حقوق ضرورى است و باید در ایفاى این وظایف خطیر از خداوند استعانت و یارى جست .

هیچ نیرو و توانى نیست مگر متکى به خداى یگانه .

سپاس همه جانبه ، مخصوص خداوندت پرودگار جهانیان است . (496)

 پی نوشتها:

455- کتب على بن الحسین زین العابدین  علیه السلام   الى بعض اصحابة .

اعلم رحمک الله ان الله علیک حقوقا محیطه بک فى کل حرکه تحرکتها او سکنه سکنتها ااو منزله نزلتها او جارحه قلبتها و آله تصرفت بها بعضها اکبر من بعض و اکبر حقوق الله علیک ما اوحبه لنفسیه تبارک و تعالى من حقه الذى هو اصل الحقوق و منه تفرع

456- فاما حق الله الاکبر فانک تعبدهع لا تشرک به شیئا فاذا عفلت ذلک باخلاص جعل لک على نفسه ان یکفیک امر الدنیا و الا خره و یحفظ لک ما تحب منها.

457- و ما حق نفسک علیک فان تستوفیها فى طاعة الله ، فتوى الى لسانک حقه و الى سمعک حقه والى تصرک حقه و الى یدک حقها و الى رجلک حقها و الى بطنک حقه و الى فرجک حقه وتستعین بالله على ذلک .

458- و اما خق اللسان فاکرامه عن الخنى و تعویده على الخیر و حمله على الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة اللدین و الدینا و اعفاوه عن اول الشنعة القلیلة القائدة التى لا یؤ من ضررها مع قلة عائدتها و یعد شاهد العقل و الذلیل علیه و تزین العاقل بعقله حسن سیرته فى لسانه و لا قوه الا باللله العلى العظیم .

459- و اما حق اللسان فاکرامه عن الخنى و تعویده على الخیر و حمله على الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة للذین الدنیا و اعفاره عن الفضول الشنعة القیلة بعقله حسن سیرته فى لسانه و لا قوة الا بالله العلى العظیم

460- و اما حق بصرک فغضه عما لا یحل لک وترک ابتذاله الا لموضع عبرد تستقبل بها بصرا و لا قوة الا بالله .

461- و اما حق یدک فاءن لا تبسطها الى الى مالا یحل لک فتنال بما تبسطها الیه من الله العقوبة فى الاجل و من ااناس بلسان الائمه فى العاجل لک فتنال و لا تقبضها مما افترض الله علیها و لکن وقرها بقبضها عن کثیر مما یحل بها بسطها الى کثیر مما لیس علیها، فاذا هى قد عقلت و رفت فى العاجل و جب لها حسن الثواب فى الاجل .

462- و اما حق بطنک فاءن لا تجعله وعاء لقلیل من الحرام و لا لکثیر و: تقتصد له فى الحلال و لا تخرجه من حد التقویة الى حد التهوین و ذهاب المروة وظبطه اذاهم بالجوع و الظمافان الشبع المنتهى بصاحبه الى التخم مکسلة و مثبطة عن کل بر و کرم . و ان الرى المنتهى بصاحبه الى السکر مسخفة و مجهلة و مذهبة للمروة .

463- و اما حق فرجک فحفظه مما لا یحل لک و الا ستعانة علیه بغض ‍ البصر فانه من اعون الاعوان ، و کثرة ذکر الموت و التهدد لنفسک بالله و التخویف لهابه . وبالله العصمة و التایید و لا حول قوة الا بالله .

464- و اما حق الصوم فان تعلم انه حجالب ضربه الله على لسانک وسمعک و بصرک و فرجک و بطنک لیسترک به من النار و هکذا جاء فى الحدیث الصوم جنة من النار فان سکنت اطرافک فى حجتها رجوت ان تکون محبوبا و ان انت ترکتها تضطرب فى حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الى ما لیس لها باالنظر الداعیة للشهوة و القوة الحارجة عن حد التقیه لله لم تاءمن ان تخرق الحجاب وتخرق الحجاب و تخرج منه و لا قوه الا بالله .

465- و اما حق الصدقة فان تعلم انها ذخرک عندربک و دیعتک التى لا تحتاج الى الاشهاد عذا علمت ذلک کنت بما استودعته سرا اوثق بما استودعته علانیة و کنت جدیرا ان تکون اسررت الیه امرا علنته و و کان الامر بینک و بینه فیها سرا على کل حال و لم تستظهر علیه فیما استودعیه منها - شهاد الاسماع لا صارعلیه بها کانها اوثق فى نفسک لا کانک لا تثق به فى تاءدیة ودیعتک ایک قم لم تمنتن بها على احد لا نهالک فاذا امتنتنت بها لم تاءمن ان تکون بها مثل تهجین حالک منها الى من مننت بها علیه لان فى ذلک فاذا امتننت بها لم تاءمن ان تکون بها مثل تهجین حالک منها الى من مننت بها علیه لان فى ذلک ذلیل على انک لم ترد نفسک بها و لواردت نفسک بها لم تمتن بها على اخد و لا قوة الا بالله .

466- واما حق الهدى فان الهدى فان تخلص بها الا رادة الى ربک و التعرض ‍ لرحمته و قبوله و لا تردید عین الناظرین دونه فاذاکنت کذالک لم تکن متکلفا و لا متصنعا و کنت انما تقصد الى الله و اعلم ان الله یراد بلیسیر و لا یراد بالعسیر کما اراد بخلقد التیسیر و لم یرد بهم التعصثر و کذالک التذلل اولى بک من التدهقن . لان لالکلفة و المؤونة فى المتدهقنین . فاءما التذلل و التمسکن فال کلفة فیهما و لا مؤونة علیها لا نهما الخلقة و هماموجودان فى الطبیعة و لا قوة الا بالله .

467- ثم حقوق الائمة

فاما حق سائسک بالسلطان فان تعلم انک جعلت له فتنه و انه مبتلى فیک بما جهعله اللههه له علیک من السلطان وان تخلص له فى النصیحة و ان لا تماحکه و قد بسطت یده علیک فتکون سبب هلاک نفسک و هلاکه و تذلل و تلطف لا عائه من الرضى مایکفته عنک و لا یضر بدینک و تستیعن علیه فى ذلک بالله تعازه و لا تعغنده فانکان فعلت ذلک عققته و عققت نفسک فعرضتها المکوهه و عرضته لمکروهه و عضته للهکة فیک و کنت خلیقا ان تکون معینا له على نفسک و شریکا له فیما اتى لیک و لا قوه الا بالله .

468- و اما حق سائسک بالعلم فالتعظیم له و التوقیر لمجلسه و حسن الاستماع الیه و الاقبال عبیه المعونة له على نفسک فیما لاعنى بک عنه من العلم بان تفرغ له عقلک و تحضره فهمک و تزکى له و تجلى به بصرک بترک اللذات و نقص الشهوات وان تعلم انک فیما القى رسله الى من لقیک من اهل الجهل فلزمک حسن التادیة عنه الهیم و لا تخنه فى تاءدیة رسالته و القیام بها عنه اذا تقلدتها و لا حول و لا قوة الا بالله .

469- ثم حقوق الرعیه

فاما حقوق رعیبک بالسلطان فان تعلم انک انما استرعیتهم بعضل قوتک علیهم فانه انما احلهم محل الرعیة لک ضعفهم و ذلهم فما اولى من کفاله ضعفه و ذله حتى صیره لک رعیة و صیر حکمک علیه نافذا، لا یمتنع منک بعرة و لا قوة و لا تستنصر فیما تعاظمه منک الا بالرحمة و الحیاطة و الاناة و ما اولاک اذاعرفت ا اعطاک الله من فضل هذه العرة القوة التى قهرت بها ان تکون الله شاکرا و من شکر الله اعطاه فیما انعم علیه و لا قوة الا بالله .

470- فاما حقوق رعیبک بالسلطان فاءن تعلم انک انما استرعیتهم بفضل قوتک علیهم فانه انما احلهم محل الرعیه لک ضعفهم و ذلهم ، فما اولى من کفاکه ضعفه و ذله حتى صیره لک رعیة وصیر حکمک علیه نافذا، لا یمتنع منک بعرة و لاقوة و لا نستنصر فیما تعاظمه منک الا بالرحمد و الحیاطة و الاناة و ما اولاک اذا عرفت ما اعهطاک الله من فضل هذا العرة و القوة التى قهرت بها ان تکون الله شاکرا و من شکرالله اعطاه فیما انعم علیه و لا قوة الا بالله .

471- واما حق رعیتک بالعلم ، فان تعلم ان الله قد جعلک لهم فیما آتاک من العلم و ولاک من خزانة الحکمة ، فان احسنت فیما ولاک من خزانة الحکمة ، فان احسنت فیما ولاک الله من ذالک و قمت به لهم مقام الخازن الشفیق النالمولاه فى عبیده الصابر المحتسب الذى اذا راءى ذاجاجة اخرج له من الموال التى فى یدیه کنت راشدا و کنت لذالک آملا معتقداء و الا کنت له خائنا و لخلقه ظالما لسبله و عزه متعرضا.

472- و اما حق رعیک بملک النکاح ، فاءن تعلم ان الله جعلها سکنا و مستراحا و مستراحا و انسا و واقید و کذلک کل نعمة الله و یکرمها و یرفق بها و ان کان حقک علیها اغلظ و طاعتکبها الرم فیما احبیت و کرهت مالم تکن معصیة فان لها معصیة لها حق الرحمة و المؤانسة . و موضع السکون الیها قضاء الیها قضاى اللذة التى لا بد من قضائها و ذلک عظیم و لا قوة الا بالله .

473- و اما حق رعیک بملک الیمین فان تعلم انه خلق ربک ، و لحمک و دمک و انک املکه لا انت صنعته دون الهه و لا خلقت له سمعنا و لا بصرا و لا اجریت له رزقا ولکن اللله کفاک ذلک . ثم سخره لک و اثنمنک علیه و استدعک ایاه لتحفظه فیه و تسیرته . فنطمعمه مما تاءکل وتلبسه و لا تکلفه مالا یطیق فاءن کرهت خرجت الى الله منه و استبدلت به ولم تعذب خلق الله و لا قوه الا بالله .

474- فحق امک فان تعلم انها حملتک حیث لا یحمل احد حدا و اطمعتک من ثمرة قبلها ما لا یطعم احد احدا . و انها وقتک بسمعها و بصرها و یدها و رجلها وشعرها و بشرها و جمیع جوارهها مستبشرة بذلک فرحة مؤآبلة لما فیه مکروهها و المهار و ثقلها و غمها حتى دفعتها عنک سد الهدرة و اخرجتمک الى الارض فرضیت ان تشبع و تجوع فرضیت ان تشبع تجوع هى و تکسک و تعرى و ترورک و تظما و تظللک و تضحى و تنعمک ببؤ سها بالنوم بارقها و کان بطنها لک و عاء، و حجرها لک حواى و ثدیهالک سقاء و نفسهالک وقاء، تبشر حر الدنیا و بردها لک و دونک ، فتشکرها على قدر ذلک و لا تقدر عله الا بعون الله وتوفقه . و اما

475- و اما حق و لدک فتعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسؤ ول عما و لیته من حسن الادب و الدلالة على ربة و المعونة علیک فیه و احمدالله و اشکره على قدر ذلک ولا قوه الا بالله

476- و اما حق اخیک فتعلم انه یدک التى تبسطها و ظهرک الذى تلتجى ، الیه و عزک الذى تعتمد علیه قوتک التى تصول بها فلا تتخذه سلاحا على معصیة الله ولا عدة للظلم بحق الله و لا تدع نصرته عل ینفسه و معنتهه على عدوة والحول بینه و بین شیاطینه و تاءدیة النصیحة الیه و الاقبال علیه فى الله فان انقاد لبربه و احسن الاجابة و الا فلیکن الله اثر عندک واکرم علیک منه .

477- و ام حق امنعم علیک بالاء فان تعلم انه انفق فیک ماله و اخرجک من ذل الرق و وحشته الى عز الحزیة و انسها و اطلقک من اسر الملکد و فک عنک حلق العبدیة و اوجدک رایحة العز و اخرجک من سجن القهر و دفع عنک العسر و بسط کل بلسان الانصاف و اباحک الدنیا کلها فملکک نفسک وحل اسرک و فرغمک لعبادة ، ربک و احتمل بذلک التقصیر فى ماله . فتعلم انه اولى الخلق بک بعد اولى رحمک فى حیاتک وموتک و احق الخق بنصرک و معونتک و مکانفتک فى ذات الله ، علا توثر علیه نفسک ما احتاج الیک .

478- و اما حق مولاک الجاریة علیه نعمتک فاءن تعلم ان الله جعلک حامیة علیه و واقیة و ناصرا معقلا و جمله لک وسیلة و سببا بنک و بینه فبا الحرى ان یحجبک عن النار فیکون فى ذلک ثواب منه فى الجل و بحکم لک بمیراثه فى العاجل اذالم یکن له رحم مکافاة لماانفقته من مالک علیه و قمت به من حقه بعد انفاق مالک فان لم تقم بحقه خیف فلیک ان لا یطیب لک میراثه و لا قوة الا بالله .

479- و اما حق المعروف علیک فاءن تشکره و تدکر معروفة و تنشر له المقالة الحسنة و تخلص له الدعاء. فیما بینک و بین الله سبحانه فانک اذافعلت ذلک کنت قد شکرته سر و علانیه ثم ان امکن مکافاته . بالفعل کافاته و الا کنت مرصد له موطنا نفسک علیها.

480- و اما حق الموذدن فاءن تعلم انه مذکرک بربک و داعیک الى حظک و افل اعوانک على قضا الفریضه التى افترضهاالله علیک عتشکره على ذلک للمحسن الیک . و ان کنت فى بیتک متهما لذلک ، لم تکن فى امر متهما و علم ، انه نعمة من الله علیک لاشک فیها فاءحین صحبة نعمة الله بحمداللله علیها على کل حال و الا قوة الا باالله .

481- و اما حق امامک فى صلاتک فان تعلم انه قد تقلد السفارة فیما بینک و بین الله و الوفادة الى ربک و تکلم عنک و لم تتکلم عنه و دعالک تدع له و طلب فیک و لم تطلب و لم تطلب فیه و کفاک هم القام بین یدى الله و المساء لة له فیک . و لم تکفه ذلک فاءن کان فى شى ء من ذلک تقصیر کان بهدونک و ان کان اثما لم تکن شریکه فیه ولم علیک فضل ، فوقى نفسک بنفسه ووقى صلاتک تطلاته ، فتشکر له على ذلک ولا حول و لا قوة الا بالله .

482- واما حق الجلیس فاءن تلین له کنفک و تطیب له جانبک و نتصفه فى مجاراة اللفظ و لا تغرق فى نزع الحظ اذا الحظت و تقصد فى اللفظ افهامه اذا لفظت وان کنت الجلیس الیه کنت فى القیام عنه بالخیار و ان کان الجالس ‍ الیک کان باالخیار و ال تقوم الا باذنه و لا قوة الا بالله .

483- و اما حق الجار فحفظه غائبا و کرامته شاهدا و نصرته فى الحالین جمیعا، لا تتبع له عورة و لاتبحث له عن سوء لتعرفها، فان عرفتها منه هن غیر ارادة منک و لا تکلف کنت لا علمت حصنا و سترا ستیرا لوبحثت الاسنه عنه نعمة تقیل عثرته و تغفر زلته . و لا تذخیر حلمک عنه اذا جهل علیک و ال تخرج ان تکون لما به ترد عنه لسان الشتیمه و ترد عنه لسان الشتیمه و تبطل فیه کید حامل انصیة و تعاشره معاشرة کریمه و لا حول ولا قوة الا بالله .

484- و اما حق المستشیر فان حضرک له وجه راءى جهدت له فى النصیح ة و اشرت علیه بما تعلم انک لو کنت مکانه عملت به و ذلک لیکن منک فى رحمة و لین ، فان اللین یونس الوحشة و ان الغلظ یوحش موضع الانس و: لم یححرک له راءى عرف له من تثق برایه و ترضى به لنفسک دالله علیه و ارشدته الیه فکنت لم تاءله خیرا و لم تدخره نصحار و لا حول و لا قوة الا بالله .

485- و اما حق المشیر علیک فلا تتهمه فیما لا یوافقک علیه من راءیه اذا اشار علیک فاانما هى الاراء و تصرف الناس فیها و اختلاغهم فکن علیه فى راءیه بالخیر اذا تهمت راءیه ، فاما تهمته راءیه و حسن وجه مشورته ، فاذا عندک ممن نستحف المشاورة و لا تدع شکره على مابدا لک من اشخاص راءیه و حسن وجه مشورته ،، فاذا وافقک حمد، اللله و قبلت ذلک مناخیک بالشکر و الارصاد بالمکافاة فیث مثلها فزع لایک و لا قوة الا بالله .

486- و اما حق المستنصح فان حقه ان تودى الیه النصیحة على الحق الذى ترى له انه یحمل و تخرج المخرج الذى یلین على ماسمعه . و تکلمه من الکلام بما یطیقه عقله فان لککل عقل طبقه من الکلام یعرفه و یجتیبه و لیکن مذهلک الرحمة و لا قوة الا بالله

487- و اما حق الناصح فاءن تلین له جناحک ثم تشرئب له قلبک و تفتح له سمعک حتى تفهم عنه نصیحته ثم تنظریها فان کان و قق فیها للصواب حمدت اله على ذلک و قبلت منه و عرفت له نصیحته و ان لم یکن وقق لها فیها رحمتة و لم تتهمه و علمت انه لم ءلک نصحا الا انه اخطا ان یکون عندک مستحقا للتهمهة فلا تعبا بشى ء من امره على کل حال و لا قوة الا بالله .

488- و اما حق الکبیر فان حقد توقیر سنه و اجلال اسلامه اذا کان من اهل لفضل فى الاسلام بتقدیمه فیه و ترک مقابلته عند الحصام و لا تسبقه الى طریق و لا تومه فى طریق و لا تستجهله و ان جهل علیک تحملت و اکرمه بحق اسلامه مع سنه فانما حق السن بقدر الاسلام و لا قوة الا بالله .

489- و اما حق الصغیر فرحمته و تثقیفه و تعلیمه و العفو عنه و الستر علیه و الرفق به و المعونة له و الستر عل جرائر حدائته فاءنه سبب و المداراة له و ترک مماحکنه فان رلک ادنى لرشده .

490- و اما حق السائل فاعطاوه اذا تقینت صدقه و قدرت على سد حاجته و الدعاء له فیما نزل به و المعاونة له على طلبته و ان شککت فى صدقه و سبقت الیه التهمة له و لم تعز على ذلک لم تاءمن ان یکون من کید الشیطان اراد یصدک عن حظک و یحول بینک و بین التقرب الى ربک فترکته بستره و رددته ردا جمیلا و ان غلبت نفسک فى امره و اعطیته على ما عرض فى نفسک منه . فان ذلک من زم الامور

491- و اما حق المسوول فحقهعاعطى قبل منه ما اعطى بالشکر له و المعرفة لفضله وطلب وجه العذر فیمعه و حسن به الظن و اعلم انه منع ماله منع و ان لیس التثریب فى ماله و ان کان ظالما فاءن الانسان لضلوم کفار.

492- و اما حق من سرک الله به و على یدیه . فان کان تعمدها لک حمدت اللله الا ثم شکرته على ذلک بقدره فى موضع الجزاء و کافاته على فضل الابتداء و ارصدت له المکافاة ، ان لن یکن تعمدها حمدت الله و شکرته و علمت انه منه ، توحدک بها و احببت هذا اذاکان سببا من اسباب نعم الله علیک وترجو له بعد ذلک خیراء، فان اسباب التعم برکة حیث ماکانت وان کان لم یتعمد و لا قوة الا بالله .

493- و اما حق من ساک القضاء على یدیه بقول او فعل فان کان تعمدها کان العفو اولى بک لما فیه له من القم بک لما فیه له من القم و حسن الاذب مع کثیر امصاله من الخلق . فان الله یهول : و لمن نتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل - الى قوله - من عزم الامور و قال عزوجل : و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین هذا فى العمد فان لم یکن عمدل لم تظلمه بتعمد الانتصار منه فنکون قد: کافاته فى تعمتد على خطا. و رفقت به ورددته ! لطف ما تقدر علیه و لا قوة الا بالله .

494- و اما حق اهل ملتک عامة فاضمار السلامة و نشر جناح الرحمة و الرفق بمسیئهم و تاءلفهم و استصلاحهم شکر محسنهم الى نفسه و الیک ف .ن احسانه الى نفسه احسانه الیک اذا کف عنک اذاه و کفاک موونته و حبس عنک نفسه فعمهم جمیعا بدعوتک و انصرهم جمیعا بنصرتک و انزلتهم جمیعا منکک منازلهم ، کبیرهم بمزلة لاوالد و صغیرهم بمنزلة الولد و اوسطهم بمنزلة الاخه . فمن اتاک تعاهدته بلطف و رحمة وصل اخاک بمایجب للاخ على اخیه .

495- و اما حف اهل الذمة فالحککم یهمان تقبل منهم ما قبل الله و تفى بما جعل الله لهم من ذمته و عهده و تکلهم الیه فیما طلبوا من انفسهم و اجبروا علیه و تحکم فیهم بماحکم الله به على نفسک فیما جرى بینک من معاملة و لیک بینک و بین ظلمهم من رعایة ذمة الله والوفاء بعهده . و عهد رسول الله صلى الله على آله فانه بلغنا انه قال : من ظلم معهد کنت خمصه فاتق الله و لا حول و لا قوة الا بالله

496- فهذعه خمسون حقا محیطا بک لا تخرج منا فى حال من الاحوال یجب علیک رعابتهاو العمل فى تاءدیتها و الا ستعاتته بالله جل ثناوه على ذلک و لا حول و لا قوة الا بالله و الحمدالله رب العالمین

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان