حسین (ع) میزان اخلاق است

فرشلر در زیر عنوان ((جوانمردى حسین علیه السلام در جنگ با ابن قحطبه )) گوید: حسین علیه السلام از عمر سعد فرمانده ، مبارز خواست

فرشلر در زیر عنوان ((جوانمردى حسین علیه السلام در جنگ با ابن قحطبه )) گوید: حسین علیه السلام از عمر سعد فرمانده ، مبارز خواست . تمیم بن قحطبه شامى به میدان آمد و از اسب به زمین خورد و حسین علیه السلام با جوانمردى رفتار نمود مهلت داد تا دوباره سوار اسب شد و حمله آغاز گردید و هر دو پاى او قطع شد. امام خود را به وى رسانید و با آنکه مى توانست با یک ضربت او را بکشد و یا ببخشاید، برخلاف انتظار دشمن به وى عنایت نمود و او را مورد لطف قرار داد و از پشت مرکبش خم شد و گفت : پسر قحطبه ! من از هر گونه کمک و دستگیرى نسبت به تو مضایقه ندارم .
تمیم گفت : دو پاى من شدیدا خونریزى دارد و توانایى حرکت ندارم بگو بیایند مرا از اینجا ببرند و حسین علیه السلام آنا سپاه بین النهرین را مورد خطاب قرار داد و فرمود: تمیم مى گوید بیایید و مرا ببرید.
عمر بن فتى برادر مادرى تمیم به قصد انتقام برادر، به حسین علیه السلام حمله کرد و اسب خود را چنان به تاخت و تاز درآورد که به هنگام نزدیک شدن به حسین جلو اسب را با فشار کشید و در نتیجه مانند اتومبیلى که در حالت سرعت ترمز کند از اسب به زمین خورد.
عمر را به سویى پرتاب کرد و عمر بعد از زمانى به خود آمد و اسب از زمین برخاست . سپس سوار بر اسب شد و در همه لحظات که حقا هم کم نبود هر گونه فرصت به نابود کردن عمر براى حسین علیه السلام فراهم بود و عمر به وجهى از وجوه از خطر جانى تاءمین و مصونیت نداشت جز مروت و جوانمردى طرف مبارز.
وقتى که عمر خود را یافت و سوار بر اسب شد و همه این صحنه را تجزیه و تحلیل کرد و دقیقا جوانمردى حسین علیه السلام را تعمیق نمود به خوبى درک کرد و چنان منفعل و پشیمان شد که یک راست برگشت به فرمانده گفت : در حسین بن على جوانمردى و شهامتى دیدم که وجدانم اجازه نداد با چنین شخصى بجنگم و سعد نیز چیزى به وى نگفت .
عمر بن فتى راه صحرا را پیش گرفت و ناپدید شد و عمر سعد براى جلب او به سربازان خود ماءموریت نداد، زیرا او طبق قواعد جنگى تن به تن ، و نیز رسوم اعراب ، سرباز فرارى محسوب نمى شد.
هنوز سیاهى عمر بن فتى از دیده ها پنهان نشده بود که مردى به نام شیث بن مختوم پیش فرمانده آمد و گفت : این مرد امروز سپاه ما را سرافکنده و بدنام کرد و از مقام فرماندهى اجازه مى خواهم بروم میدان ، حسین بن على را بکشم و این ننگ را از پیشانى لشکر بزدایم .
پس از کسب اجازه به میدان آمد و بر حسب معمول قوانین جنگى اعراب رجز خواند و چیزى نگذشت که از اسب بر زمین افتاد؛ و البته در نتیجه طعن و ضرب به قتل رسید.
ناگفته پیداست که رفتن عمر بن فتى از میدان در معنا این بود که مرگ مانند حسین علیه السلام خسارت بزرگى است بر عالم انسانیت ، اگر این ادعا درست شود که دشمن از اعماق دلشان رضایت بر مرگ حسین نداشتند بى مورد نبوده ، زیرا وجود حسین علیه السلام میزان الاخلاق بود.


منبع : تبیان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان