بخوانید: حسین از زبان حسین

کتاب «حسین از زبان حسین (ع)» زندگی و زمانه امام حسین (ع) را در سه دوره امامت امیرالمومنین (ع)، امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع) تبیین می کند.

بخوانید: حسین از زبان حسین

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، این کتاب تالیف محمد محمدیان است که توسط دفتر نشر معارف نهاد نمایندگی رهبر انقلاب اسلامی در دانشگاه ها در سال 1398 منتشر و چاپ 19 آن هم امسال وارد بازار نشر شده است. این کتاب تاکنون در تیراژ 50 هزار جلد منتشر شده است. در بخشی از این کتاب که راجع به صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه است، می خوانیم:

«امام حسین (ع) درباره صلح امام حسن (ع) با معاویه فرمودند: «پس از شهادت پدرم امیرالمؤمنین عموم مسلمانان با برادرم حسن (ع) بیعت کردند اما جماعتی به سراغ من آمدند و از من درخواست بیعت داشتند. آنها می گفتند دست خود را برای بیعت باز کن تا همان گونه که با پدرت علی بن ابی طالب بیعت کردیم با تو نیز بیعت کنیم و برای جنگ با گمراهان اهـل شـام هم پیمان شویم. با صراحت به آنها گفتم:

«به خدا پناه می برم از بیعت با شما مادامی که برادرم حسن الا زنده است».

در طول شش ماه زمامداری برادرم امام حسن (ع) مشکلات زیادی برای وی پیش آمد تا آن جا که برای حفظ شیعیان و جریان حق ناچار شد تلخ ترین تصمیم تاریخی را بگیرد و صلح با معاویه را بپذیرد و خلافت را به وی واگذارد. هنگامی که مجلس مصالحه با معاویه تشکیل شد برادرم امام حسن (ع) مصالحه کرد و پس از او من نیز به مصالحه رضایت دادم. قیس بن سعد بن عباده انصاری تردید داشت که با معاویه از در صلح وارد شود او نگاهش به من بود و می خواست نظر مرا بداند به وی گفتم:

«قیس ! او حسن بن علی امام من است. او تبعیت از او بر من واجب است».

پس از صلح برادرم امام حسن مجتبی (ع) با معاویه جمعی از شیعیان به دلیل ناراحتی شدید و آزردگی خاطر نمی توانستند تمام جوانب مسئله را درک کنند و فلسفه پذیرش صلح را بفهمند و از این رو به برادرم اعتراضها و انتقادهای تندی داشتند تا آنجا که به سراغ من آمدند تا مگر نظر موافق مرا برای شکستن پیمانی که با معاویه بسته شده بود جلب کرده و با رهبری من به مبارزه با معاویه ادامه دهند. من به آنها چنین پاسخ دادم: «حق با برادرم امام حسن است و او راست میگوید. تا زمانی که معاویه زنـده است همه شما باید در خانه خود بنشیند – و رسما مبارزه ای آغاز نکنید. اگر او هلاک شد و شما زنده، بودید امیدواریم که خداوند آن را برای ما پیش آورد که رشد ماهران باشد و ما را به خودمان و انگذارد زیرا خدا با کسانی است که تقوا پیشه کرده اند و با کسانی است که نیکوکارند»

گروهی دیگر از شیعیان به سراغم آمدند و با اصرار خواستند که رهبری آنان بپذیرم و دست به قیام بزنم با صراحت به آنان گفتم:

«امروز عقیده من مبارزه با معاویه نیست شما نیز دست به قیام نزنید – خدا شمارا رحمت -کند تا هنگامی که معاویه زنده است در خانه هایتان بمانید و از کاری که به شما ظنین شوند بپرهیزید».

حُجر بن عدی به شدت برآشفته بود و تلخی صلح را نمی توانست تحمل کند. از شدت ناراحتی و عصبانیت به برادرم گفت: عدالت را به کناری نهادیم و گرفتار ستم شدیم حقی را که بر آن بودیم رها کردیم و باطلی را که قبول نداشتیم پذیرفتیم خواری نصیب ما شد و تن به ذلت دادیم اهل شام شادند که به آنچه می خواستند دست یافتند و ما دست خالی و ناراحت برمی گردیم. برادرم حسن (ع) به وی فرمود: «همه مردم با تو هم عقیده نیستند و آن چه را که تو دوست داری نمی پسندند من مردم را آزمودم اگر بصیرت و استقامت آنان همانند تو بود من همان را که تو دوست داری انجام می دادم». حجربن عدی از توضیحات برادرم قانع نشد و سراغ من آمد و گفت: «ابا عبدالله ذلت را پذیرفتید و عزت را رها کردید کم را قبول کردید و فراوان را وانهادید. فقط امروز سخن ما را بپذیر و بقیه روزگار به سخن ما اعتنا مکن بیا و صلح حسن تان را کنار بگذار و پیروانت را از کوفه و شهرهای دیگر جمع کن روی ما حساب کن و مطمئن باش قبل از آن که معاویه خبردار شود با شمشیر بر سر او فرود می آییم و می جنگیم تا خداوند خیرالحاکمین بین ما و آنها داوری کند. به وی گفتم: «ما پیمان بسته ایم و هیچ راهی برای قبول پیشنهاد تو وجود ندارد. ما با معاویه بیعت کرده ایم و پیمان ترک نبرد بسته ایم. و راهی برای پیمان شکنی ما نیست».

سلیمان بن صُرَد و سعید بن عبد الله نیز پیشنهاد کردند که من عهدنامه صلحی که بین برادرم امام حسن (ع) و معاویه نوشته شده بود را نقض کنم و به مبارزه با معاویه ادامه دهم به آنها پاسخ دادم: «این شدنی نیست و صلاح ما نیز در پیمان شکنی نیست».

تحمل صلح برگروههایی سخت بود و کام همه دوستان و شیعیان تلخ شده بود. جماعتی از آنان به سراغ برادرم حسن (ع) رفتند و اظهار تأسف کردند و درخواست اکید داشتند که پیمان صلح را نقض کند و آماده جنگ با معاویه شود. اما برادرم پیشنهاد آنها را نپذیرفت. آنها سراغ من آمدند و نظر مرا جویا شدند. به آنها توضیح دادم: «می دانید که پیمان صلحی نوشته شده و تعهدی اتفاق افتاده است. من نیز از این رخداد خرسند نیستم ولی ناگزیر به پذیرش آن شدیم اکنون تا زمانی که این مرد (معاویه) زنده است باید منتظر باشید اگر از دنیا،رفت ما و شما فکر می کنیم و تصمیم می گیریم».

در حال جمع آوری اثاث منزل و آمادگی برای عزیمت به مدینه بودیم. ترک کوفه برای دوستان ما در این شهر بسیار غم بار بود و احساس غربت شدیدی به آنها دست داده بود. جندب بن عبد الله أزدی، مُسیّب بن نجبة فزاری، سلیمان بن صُرد خزاعی و سعید بن عبد الله حنفی، برای خداحافظی آمدند. سلام دادند ولی پریشانی و ناراحتی از ظاهرشان مشهود بود بسیار غمگین دل شکسته و افسرده حال بودند برای دلداری آنان چند آیه قرآن تلاوت کردم….»

/منبع: شیعه نیوز

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان