خواندنی ها برچسب :

آدم ربایی

وقتی سوار ماشین بودیم یک کاغذ به من نشان دادند که کنارش آرم نیروی انتظامی بود و نام من روی آن نوشته شده بود. آن‌ها به من گفتند تو مفسد ارزی هستی و در نظام بانکی و ارزی کشور اخلال ایجاد کرد‌ه‌ا‌ی. تعجب کردم و گفتم من اصلا شغلم این نیست و حساب بانکی‌ام هم مشخص است.
بدین ترتیب مهرداد پیاده شد و به سمت محل پارک پراید مرد تاجر رفت تا طلا‌های داخل خودرو را سرقت کند آن‌ها به خاطر این که مرد 60 ساله مشکوک نشود خود را بی خبر از ماجرای طلا‌ها نشان داده بودند.
روز بعد آن‌ها چندین بار تماس گرفتند تا اینکه بالاخره صحبت کردم و گفتند باید مهران را از آنجا منتقل کنیم. در نهایت به جاده بهشت زهرا رفتیم و در آنجا کاوه و جعفر کارگر جوان را بیرون پرت کردند.
من هم که عصبانی شده بودم او را با دست به داخل استخر کوچک خالی از آب هل دادم که سرش به حاشیه استخر خورد و بیهوش شد در این هنگام کمربند را از کمرش باز کردم ود. دور گلویش پیچیدم وقتی دیدم دیگر نفس نمی‌کشد.
این حدس زمانی به یقین تبدیل شد که چند ساعت بعد از ناپدید شدن پدرم یکی از طلبکار‌ها با من تماس گرفت. او گفت که پدرم را ربوده‌اند و اگر می‌خواهم او را دوباره ببینم، باید بدهی‌ام را تسویه کنم. اما من توانایی پرداخت بدهی را ندارم.
شاکی چند مرحله دخترخوانده‌اش را مورد ضرب‌وجرح قرار داده بود و مادر مهسا برای انتقام‌جویی به من و چند نفر شرور پول داد تا این مرد را بدزدیم، اما با دخالت اهالی محل، آدم‌ربایی ناموفق بود.